آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۱۱

چکیده

متن

با اینکه همواره تربیت‏حرفه‏اى، بخشى از جریانها ونظام‏هاى تربیتى را تشکیل مى‏داده، مى‏توان گفت دردوران معاصر، این مساله توجه ویژه‏اى را به خود جلب‏کرده است، چنانکه گاه محور اساسى تعلیم و تربیت درنظر گرفته شده است. این امر، خود ناشى از اهمیتى است‏که مسایل اقتصادى در حیات اجتماعى ملل معاصر یافته‏است. اینک، هر یک از جوامع به نحوى با مساله توسعه‏روبرویند; جوامع پیشرفته در اندیشه حفظ و ارتقاى سطح‏توسعه‏اند و جوامع عقب مانده در پى نیل به اصل آنند.دغدغه توسعه، از جمله مهمترین عواملى است که تربیت‏حرفه‏اى را کانون توجه قرار داده و آن را به یکى ازعمده‏ترین مسائل تعلیم و تربیت‏بدل کرده است.
1. تبیین مساله
تربیت‏حرفه‏اى از چه نظر به منزله یکى از مسائل تعلیم وتربیت معاصر تلقى مى‏شود؟ مساله، حاصل چالشى است‏که میان دو دیدگاه برخاسته است: یک دیدگاه که به طورعمده توسط دولتمردان و کارشناسان اقتصادى اتخاذشده، در «تربیت‏حرفه‏اى‏»، جزء اخیر آن، یعنى جنبه‏حرفه‏اى آن را عمده مى‏کند; دیدگاه دوم، که عموماتوسط فیلسوفان و صاحبنظران تعلیم و تربیت اتخاذ شده،در «تربیت‏حرفه‏اى‏»، جزء اول آن، یعنى جنبه تربیتى رااساسى در نظر مى‏گیرد و حرفه گرایى افراطى در تعلیم وتربیت را نقض غرض مى‏داند. اکنون، در جهت تبیین‏مساله، هر یک از این دو دیدگاه را با اندکى تفصیل موردبحث قرار مى‏دهیم.
1 - 1. توسعه و حرفه‏گرایى
ماکس وبر، نظام‏هاى تعلیم و تربیت را به سه نوع تقسیم‏مى‏کند که حاصل کار آنها به ترتیب، شخصیتهاى‏کاریزماتیک، فرهیخته و متخصص است. از این نظامها،تنها نوع سوم با توسعه توافق دارد. در حالى که دو نوع‏تعلیم و تربیت اول، شخصیت‏هایى را مى‏پرورند که به‏امتیاز ویژه یا منزلت معنوى و اجتماعى دست مى‏یابند،نوع سوم افرادى را مى‏پرورد که تخصص ویژه‏اى دارند ودر ساختار بوروکراتیک دولت و جامعه، نقش اقتصادى‏معینى دارند. این تحلیل از توسعه، جایگاه حرفه‏اى را درتعلیم و تربیت‏به جایگاهى اساسى تبدیل مى‏کند.
نگریستن به تعلیم و تربیت از زاویه صنعت و حرفه،زمینه‏اى را فراهم آورد که اقتصاددانان به نگرش جدیدى‏روى آورند و از «سرمایه انسانى‏» (1) سخن بگویند. این‏نظریه اقتصادى از دهه پنجاه و شصت مورد توجه قرارگرفته و در حال حاضر نیز قوت گرفته است. چینن‏دیدگاهى تعلیم و تربیت را عمدتا در محور تربیت‏حرفه‏اى متمرکز مى‏سازد و به این ترتیب، آن را به کانونى‏از سرمایه انسانى تبدیل مى‏کند. وگان (2) (1991) در این‏مورد مى‏نویسد: «اقتصاد نو ظهور مبتنى بر سرمایه انسانى‏که در حال جایگزین شدن به جاى اقتصاد مبتنى بر تولیدانبوه و سرمایه مادى است، محیط اقتصادى کاملا متفاوتى‏را به وجود مى‏آورد. موفقیت اقتصادى - در سطح بین‏المللى و در همه جوامع ما - وابسته به سرمایه گذارى درسرمایه انسانى است و در این مورد، سرمایه گذارى درتربیت‏حرفه‏اى، نقشى اساسى بازى مى‏کند.»(ص‏448) اومى‏گوید در ایالات متحده، تقریبا به همان میزان که درمورد ماشین آلات و تجهیزات کارخانه‏ها سرمایه‏گذارى‏مى‏شود در تعلیم و تربیت و آموزش سرمایه گذارى‏مى‏شود. در سال 1985 کل سرمایه گذارى ملى در تعلیم وتربیت و آموزش 560 میلیارد دلار بود (160 میلیارد دردوره ابتدایى و متوسطه، 210 میلیارد براى آموزش نیروى‏کار توسط کارفرمایان، 140 میلیارد براى تربیت و آموزش‏بعد از متوسطه (3) و 50 میلیارد براى آموزش توسطحکومتهاى ملى) و کل سرمایه گذارى در مورد ماشین‏آلات و تجهیزات 605 میلیارد دلار بود.
حرفه‏گرایى با محور قرار دادن حرفه در تعلیم وتربیت، نظام تعلیم و تربیت را به صورت جریانى مى‏بیندکه باید محصول آن افرادى باشند که مهارت معینى راکسب کرده‏اند. این جهت‏گیرى تحت عنوان «دستور کارمهارت آموزى (4) » نامیده شده است(داوکینز (5) 1992) که‏طبق آن، آنچه در دستور کار تعلیم و تربیت قرار داردآموختن مهارت است‏به نحوى که فارغ التحصیلان بتوانندبه جریان تولید اقتصادى بپیوندند. طبق این نظر، برنامه‏درسى دانش‏آموزان، اصولا فن گرایانه است: «عناصر غیرفنى برنامه درسى، اگر اصولا مورد نیاز باشند و در برنامه‏گنجانده شوند، براى تامین این مقصود است که فارغ‏التحصیلان، کارورزان بهترى بشوند.»(به نقل از والکر (6) ،1996) چنانکه والکر مى‏گوید، به همین سبب است که‏تمایل به تنظیم «استانداردهاى مکفى‏» (7) براى همه مشاغل‏و حرف به وجود مى‏آید و مؤسسه‏هاى تعلیم و تربیت نیزبه منزله یک شرکت و بر حسب استانداردهاى مهارت‏مورد تجدید سازمان قرار مى‏گیرند. از نظر حرفه‏گرایان،دروس نظرى مادام که کاربرد عملى نیابند، حاصلى به بارنمى‏آورند و صرفا بارى بر دوش دانش‏آموزان و نظامهاى‏تعلیم و تربیت و سرمایه ملى محسوب مى‏شوند.
1 - 2. تعلیم و تربیت عمومى و دانش‏گرایى
در دیدگاه دوم که سر ستیز با حرفه گرایى دارد، تعلیم وتربیت عمومى (8) مورد توجه است و محدود کردن‏دانش‏آموزان در حرفه‏ها و تخصصهاى معین، مذموم‏شمرده مى‏شود. به علاوه، دانش از آن حیث که دانش‏است، مهم نگریسته مى‏شود نه لزوما و صرفا از آن حیث‏که به‏کار گرفته مى‏شود.
این دیدگاه ریشه در سنت لیبرالیسم دارد و در دوره‏پس از جنگ، اندیشه‏هاى تربیتى را به ویژه در بریتانیا واسترالیا تحت تاثیر قرار داده است. فیلسوفان تربیتى بریتانیادر دهه شصت که در راس آنها مى‏توان از پیترز (9) وهرست (10) نام برد، «تعلیم و تربیت آزاد» (11) را شعار خود قرارداده بودند. طبق این دیدگاه، تعلیم و تربیت‏باید در پى‏حفظ و ارتقاى استقلال و آزادى افراد باشد تا خود بتوانندبا برابرى فرصت‏ها دست‏به انتخاب شغل مورد نظر خودبزنند نه اینکه آنان را براى حرفه‏هاى معینى بپرورد.
هواداران تعلیم و تربیت آزاد، میان ارزش ذاتى وارزش ابزارى دانش تفاوت مى‏گذارند و برآنند که‏نمى‏توان ارزش ذاتى دانش را به ارزش ابزارى آن‏فروکاست. از این رو، برخلاف حرفه گرایان، معتقدند که‏براى کسب دانش، ضرورتا نیازى به توجیه ابزارى آن‏نیست. به عبارت دیگر، ارزش هر آموزشى به این نیست‏که ببینیم در نهایت، چه نوع مهارت عملى در فرد پدیدمى‏آورد، بلکه دانش به خودى خود، براى انسان‏ارزشمند است. هرست(1974) محورى بودن دانش براى‏انسان را تا آنجا پیش مى‏برد که مى‏گوید رفتار دانشى،اصولا معیارى است که تنها بر حسب آن مى‏توان از وجودذهن در آدمى سخن گفت. به عبارت دیگر، دانش به‏ماهیت آدمى و ذهن وى ربط مى‏یابد، پیش از آنکه لازم‏باشد از ارزش عملى و ابزارى آن سؤال کنیم.
