آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۱۱

چکیده

متن

 (خوانندگان گرامى در این اقتراح، پاسخ دو تن از عالمان‏دانشگاه، آقایان دکتر مهدى گلشنى، رئیس پژوهشکده علوم انسانى‏و مطالعات فرهنگى; دکتر خسرو باقرى، استاد دانشگاه تهران، به‏سؤالات فصلنامه حوزه و دانشگاه ارائه مى‏شود.)
1) آیا پدید آوردن «علم دینى‏» ممکن است؟ به‏چه معنا از«علمى دینى‏»؟
گلشنى: گاهى مراد از علم دینى علوم خاص شریعت است مثل فقه واصول و تفسیر قرآن. در اینجا ما معنایى بس وسیعتر را براى علم‏دینى مورد نظر داریم. در واقع همه دانشها را مى‏توان در یک‏چهارچوب متافیزیکى دینى جاى داد و یا در یک چهارچوب متافیزیکى‏فارغ از دین. منظور ما از علم دینى، علمى است که جهان‏بینى‏الهى بر آن حاکم است‏بینشى که خدا را خالق و نگهدارنده جهان‏مى‏داند، عالم وجود را به عالم مادى منحصر نمى‏کند، براى جهان‏هدف قائل است و به یک نظام اخلاقى اعتقاد دارد.
این بینشى است که بر بزرگان علم در دوران درخشان تمدن اسلامى‏حاکم بود و بنیانگذاران علم جدید نظیر کپلر و گالیله و نیوتن‏نیز واجد آن بودند.
باقرى: ابتدا لازم است‏به این مطلب اشاره کنم که مراد از علم‏در این بحث، علم تجربى است. به نظر مى‏رسد تنها در صورتى علم‏دینى ممکن است و مى‏توان معناى معناى موجهى براى آن در نظرگرفت که شروط زیر تامین شود:
الف: آموزه‏هاى دینى، در قلمرو مورد نظر از علم تجربى، چندان‏وفور و غنا داشته باشد که بتوان از آنها به عنوان پیش فرض آن‏علم استفاده کرد.
ب: از پیش‏فرضهاى مهیا شده، براى «صورت‏»بندى فرضیه‏هایى درقلمرو علم مورد نظر استفاده کنیم. تاکید بر «صورت‏» فرضیه‏هااز آن جهت است که ممکن است مواد مختلفى از منابع متفاوت به‏فرضیه‏هاى ما راه یابند، اما اگر صورتى که بر این مواد افکنده‏مى‏شود، ملهم از آموزه‏هاى دینى باشد، فرضیه‏هاى مذکور را مى‏توان‏موصوف به صفت دینى نمود.
ج: در مقام آزمون این فرضیه‏ها، شواهدى براى تبیین‏ها وپیش‏بینى‏هاى نشات یافته از آنها به دست آید.
د: تعداد اینگونه فرضیه‏هاى مستظهر به شواهد، در حدى باشد که‏بتوان نظریه‏اى در مورد موضوع مورد مطالعه در علم شکل داد.
چنین نظریه‏اى، حاوى علمى است که مى‏توان آن را علم دینى نامید.
دینى بودن علم در اینجا به این معنا است که نظریه علمى، صبغه‏دینى دارد; صبغه‏اى که از پیش‏فرضهاى برگرفته از آموزه‏هاى دینى‏نشات یافته است. قابل ذکر است که شواهد تایید کننده تجربى،این صبغه را از فرضیه‏ها یا نظریه نمى‏زداید.
2) آیا پدید آوردن «علمى دینى‏» مطلوب است؟ اگر بلى،مطلوبیتش در چیست؟ آیا خود دین به علم دینى دعوت یا توصیه‏کرده است؟
گلشنى: علم دینى دو خاصیت مهم دارد:
تحت‏الشعاع یک متافیزیک خداباور است.
