دین و تربیت
آرشیو
چکیده
متن
پیشگفتار
بحث ارتباط دین و تربیت از دیرزمان همواره مورد توجه بوده است. نگاه به تربیت از زاویه دین و حاکمیت نوعى آرمانخواهى در مکاتب تربیتى قرون گذشته یگانه شاخصه غیرقابل تردید بوده است، تا جایى که هرگز احساس تقابل میان دین و تربیت نمىشده است. اما پس از غرور حاصل از خیزش انسان به سوى علم و وانهادن جانب دین، این امر با سؤال جدى مواجه شد، تا جایى که پس از رنسانس و حدودا نیمههاى قرن اخیر بسیارى از مکاتب تربیتى و رویکردهاى موجود، بحث از دخالت دین در تربیت و ارتباط آن دو با یکدیگر را به عنوان یک امر حاشیهاى تلقى کردند. لزوم نگاهى دوباره به آموزههاى دینى و بازخوانى مجدد آن مطابق با تغییرات جهان امروز از یک طرف و گرایش انسان دردمند و خسته از دستاوردهاى فرهنگى تکنولوژى و مصرفگرایى به سوى معنویات و دلبستگىهاى دینى و آرمانى از طرف دیگر موجبات توجه دوباره به این بحث قدیمى را فراهم آورد.
آنچه امروزه این بحث را بیشتر در مدار توجه فیلسوفان، نظریهپردازان تربیتى و مربیان قرار داده است دیدگاه کاملا متفاوتى است که دامنگیر بحث ارتباط دین و تربیتشده است.
برخى با جدایى کامل دین از تربیت و عدم کارایى و ثمربخشى آن در این حوزه هرگونه تاثیرپذیرى نظام تعلیم و تربیت را از دین امرى کهنه، قدیمى و متعلق به عصر تفوق ماوراءالطبیعه و خرافات بر عقل و علم مىدانند. آنها چنین ادعا مىکنند که امروزه بشر با تمسک به پیشرفتهاى عقل و شناخت دقیقتر خود ظرفیت مناسبترى براى برنامهریزى و پیشبرد امور مربوط به خویش دارد.
اکنون با رفع بسیارى ابهامات از زندگى انسان و ارائه چهرهاى منفى از کارکرد بسیارى از آموزههاى خرافى در طول اعصار گذشته تمسک به سنتهاى کهنه و قبول نقش آنها در ساختشخصیت انسان به منزله فروگذارى بینش جدید و انحراف انسان از رشد و پیشرفت و دست و پا زدن در ابهامات غیرقابل حل است. شاید بتوان ریشه این طرز تفکر را در جهان معاصر نوعى علمزدگى و تقبل نقش منحصر براى علم و توانایى انسان در شناخت آن دانست، امرى که در مکاتب فلسفى منعکس کننده نوعى الحاد و در مکاتب روانشناسى در قالب رفتارگرایى محض بروز و ظهور پیدا کرده است. در مقابل، برخى دیگر لزوم اعطاء نقشى مناسب به دین و قبول تاثیرگذارى آن را در نظام تعلیم و تربیت پذیرفتهاند. اما نحوه و میزان تاثیرگذارى و حضور دین در گستره تربیت انسان وابسته به نوع نگاه آنها به انسان و دین است. گروهى با تاکید بر مقولههاى دینى درصدد ارائه چهرهاى دینى از تمام موضوعات مربوط به انسان هستند، آنها حتى معتقد به دینى کردن بسیارى از علوم که ماهیتى غیردینى دارند مىباشند. اینکه چگونه این اعتقاد شکل مىگیرد و پایههاى توجیهى خود را مستحکم مىکند امرى در خور بحث مفصل و خارج از حوصله این جستار است. آیا منظور از دینى کردن یعنى دینى کردن انسان و جهتگیرىهاى حاکم بر او در بکارگیرى علوم و یا علاوه بر آن، دینى کردن متن علم، موضوعات و گزینشهاى مربوط به آن، چنین مواردى از جمله بحثهاى درخور توجه است که در حوزه خود قابل امعاننظر مىباشد.
