تحلیل سیاسی جامعه ی معاصرِ ایران، نشان می دهد شناخت تاریخ تحولات خِرَد حکومتی(تصور معقول از دولت) در فهم ذهنیت نیروهای اجتماعی در قبال حکومت تأثیر جدی دارد. مشروطه ی ایرانی توانست اولین تردیدها را درباره ی دولت سلطنتی به وجود آورد و نگره های سنتی را درباره ی مشروعیت دولت زیر سئوال ببرد. با این وجود، بی نظمی/آشوب های اجتماعی و سیاسی پدیدارشده در جامعه ی ایرانیِ پسامشروطه، موجب هویدا شدن دوباره ی «بحران حکمرانی» و اُفت گرایشِ تحول خواهی در عقلانیت حکومتی سنتی و حرکت به سوی خِرد حکومتی جدید گردید. این خِرَد جدید شرایط را برای بازتولید ساختار اقتدارگرای نوینی چون رضاشاه در واکنش به بحران حکمرانی پسامشروطه ای فراهم ساخت. از این رو در این مقطع، موج جدیدی از تلقی ها در میان روحانیت رسوخ یافت که با همان اشتیاقی که پیشتر در جستجوی آزادی و حکومت قانون بودند، به جستجوی حکومت مطلقه اهتمام ورزیدند و عملاً به بازتولید روحِ استبداد قاجاری در کالبد دولت مطلقه ی پهلوی کمک کردند. به این ترتیب، نمودار تحولات سیاسی- اجتماعی ایران، نموداری سینوسی می نماید که مشحون از افت وخیزهای متناوب از تغییر یا پذیرش دولت استبدادی است. پرسش اصلی مقاله آن است که تلقی روحانیت از سلطنت، به عنوان دولت مشروع، در فضای پسامشروطه چه تحولاتی را پشت سر گذاشته است؟ فرضیه ی اصلی در چارچوب مفهوم «حکومت مندی» فوکو آن است که تصور روحانیت از سلطنت طیفی از مشروعیت پنداری دولت سلطنتی تا انتقاد و مخالفت با آن را تجربه کرده است. بر این اساس، هدف اصلی مقاله کشف تحول در تصور روحانیت در قبال پروبلمه ی سلطنت در فضای پسامشروطه تا انقلاب اسلامی است.