در جهت‏گیریهاى کاربردى علم موثر است و علم را به راههایى‏که هر دو سعادت دنیوى و اخروى انسان تامین شود سوق مى‏دهد.
هر دو مشخصه فوق‏الذکر مورد تاکید قرآن و سنت قرار گرفته است.
در اسلام خداوند محور همه فعالیتها است (از جمله کسب علم)، وجهت‏گیرى علوم باید متوجه تامین سعادت دنیا و آخرت بشر باشد.
باقرى: پدید آوردن علم دینى، هنگامى مطلوب است که پیش‏فرضهاى‏برگرفته از آن، در مقایسه با پیش‏فرضهاى مبنایى نظریه‏هاى موجوددر قلمرو علم، استوارتر باشد و به همین دلیل، این امکان راپدید آورد که بتوان نظریه‏هاى استوارترى در قلمرو علمى موردنظر به وجود آورد.
مطلوبیت این امر در آن است که در حال حاضر، علوم انسانى ازفقر نظریه در رنجند و به شدت محتاج آنند که نظریه‏هاى توانمندى‏براى تبیین و فهم رفتارهاى آدمى در اختیار داشته باشند.
تاکنون، بیشتر بر اهمیت روش در علوم انسانى تاکید شده است وچنین تصور شده است که اگر علوم انسانى بتوانند روش علمى را به‏خوبى بکار گیرند، رشد و اعتلایى همچون علوم طبیعى خواهند یافت.
اما بدون کاستن از اهمیت روش، اکنون اهمیت نظریه‏ها وپیش‏فرضها، به ویژه در علوم انسانى، مورد توجه قرار گرفته است.
از قضا، دگرگون شدن پیش‏فرضهاى دانشمند در باب موضوع موردمطالعه، منجر به تحولى در روشهاى علم نیز تواند شد، چنانکه‏امروزه، اهمیت‏یافتن روش کیفى در برابر روشهاى کمى دیرینه،خود تا حدى ناشى از دگرگون شدن تصویر آدمى در پیش‏فرضهاى‏دانشمندان علوم انسانى است.
به نظر مى‏رسد آموزه‏هاى دینى در مورد هویت آدمى، از چنان قدرت‏و صلابتى برخوردار است که بتوان با الهام گرفتن از آنها،نظریه‏اى توانمندترى در علوم انسانى پدید آورد.
اما متون دینى،صریحا دعوت یا توصیه به پدید آوردن علم دینى نکرده است. آنچه‏دین انجام مى‏دهد، فراهم آوردن آموزه‏هاى ویژه‏اى است در باب‏خدا، جهان و انسان. حال، اگر کسى از این آموزه‏ها برخوردارباشد و در پرتو آنها به اندیشه در قلمرو علمى خود بپردازد،نظریه‏هایى پدید خواهد آورد که به شکل‏گیرى علمى دینى منجرمى‏شود.
3) علوم غیردینى، یعنى علوم عقلى، تجربى و تاریخى، چه عیب یانقصى دارند که علم دینى ندارد؟ و علم دینى چه هنر یا کمالى‏دارد که علوم غیردینى ندارد؟
گلشنى: این که علوم عقلى، تجربى و یا تاریخى را در مقابل علم‏دینى قرار بدهیم درست نیست. همه این علوم را مى‏توان در یک‏چهارچوب متافیزیکى دینى قرار داد و یا در یک چهارچوب‏متافیزیکى فارغ از دین و یا ضد آن.
مشکل اساسى علم غیردینى در متافیزیک باریک‏بین حاکم بر آن است.
در اینجا بینش حاکم بر دانشمند، جهان را به جهان مادى محدودمى‏کند و تجربه و حس را تنها راههاى دریافت‏حقایق جهان مى‏داند.
به علاوه در مقام عمل صرفا به سلطه انسان بر طبیعت مى‏اندیشد وبنابراین، تضمینى بر اینکه آثار مخرب به بار نیاورد وجودندارد.
