تنوع برونى و درونى تاریخ نگارى اسلامى
آرشیو
چکیده
متن
تاریخنگارى در تمدن اسلامى که بطور اختصار از آن با عنوانتاریخنگارى اسلامى یاد مىشود، در مقایسه با تاریخنگارى تمدنهاىپیشین و یا هم عهد خویش همچون یونان، روم، ایران باستان وغیره از چنان خصوصیاتى برخوردار است که بکلى آن را از دیگرانمتمایز مىسازد. بىتردید برجستهترین این ویژگیها را بایستى درکثرت و گستردگى آن جستجو کرد. درست است که تاریخ نگارى اسلامىدر مقایسه زمانى از برخى از این تاریخنگاریهاى دیگر متاخر استواین تاخر را مىتوان از اسباب گستردگى آن به حساب آورد زیراهم باعثبهره بردنش از میراث دیگران است و هم به سبب نزدیکىزمانى به ما بالنسبه کمتر تحت دستبرد حوادث قرار گرفته استاما تنها این عامل تاخر زمانى نیست که این حجم انبوه راآفریده باشد. به یقین عوامل متعدد دیگرى در این گستردگى نقشاساسى داشتهاند.
از این خصوصیتبرجسته (گستردگى) که نظر برکنیم، ویژگیهاىدیگرى نیز وجود دارند که تاریخنگارى اسلامى را درخشش خاصىبخشیدهاند.
تنوع و گوناگون بودن از جمله این خصوصیات ممتاز و برآمده است.
اگر گستردگى حجم آثار تاریخى در تمدن اسلامى حکایت از توجه بهدانش تاریخ در این تمدن دارد و آن نیز خود پرده از جایگاهرفیع نگرش و تفکر تاریخى در معارف اسلامى برمىدارد، متنوع وگسترده بودن آثار از جهت درج اخبار مختلف و گوناگون، نشانگرآن است که دانش تاریخ در نظر مورخان اسلامى، دایرهاى گستردهداشته و همهگونه اخبار مربوط به گذشته حیات بشرى را دربرمىگرفته است.
علاوه بر آن بر این حقیقت نیز ما را رهنمون مىسازد که در زندگىفردى و اجتماعى آدمى که در دانش تاریخ به مطالعه گذشته آنمىپردازیم عوامل مختلف سیاسى، اقتصادى، فرهنگى، اجتماعى،روانى، طبیعى و غیره تعامل دارند و غفلت از هریک، شناخت دقیقما را دچار اختلال مىسازد بر این اساس مورخ اسلامى خود را ملزمساخته است تا تنوعنگار باشد. این تنوع با نگاه اول در شکل کلىآثار هویدا و آشکار است و میراث تاریخنگارى اسلامى را در انواعمختلفى مىنمایاند. براین اساس انواعى از منابع همچون تواریخعمومى، تواریخ سلسلهاى، تواریخ محلى، کتب سیر و مغازى، انساب،طبقات، تراجم، تذکرهها، کتب فتوحات و جغرافیا، سفرنامهها،تکنگاریها و... یافت مىشوند.
علاوه براین تفاوت انواع منابع، هر نوع از این انواع نیز براىخود داراى ویژگیهاى منحصر بفردى مىباشند که حکایت از گوناگونىو تنوع آنها دارد. براین اساس کمتر مىتوان دو مورخ اسلامى رایافت که حتى با وجود یگانگى نوع، آثار آنان در ظاهر و اندرونشکل یکسانى را دارا باشند.
نوشتار حاضر مىکوشد تا با توجه به این تنوع به بررسى چند اثربرجسته در زمینه تاریخنگارى اسلامى و بخصوص مقایسه آنها باهمبپردازد. بررسى ما در این زمینه به دو بخش برونى و درونىتقسیم مىگردد. زیرا این تنوع مىتواند در دو شکل فوق موردمطالعه قرار گیرد. از طرفى از آنجا که هر کدام از انواع منابعبا نوع دیگر بىتردید تفاوتهاى بنیادینى را دارا مىباشند،بالطبع بایستى این مقایسه را در آثارى که از جهت نوعیت اشتراکدارند بعمل آورد. براین اساس و بدان جهت که تواریخ عمومى یکىاز مهمترین انواع منابع در تاریخنگارى اسلامى استبه بررسى چنداثر برجسته در این زمینه مىپردازیم. همچنین بدان سبب که دامنهزمانى نگارش اینگونه متون تا قرون اخیر گسترده است، به مقایسهمنابعى روى مىآوریم که تقریبا متعلق به قرون نخستین اسلامىباشند، آثارى چون: «الاخبار الطوال» ابوحنیفه دینورى،«تاریخ ابن واضح یعقوبى» تاریخ الامم و الملوک «طبرى»،«مروج الذهب» و «التنبیه و الاشراف» مسعودى، «الکامل فىالتاریخ» ابن اثیر و غیره را در این نوشتار مورد مطالعه وبررسى قرار مىدهیم.
تواریخ عمومى بطور کلى آن دسته از منابع تاریخى مىباشند کهموضوع آنان از جهت زمانى و مکانى بسیار گسترده است. معمولااینگونه تواریخ، مباحثخود را با خلقتحضرت آدم(ع) شروع کردهو تا زمان حیات مولف ادامه مىدهند. در واقع مولفین اینگونهآثار در گزینش موضوع و محدوده پژوهش خود هیچ اهل قناعتنبودهاند. این عدم قناعت هر چند ممکن است اثر آنان را درروزگاران گذشته، بزرگ جلوهگر سازد اما مورخ امروزى که هموارهعمق اثر را بر گستردگى طولى و زمانى آن ترجیح مىدهد، چنینآثارى را حداقل در روزگار حاضر نمىپسندد. البته این نکته باعثفرو افتادن جایگاه این آثار گرانقدر اسلامى نمىباشد زیرا اگراینگونه اطلاعات گسترده در آن زمان توسط اینان ثبت نمىشد، بهعلت عدم وجود تعداد کافى مورخ و پژوهشگر تک نگار یا سلسلهاى،اطلاعات بسیارى از دست مىرفت و به آیندگان انتقال نمىیافت.
تواریخ عمومى همچون برخى دیگر از انواع منابع، در تاریخنگارىاسلامى فراوانند و در دورههاى مختلف تعداد قابل توجهى از آنانیافت مىشوند.