امروزه بسیارى از صاحبنظران در امر تعلیم و تربیت، دین و مسائل اجتماعى قائل به نوعى اثربخشى دین در تعلیم و تربیت و لزوم حضور چهرهاى مناسب از آن در سطح مدارس هستند. هنگامى که در فرهنگ غرب و دیگر فرهنگهاى تاثیرپذیر از آن بحث از دین و مذهب به میان مىآید سریعا مرزى بین دین انسانى و دین وحیانى کشیده مىشود. به این معنا که دین انسانى (انسان محور) دینى معقول و قابل قبول و دین وحیانى (خدامحور) دینى مبهم و در نظر برخى خرافى و غیرقابل قبول جلوه مىکند. بنابراین حضور هرگونه دین الهیاتى و وحیانى در گستره تعلیم و تربیت ممنوع و صرفا آنچه از دین و مذهب در خدمت آرمانهاى انسانى در مقولههاى فردى و اجتماعى قرار مىگیرد; باید در سطح مدارس مورد استفاده قرار گیرد. از نظر این گروه آنچه اهمیت دارد نیازهاى انسان و رفع آنست; نیازهایى که آدمى خود تشخیص مىدهد و براى رفع آن از دین بهره مىجوید. در این صورت او هم در حوزه تشخیص نیاز و هم در بعد پاسخ به آن براى خود نقشى منحصر قائل مىشود. از این رو مطلقا خود را در اختیار دین قرار نمىدهد تا نسبتبه نوع سعادت و رستگارى انسان و نحوه احراز آن دین تصمیمگیرى کند. این نوع دینپذیرى در کنار رویکرد انسان به دیگر مقولههاى زندگى از قبیل علم و هنر توجیهى کاملا بشرى مىپذیرد. در این رهیافتبه دین، آنچه اهمیت دارد نیاز انسان و برآورده شدن انتظارات اوست; لذا جهتگیرى وى در قالب انتظار انسان از دین مطرح مىشود تا انتظار دین از انسان. این انسان است که دین را مىسازد و یا از آن متناسب با نیازهایش گزینش مىکند و بهره مىگیرد، همانطور که علم و هنر چنین جایگاهى در ارتباط با او دارند. هرگز انسان نباید خود را به طور مطلق در اختیار دین قرار دهد تا دین او را بسازد و پرورش دهد. تنها ویژگى دینى که دستساز انسان است، نوعى سرسپردگى و دلبستگى به آرمان والا و متعالى انسانى است که مىتواند در قالب آرزوها و آمال یک نوع مدینه فاضله انسانى و یا حتى آرمانهاى منتهى به خدا نیز تجلى یابد. مهم این است که دین مزبور در محدوده زندگى دنیایى چه مقدار مىتواند آرامش و امنیت را براى انسان به ارمغان آورد و به چه میزانى ظرفیت انگیزشى وى را در صلح جهانى و رعایت آرمانهاى انسانى و نوعدوستى ارتقاء مىبخشد. این است غایتیک دلبستگى و آرمانخواهى در قالب مذهب و دین انسانى; قالبى که ضمن اثربخشى و ثمردهى در تعلیم و تربیت فاقد پیامدهاى ابهامآلود و بعضا خرافاتى و تعصبآمیز ادیان سنتى است. چنین برداشتى از دین ناظر بر جوهرهاى واحد از آن است که با هریک از ادیان الهى و الحادى سازگارى پیدا مىکند، جوهرهاى که بدون توجه به دیگر جوانب دین از قبیل مناسک و شعائر و رسالتهاى خاص آن درصدد نوعى وحدتبخشى با دید کثرتگرایى (پلورالیستى) به تمام ادیان و استفاده مشترک از آنها در رفع نیازهاى انسان است.
بسیارى از نظریهپردازان تربیتى مانند روسو، کانت و همچنین مربیان، حضور این نوع دین را در تعلیم و تربیت تجویز مىکنند. آنها ضمن رویگردانى از دین وحیانى افراط در علمزدگى و عدم توجه به عواطف مذهبى انسان را نیز مجاز نمىشمارند. بدینلحاظ نقش مثبت دین را در قالب مزبور تبیین مىنمایند.
آنچه در پذیرش این دیدگاه، بسیارى از صاحبنظران و بالاخص پژوهشگران حوزه دین را در کارایى نهایى آن دچار تردید کرده است عدم قوت و فقدان پتانسیل لازم براى دین انسانى در اثرگذارى بر انسان است. آنها چنین اظهار مىکنند که اگر انسان آفریده خداست و خداوند نسبتبه او آگاهى مطلق دارد، پس بهترین آیین براى رستگارى وى آن آئینى است که از جانب خدا ارسال شده باشد، یعنى همان دین وحیانى و الهیاتى. چرا که انسان در طول تاریخ همواره نسبتبه احراز دو مقوله یعنى مقوله هدایت و مقوله دلبستگى به آن، دچار مشکل جدى بوده است. او نتوانسته است نداى واحد و غیرقابل خدشهاى را در جانب راهنمایى خود حتى در یک عصر از تاریخ پرفراز و نشیب خویش دریافت نماید; و اگر هم با هزاران دغدغه عقل خود را به سوى یک جهت متمایل دید هرگز نتوانست دلبستگى عاطفى و تمام عیار خویش را به آن جهتسوق دهد. از این رو نه هدایت ناشى از دستورات منشا یافته از عقل انسانى پیامآور امنیت و آرامش بوده است، و نه آنچه از این مقوله از طرف او ارائه شده است ضمانتى براى اجرا و دلبستگى در حوزه اراده و عواطف آدمى داشته است.