باقرى: در این سؤال، علم دینى به مفهوم خاصى بکار رفته است،به نحوى که در برابر علوم عقلى، تجربى و تاریخى قرار گرفته‏است. در چنین مفهومى، علم دینى به معناى معرفت وحیانى است واز همین جهت، در برابر علوم مذکور قرار گرفته است. اما در بحث‏حاضر، ما این مفهوم را در نظر نداریم بلکه چنانکه گذشت، علم‏دینى را به معناى علم [تجربى] دینى بکار مى‏بریم. با توجه به‏این مفهوم، سؤال مذکور به این صورت بازسازى خواهد شد: علم‏تجربى دینى چه مزیتى نسبت‏به علم تجربى غیردینى دارد؟بنابراین، علم دینى در برابر علم تجربى نیست‏بلکه خود، نوعى‏از علم تجربى است و سخن گفتن از علم دینى و غیردینى در قلمروتجربه، حاکى از صورت‏بندى فرضیه‏ها و نظریه‏ها برحسب تاثیرهاى‏برخاسته از پیش‏فرضهاى دینى و غیردینى است.
به این ترتیب، سؤال‏حاضر عملا در سؤال پیشین مستتر خواهد بود و پاسخ به سؤال‏پیشین، پاسخ به آن نیز هست. هنر یا کمال علم دینى، چنانکه‏گفته شد، در این است که بتواند منجر به ظهور نظریه‏هاى‏توانمندترى در قلمرو علوم انسانى شود.
4) از مدعیات «علم دینى‏» در برابر کسانى که به دین ما یاهیچ دینى متدین نیستند چگونه دفاع مى‏توان کرد؟
گلشنى: مى‏گوییم علم فارغ از دین براى بشر سعادت نیاورده است.
این همه آثار تخریبى علم که در سراسر جهان مشهود است ناشى ازعلمى است که جهت‏دهى صحیح نداشته است. همچنین رواج احساس پوچى‏در جوامع معاصر و روى آوردن به معنویات در جوامع غربى شاهدى‏دیگر بر کافى نبودن علم تجربى است. بسیارى از بزرگان علم‏معاصر بر عدم توانایى علم در جوابگویى به سؤالات بنیادى بشرتاکید کرده‏اند.
باقرى: علم دینى در مفهوم که مورد بحث ماست، علم است; علمى‏تجربى. دفاع از این علم مانند دفاع از هر علم تجربى دیگر است.همانطور که در هر علم تجربى، دفاع از نظریه علمى، توسط شواهدتجربى انجام مى‏پذیرد، فرضیه‏ها و نظریه‏هاى شکل گرفته در یک علم[تجربى] دینى، با تکیه بر شواهد تجربى باید مورد مدافعه قرارگیرد. بر این اساس، دفاع از علم دینى، نه به معناى دفاع ازدین است و نه با شیوه‏هاى آن انجام مى‏شود. حقانیت دین در گرودفاع از علم دینى نیست، بلکه حقانیت دین، مبنا و معیار خاص‏خود را دارد که در اینجا مورد بحث ما نیست. شیوه‏هاى دفاع ازعلم دینى نیز خاص خود آن و براساس «علم‏» بودن آن صورت‏مى‏گیرد.
5) به هنگام معارضه علم دینى با علوم غیردینى جانب‏کدامیک را باید گرفت؟ چرا؟
گلشنى: علم، چه دینى و چه غیردینى، مشتمل بر کار تجربى و کارنظرى است و در این مورد تمایزى بین آنها نیست. تمایز در دومورد ظاهر مى‏شود.
الف) ساختن نظریه‏هاى جهانشمولى که ادعاهاى فوق تجربى دارند(نظریه‏هاى بنیادى) مثل مساله خلقت جهان یا ممتاز بودن انسان.