الف) تنوع برونى
مطالعه تنوع برونى تواریخ عمومى مىتواند در خصوصیاتى همچونحجم اثر، تفکیک مباحث و خاتمه کتب فوق صورت پذیرد:
1. حجم اثر
تواریخ عمومى هر چند در آنچه گفته شد مشترک مىباشند اما هرکدام بطور جداگانه داراى ویژگیهاى خاصى هستند که به کمک آن ازدیگرى ممتاز مىشوند.
از نظر حجم و تعداد مجلدات نه تنها شباهتى بین این آثار یافتنمىشود بلکه تنوع و تفاوت بارزى را مىتوان در آنها جستجو کرد.
تاریخ الامم و الملوک طبرى در قالب نگارش اصلى (عربى)، هشتمجلد بزرگ و در ترجمه فارسى حدود پانزده جلد را در برمىگیرد.
الکامل فى التاریخ ابن اثیر نیز چنین است و چه بسا گستردهتراز آن بگونهاى که چاپ عربى آن دوازده مجلد و ترجمه فارسى نخستآن حدود سى و سه جلد را شامل مىشود. تاریخ اسلام ذهبى، المنتظمابن جوزى، تجارب الامم ابوعلى احمد بن محمد مسکویه، کتاب العبرابن خلدون، البدایه و النهایه ابنکثیر و غیره نیز هر کدامداراى حجم گسترده و متفاوتى هستند.
اما در مقابل اینگونه آثار حجیم، نوشته هایى همچون الاخبارالطوال ابوحنیفه دینورى، تاریخ ابن واضح یعقوبى، مروج الذهب والتنبیه و الاشراف مسعودى از حجم نسبتا محدودى برخوردارند. اینمحدودیت در آثارى چون الاخبار الطوال و التنبیه و الاشراف سببابراز نظرات خاصى پیرامون آنها از سوى برخى محققین گردیدهاست. بگونهاى که در اولین از ایندو اثر برخى به دیده شک وتردید نگریسته و گفتهاند: چگونه ابوحنیفه بر این اثر محدودعنوان «الاخبار الطوال» یعنى خبرهاى طولانى را نهاده است؟ اثردوم یعنى التنبیه و الاشراف مسعودى نیز از آنجایى که در مقایسهبا دیگر آثار مسعودى حجمى محدود را داراست و از طرفى در سالپایانى حیات مولف آن، تالیف شده است از سوى برخى به «آوازقو» تشبیه شده است، زیرا گفتهاند پرنده قو در پایان عمر آوازکوتاه و زیبایى سر مىدهد و مسعودى نیز چنین کرده است.
متنوع بودن متون تاریخنگارى اسلامى از جهتحجم نکتهاى است کهگاه خود این مورخان نیز بدان اشاره کردهاند. یعقوبى در موردمورخان قبل از خود و یا معاصر خویش چنین آورده است:
«لاناقد وجدناهم قد اختلفوا فى احادیثهم و اخبارهم و فىالسنین و الاعمال، و زاد بعضهم و نقص بعض»
مسعودى نیز درمقدمه مروج الذهب گوید: «مولفان کتابها در این زمینه موفق یامقصر، مفصل یا مختصر نویس بودهاند» ابن اثیر هم از جمله دلایلتالیف کتاب خویش را همین مجمل یا مفصل گویى مورخان پیشین ذکرکرده است: «تاریخى که طولانى است درباره هر موضوعى به ذکرروشها و روایات گوناگون پرداخته و درازگویى کرده است. تاریخمختصر نیز بسیارى از وقایعى را که روى داده از قلم انداختهاست. با این وصف در هیچ تاریخى از تمام رویدادهایى که بوقوعپیوسته و آنچه بوجود آمده شرحى موجود نیست و بسیارى از آنهاصفحاتى را به شرح پیشامدهاى کوچک سیاه کردهاند که خوددارى ازذکر آنها بهتر و در گذشتن از نوشتن آنها شایستهتر بوده است.»
2. تفکیک مباحث
تواریخ عمومى از حیث جداسازى مطالب و تفکیک مباحث و به عبارتىفصل بندى و باب بندى نیز مشى یکسان نداشته و از این جهت نیزبسیار متنوعاند. مختصر نگاهى به این آثار مىتواند چنین تصویرىرا به ما بنمایاند. دینورى در الاخبار الطوال مباحثخود را بااخبار مربوط به حضرت آدم و سکونت او در منطقه حرم مکه آغازمىکند و بدون هیچ فصل بندى و تفکیکى تا پایان کتاب که مباحثمربوط به دوره معتصم عباسى استبه پیش مىرود. تازه مشخص همنمىباشد که عناوینى که گاه در آغاز مباحث وجود دارد از خودمولف استیا از کاتب یا مصححان اثر او. هر چند حدودیتحجمکتاب چه بسا در این عدم فصل بندى تاثیر داشته است اما حداقلانتظار آن وجود داشت که دو بخش اصلى گفتارها یعنى مباحث قبلاز اسلام و مباحثبعد از اسلام از هم جدا گردند. متاسفانه ازاین جهت نیز ابوحنیفه تفکیکى قائل نشده و نحوه ورود او بهتاریخ اسلام همچون شکل ورود او به هر یک از مباحث دیگر است.
چگونگى ورود دینورى به تاریخ اسلام بدینگونه مىباشد که اوهنگامى که راجع به سلسله ساسانى سخن مىگوید، در بحث مربوط بهانوشیروان به سبب تقارن زمانى آن عصر با تولد پیامبر، اشارهاىکوتاه بدین نکته دارد. تمامى آنچه وى راجع به ظهور آیین اسلامو عصر پیامبر(ص) در مکه و مدینه آورده است در این چند جملهذکر شده است:
«پیامبر در آخر روزگار و پادشاهى انوشیروان متولد شد و تاهنگام پس از چهل سالگى که به پیامبرى برانگیخته شد در مکهاقامت فرموده است، پیامبر(ص) پس از بعثتسیزده سال در مکهاقامت کرد و سپس به مدینه هجرت فرمود، ده سال هم در مدینهاقامت فرموده است و آن حضرت که درود و سلام فراوان بر او وخاندانش باد پس از کشته شدن خسروپرویز رحلت کرد و هنگام مرگعمر ایشان شصت و سه سال بود.» ابوحنفیه پس از این بیان کوتاهمجددا به بررسى تاریخ ساسانیان مىپردازد و در واقع آنجایى کهاز عصر باستان بطور کلى وداع کرده، وارد تاریخ اسلام مىشود،حوادث مربوط به سقوط ساسانیان در عصر خلفاست.