به نظر مىرسد شبیهسازى انسان از دین در قالب دین انسانى شاهدى بس روشن از درک ناخودآگاه این دو ضعف جدى بوده است، او براى اینکه بتواند اولا لنگر هدایت را تقویت نماید به سوى امرى بنام دین پناه برده است. غایت تلاش انسان در قرن حاضر براى ایجاد تلفیقى از اعتقاد مطلق به عقل خویش در قالب ارائه سلسله راهبردهاى عملى با جنبه عاطفى ناشى از احساس مذهبى انسان جهت استحکام هرچه بیشتر ضمانت عملى و ایجاد وابستگى، موجبات پناه بردن به مذهب و دین را فراهم آورده است. غافل از اینکه هرگز محتواى مصنوع بشرى توانایى لازم براى ایجاد آن دلبستگى و سرسپردگى غایى و نهایى را ندارد و در نهایت این نوع گزینش از منظر کسانى که عمیقتر به قضایاى انسانى نظر مىافکنند نوعى خودفریبى محسوب مىگردد. در نزد این افراد پناه بردن به آموزههاى وحیانى و سرسپارى به دین به مفهوم الهیاتى آن یگانه راهحل انسان معاصر در رهایى از چالشهاى زندگى است.
اینکه چگونه مىتوان حضور مؤثرتر دین وحیانى را در حوزه تعلیم و تربیتبه اثبات رساند، امرى در خور توجه و تحقیق است. آیا دین صرفا در اهداف اقدام به ارائه طریق مىکند یا فراتر از آن با روشنگرىهاى دیگر در قالب اصل و حتى روش نیز ما را به سوى تعالى فرا مىخواند؟ آیا در حوزه روشها اهتمام بر روشهاى صرفا عبادى است که از اختصاصات دین ستیا در دیگر گسترههاى زندگى انسان در ابعاد فردى و مناسبات اجتماعى نیز روشهاى خاص خود را ارائه مىدهد؟ همه این سؤالها از جمله مباحث قابل طرح در بحث دین و تربیت است.
با توجه به اینکه در این باب علىرغم ضرورت غیرقابل انکارش بالاخص در جامعه دینى ما فعالیت چندانى انجام نگرفته است، هرگونه تحقیق، ترجمه و تالیفى که به نحوى ناظر بر بعدى از ابعاد گوناگون قضیه باشد مىتواند در پیشبرد این امر مهم و ایجاد دغدغه براى محققان محترم در حوزه دین و تربیت مفید و روشنگر باشد. ارائه سلسله مقالات (ترجمه - تالیف) پیرامون موضوع مذکور در مجله حوزه و دانشگاه با این انگیزه صورت مىپذیرد که محققان محترم و صاحبنظران در حوزه دین و تربیت ضمن امعان نظر و توجهى مضاعف به این قبیل مباحث اقدام به نقد و بررسى و ارائه دیدگاههاى خود در این باب نمایند.
نیاز به دین
گاهى اوقات انسان با موقعیتهایى مواجه مىشود که قادر به فهم و درک آن نیست و ضمن ابراز شگفتى، به عجز و ناتوانى کامل خویش، درباره فهم این موقعیتها اعتراف مىکند. مشکل استبگوییم که دین چگونه به شکل جدید و امروزى خود درآمد.
ممکن است گفته شود تصور انسان از دین مبتنى بر باورهاى وى به قدرتهاى مافوق طبیعى (ملکوتى) است. عواملى نظیر زمان و مکان تفاوتهایى در این باورها ایجاد کردهاند. از طرف دیگر رشد علوم منجر به از بین رفتن بسیارى از شبهات از ذهن انسان شده است. به نحوى که او به تدریجبر بسیارى از خرافات مسلط گشته است. البته رشد علوم به این معنا نیست که انسان امروزى دیگر به دین نیاز ندارد هرچند این امر صحیح است که انسان متجدد دیگر همچون اجداد خود اعتقادى به قدرتهاى مافوق طبیعى (آسمانى) ندارد، اما هنوز نیاز او به اصل دین پابرجاست، چرا که بسیارى از رفتارهاى انسان تحتتاثیر و نفوذ دین است. دین در عصر تمدنهاى بشرى پیوسته متغیر، یک تکیهگاه تزلزلناپذیر براى انسان فراهم کرده است که به واسطه آن قادر به حفظ وقار و آرامش خود در برابر موقعیتهاى نامساعد زندگى بوده است.