معارضه با حرفه‏گرایى، به صورت حمایت از تعلیم وتربیت عمومى نیز جلوه‏گر شده است.
از این منظر، حرفه گرایى به همه نیازها یا استعدادهاى‏فرد پاسخ نمى‏گوید بلکه تنها بخشى از توانایى‏هاى وى راشکل مى‏دهد، در حالى‏که آدمى بر حسب موقعیت‏هاى‏مختلف زندگى خود، نیازمند چیزهایى بیش از مهارت‏حرفه‏اى است. اسکیل بک (22) (1990) در نقد حرفه‏گرایى‏در آموزش عالى و حمایت از تعلیم و تربیت عمومى بیان‏مى‏کند که دو جنبه مهمى که از چشم حرفه‏گرایى به دورمى‏ماند; یکى تربیت اجتماعى و دیگرى مسئولیت‏شهروندى است. به نظر وى، اینها نیز از جمله وظایف‏خاص دانشگاه است و نمى‏توان تخصص گرایى را تنهاوظیفه آموزش عالى دانست.
جریان دیگر در نقد حرفه‏گرایى از سوى پیروان سنت‏هرمنوتیک مطرح شده است. هابرماس (13) از جمله شناخته‏شده‏ترین ناقدان این سنت است که آراى وى در تعلیم وتربیت منعکس شده است. او نقد حرفه‏گرایى را از آنجاآغاز مى‏کند که میان دو گونه عمل آدمى تفاوت قائل‏مى‏شود: عمل ابزارى یا عقلانى که بر اساس تنظیم‏رابطه‏هاى وسیله - هدف صورت مى‏پذیرد و نتیجه آن‏برقرارى اقتدار یا کنترل است و عمل ارتباطى که مبتنى برفهم متقابل است و میان انسانها بر قرار مى‏شود و غایت آن‏نیز تفهم است. حرفه گرایى تنها معطوف به نوع نخست‏است و عمل ارتباطى آدمیان را مورد غفلت قرار مى‏دهد.اگر (14) (1989) بر اساس این دیدگاه به تحلیل و بررسى علل‏کاهش اقبال عمومى به علم مى‏پردازد و علت عمده آن راغفلت‏برنامه‏هاى درسى و فضاى مدارس نسبت‏به علایق‏متنوع افراد(همچون علایق کیهان شناختى) و در کانون‏قرار دادن علایق فنى و حرفه‏اى مى‏داند.
1 - 3. حرفه‏گرایى جدید
حرفه‏گرایى سنتى، تحت تاثیر برخى از عوامل دچارشکست‏شد. این عوامل، علاوه بر نقد و انتقادهاى‏مخالفان حرفه‏گرایى، شامل ظهور مهارتهاى پیچیده درقلمرو مشاغل و امور صنعتى است. اینگونه مهارتهاى‏پیچیده، عملا تقابلى را که حرفه گرایى سنتى بر آن استوارشده بود مورد تردید قرار داد. تقابل میان آموزش‏حرفه‏اى و تدریس دروس نظرى و کسب مهارت‏هاى‏پیچیده، مستلزم داشتن اطلاعات گسترده‏اى در دروس‏نظرى است و در این مورد نمى‏توان به حداقل اطلاعات‏نظرى اکتفا کرد.
در گزارش «کمیته توسعه اقتصادى‏» واشنگتنى دى‏سى در 1985 آمده است: «یادگیرى دروس پایه سنتى‏یعنى خواندن، نوشتن، و ریاضى ممکن است‏براى مشاغل‏سطح پایین کافى باشد، اما به سبب ماهیت همواره متغیرکار، مهارتهاى حداقل، براى ارتقاى شغلى کافى نیست.مدارس باید به تلاش گسترده‏ترى جهت‏بسط مهارتهاى‏سطح بالا همچون حل مساله، استدلال و توانایى یادگیرى‏بپردازند». (کولده، (15) 1991، ص 454) نیاز به مهارتهاى‏سطح بالا موجب شد که در جریان حرفه گرایى جدید، (16) تقابل حرفه‏اى - نظرى کنار گذاشته شود و به عبارت‏مختلف از یکپارچه کردن آموزش‏هاى حرفه‏اى و نظرى‏سخن به میان آید. روزن استاک (17) (1991) مى‏نویسد: «درمذاکرات 1984 براى تصویب مجدد قانون پرکینز (18) [درایالات متحده]، این کفرآمیز تلقى مى‏شد که پیشنهاد شودمدارس به یکپارچه سازى تربیت‏حرفه‏اى و نظرى‏بپردازند. در مذاکرات سنا در 1989 تقریبا هر سخنگویى‏به این امر اذعان کرد که نیازمند آنیم که این دو بخش ازنظام تربیتى را یکپارچه کنیم.» (ص 434) مؤلف مى‏افزایدکه نباید گمان کرد یکپارچه سازى تربیت‏حرفه‏اى و نظرى‏به معناى ترکیب آنهاست. به نظر وى بیشتر مدارس یابرنامه‏هاى درسى که ادعاى یکپارچگى دارند، در واقع،دانش‏آموزان را به منزله جام‏هایى در نظر گرفته‏اند که ازهر یک از دو نوشیدنى حرفه‏اى و نظرى مقدارى در آنهاریخته مى‏شود، در حالى‏که یکپارچه سازى، مستلزم‏تجدید سازمان کامل دبیرستانهاست. مراد از تجدیدسازمان آن است که دروس حرفه‏اى و نظرى، به جاى‏آنکه در برنامه صرفا در کنار هم ولى بى ارتباط با هم‏باشند کاملا به هم ناظر باشند. به عبارت دیگر، تربیت‏حرفه‏اى، راهى است متفاوت براى آموختن همان مفاهیم‏و مهارتهایى که دانش‏آموزان رشته‏هاى نظرى مى‏آموزند. بنابراین، مثلا آموزش ریاضیات در سطحى که در رشته‏نظرى تدریس مى‏شود، در آموزش حرفه‏اى نیز مى‏تواندمطرح باشد اما به شکل کاملا کاربردى و در جهت انجام‏کار مورد نظر به نحو مؤثرتر. لازمه این امر آن است که‏معلمان جنبه‏هاى نظرى و حرفه‏اى مورد نظر، برنامه‏اى‏یکپارچه و مشترک داشته باشند و به صورت تدریس‏گروهى (19) به کار بپردازند.
علاوه بر یکپارچه ساختن آموزش حرفه‏اى و نظرى،در حرفه‏گرایى جدید به این نکته نیز توجه شده است که‏دانش‏آموزان همه جنبه‏هاى شغل یا حرفه مورد نظر رابشناسند و بفهمند.
در «قانون پرکنیز» که در 1990 براى جهت‏گیرى‏جدید در حرفه گرایى در ایالات متحده وضع شده، این‏امر به عنوان «همه جنبه‏هاى یک صنعت‏» (20) بیان شده است.در این جهت‏گیرى جدید، سعى بر آن است که‏دانش‏آموزان در صنعت مورد نظر آموزش ببینند و تجربه‏کسب کنند. مثلا دانش آموزى که در کارگاه نجارى‏آموزش مى‏بیند، به جاى آنکه صرفا به بریدن و پیونددادن قطعات چوب بپردازد، باید در جنبه‏هاى مختلف‏این صنعت آموزش و تجربه ببیند. برخى از این جنبه‏هاعبارتند از اطلاعات ریاضى براى درک این که مثلا سطح‏4×2 با سطح 5/3 × 5/1 برابر است، اطلاعات اقتصادى‏مربوط به اثر بهره‏بردارى از محصولات چوب بر اقتصادکشورهاى توسعه نیافته، اطلاعات محیط زیست مربوط به‏اثر جنگل زدایى بر افزایش گرماى زمین و نیز اطلاعات‏دیگرى همچون فرسایش خانه‏ها و حقوق اجتماعى‏کارگران(روزن استاک، 1991، ص 436).