«التنبیه و الاشراف» مسعودى هر چند همچون اثر ابوحنفیه ازاختصار فراوانى برخوردار است «در اینجا با خویشتن شرط اختصارکردهایم» اما با این وجود از تفکیک و باببندى قابل توجهىبرخوردار استبخصوص دو بخش عمده مباحث قبل و بعد از اسلامبخوبى از هم جدا شدهاند.
از منظر مورد نظر چه بسا کتاب ابنواضح یعقوبى از بهترین صورتبرخوردار است. یعقوبى خود، مباحث کتابش را در قالب دو جلدعرضه مىکند. جلد نخستبه قبل از اسلام و جلد دوم به عصر اسلامىتعلق دارد. «همانا چون کتاب اول ما که در آن آغاز پیدایشدنیا و سرگذشتهاى پیشینیان از امتهاى گذشته و کشورهاى پراکندهو راههاى گوناگون را به اختصار آوردیم به پایان رسید، اینکتاب خود را براساس آنچه بزرگان دانایان و راویان پیشین وعلماى سیر و اخبار و تواریخ روایت کردهاند. تالیف نمودیم...آغاز این کتاب ما از ولادت رسول خدا(ص) و سرگذشت آن حضرت استدر حالى پس از حالى و زمانى پس از زمانى تا آنکه خدا او را بهجوار خویش برد و تاریخ خلفاى پس از او و زندگانى خلیفهاى پساز خلیفهاى و فتوحات هر یک از خلفا و آنچه از او واقع شده ودر روزگار حکومت و سالهاى خلافت وى بدان عمل شده است» اگر اثریعقوبى در مقایسه با کتاب ابوحنفیه کامل است، مروجالذهبمسعودى را بایستى کاملتر (اکمل) به حساب آورد. زیرا وى خودمباحث کتابش را بخوبى تفکیک و باببندى نموده و فهرست مطالب هرباب را در آغاز کتاب ذکر کرده است: «و شمار بابهاى این کتابحدود سى و دو باب استباب نخست ذکر مقاصد و باب دوم ذکر ابوابکتاب... اکنون شمهاى در باب بابهاى آن به ترتیبى که هستمىگوییم تا خواننده آسان بدان تواند رسید.
تاریخ طبرى، الکامل ابن اثیر، المنتظم ابن جوزى و دیگر آثارمشابه، از آنجایى که براساس حولیات تدوین شدهاند، بنظر مىرسدکه خود را از باب بندى مباحثبى نیاز دانستهاند و در واقعمجموعه حوادث هر سال را بابى جداگانه محسوب کردهاند. البتهطبرى نیز چون ابوحنیفه در مباحث قبل از اسلام و هنگام بحث ازحوادث دوران خسرو و انوشیروان، اخبار مربوط به تولد پیامبر(ص)را ذکر مىنماید و دوباره به ادامه تاریخ ساسانیان مىپردازد،اما برعکس ابوحنیفه در ارتباط با پیامبر به همان مقدار بسندهنمىکند، بلکه پس از پایان تاریخ ساسانیان مجددا سراغ پیامبررفته و به ذکر نسب او و نیز حوادثى که در زمان او واقع شدهپرداخته است.
3. خاتمه
تواریخ عمومى از جهت پایان مباحث و خاتمه کتاب نیز داراى تنوعمىباشند. بین زمان آخرین اخبارى که در اینگونه آثار آمده وزمان درگذشت مولفین هماهنگى چندانى وجود ندارد. در برخى ازاین آثار این فاصله زمانى اندک و در برخى فراوان مىباشد.
ابوحنیفه دینورى هر چند خود در حدود سال 282 ه . در گذشتهاست، اما پایان مباحث کتاب او به سال 227 ه ختم مىشود:«...معتصم روز پنجشنبه یازده شب باقى مانده از ربیعالاول سالدویست و بیست و هفت درگذشت... و این آخر کتاب الاخبار الطوالاست. یعنى ابوحنیفه حوادث حدود پنجاه سال از عصر خویش راننگاشته است. یعقوبى با اینکه تقریبا همزمان با ابوحنفیهدرگذشته است اما مباحث کتاب او به سال 259 ه . ختم مىیابد.«و گفتهاند که خلقى عظیم در بادیه هلاک شدند و آن در سال 259بود.» بر این اساس یعقوبى نیز حدود بیست و پنجسال از حوادثعصرش را نیاورده است. امرى که بایستى با تاسف از آن گذشت درستشبیه تاسفى که بر کتاب تاریخ جهانگشاى جوینى در ارتباط با عدمثبتحادثه مهم سقوط بغداد وارد است.
طبرى، مسعودى و ابن اثیر از این جهت کمتر مورد نکوهش هستند.طبرى هر چند خود در حدود سال 310 ه یا 311 ه درگذشته استاما مباحث کتاب او تا سال 302 ه . ادامه مىیابد و خوشبختانهبه همت ذیل نویسان وصله نویسانى چون قرطبى و غیره این کاستىاندک جبران مىشود. مسعودى، مروج الذهب خود را به سال 332 ه’تالیف کرد و چند سال بعد در آن تجدید نظر نمود و سرانجام خودحدود ده سال پس از آن به سال 346 ه درگذشت. کتاب التنبیهوالاشراف او البته فاقد چنین نقیصهاى است زیرا در همان سالىتالیف شده است که مسعودى در آن سال درگذشته است.
اثر ابناثیرنیز از این نقصان تقریبا مبرا است زیرا او خود به سال 630 هدرگذشته است و مباحث کتابش نیز به سال 628 ه خاتمه مىیابد.این عدم نقصان سبب شده است که کتاب او از جمله منابع دست اولبراى مطالعه یورش نخستین مغولان به حساب آید. در آثار دیگرمولفان تواریخ عمومى نیز عموما چنین فاصله مفقودهاى وجوددارد. این فاصله در تجارب الامم مسکویه حدود پنجاه سال (از369 ه تا 421 ه)، در المنتظم ابنجوزى حدود بیستسال (از574 ه تا 597 ه) و در البدایه و النهایه ابن کثیر تقریباصفر است. دلیل یا دلایل عدم نگارش تاریخ معاصر توسط ایننویسندگان را چه بسا بتوان در امورى چون سپرى نشدن دورههاىفوق، ملاحظات سیاسى و اجتماعى، تعدد روایات، خستگى و کهولتسنمولفان و غیره جستجو کرد.