هنگامى که انسان در مواجهه با ناکامىها، تنشهاى روانى و کشمکشها در شرف از بین رفتن و خرد شدن قرار مىگیرد، دین ترس و وحشت را از او برطرف و حیاتى دوباره به وى اعطاء مىکند و او را تحریک مىکند تا به شیوهاى عمل نماید که از نظر جامعه قابل قبول است. تنها مذهب است که در دنیاى مادى امروز جهتحفظ ارزشهاى انسانى قادر به تعیین مسیر صحیح براى اوست. این دلیلى استبراى جایگاه ارزشمند دین در هر فرهنگ انسانى. بر این اساس، در تمام کشورها همیشه تلاش کردهاند تعلیم و تربیتى را فراهم آورند که بتواند آرمانهاى فرهنگى و ارزشهاى انسانى را زنده نگه دارد. در هر نقطهاى از دنیا هر فردى کوشش مىکند تا آرمانها و ارزشهاى متعالى انسانى را با تمسک به دین خاص خود مورد محافظت قرار دهد.
بنابراین، لزومى به تاکید بر این نکته نیست که حتى امروزه نیز انسان نیازى وافر به دین دارد. بحث فوق اشاره به این مطلب دارد که بین دین و زندگى انسان از همان آغاز ارتباطى نزدیک وجود داشته است. دین همواره انسان را به پیروى از مسیر صحیح ترغیب کرده است و انسان پیوسته سعى نموده تا شخصیتخود را متناسب با آرمانهاى دینى شکل دهد. بنابراین، دین از جهات مختلف نقش اساسى در تربیت انسان ایفاء کرده است. از اینرو، ارتباط بین مذهب و مربى داراى سابقهاى بس دیرینه و کهن است. آنچه از این به بعد مورد توجه ما قرار مىگیرد ذکر این نکته است که چگونه مذهب از زمانهاى قدیم در تربیت انسان تاثیر داشته است.
کمک دین به تربیت انسان
ما در تاریخ اعصار قدیم هندوستان (دوره ودیک و آیین بودایى) مىیابیم که مذهب اساس تربیتبوده است. در خلال این دورانها مطالعه و تدریس کتب مذهبى به عنوان هدف اصلى محسوب مىشد. مؤسسات آموزشى همان مؤسسات مذهبى بودند و رابطه نزدیکى بین مذهب و تربیتبرقرار بود.
در طى قرون وسطا پتشالها و مکتبها در معابد و مساجد رونق پیدا کردند. کشیشان و ملاهاى این معابد و مساجد به تربیت کودکان اشتغال داشتند. مطالب مذهبى نقش مهمى در محتواى دورههاى آموزشى داشتند. در این دوره هدف اصلى آموزش عبارت بود از مطالعه کتب مذهبى و انجام رفتار در جامعه مطابق آن. کشورهاى اروپایى نیز در این دوره تربیت، به میزانى کاملا قابل ملاحظه تحت تاثیر و نفوذ مذهب قرار داشت. کودکان در این کشورها در صومعهها و کلیساها آموزش مىدیدند. رئیس صومعه و اسقف کلیسا مسئولیتسازماندهى آموزشى کودکان منطقه خود را بر عهده داشتند. هرچند اروپا در طى قرون وسطا تا حدودى شاهد محدودیت دیدگاه دینى بود، اما علىرغم آن در همان اعصار نیز یک رابطه نزدیک بین مذهب و تربیت وجود داشت; به نحوى که در این زمان مدارس کاتریال و موناستیک که تحت کنترل و نظارت کلیساها بودند کاملا متداول بود.
بنابراین، در اروپاى قرون وسطا نیز مذهب کاملا بر آموزش و تربیت تاثیر داشت. در دوران جدید نیز سازمانها و بنیادهاى مذهبى گوناگون علاقه وافر خود را به امر آموزش و تربیت نشان دادهاند. هماکنون مدارس و دانشکدههاى بسیارى در سراسر جهان وجود دارند که توسط این بنیادها اداره مىشوند. در بسیارى از کشورها نیز مؤسسات مذهبى نقش مهمى در گسترش آموزش در مناطق تحت فعالیتخود دارند.
فجایع بنام دین
در کشورهاى متعدد فجایع بسیارى تحت عنوان دین بروز کرده است. در طى قرون وسطا، بسیارى از انسانها حتشکنجه و ظلم و ستم از تنگنظرى در برخورد دینى به ستوه آمده بودند. در این موقعیتبود که بسیارى از مردم در برابر دین حالتى کینهتوزانه به خود گرفتند و به تدریج عقیده فریب و استثمار مذهبى در اذهان بسیارى از آنها رخنه کرد. این امر باعثشد که در این دوران (قرون وسطا) کسانى چون روسو و لاک ضمن تاکید بر آزادى انسان بر اساس عقل و منطق با هرگونه کنترل و نظارت دینى بر فرایند تربیت مخالفت کنند. ما در قرون وسطا شاهد رسوا شدن بسیارى از کسانى هستیم که زندگى منحط خود را تحت لواى دین پیش مىبردند. مردم ضمن آگاهى از اعتقادات کورکورانه خود که بر اساس تبلیغات استوار بود شروع به بیزارى جستن از سازمانها و بنیادهاى مذهبى و عملکرد مخدوش آنها نمودند. پیشرفت علوم جدید موجى در حیات انسان ایجاد کرد. مردم با آگاهى از اقتصاد، سیاست، فلسفه و... از زاویهاى دیگر به زندگى نگاه مىکردند.