حرفه گرایى جدید، کوششى در جهت غلبه برمشکلات حرفه گرایى سنتى است; مشکلاتى که ناشى ازمهارت گرایى صرف و جدا کردن فکر از عمل، جنبه‏نظرى از جنبه حرفه‏اى، و مدیریت از اجرا بوده است. درحرفه گرایى جدید، سعى بر آن است که یکپارچگى امورنظرى و حرفه‏اى افزایش یابد، فاصله اهداف حرفه‏اى درآموزش مدرسه‏اى با اهداف حرفه‏اى مؤسسه‏هاى‏اقتصادى بیرون از مدرسه کمتر شود، و سرانجام فاصله‏مدیریت و اجرا از طریق کاستن سطوح نظارت و بازرسى‏و مسئولیت‏بیشتر دادن به کارگران و تولید کنندگان کمترگردد(گراب (21) ، 1996، ص 16). این اهداف حرفه‏گرایى‏جدید در کشورهاى مختلف مورد توجه قرار گرفته است.از جمله در ایالات متحده، این اهداف بر اساس قانون‏پرکینز در 1990 و متمم آن در 1991 و نیز قانون «ازمدرسه به کار» (22) در 1994 در راس تلاشهاى آموزش‏حرفه‏اى قرار گرفته‏اند. در بریتانیا نیز اینگونه اهداف باتشکیل «شوارى ملى کیفیت‏هاى حرفه‏اى‏» (23) در سال 1986صریح‏تر مورد توجه قرار گرفت. این شورا با فراهم‏آوردن «میزان‏هاى کفایت‏» (24) براى هر شغلى کوشیده است‏زمینه آن را فراهم آورد که آموزش و ارزشیابى در تربیت‏حرفه‏اى دقیق‏تر انجام شود. در استرالیا «نیز شوراى‏آموزش ملى‏» (25) با تعیین سطوح و میزان‏هاى کفایت درهمین مسیر گام برداشته است. «کفایت‏» در این تعابیر به‏معناى محدود مهارتهاى کار نیست که در حرفه گرایى‏سنتى وجود داشت. در گزارش شوارى مذکور، درتعریف کفایت آمده است: «کفایت عبارت است ازموردى کردن دانش و مهارت، و به کار بستن آن دانش ومهارت در سطح شغل یا صنعت، بر حسب میزانهاى انجام‏کار که براى شغل در نظر گرفته شده است.»(شوراى‏آموزش ملى، 1992، ص 29 به نقل از فورستر (26) ، 1996ص 26). در توضیح بیشتر کفایت‏شغلى، در گزارش‏مذکور بیان شده است که این امر فقط شامل مهارتهاى‏کارى (27) نیست، بلکه شامل همه جنبه‏هاى انجام کار است‏مشمتل بر مهارتهاى تدبیر کار (28) (تدبیروظایف مختلف‏موجود در شغل)، مهارتهاى تدبیر وضعیت‏هاى‏احتمالى (29) (پاسخ به بى‏نظمى و گسیختگى در روند عادى‏کار) و مهارتهاى مربوط به محیط کار(رعایت مسئولیت‏هاو انتظارات محیط کار همچون نحوه کار کردن با دیگران).
2. دلالتهاى اندیشه اسلامى بر تربیت‏حرفه‏اى
در این قسمت‏برآنیم تا دلالتهاى دیدگاه اسلام بر تربیت‏حرفه‏اى را مورد بحث قرار دهیم. انسان در دیدگاه اسلام،به منزله «عامل‏» نگریسته مى‏شود یعنى به منزله موجودى‏که رفتارهاى تعیین کننده هویت وى، مبتنى بر مبادى‏معرفتى، میلى و ارادى است.(باقرى، 1374) اگر بخواهیم‏بر اساس مدل «انسان به منزله عامل‏»، به بحث در موردتربیت‏حرفه‏اى بپردازیم باید بگوییم که کار و حرفه به‏منزله «عمل‏» نگریسته مى‏شود; به عبارت دیگر، لازم‏است انجام کار و حرفه، مبتنى بر مبادى معرفتى، میلى وارادى ویژه‏اى صورت پذیرد تا بتوان آن را به منزله عمل‏در نظر گرفت. شرح این مطلب را خواهیم آورد، اما پیش‏از ورود در بحث، ذکر این نکته لازم است که حرفه را به‏منزله عمل نگریستن، راه ما را از مهارت‏گرایى جداخواهد کرد. «مهارت‏»، مفهومى رفتارگرایانه است و به‏نحوه انجام کار ناظر است، در حالى‏که «عمل‏» به مفهوم‏اسلامى آن، ضرورتا مبتنى بر مبادى معرفتى، میلى وارادى است. بر این اساس، تربیت‏حرفه‏اى را معادل‏مهارت‏آموزى در نظر گرفتن، مغالطه‏آمیز خواهد بود،زیرا حرفه به منزله عمل، واجد چیزى بیش از مهارت‏است. تربیت‏حرفه‏اى مستلزم فراهم آوردن صورت‏معینى از مبادى براى رفتار مهارت‏آمیز است. حال به‏بررسى این مطلب مى‏پردازیم که این صورت معین، برحسب دیدگاه اسلامى چیست. در این بررسى، مبادى‏معرفتى، میلى و ارادى ربیت‏حرفه‏اى را به ترتیب موردبحث قرار خواهیم داد.
2 - 1. مبادى معرفتى تربیت‏حرفه‏اى
یکى از پایه‏هاى تربیت‏حرفه‏اى را تلقى‏ها و معرفت هایى‏تشکیل مى‏دهد که رفتار مهارت‏آمیز باید بر آن مبتنى‏باشد. بر اساس این ویژگى، لازم است اولا، میان‏مهارتهاى آموخته فرد و منظومه فکرى و معرفتى او،ارتباطى عمیق و وثیق برقرار باشد. در غیر این صورت،تربیت‏حرفه‏اى دچار نوعى گیسختگى است که مى‏توان ازآن به «رخنه معرفتى‏» تعبیر کرد. رخنه معرفتى، حاکى ازآن است که مهارتهاى آموخته فرد، به منزله جزیره‏اى‏جدا افتاده از افکار و اندیشه‏هاى اوست. این در صورتى‏است که نظام تربیتى توانسته باشد معرفتها و اندیشه‏هاى‏استوارى را در فرد شکل دهد، اما در پیوستن رفتارمهارتى او با منظومه معرفتى مذکور درمانده باشد. درصورتى که چنین منظومه‏اى اصولا فراهم نیامده باشد، به‏جاى رخنه معرفتى، از «فقر معرفتى‏» باید سخن گفت.
ثانیا، نه تنها باید میان رفتار مهارتى فرد و منظومه‏فکرى استوارى در وى، ارتباط برقرار شود، بلکه این‏ارتباط باید متضمن توجیه معرفتى مناسبى نسبت‏به رفتارمهارت‏آمیز باشد. این توجیه معرفتى، مستلزم آن است که‏نقش و منزلت مهارت و حرفه، در مجموعه زندگى انسان‏و حرکت وى به سوى غایت‏هاى مطلوب مشخص شود.حاصل این امر آن است که مهارت و حرفه، «معناى‏»ویژه‏اى خواهد یافت. به عبارت دیگر، یک مهارت یاحرفه، مجموعه‏اى از حرکات است که با قرار گرفتن دربستر منظومه معرفتى فرد، معناى معینى مى‏یابد. بانگریستن به مساله از این زاویه، مى‏توان گفت که تفاوت‏تربیت‏حرفه‏اى با مهارت گرایى در این است که در تربیت‏حرفه‏اى، فرد در حرکات مهارتى خود، معنایى را درمى‏یابد که حاصل قرار دادن آن در مسیر نیل به غایتهاى‏مطلوب است. اما در مهارت گرایى، چنین معناى غایت‏گرایانه‏اى وجود ندارد و اگر بتوان از معنایى در آن سخن‏گفت، معنایى ابزارگرایانه خواهد بود. به عبارت دیگر، دراین منظر، مهارت به منزله وسیله‏اى است که ما را به‏محصول آن نایل مى‏کند. این ارتباط بلافصل میان مهارت‏و محصول آن، حاکى از آن است که در مهارت گرایى،معناى مهارت، از خود آن فراتر نمى‏رود. تربیت حرفه‏اى‏هنگامى رخ مى‏دهد که فرد با در اختیار داشتن توجیه‏معرفتى مناسبى، در حرکات مهارتى خود، معناى غایت‏گرایانه‏اى بیابد.
در دیدگاه اسلام، فراهم آوردن چنین پایه معرفتى‏براى حرفه، مورد توجه قرار گرفته و مى‏توان آن را به‏منزله یکى از شروط تربیت‏حرفه‏اى در نظر گرفت. ابعادمختلف این پایه معرفتى به شرح زیر است:
الف - حرفه و رفع موانع تحول آدمى
انسان به سبب عجز و درماندگى در برابر فشار نیازهاى‏اولیه چون نیاز به خوراک و مسکن، از حرکت‏به سوى‏غیاتهاى مطلوب باز مى‏ماند. پیامبر اکرم در بیان‏درخواستى از خدا به این نکته اشاره کرده است: «خدایادر نان ما برکت قرار ده و میان ما و آن جدایى میفکن که‏اگر نان نبود ما نماز نمى‏گزاردیم و روزه نمى‏گرفتیم واحکام واجب پروردگار خویش را انجام نمى‏دادیم.» (30) غلبه بر این موانع حرکت، توسط کار و حرفه میسرمى‏شود. از این رو، بر فرد یا جامعه‏اى که نمى‏خواهد به‏این وقفه و سکون تن در دهد، لازم است مهارتهاى‏مناسب را براى ایجاد تغییر و تبدیل در مواد طبیعت وگرفتن بهره‏هاى مورد نیاز خود از آن فراگیرد و ابداع کند.در غیر این صورت، «کسى که آب یا خاکى بیابد اما دچارفقر باشد، خداوند او را از رحمت‏خویش مى‏راند.» (31) به‏عبارت دیگر، کسى که مواد و امکانات مناسب را دراختیار داشته باشد، اما مهارت‏هاى لازم جهت ایجاد تغییردر آنها و بهره‏گیرى از آنها را فرانگیرد یا بکار نگیرد، اوخود خویشتن را از حرکت‏به سوى کمال بازداشته است.پس نخستین نقش حرفه این است که موانع تحول مطلوب‏آدمى را از میان بر مى‏دارد. صاحب حرفه باید مهارتهاى‏خویش را در چنین چارچوب فکرى قرار دهد و در این‏زمینه آن را فهم کند.