ب) کاربردهاى علم
اگر اصحاب این دو نوع علم متوجه ابعاد متافیزیکى وارد در علم‏خود و حدود و ثغور علم تجربى باشند دلیلى براى تنازع نمى‏ماند.تنازع در واقع در خود علم نیست، بلکه در متافیزیک حاکم بر ذهن‏علما است، و غفلت از این امر است که در گذشته منشا بسیارى ازتعارضات بین علم و دین شده است.
باقرى: با توجه به مفهوم علم دینى در بحث ما، اگر معارضه‏اى‏میان علم دینى و غیردینى رخ دهد، داور نهایى، تجربه خواهد بودزیرا این معارضه، در واقع میان دو دسته از فرضیه‏ها یانظریه‏هاى علمى تجربى است. همچنان که داورى میان فرضیه‏ها ونظریه‏هاى رقیب، توسط شواهد تجربى فراهم مى‏آید، اگر رقابتى‏میان فرضیه یا نظریه‏اى دینى و غیردینى رخ دهد. داور این‏رقابت، تجربه خواهد بود. تذکر دو نتکه در اینجا لازم است.
نخست‏اینکه آنچه بیشتر در میان نظریه‏هاى علمى رخ مى‏دهد، تغایر است‏نه تعارض. به عبارت دیگر، نظریه‏هاى مختلف، به دلیل نگریستن به‏موضوع مورد مطالعه از زوایاى مختلف، در چنان تعارضى قرارندارند که لزوما تنها یکى از آنها درست و دیگرى نادرست‏باشد،بلکه ممکن است هر دو درست‏باشند یا دست کم، هر یک به نوبه‏خود، بهره‏هایى از صدق داشته باشند. در چنین مواردى، یک نظریه‏جایگزین نظریه دیگر نمى‏شود، بلکه هر دو با تعدیل‏مطلق‏گرایى‏هایى خود، در جایگاه خود صادقند. اما به هر حال، درموارد معدودى که تعارض به ظهور برسد، داور تجربه خواهد بود.
نکته دوم اینکه وقتى مى‏گوییم تجربه داور است، مراد آن نیست که‏مشاهدات صرف، کار این داورى را به پایان مى‏برد. تفکیک امورواقع (facts) و نظریه، به صورت قاطع میسر نیست و همواره تفسیرمشاهدات (توسط نظریه) با مشاهدات ملازم است. تجربه، در عین‏قبول تعامل میان امور واقع و نظریه، داور است. همچنین، داوربودن تجربه، لزوما به این معنا نیست که بتوان از تجربه‏هاى‏قاطع و تعیین کننده سخن گفت. به تعبیر لاکاتوش، در علم، عقلانیت‏آن ( instant rationality) حاکم نیست، بلکه ابطال یک فرضیه رادر بلندمدت و در مجموعه تلاشهاى یک برنامه پژوهشى باید ارزیابى‏کرد.
6) آیا علم دینى ثبات دارد یا تغییر و تحول مى‏پذیرد؟و اگر متغیر و متحول است‏ساز و کار (mechanism) تغییر و تحول‏آن چیست؟و آیا این تغییر و تحول همواره تکاملى و پیشرونده است‏یاقهقرایى و پسرونده هم مى‏تواند باشد؟
گلشنى: علم دینى در اصول ثبات دارد و در فروع و مصادیق تغییرمى‏پذیرد. به نظر اینجانب علم، چه دینى و چه غیردینى، مدام‏عمیق‏تر و وسیع‏تر مى‏شود و برداشت ما از طبیعت‏به واقعیت‏نزدیکتر مى‏گردد.
اصول متافیزیکى حاکم بر ذهن علما با تجربه خدشه‏پذیر نیستند،اما پیشرفت علم مى‏تواند به فهم عمیق‏تر آنها کمک کند.