معناى دین
مفهوم دین تا به حال به طرق گوناگونى مورد توجه و تعریف قرار گرفته استبه نحوى که فهم معناى حقیقى آن در پردهاى از ابهام فرو رفته است.
از نظر برخى، دین به معناى طرفدارى از برخى مناسک است مانند: عبادت، دعا، نماز و غیره. کلمه دین از کلمات لاتینى Legere, re یا Ligare به معناى انجام و یا پس دادن تکلیف مشتق شده است. بدینلحاظ، مفهوم این کلمه عبارت است از آنچه انسان را در پیوند، محبت، همدردى، حقوق و وظایف متقابل نسبتبه یکدیگر ملزم و مقید مىکند. بنابر دین مسیحیت، وظایف انسانها در پیوند محبتآمیز و همدردى آنها نسبتبه هم خلاصه شده است. از دیدگاه هندى کلمه دین معنایى بسیار گستردهتر و جامعتر دارد. در این فرهنگ لغت انگلیسى دین نمىتواند معادل مناسبى براى کلمه دارما باشد. مفهوم هندویى مذهب عبارت است از اجراى وظایف و تکالیف فردى. از این جهت دارما مىتواند معادل کارتابیا یعنى وظیفه (تکلیف) محسوب شود. از لحاظ فلسفه اسلامى مذهب نوعى روش تربیتى انسان در اصول رفتار و اخلاق است.
مطلب دیگر که لازم است توضیح داده شود تفاوت موجود میان دو اصطلاح دین و فرقه است; چرا که برخى از مردم بین اهداف دین با انجام خدمات اجتماعى و گروهى پیوند برقرار مىکنند. در حقیقت فرقه صرفا اشاره به مرام خاص دارد، حال آنکه دین ضمن اشاره به ارتقاء روحى و معنوى داراى مفهومى بسیار وسیعتر است. چهبسا برخى فرقهها در یک دین خاص وجود داشته باشند. به عنوان مثال، تحت لواى دین مسیحیت، کاتولیک، پروتستان، متودیست و غیره وجود دارد و یا در زمره دین اسلام فرقه شیعه و سنى وجود دارد و همچنین است هندو که داراى فرقههاى گوناگون است. فرقههایى چون آریا ساماجى، برهما ساماجى و دیگر فرقهها. به رغم اختلاف دیدگاهها راجع به معناى دین، حداقل این امر به طور کامل توسط همه پذیرفته شده است که دین به انسان کمک مىکند تا به سوى اهداف معنوى جهت دستیابى به خوشبختى، سعادت و آرامش گام بردارد. باور دینى بر این امر استوار است که برخى انسانها داراى روح بسیار عالىتر نسبتبه دیگر انسانها هستند. خداوند قادر مطلق و حاکم کل است. همه امور از او سرچشمه مىگیرد و به او ختم مىگردد. هر ذرهاى از جهان از طرف اوست. حقیقت، زیبایى و سعادت از جانب خداوند نشات گرفته است. پیشرفت و تعالى انسان در گرو تحقق این اصول سهگانه است. دین به او کمک مىکند تا به خدا نزدیک شود. بنابراین، دین مهمترین ابزار براى پىبردن به خدا و نیل به سعادت و آرامش نهایى است. مفهوم کلمه اسلام در این جهتیک مفهوم بىهمتا و عالى است. این کلمه از (Salm) به معناى آرامش و رضایتبه وجود خداوند مشتق شده است. در این مفهوم شخص باید خود را کاملا در برابر خداوند تسلیم و رها نماید و تاثیر کامل و تمامعیار خداوند را بر خود بپذیرد. اهمیت کلمه دارما نیز مشابه کلمه اسلام است. با محبت و حس همدردى مىتوان فرد را به انجام وظایف خود در برابر دیگرى متعهد ساخت و بین افراد مختلف اتحاد برقرار کرد.
ماهیت مسیحیت عبارت است از غرق شدن در تعلیمات آسمانى. معناى ودیک دارما عبارت است از: دانش دین. معناى ساناتان دارما عبارت است از: ادیان جاودانه و دین انسانى. مفهوم بادها دارما عبارت است از: دلیل دینى (Religious of reason) بررسى فوق در مفهوم دین اشاره به این واقعیت دارد که دین داراى مفهومى بسیار گسترده و وسیع است. مفهوم دین پیچیده در مفاهیمى چند است، مفاهیمى از قبیل حقیقت، زیبایى، سعادت، عشق، همدردى و ارزشهاى والاى زندگى. بدون تردید مىتوان گفت دین ارتباط تنگاتنگى با زندگى دارد.