چنین نگرشى که در آن، حرفه به منزله وسیله‏اى‏جهت رفع موانع تحول و تکامل آدمى نگریسته مى‏شود،دعوت به نوعى عقل‏ورزى در قلمرو حرفه است. به‏عبارت دیگر، مساله مورد نظر این است که در چه‏صورتى، عمل حرفه‏اى فرد به عملى عقلانى تبدیل‏مى‏شود. تا آنجا که به مبادى معرفتى عمل حرفه‏اى مربوطمى‏شود، پاسخ این سؤال آن است که عقلانى شدن عمل‏حرفه‏اى در گرو آن است که فرد، حرفه خود را به منزله‏وسیله‏اى جهت هدایت و راهیابى به هدفى چون تحول وتکامل آدمى در نظر بگیرد. به همین دلیل، کار و حرفه،در منابع اسلامى در چارچوبى عقلانى مور بحث قرارگرفته است. از آنجا که فقر و محرومیت، آدمى را درچنبره نیازهاى اولیه خود محصور مى‏کند، به منزله‏شرایطى تهدید کننده براى عقل محسوب شده است (32) است و اگر انسان به کمک کار و حرفه مى‏تواند چنین‏شرایطى را از پیش پاى خود بردارد، پس کار و حرفه،زمینه ساز و فزاینده عقل است، (33) چنانکه ترک کار و حرفه‏نیز زایل کننده عقل خواهد بود. (34)
ب - حرفه و تکوین هویت
حرفه نه تنها در رفع موانع تحول آدمى، بلکه در شکل‏دهى به هویت او نیز نقش اساسى دارد. ایفاى نقش هویت‏سازى توسط حرفه، به سبب تعیین کنندگى آن درشکل‏گیرى برخى از شئون آدمى است. یکى از این‏شئون، فعلیت‏یافتن توانایى‏هاى انسان است. با آموختن‏کار و حرفه‏اى معین، امورى در قلمرو وجود انسان‏«تحقق‏» مى‏یابد. همین توانایى‏هاى تحقق یافته است که‏مهمترین محور تصور انسان نسبت‏به خود را تشکیل‏مى‏دهد. به عبارت دیگر، قسمت نقد هویت انسان راتوانایى‏هاى تحقق یافته او تشکیل مى‏دهد.
شان دیگرى از وجود آدمى که حرفه در شکل‏گیرى‏آن نقش اساسى دارد، احساس استقلال است.این احساس با آنکه اساسا امرى روانى است، امابه ویژه جنبه‏هاى اقتصادى آن که توسط حرفه پدیدمى‏آید در تکوین هویت نقشى چشمگیر دارد. اتکابه خویشتن و پرهیز از زندگى طفیلى، پایه‏هاى استوارى‏براى شکل‏گیرى هویتى متمایز و مستقل فراهم مى‏آوردو در عین حال، احساس عزت و کرامت را با آن قرین‏مى‏سازد.
در منابع اسلامى، حرفه در چنین زمینه‏اى نگریسته‏شده است. در روایتى از على(ع) آمده است که فرمود:«خداوند به داود وحى کرد که تو بنده خوبى هستى‏مشروط بر اینکه از بیت‏المال استفاده نمى‏کردى و از کاریدى پرهیز نمى‏کردى. از این سخن، داود چهل روز دراندوه و زارى بود بود تا آنکه خداوند به آهن وحى کردکه بر بنده من داود نرم شو. پس خداوند آهن را براى اونرم کرد و او در هر روز زرهى مى‏ساخت و آن را به هزاردرهم مى‏فروخت و به این نحو سیصد و شصت زره‏ساخت و آنها را به سیصد و شصت هزار درهم فروخت واز بیت‏المال مستغنى شد.» (35) چنانکه در این روایت ملاحظه‏مى‏شود تایید خداوند نسبت‏به داود به منزله بنده خوب،در گرو آن قرار گرفته که او در اداره معیشت‏خود از اتکابه بیت‏المال خوددارى کند و خود بار خویش را به دوش‏بکشد. تعبیر «بنده خوب‏» به روشنى حاکى از آن است که‏در اینجا هویت انسانى و ویژگى‏ها و خصایل شخصیتى‏مورد نظر است و این امر در گرو کار و تامین خویشتن ازطریق آن قرار گرفته است.
بر همین اساس است که در احوال پیامبر اکرم(ص)آمده است که هرگاه او به کسى برخورد مى‏کرد که‏ویژگیهاى برجسته و چشمگیرى داشت، مى‏پرسید که آیااو حرفه‏اى دارد و به کارى اشتغال مى‏ورزد و در صورتى‏که پاسخ منفى بود مى‏فرمود که او از چشمم افتاد. (36) این‏سخن نیز حاکى از آن است که چگونه هویت مطلوب‏آدمى با کار و حرفه گره خورده است.
به علاوه، استقلال اقتصادى ناشى از کار، احساس‏عزت نفس در فرد پدید مى‏آورد که خود از پایه‏هاى‏اساسى هویت آدمى است. احساس عزتى که از طریق کارخود شخص به دست مى‏آید چنان ریشه دار است که‏نمى‏توان براى آن جایگزینى یافت. زراره مى‏گوید مردى‏نزد امام صادق(ع) آمد و گفت دستم معیوب است ویاراى کار با آن را ندارم; سرمایه‏اى نیز ندارم که بتوانم به‏داد و ستد بپردازم و محتاج و مستمند نیز هستم، امام‏فرمود با این حال، به کار روى بیاور و با سرت باربرى کن‏و خود را از مردم بى نیاز کن. (37)
به عبارت دیگر، مى‏توان گفت که حتى در شرایطى‏که فرد این چنین معذور باشد، احساس عزت واقعى او درگرو کار شخصى وى است.
تربیت‏حرفه‏اى مستلزم آن است که فرد، مهارتهاى‏خویش را بر پایه چنین معرفتى استوار سازد و شکل دهى‏به ویت‏خویش و احساس عزت خویش را در گرو حرفه‏خود بداند. بر این اساس، نمى‏توان آموختن سلسله‏اى ازمهارتها را با تربیت‏حرفه‏اى یکى دانست‏بلکه این امرمستلزم آن است که فرد در پرتو پایه معرفتى مذکور، چنین‏فهمى از مهارتهاى خویش داشته باشد. قابل ذکر است که‏بحث ما از هویت‏خویش در این قسمت، محدود به‏خویشتن فردى نیست‏بلکه هویت اجتماعى و ملى را نیزدر بر مى‏گیرد. به عبارت دیگر، فرد، تکوین هویت‏اجتماعى و ملى و نیز عزت اجتماعى و ملى جامعه خویش‏را در گرو کار و حرفه خود و دیگران مى‏بیند.
ج - حرفه به منزله عبادت خدا
سومین بعد پایه معرفتى تربیت‏حرفه‏اى این است که‏اشتغال به حرفه، به منزله عبادت خدا نگریسته شود. باتوجه به نقش‏هایى که در دو قسمت پیش براى حرفه‏مطرح شد، مشخص است که حرفه نمى‏تواند به منزله‏عامل تقرب به خدا لحاظ شود زیرا تقرب به خدا مستلزم‏تحول آدمى و عزت وجودى وى است و اینها امورى‏است که حرفه باید زمینه تحقق آنها را فراهم آورد.