ب) تنوع درونى
علاوه بر تنوع برونى که برخى جلوههاى آن نمایان گردید، آثارمذکور از جهت درون نیز بسیار متنوع مىباشند و البته این تنوعاز تنوع برونى بااهمیتتر است. تنوع درونى به اسباب و عللمختلفى باز مىگردد و مىتوان از جهاتى همچون تنوع منابع، سبک وروش، درونمایه، مباحث و مطالب، به مطالعه آن پرداخت.
1. منابع
تنوع و تفاوت منابع مورد استفاده هر کدام از این مولفین درشکل بخشیدن به اثر آنان تاثیر به سزایى داشته است. این تفاوتالبته از یک جهتبه تعلق گرفتن هر یک از این آثار به زمان ومکان خاص خویش نیز بازمىگردد. تنوع منابع سبب گردیده تا هرکدام از این آثار به اخبار و روایاتى روى آورند که خود سببدگرگونى و تنوع اساسى آنها گردد. این البته زیباترین شکل تنوعاست. «ابوحنیفه دینورى در الاخبار الطوال روایات مهم در بابفتوح اسلام نقل کرده است که در مآخذ دیگر نیست.» دکتر زرینکوبدر مورد یعقوبى نیز مىگوید: «کتاب ابنواضح یعقوبى غالبااخبار و روایات آن بقول هوتسما (Hotsma) بکلى با روایات طبرىتفاوت دارد و ظاهرا متعلق و مربوط به یک سلسله دیگر از مآخذاست. بیان او درباره عباسیان با بیان مورخین عصرش تفاوتدارد.»
یعقوبى در مقدمه جلد دوم کتابش شمارى از مراجع خود را آوردهاست: «کسانى که ما مطالب این کتاب را از آنان روایت کردهایمعبارتند از: اسحاق بن سلیمان بن على هاشمى از بزرگان بنى هاشمو ابوالبخترى وهب بن وهب قریشى از جعفر بن محمد و جز او ازرجال حدیثش و ابان بن عثمان از جعفر بن محمد، محمود بن عمرواقدى از موسى بن عقبه و جز او از رجال حدیثش و عبدالملک بنهشام از زیاد بن عبدالله بکائى از محمد بن اسحاق مطلبى و...»
یعقوبى خود بر این نکته تاکید دارد که علاوه بر کسانى که ازآنها نام برده، راویان دیگرى نیز مورد مراجعه وى قرارگرفتهاند. همچنین او اعلام مىدارد که از درج اخبار طولانى درکتاب خود پرهیز کرده است: «و از جزاینان که نام بردیم هممطالبى آوردیم که آنها را دیگران گفته و روایت کردهاند و درتاریخ زندگى خلفا و سرگذشت آنان بر آنها ستیافتهایم. به اینترتیب آن را کتابى مختصر پرداختیم و اشعار و خبرهاى طولانى رادر آن نیاوردیم.»
مسعودى نیز با تعداد فراوانى از آثارمورخین آشنایى داشته و اسامى بسیارى از آنها را در مقدمه مروجالذهب خود آورده است. این تعداد همانگونه که دیگران نیزگفتهاند، حکایت از کمال مآخذ او و دیگر مورخان نزدیک به عصراو دارد.مسعودى نیز چون یعقوبى نتوانسته است همه منابع و مآخذخود را معرفى نماید: «در اینجا فقط کتابهاى خبر و تاریخ وسرگذشت و حوادث را که مولفان و مصنفانش مشهور و معروفند یادکردیم و از تواریخ اهل حدیث که از معرفت رجال دوران و طبقاتمحدثان سخن دارد چیزى نگفتیم که اینگونه کتابها بیش از آنستکه در این کتاب یاد توانیم کرد.»
طبرى نیز در اثر باشکوه خویش از منابع متعددى بهره جسته است:«او از هر متخصصى در فن مخصوص به او نقل کرده است تفسیر ازمجاهد و عکرمه، سیره از ابان بن عثمان و عروهبن زبیر و شرحبیلو ابن اسعد و موسى بن عقبه و ابن اسحاق، اخبار رده و فتوح رااز سیف بن عمر اسدى، حوادث جنگ جمل و صفین را از ابومخنف ومدائنى، اخبار امویان را از عوانه بن حکم و اخبار عباسیان رااز احمد بن ابىخثیمه، اخبار عرب قبل از اسلام را از عبید بنشریه جرهمى و محمد بن کعب و وهب بن منبه، اخبار ایران را ازکتابهاى ترجمه شده از فارسى به عربى بخصوص کتابهاى ابن مقفع وابن کلبى نقل کرده است.»
بهر حال منابع طبرى هرچه باشد، اثر او در تدوین بسیارى ازآثار بعدى تاثیر عمیقى برجاى گذاشت و مبناى تالیفات چندى گشت.ابن اثیر اساس کار خود را کتاب تاریخ کبیر ابوجعفر طبرىمىداند و معتقد است که آن نزد عموم یک کتاب اساسى شمردهمىشود.