ارتباط دین و تربیت
تربیت و دین ارتباط تنگاتنگى با یکدیگر دارند. هرچند اهداف غایى آن دو یکسان است، اما تا به حال این ارتباط نزدیک به طور صحیح مورد توجه و درک قرار نگرفته است.
در این زمینه دیدگاههاى متفاوتى وجود دارد. برخى هیچ جایگاهى براى دین در تربیت کودک قائل نیستند، اما گروهى درصدد اعطاء جایگاهى بسیار عالى به دین در تربیت هستند. در این میان برخى از کارشناسان آموزش و پرورش در آمریکا و اروپا نیز درصدد اعطاء نقش بسیار بالایى به دین در امر تربیت هستند.
تلاش آنها از خلال فعالیت مدرسه در روز یکشنبه، تمایل به تربیت دینى و تربیتخلق و خوى بچهها ظاهر مىشود. حتى بسیارى از مادیگراها نیز در این دوران درباره اعتقاد به معنویت فکر مىکنند. امروزه، در همه کشورها آگاهى نسبتبه نیازمندى به تربیت دینى و اخلاقى در حال رشد کردن است و مردم تفکر راجع به این موضوع را وجهه همتخود قرار دادهاند که چگونه مىتوان تربیت دینى را به مدارس انتقال داد. از طرفمقابل، گروههاىمتمایل بهمسایل اقتصادىو سیاسىبا هرگونه اعطاء جایگاه به دین در امر تربیتبهمخالفتبرخاستهاند.ما در بحثبعدى تلاشخواهیمکردتا دیدگاه کسانى را که در برابر حضور تربیت دینى در مدارس قد علم کردهاند، مورد بررسى قرار دهیم.
دلایلى بر علیه تربیت دینى
1. با توجه به اینکه فرزندان گروهها و فرقههاى مختلف دینى در مدرسه وجود دارند اعطاء هرگونه جایگاهى به دین در آموزش و پرورش عملا غیر ممکن است. در تربیت دینىاى که در مدرسه ارائه مىشود کدامین دین باید مورد پیروى قرار گیرد؟ حال آنکه پیروى از یک دین خاص در مدرسه سبب بروز اختلافهایى در میان مردم خواهد شد و همه آنان را از تشریک مساعى و همیارى با فعالیتهاى مدرسه بیزار خواهد کرد.
2. آنچه بیشتر در تربیت دینى مورد تاکید قرار مىگیرد موعظه و نصیحت است و چهبسا رفتارهاى کودکان در مدارس کاملا مخالف این نصایح باشد. در حقیقتبراى اصلاح شخصیت کودکان پرداختن به ایجاد محیط مناسب به مراتب ضرورىتر از موعظه و پند و اندر است.
3. تحقیقات نشان داده است که هیچ همبستگى بین دانش (دانستن) و رفتار وجود ندارد حال آنکه در تربیت دینى بر دانش، بیشتر از رفتار تاکید مىشود. معناى ضمنى این مطلباین استکه چهبسا، على رغم کسب دانش رفتارى متضاد با آن از خود بروز مىدهد.
4. احتمالا بحث پیرامون فضایل و رذایل و پیرامون عقاب و ثواب الهى چنان کشمکش در اذهان کودکان ایجاد خواهد کرد که مانع رشد اخلاقى آنها خواهد شد. از اینرو، عرضه ارزشگذارىهاى یک دین خاص به کودکان مخالف ارزشهاى اجتماعى خواهد بود.
5. کودکان مدرسهاى هنوز آنچنان قدرت استدلال نیافتهاند که قادر به فهم معناى ظریف ادیان مختلف باشند. از طرف دیگر یک معلم مشترک نیز توانا بر انتقال تربیت دینى نیست; زیرا براى او مشکل است که بخواهد در تفسیر امور بىطرف باشد. اتخاذ نگرش علمى و بىطرف نسبتبه دین از سوى معلم بسیار ضرورى و لازم است، اما فوقالعاده مشکل است چون این قبیل سعى و تلاش سبب متزلزل کردن عقیده راسخ و اطمینان شخصى او مىشود. از اینرو، علم مشترک براى تربیت دینى نامناسب است. از طرف دیگر، انتخاب معلم خاص براى انتقال تربیت دینى نیز نمىتواند مفید باشد چرا که او نمىتواند با کودکان ارتباط نزدیک برقرار کند لذا نمىتواند ارتباطى بین تربیت دینى با زندگى کودکان ایجاد نماید. در این حالت نیز تربیت دینى به دلیل نارسا بودنش منجر به نصیحت و وعظ خشک و خالى خواهد شد که هیچ تاثیرى بر کودکان نخواهد گذاشت.