باقرى: هرچند علم دینى به سبب صبغه‏اى که از پیش‏فرضهاى دینى براندام فرضیه‏ها و نظریه‏ها نقش مى‏بندد، دینى نامیده مى‏شود، امانباید فراموش کرد که علم‏ورزى، کار عالم است. از همینجاست که‏تغییر و تحول مى‏تواند در علم دینى ظهور کند. عالم در جریان‏علم‏ورزى خود، از خطا و غفلت و یکسونگرى برحذر نیست و هرچندسرمایه گرانبهایى از آموزه‏هاى دینى را در اختیار دارد، اماعلم‏ورزى، در حکم تجارت با این سرمایه است و پیداست که تجارت،مخاطرات خاص خود را به همراه دارد. عالم باید از میان‏آموزه‏هاى دینى، پیش‏فرضهاى مناسبى براى کار علمى خود انتخاب‏کند. این یکى از کارهاى عالم است و ضعفها و قوتهاى وى، در این‏کار نمایان مى‏شوند. گزینش مناسب یا نامناسب در تنظیم‏پیش‏فرضها، یکى از حلقه‏هاى ساز و کار تحول در علم دینى است.
همچنین، عالم باید با تکیه بر پیش‏فرضهاى دینى، فرضیه‏پردازى‏کند. نحوه پردازش این فرضیه‏ها، متناسب با مساله مورد مطالعه،یکى دیگر از کارهاى عالم است. ضعفها و قوتهاى عالم، در پردازش‏فرضیه‏ها نیز جلوه‏گر مى‏شود و این یکى دیگر از حلقه‏هاى ساز وکار تحول در علم دینى است.
پس از پردازش فرضیه‏ها، ملاحظه شواهد، نحوه تفسیر آنها و حکم‏درباره کفایت‏شواهد، کار بعدى عالم است. در این مقام نیز،ضعفها و قوتهاى وى، خود را آشکار مى‏سازند و این سومین حلقه‏ساز و کار تحول در علم دینى است. سرانجام، کار نهایى عالم این‏است که نظامى ساز وار در کل جریان تلاش علمى خود فراهم آورد.اما بازشناسى درست و دقیق این سازوارى، یکبار براى همیشه صورت‏نمى‏پذیرد و به این ترتیب، تشخیص ناسازوارى‏ها و بازسازى پیکره‏نظریه، حلقه دیگرى از ساز و کار تحول در علم دینى است. هیچ‏تضمینى وجود ندارد که عالم در برداشتن این گامهاى چهارگانه،همواره درست و متناسب حرکت کنند.
از این رو، نمى‏توان انتظار داشت که تغییر و تحول در علم دینى،همواره پیش‏رونده باشد. بروز حرکات قهقرایى در آن، اجتناب‏پذیرنیست.
7) آیا منابع علم دینى فقط متون مقدس دین و مذهب‏اند یا امر یاامور دیگرى نیز از منابع علم دینى محسوب مى‏شوند؟ در صورت دوم،کدام امر یا امورى؟
گلشنى: علم دینى، به مفهوم مورد نظر بنده، و علم به اصطلاح‏سکولار هر دو در اعتقاد به تجربه و کاوش نظرى شریک‏اند و از این‏لحاظ تفاوتى بین آنها نیست. در هر دو بینش باید طبیعت را موردکاوش قرار داد و به نظریه‏پردازى پرداخت. در نظریه‏پردازى هم درسطوح معمولى تفاوتى بین این دو نیست، فقط وقتى به ادعاهاى‏جهانشمول مى‏رسیم و مى‏خواهیم نظریه‏هاى عام بسازیم علم دینى ازجهان‏بینى الهى تاثر مى‏پذیرد و علم سکولار از جهان‏بینى‏هاى دیگر.متون مقدس دینى در الهام بخشى اصول متافیزیکى حاکم بر علم یاجهت‏گیرى‏هاى کاربردى آن موثرند، نه به کارهاى متداول علمى، ووظیفه متون دینى تعلیم علوم طبیعت نیست. براى کشف اسرار طبیعت‏و امکانات آن باید به روش مناسب آن (کار تجربى و نظرى) توسل‏جست.