2. سبک و روش مورخ
تنوع درونى هر چند از تنوع و گوناگونى منابع و مآخذ متاثر استاما آنچه در خلق آن تاثیر عمیقترى دارد، سبک و روش مورخ درتاریخ نگارى است. اختلاف و تفاوت مورخان در اتخاذ شیوههاىمختلف از اسباب برجسته تنوع درونى تاریخ نگارى به حساب مىآید.از این نظر کتب فوق حداقل به دو دسته تقسیم مىشوند. دسته نخستآثارى هستند که بر شیوه موضوعى نگارش یافتهاند و دسته دوم بهروش حولیات و سالشمارى به پیش رفتهاند. بر اساس اینتقسیمبندى، آثارى چون اخبار الطول، تاریخ یعقوبى، مروج الذهب،التنبیه و الاشراف در یک ردیف و آثارى چون تاریخ طبرى، الکاملابن اثیر، المنتظم ابنجوزى، البدایه و النهایه ابن کثیر وغیره در ردیف دیگر قرار مىگیرند. روزنتال از شیوه نخستینبعنوان تاریخ نگارى دودمانى و از شیوه حولیات بعنوان صورتوقایع نگاشتى یاد کرده است. «تاریخ نگارى وقایع نگاشتى ادامهصورت خاصى از تاریخ نگارى سالشمارى است. آن گونه که از نام آنبرمىآید، توالى سالهاى منفرد بر آن حکمفرماست.رویدادهاى گوناگون سال خاصى زیر عنوانهایى چون «در فلان سال»یا «آنگاه که فلان سال رسید» یکایک شمرده مىشود. رابطه بیانرویدادهاى یک سال با ذکر و مقدم داشتن عبارت ساده: «و در آن(یعنى، همان سال، و فیها») برقرار مىگردد. صورت خالص آناجازه نمىدهد گزارش پى در پى از رویدادى که دورهاى چند سالهرا در برمى گیرد، ضمن وقایع یکى از آن سالهاى معین بیاید، لکناغلب این قاعده مراعات نمىشود. این صورت ارائه تاریخى در زمانمورخ بزرگ طبرى کاملا تحقق یافت. از نظر حجم و اندازه کتاباحتمال کمى مىرود که طبرى نخستین کسى باشد که صورت وقایعنگاشتى را براى نوشته تاریخى مورد استفاده قرار داده باشد.»وى همچنین در مورد شیوه نخست مىگوید: «در کهنترین آثارتاریخى باقیمانده، دورانهاى حکومتحاکمان به عنوان تنها اصلتنظیم مطالب به کار رفت و تقسیم وقایع نگاشتى کاملى نداشت. دراین زمینه تاریخ یعقوبى نمونه خوبى است چه از ویژگى اشاره بهصور فلکى موثر و تعیین کننده آغاز هر دوره حاکمیتى برخورداراست. نیز مىتوان در مقام مقایسه اخبار الطوال دینورى، ازمعاصران یعقوبى برآمد. توالى طبیعى این شیوه بدینترتیب است کهاز متقدمترین حاکمان آغاز و به متاخرترین آنها مىانجامد.»
ترحینى نیز در این زمینه معتقد است: «تاریخ یعقوبى ازقدیمترین کتابهایى است که روزگار هر حاکمى را مبدا جداگانهاىدر ترتیب مباحث گرفته استبدون آنکه صرفا بر حولیات تکیهنماید. در این زمینه مسعودى نیز در اثر خود متاثر از یعقوبىاست.» ناگفته نماند که بین هر کدام از مورخین که در هر دستهسالشمارى یا موضوعى جاى دارند، نیز گاه تفاوتهایى ملاحظهمىشود. طبرى و ابن اثیر هر دو بر اساس شیوه حولیات به پیشرفتهاند، اما با این وجود وجوهى از عدم مشابهتبین آنها وجوددارد.
ابن اثیر هر چند در آغاز تحریر خود مىگوید: «کار خود را ازروى تاریخ کبیر آغاز کردم که امام ابوجعفر طبرى نگاشته و نزدعموم یک کتاب اساسى شمرده مىشود و همه هنگامى که در مسالهاىاختلاف پیدا مىکنند براى روشن شدن موضوع بدان مراجعهمىنمایند» اما بین شیوه او و طبرى تفاوتهایى یافت مىشود:
الف)طبرى بیشتر رویدادها را با چند روایتشرح داده و هرروایتى مانند روایت پیشین یا کمتر از آن است. اما ابناثیرمىگوید من تمامترین و جامعترین را برگزیدم و نقل کردم و مطالبدیگرى که در آنها نبود بر آنها افزودم.
ب ) ابن اثیر گوید که کسانى چون طبرى یک رویداد را در چند سالمىآورند و در هر ماه قسمتى از آن را ذکر مىکنند. بدین گونه یکرویداد قطعه قطعه مىشود و مراد از آن بدست نمىآید و فهمیدهنمىشود مگر پس از دقت و ژرفنگرى، اما من هر رویدادى را در یکجا جمع کردم و یادآور شدم که هر بخشى از آن در کدام ماه یاکدام سال اتفاق افتاده است. بدین ترتیب جریان هر واقعهاى بطورمنظم به دنبال هم قرار گرفت.
ج ) ابن اثیر براى پیشامدهاى کوچک هر سال که شرح مفصل لازمنداشتهاند، فصلى را در پایان هر سال با عنوان «بیانرویدادهایى چند» یا «پارهاى دیگر از رویدادها» اختصاص دادهاست. د ) ابن اثیر علاوه بر آن در پایان هر سال، مرگبزرگان و فضلا و دانشمندانى را که در آن سال درگذشته بودهاند،بیان کرده است.
ه) وى همچنین طرز تلفظ نام هایى که در خط با یکدیگرشباهت ولى در تلفظ با هم اختلاف داشتهاند را ضبط کرده تا اشکالاز میان برود و چنانچه نقطه آنها بیفتد به گونههاى دیگرخوانده نشود.
3. درونمایه مورخ
گذشته از تنوع منابع و مآخذ و همچنین شیوه مرتب کردن اخبار(موضوعى یا بطریق حولیات)، از دیگر عواملى که در پدید آمدنتنوع درونى تواریخ اسلامى تاثیر برجستهاى دارد، قریحه، ذوق،توانایى و در واقع درونمایه هر مورخ است. بر ما روشن است کهمورخان اهل گزینشاند. اینگونه نیست که آنان تمام آنچه رااتفاق افتاده ثبت کنند. آنان چون مشتریانى مىمانند که سبدى دردست گرفته و از یک فروشگاه بزرگ خرید مىکنند. بى تردید بینآنچه یک مشترى از فروشگاهى خرید مىکند با آنچه دیگرى مىخرد،تفاوت بسیارى است. درست همانگونه که هر خریدار برحسب نیازها،توانایى مالى، ذوق، دقت، آگاهى و عواملى دیگر صورت خاصى ازکالاها را برمىگزیند، یک مورخ هم بنا به عللى نوعى خاص ازاخبار را در تاریخ گزینش مىکند و قطعا بین انتخاب او و دیگرانتفاوت است.