6. هرچند هدف اصلى از دین عبارت است از: مقید کردن فرزند به عشق و محبت و حس همدردى، اما واقعیت این است که در برابر این آرمانها اعمال دیگرى اتفاق افتاده است. نبردهاى بسیارى تحت عنوان دین درگرفته است و هزاران شخص بىرحمانه به قتل رسیدهاند. مردم به نام دین داراى خصومت متقابل، تعصب فرقهاى و عدم بردبارى بودهاند. در چنین موقعیتى اعطاء جایگاهى به تربیت دینى صرفا به معناى تشویق این قبیل شرارتها در میان کودکان است.
7. دین یک موضوع فردى و تجربه شخصى است. هر کسى مایل استخدا را آنطور که خود مىخواهد متناسب با باورهایش ستایش کند بنابراین، شایسته نیست در جمع کودکان اقدام به تربیت دینى نمود.
پس از بیان شمهاى از استدلالات کسانى که معتقد به تربیت دینى نیستند هم اکنون ما به استدلال کسانى که از این نوع تربیت در مدارس پشتیبانى مىکنند، اشاره مىنماییم.
استدلال حامیان تربیت دینى در مدارس
1. یکى از جنبههاى مهم در سیر زندگى انسان مذهب است. این وجه ممتاز انسان از حیوان است که مىتواند بر اساس مذهب اقدام به تعمق نماید. در دنیاى مادى کنونى انسان به شدت نیازمند مذهب است چرا که، وى نمىتواند از طریق خوش گذرانى که هیچ پایانى براى آن نیستبه سعادت نایل شود.
در خوشگذرانى دنیوى تمایل به چیزهاى مادى افزایش مىیابد. در این هنگام است که باید مذهب داراى جایگاهى در تربیتباشد; زیرا صرفا از طریق مذهب است که انسان با بىمحتوایى امور دنیوى آشنا مىشود. سلسله دروس از قبیل تاریخ، جغرافى، علوم، ریاضیات و دیگر موضوعات علمى صرفا ما را قادر به رفع نیازهاى مادى مىکنند. این موضوعات هرچند سبب رشد و پرورش ذهن مىشوند، اما همواره جنبه معنوى شخصیت انسان دور از دسترس آنهاست. تربیت دینى ترفیع دهنده همین شخصیت و ارزشهاى انسانى است.
2. امروزه ما به دلیل فقدان احساسات صادقانه مذهبى دچار بسیارى از شرارتهاى اجتماعى شدهایم. این شرارتها ریشه در تعصب، دشمنى، خودخواهى و غیره هم در سطح ملى و هم بینالمللى دارد. در این میان تنها مذهب است که به ما کمک مىکند تا این شرارتها را ریشهکن کنیم.
3. هرگز نباید دین را صرفا یک احساس محدود و تنگ نظرانه تلقى کرد. از اینرو، تربیت دینى به معناى تربیت در یک دین خاص نیست، بلکه مراد از تربیت دینى تاکید بر جوهره و عصاره ادیان است. اگر مذهب در قالب احساس خالى از تعصب مطرح شود، آنگاه قادر به از میان برداشتن تمام شرارتهاست. محدوده مدرسه جایى براى برگزارى آئینهاى مختلف نیست. به جاى تاکید بر نقاط اختلاف باید بر آرمانهاى اصلى که مشترک بین تمام انسانهاست تاکید شود. صرفا از این طریق است که تربیت دینى ثمر بخش مىشود.
4. در دنیاى متجدد استدلال علمى و مادى گرایانه بر همه چیز تفوق پیدا کرده است، به نحوى که مردم در اکثر کشورهاى پیشرفته به دلیل زیادهطلبى در ثروتاندوزى دچار کشمکشهاى ناشى از دو جنگ جهانى شدند. این کشمکشها چنان گسترش یافته است که حتى زمان حال را نیز فرا گرفته است. واقعا اگر دین و سنت معنوى خود را رها کنیم و به دنبال این کشورها برویم چه سرانجامى در انتظار ماست؟ پیروى از دین و آکنده شدن از اشتیاق معنوى به هیچ وجه به معناى گرسنگى کشیدن و در انتظار مرگ به سر بردن نیست. بحثى در این مطلب نیست که ما باید قبل از گام برداشتن در درجات عالى معنوى به جسم و بدن خود رسیدگى کنیم. امروزه، کشف تعادل بین معنویت و مادیت امرى ضرورى است و ما صرفا از طریق تربیت مىتوانیم به این تعادل دست پیدا کنیم. از این جهت است که تربیتباید رنگ مذهب انسانى داشته باشد.