باقرى: قاعدتا متون اصلى دین باید منابع علم دینى محسوب شوند.اگر منشا علم دینى، آموزه‏هایى باشد که خداوند از طریق متون‏دینى، در اختیار انسانها قرار داده است، در این صورت باید این‏متون را منبع اساسى دانست. البته، ممکن است‏برخى از آموزه‏هاى‏دینى، در نظامى فلسفى یا عرفانى، تفسیر و تفصیلى یافته باشد.
اگر بتوان با آوردن قرائن و شواهد کافى از متون دینى، نشان‏داد که نظام مذکور، به واقع، تفسیر و تفصیل آموزه‏هاى دینى‏است، در این صورت، ابتناى علم دینى بر آن، مانعى براى اطلاق‏صفت دینى فراهم نمى‏آورد. اما اگر چنین نسبتى میان نظامى فلسفى‏یا عرفانى با آموزه‏هاى دینى برقرار نباشد، و فیلسوف یا عارف‏مسلمان، به نظرپردازى‏هاى شخصى روى آورده باشد، در این صورت،ابتناى علم بر آن‏ها را نمى‏توان معیارى براى دینى نامیدن علم‏مذکور دانست.
البته، ممکن است کسانى، ابتناى علم به فرهنگ و اندیشه‏مسلمانان را که گاه با مسالحه، «فرهنگ اسلامى‏» نامیده مى‏شود،کافى براى اطلاق صفت اسلامى بر علم بدانند. اما، به واقع، اگرعنوان پیشین، مسامحه‏آمیز باشد، صفت مذکور نیز مسامحه‏آمیزخواهد بود. صرف قرار گرفتن اندیشه‏اى در ذهن مسلمانان، آن رابه اندیشه‏اى اسلامى بدل نمى‏کند; آنچه مورد نیاز است این است که‏اندیشه مذکور، با آموزه‏هاى دینى مستقر در ذهن و ضمیر مسلمانان‏نیز تناسب و تلائم بیابد. در عین حال، چنانکه در پاسخ به سؤال‏اول گذشت، حداقل چیزى که براى اطلاق صفت دینى به علم لازم است‏این است که صورت فرضیه‏ها و نظریه‏هاى آن، بر اساس آموزه‏هاى‏دینى شکل گرفته باشد، هرچند ممکن است موادى از منابع غیردینى‏نیز در آنها راه یافته باشد.
8) آیا از کوششى در جهت پدیدآوردن علم دینى خبر دارید؟ اگربلى، توفیق آن کوشش را چگونه ارزیابى مى‏کنید؟
گلشنى: مساله علم دینى الان در حدود سى سال است که در سطح جهان‏مطرح است (البته مرحوم مودودى در حدود 70 سال پیش آن را مطرح‏کرده بود). در جهان اسلام بسیارى از علما آن را مطرح کرده‏اند والبته برداشت‏هاى متفاوتى هم از آن ارائه شده است، ولى به همین‏مفهومى که ما در بالا صحبت کردیم نیز از طرف بسیارى ازدانشمندان مسلمان مطرح شده است، اما آن به جایى نرسیده است;زیرا برنامه‏ریزى در کشورهاى اسلامى در دست افرادى بوده است که‏به علم دینى اعتقاد راسخ نداشته‏اند. در جهان غرب نیز علم دینى‏در دهه اخیر مطرح شده است. فیلسوف معروف آمریکایى پلانتیجا به‏شدت از آن دفاع مى‏کند و در چند سال اخیر دو کنفرانس بزرگ‏بین‏المللى در مورد علم دینى از طرف موسسه پاسکال در کانادابرگزار شده است.