ابو حنیفه دینورى، ابنواضح یعقوبى، محمد بن جریر طبرى و حتىمسعودى مورخان معاصرند با اندکى تاخر زمانى، با این وجود بینآنچه آنان در آثار خویش گرد آوردهاند، تفاوتهاى آشکارى وجوددارد و از عوامل اساسى این تنوع و دگرگونى درونمایه هر یک ازآنان مىباشد. شکل و نوع گزینش اخبار، تفصیل یااجمالگویىمباحث، دقت در صوت اخبار و نقد آنها و... همه از این تنوعدرونمایهاى نشات مىگیرد. بنابراین هنگامى که از این منظر بهمورخان مذکور مىنگریم تفاوت و تنوع فراوانى را در نگاه آنانبه تاریخ و نوع گزینش و پرداختن به حوادث مىیابیم.
ابو حنیفه دینورى با اینکه او را بعنوان یک مورخ شیعىنمىشناسد، بلکه وى را در زمره مورخان اهل سنت دانستهاند، دربرخى مباحث عهد خلفا بگونهاى پیش رفته است که چه بسا یک مورخشیعى است و این نشان دهنده عدم تعصب اوست. ابوحنفیه تماماخبار دوره طولانى حکومت عثمان را تنها در حدود یک صفحه و نیممنعکس کرده است و حال آنکه قریب یک پنجم صفحات کتاب او اختصاصبه اخبار حکومت کوتاه على(ع) و بخصوص جنگ صفین دارد.نگارش کوتاه او در مورد عثمان نیز چندان پسندیده اهل سنتنیست:
«پس از او (عمر بن خطاب) عثمان بن عفان به حکومت رسید کهعمار یاسر را از کوفه عزل کرد و برادر مادرى خود ولید بن عقبهبن ابى معیظ را به فرمانروایى کوفه گماشت. ابوموسىاشعرى را هماز بصره عزل کرد و عبدالله بن عامر بن کریز پسردایى خود را کهنوجوانى بود به حکومت آنجا گماشت. عمرو بن عاص را سالار جنگمصر قرار داد و عبدالله بن ابى سرح را بر خراج مصر گماشت. اوهم برادر رضاعى عثمان بود سپس عمرو بنعاص را از سالارى جنگ عزلکرد و هر دو شغل را به عبدالله بن ابى سرح سپرد.»
اما هر چند این عدم تعصب او در ذکر این حقایق تاریخ اسلام،ستودنى است، در مواردى ناچاریم نوشتههاى او را در زمینههاىدیگر مورد نقد قرار دهیم. درست است که فاصله زمانى ابوحنیفهبا تحولات عصر باستان بسیار است و امکان نادرستى اخبارى که ازآن دوره بدست مىرسد فراوان مىباشد، اما وى ناچار نیست تاتمامى روایات را بپذیرد و همانها را منعکس نماید. کارى که درمواردى از ابوحنفیه سرزده است. او در مورد چگونگى مختلف شدنزبانها مىنویسد:
«گویند به روزگار جم در بابل زبانها مختلف شد و چنین بود کهچون فرزندان نوح در بابل بسیار شدند و شهر از ایشان آکنده شدو ازدحام پیش آمد با آنکه زبان همهشان همان زبانسرایانى کهزبان نوح استبود، یک روز صبح ناگهان زبانهاى ایشان گوناگون والفاظ و کلمات دگرگون شد و نگران شدند و هر گروه به زبانى کهبازماندگان ایشان تا امروز سخن مىگویند سخن گفتند و از سرزمینبابل بیرون آمدند و هر گروهى به سویى رفتند.» او همچنین درمورد عیسى(ع) و عصر ظهور او مىنویسد: «گویند به روزگارپادشاهى اردشیر خداوند عیسى(ع) را برانگیخت و گفتهاند که آنحضرت یکى از یاران خود را سوى اردشیر فرستاد و او در شهرتیسفون به خانه ابرسام فرود آمد» و حال آنکه بر همگان روشناست که اردشیر، موسس سلسله ساسانیان ومتعلق به اواخر قرن دومو نیمه نخست قرن سوم میلادى است. ابوحنفیه همچنین در موردمردمى از روزگار باستان که در اطراف سودان مىزیستهاند مىگویدکه آنان چشمها و دهانهایشان در سینههایشان قرار داشته است. درجایى دیگر مردمى از یمن را اینگونه توصیف کرده است: «مرد وزن ایشان نیمى از سرو نیمى از چهره و یک چشم و نیم بدن و یکپا داشتند و تندتر از اسب مىجهیدند و در بیشههاى کنار دریا وپشت ریگزارهاى عالج که در سرزمین عین استسرگردان بودند.»برعکس ابوحنفیه، یعقوبى مورخى است که نسبتبه درج اخبار درکتاب خویش سخت محتاط است و تا آنها را از صافى خرد نگذراند،نمىپذیرد. یعقوبى در اخبار مربوط به پادشاهان پارس مىنویسد:
«پارسیان براى پادشاهان خود چیزهاى بسیارى ادعا مىکنند کهقابل قبول نیست از قبیل فزونى در خلقت تا آنجا که براى یک نفرچندین چشم و براى دیگرى صورتى از مس و بر شانه دیگرى دو مارکه مغز سر مردان خوراک آنهاست و همچنین زیادى در عمر و دفعمرگ از مردم و مانند اینها، از اموریکه عقل آن را نمىپذیرد ودر شمار بازیها و یاوهگوییهاى بىحقیقت قرار مىدهد، ادعامىکنند. پیوسته خردمندان و دانایان عجم و بزرگان و شاهزادگانو دهقانانشان و اهل علم و ادب این گونه مطالب را نگفته و صحیحندانسته از حقیقتبرکنار شمردهاند.» او در جاى دیگر مىآورد:«اینان را قصههایى است که چون بیشتر مردم را دیدیم که آنهارا انکار مىکنند و از خرد بدور مىدانند، از ذکرش صرفنظرنمودیم چون بناى ما بر حذف مطالب ناپسنده است.
طبرى مورخ برجسته اسلامى چون در علوم دیگرى مانند حدیث، تفسیر،فقه و غیره از بزرگان عصر خود بوده است، در تاریخنگارى نیزتحت تاثیر آن علوم قرار گرفته و تاریخ را به سبک کتب حدیثنگاشته است. او براى بیشتر حوادث و وقایع روایات متعددىمىآورد که گاه بین آنها سازگارى وجود ندارد. «راهى که طبرىدر تاریخ نگارى و تدوین و تنظیم بناى عظیم تاریخ خود پیمودههمان راهى است که محدثین اهل سنت در نقل حدیث و نقد رجالپیمودهاند. طبرى در روایت تاریخ از راویان با طرق ممکنه که درعلم حدیث معمول است نقل قول کرده است.»