در منابع اسلامى، کار و حرفه به منزله عبادت لحاظشده و حتى گاهى به عنوان شکل برتر عبادت از آن یادشده است. از پیامبر اکرم نقل شده است که «عبادت هفتادجزء دارد و جزء برتر آن، کسب حلال است.» (38) درمواردى نیز کسب حلال، در ردیف برترین و باشکوه‏ترین وظایف انسانى در قبال خداوند قرار گرفته‏است چنانکه آن را با مجاهدت در راه خدا قابل قیاس‏دانسته‏اند. (39) بر این اساس، صاحب حرفه در منظومه فکرى‏خویش، جایگاه برجسته‏اى براى کار و حرفه خود در نظرمى‏گیرد; زیرا عبادت در فرهنگ اسلامى به منزله‏صریح‏ترین، مستقیم‏ترین و در عین حال ارزشمندترین‏نحوه ارتباط انسان با ساحت قدسى معرفى شده است.تربیت‏حرفه‏اى مستلزم آن خواهد بود که فرد، مهارتهاى‏آموخته خود را در بستر چنین مبناى فکرى و معرفتى قراردهد و در چنین زمینه‏اى آن را فهم کند. در پاره‏اى ازبرخوردهاى اجتماعى پیشوایان بزرگ اسلام، فراهم‏آوردن چنین فهمى از کار و حرفه مورد نظر بوده است.فردى به نام محمد بن منکدر مى‏گوید در یکى از روزهاى‏گرم مدینه دیدم که امام محمد باقر(ع) با وضعیت کسالت‏بارى به دو نفر تکیه کرده و مشغول داد و ستد است. اومى‏گوید: وسوسه شدم امام را موعظه کنم، پس به او گفتم:پیر مردى با این حالت در طلب دنیاست؟ اگر در این‏حال، مرگ شما در رسد چه خواهید کرد؟ امام به او گفت:«اگر مرگ من در رسد و من در این حال باشم، در حالى‏به سراغ من آمده است که مشغول انجام یکى از فرامین‏الهى بوده‏ام تا عزت خود و خانواده‏ام را از تو و دیگران‏مصون بدارم‏» (40)
به این ترتیب، با فراهم آوردن سه بعد پایه معرفتى‏مذکور براى مهارتهاى آموخته فرد، نخستین مبناى‏ضرورى براى تربیت‏حرفه‏اى گذاشته مى‏شود. بر این‏اساس، در جریان تربیت‏حرفه‏اى، فرد باید به فهم معینى‏نسبت‏به مهارت‏هاى خود دست‏یابد; به این نحو که حرفه‏خود را به منزله رفع کننده موانع تحول درونى خویش وتحول اجتماعى در جامعه خویش، به منزله زمینه تکوین‏هویت و شکل‏گیرى استقلال و عزت خود و جامعه‏خویش، و سرانجام به منزله با شکوه‏ترین ارتباط خود وخدا یعنى به عنوان عبادت درک کند. پس از بررسى‏مبادى معرفتى، اکنون مبادى میلى تربیت‏حرفه‏اى را موردبحث قرار مى‏دهیم.
2 - 2. مبادى میلى تربیت‏حرفه‏اى
نوع دوم از مبادى ضرورى براى رفتار مهارت‏آمیز، ناظربه امیال و گرایشهاى فرد در رابطه با حرفه خویش است. ربیت‏حرفه‏اى، علاوه بر فراهم آوردن بینشى معین درفرد نسبت‏به حرفه خویش، مستلزم آن است که گرایشهاى‏فرد نیز در ارتباط با حرفه، صورت معینى بیابد.
بخشى از این کار، طبیعتا با فراهم آوردن مبادى‏معرفتى انجام مى‏پذیرد; زیرا نوع شناخت و بینش فرد،خود زمینه‏اى است‏براى آنکه کشش‏هاى فرد، صورتى‏متناسب با آن بیابد. هرگاه فرد، حرفه خود را در منظومه‏فکرى خویش به منزله عامل تحول درونى و شخصیتى،عامل تکوین هویت و طریقه‏اى از عبادت خدا بفهمد،گرایشهاى هماهنگ با این زمینه‏هاى معرفتى در وى پاخواهد گرفت.
هر چند فراهم آوردن مبادى معرفتى، بخشى از کار رادر رابطه با امیال و گرایشهاى فرد، به انجام مى‏رساند، اماتوجه ویژه به نوع گرایشهایى که فرد عملا نسبت‏به کار وحرفه خود مى‏یابد و فراهم آوردن صورتهاى مطلوب‏براى این گرایشها نیز ضرورى است. از این رو، در منابع‏اسلامى گرایشهاى مطلوب و نامطلوب در ارتباط با حرفه،مستقیما مورد توجه قرار گرفته است. این گرایشها در هرسه محور عمده، یعنى گرایشهاى معطوف به خود،معطوف به دیگرى و معطوف به خدا قابل توجهند. ذیلا به‏ترتیب، در هر یک از این سه محور به بررسى‏مى‏پردازیم.
در گرایش‏هاى معطوف به خود، زیادت خواهى،صورت نامطلوب تمایل حرفه‏اى است. در کتب روایى،گاه فصولى تحت عنوان «باب استحباب الاجمال فى طلب‏الرزق‏» آمده، حاکى از آن که قناعت در کسب و کار،تمایلى ستودنى است. تبدیل کردن حرفه، به عامل‏زیادت‏خواهى، روى آوردن به دیدگاهى ابزارى است که‏در آن حرفه وسیله اندوختن و انباشتن است. شکل گرفتن‏چنین تمایلى، عمل حرفه‏اى را از صورت عملى عقلانى‏خارج مى‏سازد. در بحث از مبادى معرفتى بیان کردیم که‏عقلانى شدن علم حرفه‏اى تا آنجا که به مبادى مذکورمربوط مى‏شود، در گرو آن است که حرفه به منزله‏وسیله‏اى جهت هدایت و راهیابى به مقصد تلقى شود.مبادى میلى عمل حرفه‏اى نیز نقش ویژه خود را درعقلانى یا غیر عقلانى کردن آن ایفا مى‏کنند. از این رو،در منابع اسلامى، شکل‏گیرى تمایل زیادت خواهى، به‏منزله عامل تباه کننده عقل، نگریسته شده است. (41)
به همین سبب، مهار زدن بر میل زیادت خواهى، یکى‏از ابعاد مهم تربیت‏حرفه‏اى را تشکیل مى‏دهد. این امر، ازجمله مستلزم آن خواهد بود که پایه‏هاى معرفتى چنین‏میلى، متزلزل شود. زیادت خواهى ممکن است ناشى ازفراموش کردن این واقعیت‏باشد که آنچه فرد به دست‏مى‏آورد، تنها دستمایه رفع نیازهاى او است. از این رو،در منابع اسلامى کوشش فراوانى مبذول شده است که دنیابه منزله کالایى ترسیم شود که دست‏به دست مى‏گردد ودر مشت هیچکس باقى نمى‏ماند. بر این اساس، آدمى‏باید به رفع نیازها بسنده کند و بیهوده به اندوختن چیزى‏نپردازد که اندوختنى و ماندگار نیست. (42) حضرت امیر(ع)در وصیت‏به فرزند خویش مى‏گوید: «پسرکم، روزى آدم‏دو گونه است; یکى آن روزى است که تو در جستجوى‏آنى و دیگرى آن روزى که آن در جستجوى تو است واگر تو در پى آن نروى، آن در پى تو مى‏آید، پس تلاش‏سالى را برگرده تلاش یک روز بار مکن... چه بسیاردیده‏ام جستجوگرى را که خود را به رنج مى‏افکند اماروزى بر او تنگ گرفته شده و نیز جستجوگرى را که‏میانه‏رو است اما تقدیر او را یار افتاده است و در هر حال،هر یک در معرض فناست.» (43)
ذکر این نکته خالى از فایده نیست که دعوت به قناعت‏و پرهیز از زیادت خواهى ضرورتا ملازم با کار اندک‏نیست. قناعت صرفا ناظر به نیازهاى شخصى است اماانگیزه فرد براى کار صرفا مبتنى بر رفع نیازهاى شخصى‏نیست‏بلکه انگیزه‏هاى دیگرى نیز مى‏تواند در این موردنقش ایفا کند. بنابراین، ممکن است کسى براى ریشه کنى‏فقر از جامعه، به کار و تلاش فراوان بپردازد اما در موردنیازهاى شخصى، قناعت پیشه گند و به رفع آنها اکتفا کندو به زیادت خواهى روى نیاورد، چنانکه حضرت امیر(ع)در زندگى شخصى به حداقل اکتفا مى‏کرد اما در عین‏حال، در نخلستان خود همواره به کار مى‏پرداخت. بر این‏اساس، نمى‏توان میان دعوت به قناعت و توسعه اقتصادى،تعارضى قائل شد. توسعه اقتصادى براى رفع فقر ومحرومیت اقتصادى از کل جامعه است تا هنگامى که فقرو محرومیت هست، زمنیه براى کار و تلاش گسترده وفراهم آوردن توسعه اقتصادى نیز وجود دارد. تعارض‏قائل شدن میان قناعت ورزى و توسعه اقتصادى، بر این‏پیش‏فرض استوار است که آدمى صرفا بر اساس انگیزه‏زیادت خواهى، به کار و تلاش مى‏پردازد. چنین‏پیش‏فرضى، قابل تردید و تامل است، به ویژه هنگامى که‏سخن از تربیت‏حرفه‏اى است. تربیت‏حرفه‏اى در قلمروامیال و گرایشها مستلزم آن است که انگیزه‏هاى دیگر به‏جز زیادت خواهى، عامل روى آوردن فرد به کار شوند.