برخى از مشکلات تربیت دینى
هرچند دیدگاههاى موافق و مخالف فوق ما را به این نتیجه سوق مىدهد که دین باید جایگاهى در تربیت داشته باشد، اما نباید از نظر دور داشت که فرایند تربیت دینى نیز با مشکلاتى مواجه است. اگر تربیت دینى بخواهد داراى فایده باشد ضرورتا باید اشکالات موجود را برطرف نمود. باید توجه داشت که تجربه و آگاهى دینى یک امر قلبى است و نمىتوان آن را به کسى تحمیل کرد. بنابراین، باید فضاى مدرسه را به نحوى طراحى کرد تا بچهها خود به سوى تجربه کردن برخى احساسهاى مذهبى سوق پیدا کنند. موعظه و دستورهاى دینى نباید جایگاهى در روند تربیت دینى داشته باشند. مسئولیت انتقال دانش دینى نباید بر عهده یک معلم مشخص که به این جهت انتخاب شده است، باشد. در واقع وظیفه تمام معلمان است که در ساخت جو مذهبى مدرسه مشارکت داشته باشند. تحقق این وظیفه منوط به تطبیق رفتار و عمل معلمان با آرمانهاى مذهبى و انسانى است که در تربیت دینى پیشه خود کردهاند. بچهها باید به طور خودکار (طبیعى) به سوى تبعیت از دین در موقعیتهاى واقعى زندگى تشویق شوند.
باید دقت کرد که تعصب، اعتقاد کورکورانه، حسادت و دید محدود از ذهن کودکان رختبربندند. کودکان را باید در رویارویى با بحثها و استدلالات علمى و به طور کلى مطالبى که به دین مربوط مىشود آزاد گذاشت. در این صورت است که آنها مىتوانند با فراگرفتن دیدگاه علمى نگاهى مقبول به امور بیافکنند.
اگر مؤسسات مذهبى نیز مانند دیگر مؤسسات آموزشى اهمیتبه رشد همه جانبه افراد مىدادند بسیارى از مشکلات تربیت دینى برطرف مىشد. در حقیقت رشد معنوى فرد صرفا نتیجه رشد همه جانبه اوست. صرفا براى تحقق این هدف است که ما باید مؤسسات دینى را به عنوان مؤسسات تربیتى تلقى کنیم. در این راستا برخى از وظایف تربیت دینى که مقبول واقع مىشوند به شرح زیر است:
برخى از وظایف تربیت دینى
معمولا مشاهده مىشود که سازمانهاى دینى توجه زیادى به امور جسمانى نمىکنند. آنها معتقدند تلاش و کوشش در جهت جسم، انسان را به خوشگذرانى دنیوى ترغیب و متمایل مىسازد، حال آنکه، این امر مانع رشد معنوى وى مىشود. بنابراین، یکى از وظایف سازمانهاى دینى این است که به کودکان خاطر نشان کنند سلامت جسمانى آنها صرفا وسیله و ابزارى براى تحقق اهداف نهایى دینى است. از طرف دیگر مجذوب شدن در دستیابى به معنویتسبب چشم پوشى از بسیارى از ضروریات زندگى خواهد شد. این امر به نوبه خود انسان را از برآورده کردن نیازهاى ضرورى روزانه عاجز و منجر به فقر و متلاشى شدن اجتماع مىشود. نمونه بارز آن وضع اسفناک موجود در هند است که نتیجه تاکید بسیار بر معنویت و غفلت تمام عیار از تلاش لازم براى پیشرفت در عرصه زندگى مادى است. تلاش مؤسسات مذهبى باید بر این امر استوار باشد که تمام چشماندازهاى زندگى را پرورش دهند به نحوى که کودکان بتوانند مسیر خود را مطابق استعداد و توانایى خویش رقم بزنند. سازمانهاى دینى نباید گمان کنند رشد توانایى تعقل و تفکر آزاد در کودکان منجر به بروز مخالفت و ضدیت آنها با دین مىشود بلکه باید متوجه باشند که تنها در صورتى احساس مذهبى ثابت و مستمر باقى مىماند که براساس دانش حقیقى استوار شده باشد. از این جهت، یکى از وظایف مؤسسات دینى توسعه روحیه علمى و رشد عقلانى در کودکان و اجتناب از غلطیدن آنها در خرافات است.
ما هرگز نمىتوانیم از جایگاه احساسات زیبایىشناختى در زندگى صرف نظر کنیم. این امر حتى از دیدگاه معنوى نیز مهم است. مجسمهها و تصویرهاى زیبا که در کنیسهها و برخى کلیساها یافت مىشود گواه بر این نکته است. از این جهت، یکى از دیگر وظایف مؤسسات مذهبى تلاش براى ترویج احساسات زیبایىشناختى است. در این صورت است که کودکان همواره راجع به آنچه که زیباست فکر مىکنند.