الدورى نیز در موردطبرى نوشته است: «طبرى از نظر برداشت و بینش یک نفر حدیثشناسبود، چنانکه این مساله از تاکید وى بر سلسله منابع و خوددارىاو از نقادى محتوا دیده مىشود.» این گفته اخیر الدورى نیزقابل توجه است.
طبرى از نقد روایات خود پرهیز کرده است و این امر چه بسا ازارزش کار او کاسته باشد. البته شاید بتوان براى این اقدام وىدلیلى را جستجو کرد. طبرى تاریخ را مجموعهاى از روایات مىداندکه از طریق راویان به او رسیده است و بنظر او این روایات ازجهت عقلى نقدپذیر نیستند: «ولیعلم الناظر فى کتابنا هذا اناعتمادى فى کل ما احضرت ذکره فیه مماشرطت انى راسمه فیه انماهو على مارویت من الاخبار التى انا ذاکرها فیه و الاثار التىانا مسندها الى رواتها فیه دون ما ادرک بحجج العقول و استنبطبفکر النفوس...» بطور خلاصه او مىگوید: مبناى من بر راویانبوده است و علم به گذشته جز از طریق آنها میسر نیست و بهتفحص عقلى حاصل نمىشود. بنابراین اگر در کتاب من خبرى عجیب وناپسند هست از خود من نیستبلکه آن را به همان شکلى که دریافتکردهام، آوردهام.
اگر علم حدیث چنین تاثیرى را در اندیشه تاریخى طبرى پدیدآورده بود، مسعودى و تا حدودى یعقوبى متاثر از اندوختهاىبودند که باعث درخشان شدن و جلوه نمودن فکر تاریخى آنان شدهاست. آنان اطلاعات گسترده جغرافیایى را که حاصل جهانگردیشانبوده استبا تاریخ آمیختند و معجونى نو فراهم ساختند. مسعودىاهل سفر بود و جهانگردى. او خود در مقدمه مروج الذهب گوید:
«خاطر ما به سفر و بادیه پیمایى به دریا و خشکى مشغول بود کهبدایع ملل را به مشاهده و اختصاصات اقالیم را به معاینهتوانیم دانست چنانکه دیار سند و زنگ و صنف و چین وزابج را درنوردیدیم و شرق و غرب را پیمودیم. گاهى به اقصاى خراسان وزمانى در قلب ارمنستان و... بودیم سیر من در آفاق چون سیرخورشید در مراحل اشراق بود. هر اقلیمى را شگفتىهاست که فقطمردم آن دانند و آنکه در وطن خویش بجا ماند و به اطلاعاتى کهاز اقلیم خود گرفته قناعت کند با کسى که عمر خود را بهجهانگردى و سفر گذرانیده و دقایق و نفایس اخبار را از دست اولگرفته برابر نیست.»
مسعودى با مطالعات میدانى،دانشتاریخىخودرا تکاملوگستردگى بخشیده است. براى نمونه اومناطق مختلفى از ایران همچون شهر استخروگور را در فارس دیده وهنگام سخن گفتن از آتشکدههاى ایران، مشاهدات خود را نیز بیانمىدارد.
یعقوبى نیز چون مسعودى اهل جهانگردى بوده است. او نیمى از عمرخود را در شرق و نیمى را در غرب گذرانیده و به ارمنستان،خراسان هند و مصر و بلاد مغرب سفر کرده است. او در مقدمهالبلدان که حاصل جهانگردى اوست پیرامون سفرهایش و توشهاى کهاز آنها برگرفته است، سخن مىگوید. ابوحنفیه نیز چون یعقوبى باعلم جغرافیا آشنایى داشته و صاحب کتابى بنام البلدان بودهاست.
بر تمام آنچه در باب تنوع گفتیم این نکته را نیز باید افزودکه بطور کلى علم تاریخ دانش تنوع است. زیرا در درون خودانواعى از حوادث ریز و درشت، شخصى و اجتماعى، سیاسى، نظامى،اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى و غیره را در بر مىگیرد. این امرسبب مىشود تا جویندگان دانش تاریخ نیز به همان نسبت متنوعبوده و هر کدام در جستجوى امر خاصى از گذشته باشند.
تاریخنگارى که بر این نکته به سبب درونمایهاى پخته و متعالىپى برده باشد مىکوشد تا در حد توان خویش، از زوایاى مختلف اینگذشته بشرى پرده بردارد و این خود از اسباب مهم تنوع نوشتههاىاوست. به گمان ما مسعودى در این زمینه مرتبه بالایى را داراست.
او که با سفرهاى طولانى سرد و گرم روزگار را چشیده بود و باانسانها، تحولات و اخبار گوناگون و بسیار متنوع برخورد کردهبود بدین نکته وقوف داشت زیرا او خود مىگفت که بین کسى که بهجهانگردى دقایق و نفایس اخبار را از دست اول گرفته با کسى کهبه اطلاعات اقلیم خود بسنده کرده است تفاوت بسیارى است.
4. مباحث و مطالب
تاکنون پیرامون اشکالى از تنوع درونى سخن گفتیم. شاید بتواناذعان کرد که تنوع مباحث و مطالب، زاییده دیگر صورتهاى تنوعهمچون گوناگونى منابع، روش مورخین و درونمایه آنان باشد. آثارمذکور هرچند در ارائه چهارچوب کلى مباحث تاریخى اشتراک دارنداما در هر زمینه مباحثى ارائه مىدهند که اختصاص به هریک ازآنها دارد. حجم گسترده اخبار و روایات مختلفى که طبرى به تبعمشى حدیثنگارى خویش و همچنین نوع نگرش خاص خود به تاریخ فراهمآورده است، به هیچ وجه در دیگر آثار یافت نمىشود، از این جهتشاید بتوان اثر وى را تحولى در تاریخنگارى اسلامى به حسابآورد. ابن اثیر و صاحبان دیگر آثار تواریخ عمومى که در قالبسالشمارى دستبه نگارش زدهاند، هرچند از روایات طبرى نهایتبهره را بردهاند، اما خود نیز نکات تازهاى بر آن افزودهاند.