آنچه تا کنون بیان شد مربوط به گرایشهاى معطوف به‏خود بود، محور دیگر در مبادى میلى تربیت‏حرفه‏اى،ناظر به گرایشهاى معطوف به دیگرى است. تربیت‏حرفه‏اى مستلزم آن است که امیال و گرایشهاى معطوف به‏دیگرى نیز در قلمرو حرفه، صورت معینى بیابد. این دسته‏از گرایشها خود، دو سویه است; یا در قبال بهره‏مندى‏هاى‏دیگران است و یا در قبال فقدان‏هاى آنان. به بیان کوتاه،تربیت‏حرفه‏اى، مستلزم آن است که فرد در قبال‏بهره‏مندى‏هاى دیگران «امین‏»، و در قبال فقدانها ونیازهاى آنان «حساس‏» باشد. ذیلا به توضیح این دو جنبه‏مى‏پردازیم.
در روایتى از على(ع) آمده است: «خداوند، صاحب‏حرفه امین را دوست مى‏دارد.» (44) امین بودن، دامنه مفهومى‏گسترده‏اى دارد. گاه امین بودن، متضمن آن است که فرد،گرایشهاى تعرض‏آمیز نسبت‏به بهره‏مندى‏هاى دیگران‏ندارد. چنین مفهومى در شرح زندگى موسى(ع) در قرآن‏آمده است. هنگامى که او وارد شهر مدین شد، دید که‏مردم بر سر چاه آبى ازدحام کرده‏اند و ملاحظه کرد که دودختر، در پرهیز از این ازدحام، کنار ایستاده‏اند ونمى‏توانند از چاه آب بردارند. موسى ظرف‏هاى آن دودختر را گرفت و براى آنان از چاه آب کشید و ظرفها را تاخانه آنها بر دوش گرفت. این دو دختر که گفته مى‏شوددختران شعیب بودند، وقتى به منزل رسیدند، با ملاحظه‏رفتار حرمت‏آمیز موسى، به شعیب گفتند: «پدر، او رابه‏کار گمار که او نیرومند و امین است.» (45) امین نامیدن‏موسى، حاکى از عدم تعرضى است که او در مواجهه باآنان نشان داد. جلوه دیگر امین بودن، در داد و ستددرست پیمانه آشکار مى‏شود. به عبارت دیگر، امین کسى‏است که معادل درست آنچه را از دیگران مى‏ستاند، به‏آنان مى‏دهد. در آنجا که قرآن این نفیر را سر مى‏دهد که‏«واى بر کم فروشان!» به چنین مفهومى از امین بودن اشاره‏دارد. و البته واضح است که این کم فروشى، صرفا شامل‏داد و ستد کالایى نیست. هرگونه داد و ستدى در هرگونه‏حرفه‏اى، درست پیمانه انجام نشود، حاکى از عدم امانتى‏از نوع کم فروشى است.
جنبه دوم از گرایشهاى معطوف به دیگران، ناظر به‏فقدانهاى آنان است که از آن به «حساس بودن‏» یادکردیم. فردى که حرفه‏اى را مى‏آموزد، در واقع، یکى ازراههاى رفع نیازها و فقدانهاى دیگران را آموخته است.این جنبه مهارتى حرفه آموزى است و تنها بخشى ازتربیت‏حرفه‏اى را تشکیل مى‏دهد. آنچه باید به این‏مهارت افزوده شود تا بتوان به آن، عنوان تربیت‏حرفه‏اى‏را اطلاق کرد، حساسیت نسبت‏به فقدان‏هاى دیگران واحساس مسئولیت و مبالات در قبال آنهاست. اهمیت این‏گرایش زیرساز در تربیت‏حرفه‏اى بدان پایه است که اگرجامعه محتاج علم یا فن معینى باشد و کسى متولى آن‏نباشد، بر همگان واجب است که به آموختن آن مبادرت‏کنند مگر آنکه به قدر کفایت، کسانى آن را آموخته باشندو این مفهوم واجب کفایى است. احساس مسئولیت درقبال نیازها و درماندگى‏هاى دیگران، به منزله واجب‏شرعى است و کسى که از آن سرباز زند، همچون کسى‏است که از انجام تکلیف واجب شرعى امتناع ورزیده‏باشد و این امرى است که اساس ایمان و اسلام فرد را درمعرض تهدید قرار مى‏دهد. (46) به این ترتیب، گرایشهاى‏معطوف به دیگرى در تربیت‏حرفه‏اى، مستلزم فراهم‏آوردن حالت امانت نسبت‏به بهره‏مندى‏هاى مردم وحساسیت نسبت‏به فقدانهاى آنهاست.
محور سوم در مبادى میلى تربیت‏حرفه‏اى، مربوط به‏گرایشهاى معطوف به خداست. برخى از گرایشهاى‏مطلوب در تربیت‏حرفه‏اى، ناظر به ارتباط مستقیم انسان باخدا است. قرآن از کسانى سخن مى‏گوید که تجارت کالاو داد و ستد، آنان را از یاد خدا و اقامه نماز و پرداخت‏زکات بار نمى‏دارد. (47) در روایتى از امام صادق(ع) آمده که‏این آیه در شان کسانى نازل شده که به کار تجارت اشتغال‏داشتند و چنان بودند که در وقت نماز، تجارت را ترک‏مى‏گفتند و به نماز مى‏پرداختند. امام منزلت اینان را در نزدخدا فراتر از کساتى مى‏داند که بدون سرگرم بودن به چنین‏اشتغالى، در وقت معین نماز مى‏گزارند. (48) این ستایش ازآن رو است که در آنان، گرایشى نیرومند نسبت‏به خداپاى‏گرفته و بر گرایش آنان به داد و ستد غلبه مى‏کند. تربیت‏حرفه‏اى مستلزم پدید آوردن چنین گرایش‏نیرومندى در فرد است و نشانه آن، ترک کار و حرفه به‏هنگام عبادت است.
گرایش به خدا، به مفهومى که ذکر شد، معنایى خاص‏دارد و حاکى از ارتباط مستقیم یا صریح با خدا است و دراقامه نماز و دادن زکات جلوه گر شده است. به سبب همین‏مفهوم خاص بود که گرایش معطوف به خدا را در کنارگرایشهاى معطوف به خود و دیگرى قرار دادیم. اما اگرگرایش به خدا را در مفهوم عام آن در نظر بگیریم، دراین صورت، دو دسته گرایش دیگر، در ذیل آن قرارخواهد گرفت. مرحوم طباطبایى در تفسیر المیزان، ازآیه مذکور، معنایى به دست داده که حاکى از گرایشى‏است که آن را گرایش عام نامیدیم. سؤالى که ایشان مطرح‏کرده این است که با توجه به مضمون آیه مبنى بر اینکه نه‏تجارت و نه داد و ستد نمى‏تواند افرادى را از ذکر خدا وبرپایى نماز و دادن زکات، سرگرم کند، چه نیازى به این‏هست که پس از نفى مربوط به تجارت، داد و ستد نیز نفى‏شود. آیا نفى نخست کفایت نمى‏کند؟ به همین سیاق، چرابعد از اشاره به «ذکر خدا»، برپایى نماز و دادن زکات نیزبیان شده است، آیا اشاره نخست کفایت نمى‏کند؟ پاسخ‏ایشان این است که «تجارت‏» با اشاره به اصل حرفه، حاکى‏از جریان مستمر فعالیتهایى است که در این حرفه صورت‏مى‏پذیرد، در حالى‏که «داد و ستد» با اشاره به فعالیتى‏معین، حاکى از موردى خاص از جریان مستمر مذکوراست. متناظر با همین امر، تعبیر کلى «ذکر خدا» با اشاره به‏ذکر قلبى و معرفتى نسبت‏به خدا، حاکى از استمرارحضور خدا در درون انسان است، در حالیکه برپایى نمازو اداى زکات، حاکى از ذکر عملى و موردى نسبت‏به خدااست. حاصل کلام این است که نه جریان مستمر حرفه و نه‏موارد معین آن نمى‏توانند موجب گسیختگى حضورمستمر یاد خدا در دل این افراد یا گسیختگى در ذکرعملى آنها شوند. این بیان، حاکى از آن است که گرایش‏فرد به خدا، به منزله امرى فراگیر و مستمر در همه ابعادفعالیت‏حرفه‏اى است، به‏ویژه که دو مورد ذکر عملى نیز به‏عنوان نمونه‏هایى از «نوع‏» فعالیت‏ها ذکر شده‏اند، به این‏معنى که برپایى نماز، نمونه نوع وظایف فرد نسبت‏به خداو دادن زکات، نمونه نوع وظایف فرد در قبال دیگران‏است.