باقرى: در مالزى و اندونزى، از دهه هفتاد، تلاشى تحت عنوان‏«اسلامى گرداندن دانش‏» (konwledge Islamization of) توسط‏العطاس و دیگران آغاز شده است. در این برنامه، سعى بر آن بوده‏است که بنیانهایى برگرفته از اندیشه اسلامى براى فعالیتهاى‏شناختى و علمى فراهم آید. در ایران نیز تلاشهایى از ناحیه حوزه‏علمیه براى تهذیب آثار و مکتوبات علوم انسانى از آراى مغایربا اسلام صورت پذیرفته است. همچنین، برخى کوشیده‏اند مطابقت این‏میان افکار اسلامى و آراى دانشمندان مختلف در علوم انسانى‏برقرار نمایند. هرچند برخى از این تلاشها با موفقیتهایى نسبى‏همراه بوده، اما شکستهایى نیز در کمین آنها بوده است و هست،همچون غلطیدن در ورطه التقاط آراى ظاهرا مشابه دانشمندان بااندیشه‏هاى اسلامى.
9) آیا عدم موفقیت‏برخى از تلاشهایى که در مورد علم دینى انجام‏گرفته، نشان عدم امکان سامان بخشیدن به علم دینى است؟
گلشنى: عدم موفقیت تلاشهاى انجام شده حاکى از عدم امکان سامان‏بخشیدن به علم دینى نیست. عزمى راسخ‏تر در علما و حکام مسلمان‏لازم است که در فراهم کردن مقدمات این امر خطیر بکوشند. تلاشهاى‏انجام شده غالبا روبنایى بوده و به دست افرادى صورت پذیرفته‏که در واقع به علم دینى اعتقاد راسخ نداشته‏اند. به علاوه، علم‏دینى مثل بسیارى از فعالیتهاى دیگر بشر نیازمند کار فکرى‏درازمدت است و چیزى نیست که در کوتاه‏مدت به سامان برسد. مگرعلوم طبیعى و فیزیکى، که هدف آنها کشف ابعاد فیزیکى طبیعت است‏در چند قرن گذشته به نهایت رسیده‏اند که ما این انتظار را ازعلم دینى داریم؟ همه نظریه‏هاى فراگیر علمى فعلى على‏رغم‏موفقیت‏هاى چشمگیرى که در عمل داشته‏اند با معضلات اساسى نظرى‏روبرو هستند، ولى علما هرگز از آنها نومید نشده و دست‏نکشیده‏اند.
باقرى: اینگونه عدم موفقیتها لزوما نشان دهنده عدم امکان‏سامان بخشیدن به علم دینى نیست. چنانکه در پاسخ به سؤال ششم‏ذکر شد، علم‏ورزى عالم با مخاطرات و لغزشهایى همراه است که ازطبیعت علم‏ورزى ناشى مى‏شود و این شامل علم‏ورزى دینى نیزمى‏گردد.
مواجهه درست‏با مساله پدید آوردن علم دینى، خود، محتاج تامل‏فراوان است. چه بسا کج‏رویهایى در این مواجهه رخ دهد که یاناشى از درست نشناختن علم تجربى است، یا حاصل درست نیایشیدن‏در نسبت میان علم و دین و یا معضلاتى از این دست است. فایق شدن‏بر این دشواریها بى‏تردید، بدون تجربه کردن عدم موفقیتها وبازشناسى لغزشها میسر نیست.
بنابراین، هرتلاش ناموفقى در عرصه پدید آوردن علم دینى، بایدبه منزله گامى، احتمالا اجتناب‏ناپذیر، تلقى شود و مورد تحلیل وبررسى تلاشهاى بعدى قرار گیرد و به این ترتیب، به فرایندى ملحق‏شود که امید مى‏رود در بلندمدت، راه مناسب خود را بگشاید وتصویر و تصورى از علم دینى به ظهور رساند که هم در قاموس علم‏و هم در قاموس دین، هویتى مقبول داشته باشد.

 

تبلیغات