انتخاب روایتى از روایات متعدد طبرى توسط آنان از این نکتهحکایت مىکند که آنها برخلاف طبرى به نقد روایات و گزینش آنهانیز دستیازیدهاند. با این وجود، همانطور که گذشت دیدگاههاىتاریخى هرکدام از این مورخین در انتخاب اخبار تاریخى تاثیرفراوانى داشته است.
ابن اثیر معتقد است که نبایستى صفحات کتب تاریخى را با ذکرپیشامدهاى کوچکى مانند اینکه به فلانى خلعت داده شد یا چیزى برنرخها افزوده گردید، سیاه کرد.
از طرفى نوع اخبارى که کسانى چون یعقوبى و مسعودى بدانپرداختهاند براى ما قابل توجه است. مباحثى پیرامون فلاسفه وحکماى یونان، ماههاى رومى و جاهلى، داوران، شعرا، از لام وبازارهاى عرب، انجیلهاى چهارگانه، کتابهاى هندوان و غیره بخشىاز اطلاعات نادر یعقوبى است. وى همچنین به سبب گرایشات شیعىخود، پارهاى اخبار در ارتباط با سقیفه و ائمه معصومین(ع) دراختیار ما قرار مىدهد که در دیگر آثار مشابه یافت نمىشود.
آثار بجا مانده از مسعودى نیز در بردارنده مطالب متنوع و قابلتوجهى است. ذکر زمین و دریاها و رودها و کوهها و ستارگان وهفت اقلیم، جزر و مد، طوایف آلان و خزر و ترک و غیره، معتقداتعرب درباره قیافه، فال، کهانت، ماههاى عرب و عجم و قبطیان وسریانیان، تاثیر آفتاب و ماه در جهان، چهار ربع جهان، خانههاو معبدهاى بزرگ و آتشکدهها و بتخانهها و عجایب عالم از جملهاین مباحث مىباشند. وى گاه مباحثى را نیز در زمینههاى کلامىمطرح مىسازد و خواننده را به دیگر آثار خود ارجاع مىدهد.
متاسفانه این آثار عمده دیگر مسعودى همچون «اخبار الزمان»،«کتاب الاوسط» و «المقالات فى اصول الدیانات» که برخى تعدادآنها را قریب سى و اندى مىدانند مفقود شدهاند. مىتوان حدس زددر آثار دیگر او نیز هرچند در زمینه تاریخ تدوین نشدهبودهاند، اطلاعات تاریخى متنوعى یافت مىشده است. نوع اخبارى کهدر آثار بجا ماند، مسعودى آمده است، گاه از اخبار دیگرانمتمایز مىباشد. براى نمونه او برخلاف راى مشهورى که برگرفته ازخطبههایى از امام على(ع) مىباشد و آن همانا نهى نمودن خلیفهدوم از حضور در میدان جنگ با ایرانیان و رومیان است، معتقداست که امام به خلیفه پیشنهاد کرده است تا بطور شخصى در صحنهجنگ حاضر شود. مسعودى همچنین جریان پیدایش اختلاف بین قبایلعرب در اواخر دوره اموى را که در سقوط آن دولت تاثیر عمدهاىداشته است، تا حدودى شکل گرفته و دامن زده شده به کوشش یکى ازعلویان مىداند. علاوه بر آنچه بیان گردید، نکات فراوانترى درزمینه تنوع مباحث در این آثار وجود دارد که با مختصر تاملى درآنها مىتوان بدان رهنمون شد.
پایان سخن
با توجه به مقایسه کوتاهى که بین چند اثر برجسته در زمینهتواریخ عمومى صورت پذیرفت، وجوهى از تنوع برونى و درونى آنهاآشکار شد. بىتردید اگر این بررسى و مقایسه بین دیگر انواعمنابع تاریخى همچون تواریخ سلسلهاى، محلى و غیره صورت مىگرفت،تصویرى روشنتر و صورتى برجستهتر از این تنوع نمایان مىگردید وما را بیشتر بدین نکته که تاریخنگارى اسلامى از تنوع گسترده وچشمگیرى برخوردار است واقف مىساخت. این متنوع بودن آثاربرجسته تاریخنگارى اسلامى حکایت از آن دارد که بطور کلى دانشتاریخ در منظر مورخان اسلامى، دانش فراگیر و متنوعى بوده است وهرآنچه در زندگى و حیات گذشته بشرى رخ داده بود، مىتوانست دردرون آن جا مىگیرد. از طرفى این تنوع جهت مراجعهکنندگان بهتاریخ نیز بسیار سودمند است و مجموعه گوناگون و متنوعى ازاخبار را فرا روى آنها مىنهد. در این بین به گمان ما از بینمورخانى که در نوشتار حاضر از آنان سخن گفتیم، مسعودى مرتبهبالایى را در زمینه تنوع نگارى داراست. او که با سفرهاى طولانىسرد و گرم روزگار را چشیده و با انسانها، اخبار و تحولاتگوناگونى آشنا شده بود، دریافته بود که حیات فردى و اجتماعىانسان که فردا بایستى آن را در دانش تاریخ مطالعه کرد.بسیار فراگیر و متنوع است و بر مورخ واجب است تنوع نگار باشد.او همچنین دریافته بود که خوانندگان آثار تاریخى و پژوهندگاندر این رشته از دانش بشرى نیز به تبع همین نکته تنوع طلبند.
بر این اساس مسعودى کوشید به دو طریق این تنوعطلبى و ضرورتتنوعنگارى را پاسخ گوید. نخست او با تالیف آثار متعدد و متنوعو ارجاع دائمى خوانندگان آثارش به آنها قدم اساسى را در اینزمینه برداشت. در مرحله بعد وى با آوردن مطالب متنوعى در هریک از کتب تاریخى خویش، این مهم را به انجام رساند. کلام خودرا با سخنى از او در این زمینه به پایان مىبریم. او در کتابمروج الذهب در پایان اخبار مربوط به حکومتیزید بنعبدالملک،اخبارى را نیز راجع به وفیات آن سالها آورده و سپس مىنویسد:«وفیات این گروه از اهل علم و راویان حدیث را ذکرکردیم تا موجب مزید فایده کتاب باشد و فایده آن عام شود کهمقاصد مردم مختلف است و از کسب علم هدفهاى جداگانهاى دارند.یکى طالب خبر است، بعضى دوستدار بحث و نظرند، یکى طالب حدیثاست و جویاى علل یا متوجه وفات کسانى از اینگونه است که گفتیمو ما براى هر یک از آنها قسمى را نهادیم.»