به این ترتیب، تربیت‏حرفه‏اى مستلزم آن است که‏گرایشهاى معینى زیرساز رفتار حرفه‏اى فرد باشند و این‏گرایشها مشمتل بر گرایشهاى معطوف به خود، معطوف به‏دیگرى، و معطوف به خدا است. اکنون، بعد سوم تربیت‏حرفه‏اى یعنى مبادى ارادى آن را مورد بحث قرارمى‏دهیم.
2 - 3. مبادى ارادى تربیت‏حرفه‏اى
علاوه بر فراهم آوردن پایه‏هاى معرفتى و گرایشى براى‏رفتار حرفه‏اى، تربیت‏حرفه‏اى در گرو آن است که‏وضعیت ارادى معینى نیز در این زمنیه تحقق یابد.
وضعیت ارادى مطلوب در مورد تربیت‏حرفه‏اى این‏است که در فرد، اراده معطوف به کار شکل بگیرد، به‏نحوى که او نه تنها از سستى و کاهلى بگریزد بلکه خواهان‏مبادرت به انجام کار و فعالیت‏باشد. فرق است میان کسى‏که خود را ناگزیر از انجام کار مى‏بیند و به آن تن مى‏دهد وکسى که خود، خواهان کار است و از آن استقبال مى‏کند.آنچه در تربیت‏حرفه‏اى مطلوب است، حالت اخیر است.رفتار حرفه‏اى، هنگامى صورت تام عمل را مى‏یابد که فردبا اراده‏اى مثبت و مستقیم، طالب انجام آن باشد. کسى که‏از روى ناگزیرى به کار تن مى‏دهد، در واقع با اراده‏اى‏منفى و جنبى به آن روى آورده است و همچنان که اراده‏او صورت تام نیافته، عملش نیز عملى تام و تمام نیست.در چنین حالتى، رابطه فرد با کار و حرفه خویش، متضمن‏دوگانگى و بیگانگى است. به عبارت دیگر، فرد با کار وحرفه خود، احساس یگانگى و یکپارچگى نمى‏کند و باتمام وجود در عرصه آن وارد نمى‏شود. چنین عمل‏ناتمامى، طبیعتا در طریق بالندگى گام نمى‏گذارد ونمى‏توان از فرد انتظار داشت که در چنین زمینه‏اى، کارخیره کننده‏اى عرضه کند و یا به نوآورى و آفرینندگى درقلمرو کار و حرفه خویش بپردازد. بنابراین، پایه ارادى‏مناسب در تربیت‏حرفه‏اى هنگامى صورت مى‏پذیرد که‏فرد با اراده‏اى مثبت و مستقیم به کار روى مى‏آورد و درنتیجه آن، با کار خود احساس یگانگى بکند و خود را درکار خویش «حاضر» بیابد. کیفیت مطلوب کار و محصول‏آن، و نیز نوآورى و آفرینندگى در کار، از لوازم چنین‏مواجهه‏اى با کار است.
شکل‏گیرى چنین مبناى ارادى در فرد، مستقیما دراختیار مربى نیست. اراده چیزى نیست که بتوان آن را درفرد «ایجاد» کرد، به آن نحو که مى‏توان موجب ایجادجراحت‏بر پیکر او شد. در واقع، این خود فرد است که‏باید اراده کند. اما از آنجا که اراده ورزى براى فرد، درزمینه مناسبى از معرفتها و گرایشها ممکن و میسر مى‏شود،کار تربیتى در فراهم آوردن مبناى ارادى رفتار حرفه‏اى،معطوف به فراهم آوردن زمینه مناسب مذکور است. به‏این ترتیب، بخشى از جریان تحقق مبناى ارادى، در گروفراهم آوردن مبادى معرفتى و گرایشى است که پیشتر به‏توضیح آنها پرداختیم. هنگامى که فرد به روشنى، نقش‏کار و حرفه خود را در تحول درونى و شکل‏گیرى هویت‏خود و تکامل و تقرب به خدا درک کند و گرایشهاى‏مطلوبى در رابطه با نیازهاى خود، در رابطه با دیگران ودر رابطه با خدا در وى پاگرفته باشد، زمینه‏هاى مناسب‏براى اراده ورزى تام و تمام در او فراهم آمده است.
از این رو، در منابع اسلامى، همواره میان مبادى‏معرفتى و گرایشى با تحقق اراده و اراده ورزى، ارتباطقابل توجهى برقرار شده است. در سخنى از امام على(ع)آمده است: «سستى و کاهلى موجب تضییع است.» (49) این‏سخن که دعوتى است‏به اراده ورزى و روى آوردن به‏کار و فعالیت، بر این مبناى معرفتى مبتنى است که کارموجب تحول و تکامل آدمى است و آن را به زبان‏معکوس چنین اظهار کرده که گریختن از کار و سستى‏ورزیدن، دستمایه ضایع کردن استعدادها و امکانات است. این از آن رو است که سستى ورزیدن منجر به رخوت‏مى‏شود (50) و استمرار رخوت، فرد را از دست‏یازیدن به‏آرمانهایش باز مى‏دارد (51) و توان پیروز شدن و غالب آمدن‏بر موانع را مى‏فرساید. (52) فراهم آوردن بینش مناسب درمورد نقش‏هایى که کار ایفا مى‏کند و پى آمدهایى که برسستى و کاهلى بار مى‏شود، زمینه لازم را براى تحقق‏اراده ورزى در فرد بوجود مى‏آورد.
علاوه بر فراهم آوردن مبانى معرفتى و گرایشى،پاره‏اى از تدابیر را نیز در رابطه با خود، مبناى ارادى رفتارحرفه‏اى مى‏توان بکار بست. هنگامى که خواست و اراده‏معطوف به کار در فرد تحقق مى‏یابد، هم باید به محافظت‏از آن پرداخت تا دچار نقص و افول نشود و هم باید زمینه‏اعتلا و تام و تمام شدن آن را فراهم ساخت. آنجا که امام‏على(ع) مى‏فرماید: «با کسى که همت‏سست و ضعیف‏دارد مراوده مکن‏» (53) نظر به مخالفت از اراده فرد و ممانعت‏از تنزل آن دارد. و در آنجا که مى‏فرماید: «به هنگام‏خواست و طلب، همت‏خویش را بلنددار...» (54) نظر به تام وتمام کردن اراده دارد. هنگامى که اراده در فرد، تحقق‏یافت و او همت گماشت که در قلمرو کار و حرفه خویش‏به فعالیت‏بپردازد، باید او را تشجیع کرد تا با تمامى همت‏وارد عرصه شود و افقهاى دور را چشم انداز قرار دهد وخود را مهیاى انجام کارهاى بزرگ سازد. ظهور چنین‏اراده تامى در فرد به منزله موفقیت کامل در فراهم آوردن‏مبناى ارادى رفتار حرفه‏اى است. چنانکه اشاره شد،تحقق چنین مبنایى، زمینه ظهور خلاقیت و نوآورى است.بسیارى از افراد، قابلیت نوآورى در قلمرو کار خویش رادارند; اما به دلیل آنکه هرگز همتى همسنگ با چنین‏حرکت‏بلند دامنه‏اى را در خود آشکار نکرده‏اند، موفق به‏تحقق قابلیت‏خویش نشده‏اند. چنین افرادى، همت‏خویش را مصروف آن مى‏سازند که آنچه را پیشینیان‏پدید آورده‏اند، به خوبى بکار بگیرند و در راهى که آنان‏هموار کرده‏اند، خوب حرکت کنند، اما هرگز این خیال رادر سر نمى‏پرورند که خود، راه و رسم تازه‏اى را پدیدآورند. همت‏بلند، چنین بلندایى را نیز در خود دارد و هرکس در پى بلند همتى است‏باید خود را مهیاى چنین‏حرکتى نیز بسازد. مهیا کردن خود براى این کار مستلزم‏طراحى عاقلانه و فراهم آوردن وسایل مناسب آن است وهمین تفاوت بلند همتى و بلند پروازى است.
البته همواره شرایط براى تحقق چنین اراده تام وتمامى در فرد مناسب نیست چنانکه ممکن است او نتوانددر کار و حرفه‏اى که قلبا مورد علاقه اوست‏به فعالیت‏بپردازدو ناگزیر به‏کارى‏مى‏پردازد که شرایط اقتضا مى‏کند.چنانکه پیشتر اشاره شد، از روى ناگزیرى به کارى روى‏آوردن، حاکى از اراده‏اى ناقص و ناتمام است و نتیجه آن‏احساس‏بیگانگى‏و دوگانگى با کار است و چنین احساسى،کار را که هویت‏ساز بود، به عامل بى هویتى بدل مى‏کند.
