در این مقاله تلاش می کنم ربط و نسبتی که قاعده ملازمه میان عقل و شرع برقرار می کند را تحلیل کنم. برای این هدف ، سه سؤال محوری طرح و به ترتیب تحلیل می شود: نخست ، آیا «هر آن چه عقل بدان حکم کند ، شرع نیز بدان حکم می کند»؟ دوم ، چنانچه در موضوعی حکم شرع و حکم عقل متغایر یا متعارض از آب در آیند، چه باید کرد؟ سوم ، چگونه تشخیص یا تمییز بدهیم که احکام صادرشده عقلِ مورد بحث، آلوده / نفسانی / شیطانی است؟ برخی از نتایج مقاله عبارت اند از: 1) از آنجا که عقل های ما بدون استثناء همگی دسترس ناپذیرند، ناگزیریم برای تمییز چگونگی عقل ها ، همواره به ارزیابی احکام صادرشده عقل ها بپردازیم؛ 2). این که برای عقل اوصافی پسندیده یا نکوهیده در نظر بگیریم و تصور کنیم با این کار تکلیف تمام احکام صادرشده همه عقل های عالَم را برای همیشه تعیین کرده ایم، شیوه بی حاصلی است و به نتایجی هم منتهی نمی شود؛ 3) برای نجات قاعده ملازمه از معضله اش هیچ اقدام یکپارچه و خلل ناپذیری بدون نفی استقلال عقل نمی توانیم، صورت بخشیم.