در تربیت اسلامى چه چاره‏اى براى این دشوارى‏اندیشیده شده است؟ ابتدا باید به این نکته اشاره کرد که دردیدگاه اسلام، منزلت کارها و حرفه‏هاى مختلف، یکسان‏نگریسته نشده است. از این رو، در درجه نخست‏بایددست‏به انتخاب زد و حرفه هایى با منزلت‏هاى والاتر رابرگزید. در احوال حضرت مسیح(ع) آمده است(و از آن‏حیث که او پیامبر خدا بوده، سخن مورد بحث وى قابل‏انتساب به دیگر پیامبران الهى نیز هست) که روزى مردى‏را در حال ماهیگیرى ملاقات کرد، از او پرسید «چه‏مى‏کنى؟» مرد گفت: «ماهى صید مى‏کنم.» مسیح(ع)پرسید: «بهتر نیست انسان صید کنى؟» و مراد خویش رابراى وى باز گفت که برگرفتن انسانها از مرداب گمراهى ووارد کردن آنها در هدایت‏بود. این سخن در وى سخت‏مؤثر افتاد و او را با مسیح(ع) همراه کرد تا سرانجام، یکى‏از حواریان وى شد. به این ترتیب، گام نخست آن است‏که فرد دست‏به انتخاب کار و حرفه‏اى با منزلت والاتربزند و این خود از لوازم تحقق اراده تام و تمام فرد در این‏زمینه است. اما سخن در باب مواردى است که شرایط،فرد را از چنین انتخابى باز مى‏دارد و او ناگزیر در قلمروکار و حرفه‏اى معین قرار مى‏گیرد.
على‏رغم اینکه در دیدگاه اسلام، منزلت متفاوت‏کارها پذیرفته شده، قدر مشترکى وجود دارد که همه‏کارها در آن یکسانند و این قدر مشترک، شامل همان‏نقشهایى است که در مبادى معرفتى تربیت‏حرفه‏اى براى‏کار ذکر شد; یعنى، رفع موانع تحول آدمى، تکوین هویت‏آدمى و تقرب به مرتبه والاى خداوند. همه کارها ایفاگراین نقش‏هایند و هر چند ممکن است‏به درجات مختلف‏چنین نقشهایى را بازى کنند اما همه در ایفاى آنهامشترکند. این امر موجب مى‏شود که کارها و حرفه هایى‏که عموما به دیده تحقیر نگریسته مى‏شود، از قدر و منزلت‏قابل توجهى برخوردار باشد. پیامبر اکرم(ص) در بازگشت‏از جنگ، به هنگامى که دست استقبال کنندگان رامى‏فشرد، دستهاى یکى از آنها را بسیار زمخت احساس‏کرد. از او پرسید که به چه کارى اشتغال دارد، او گفت که‏در کار کشاورزى است و روى زمین مشغول کار بوده وچون شنیده که پیامبر(ص) از جنگ بازگشته، به دیدار اوشتافته است. پیامبر(ص) بر دستهاى او بوسه زد و آنها رادر برابر مردم برافراشت و فرمود: آتش دوزخ هرگز این‏دستها را در برنخواهد گرفت. و نیز چنانکه در بحث ازمبادى معرفتى تربیت‏حرفه‏اى، ضمن استناد به سخنى ازامام موسى کاظم(ع) اشاره شد، کار کسى که از طریق‏حلال، روزى خود و خانواده‏اش را تامین مى‏کند، بى‏آنکه به حرام خوارى و تجاوز به حقوق دیگران دست‏یازد، همچون کار مجاهدى است که در راه خدا، خود راآماده بذل جان خویش ساخته است.
بر این اساس، هر کارى هنگامى که درست و مسؤلانه‏انجام شود و از تعرض به حدود و حقوق دیگران بدورباشد، از حرمت و منزلت والایى برخوردار است; زیرانقشهایى را که از کار انتظار مى‏رود ایفا کرده و موجب‏تحول شخصیتى مطلوب در فرد (و به تبع در جامعه) وتقرب او به ساحت ربوبى شده است. با این ارزیابى، کسى‏که به هر دلیل، به طور ناگزیر در قلمرو کار معینى قرارگرفته، مى‏تواند با تامین این کیفیت‏هاى مطلوب در کارخویش، آن را به کارى هویت‏ساز تبدیل کند. چنین‏دیدگاهى زمینه آن را فراهم مى‏آورد که فرد به تدریج‏بردوگانگى میان خود و کار غلبه کند و عرصه کار او به محل‏ظهور اراده تام و تمام وى تبدیل شود. با فراهم آمدن‏چنین مبناى ارادى براى رفتار حرفه‏اى، گام سوم رتربیت‏حرفه‏اى برداشته شده است.
سرانجام، لازم است‏به این نکته اشاره کنیم که وقتى‏فرد، اقدام به انجام کار و حرفه خویش مى‏کند، خوداقدام، موجب تحکیم مبادى معرفتى، گرایشى و ارادى‏زیرساز آن مى‏شود. عمل، داراى اثر بازگشتى است که‏معطوف به مبادى آن است و در صورتى که عمل به نحومطلوب انجام شود، موجب استوارتر شدن مبادى آن‏خواهد شد. مبادرت کردن به کار، یعنى متحقق کردن‏آنچه در مبادى ارادى به صورت عزم در فرد جلوه‏گرشده، خود اهمیت فراوانى دارد; زیرا حفظ و تحکیم‏مبادى درونى عمل در گرو آن است. حتى متوقف کردن‏و باز ایستادن از نحوه نامطلوب عمل، موجب متوقف‏شدن اثر تخریبى آن بر مبادى خواهد گردید، چنانکه درروایتى آمده است: «هر که از زیادت خواهى باز ایستد،اندیشه او به حالت عقلانى باز خواهد گشت.» (55) قبلا درقسمت مبادى گرایشى، زیادت خواهى را به عنوان‏گرایشى منفى در عالیت‏حرفه‏اى مورد بحث قرار دادیم.
در این روایت، نظر به تحقق عملى گرایش مذکوراست و مضمون آن، حاکى از اثرى است که از ناحیه‏توقف این عمل نامطلوب، متوجه مبادى عمل است.
نتیجه‏گیرى
تربیت‏حرفه‏اى مستلزم آموختن مهارتهاى معینى است،اما بحران تربیت‏حرفه‏اى در زمان معاصر، ناشى از آن‏است که تربیت‏حرفه‏اى، مرادف مهارت گرایى در نظرگرفته شده است. به رغم اصلاحاتى که در حرفه گرایى‏انجام شده، همچنان رسوب‏هاى مهارت گرایى را مى‏توان‏در جریان‏هاى جدید حرفه گرایى ملاحظه کرد. بینشى که‏در دیدگاه اسلام، در باب تربیت‏حرفه‏اى قابل توجه‏مى‏نماید این است که تربیت‏حرفه‏اى را باید همچون‏تحولى نگریست که به نحوى در همه گستره وجود آدمى‏ظهور مى‏کند. بر اساس دیدگاه اسلام، مى‏توان انسان را به‏منزله عامل در نظر گرفت. عمل در این معنا، رفتارى است‏که بر ریشه‏هاى معرفتى، میلى و ارادى استوار است. اگرتربیت‏حرفه‏اى به عنوان تحولى در عمل آدمى نگریسته‏شود، مستلزم آن خواهد بود که ظهور مهارت‏هاى تازه درفرد، بر بستر تحولى در ساختار معرفتى، میلى و ارادى اوصورت پذیرد. گسست میان مهارت و مبادى معرفتى،میلى و ارادى آن، به عنوان انحراف و کج روى در لمروتربیت‏حرفه‏اى است. در تربیت اسلامى، متناسب باویژگى‏هاى دیدگاه اسلامى، دگرگونى‏هاى معینى درمبادى سه گانه رفتار مهارتى پیشنهاد مى‏گردد و با قراردادن رفتار مهارتى در هاله مبادى مذکور، سعى بر آن‏است که بر گسست در پیکره تربیت‏حرفه‏اى غلبه نماییم.
پى‏نوشتها:
1. Human Capital
2. Vaughan
3. Postsecondary
4. Training agenda
5. Dawkins
6. Walker
7. Competency Standards
8. General Education
9. Peters
10. Hirst
11. Liberal Education
12. Skillbeck
13. Habermas
14. Eger
15. Colde
16. New Vocationalism
17. Rosenstock
18. Perkins Act
19. Team teaching
20. All aspects of an industry
21. Grubb
22. School - to - Work
23. Nathonal Council for Vocational
24. Competency Standards
25. National Training Board
26. Forster
27. Task Skills
28. TAsk Management Skills
29. Contingency Managment Skills
30) عن رسول الله(ص): اللهم بارک لنا فى الخبز فلولا الخبز ما صلینا و لاصمنا و لا ادینا فرائض ربنا. وسائل الشیعة، ج‏2، کتاب التجارة و الوصیة.
31) على(ع): من وجد ماء او ترابا ثم افتقر فابعده الله. همان.
32) على(ع): «الفقر... مدهشه للعقل‏». نهج البلاغه.
33) قال الصادق(ع): «التجارة تزید فى العقل‏». وسایل الشیعة، ج‏2، کتاب التجارة والوصیة.
34) قال الصادق(ع): «ترک التجارة مذهبه للعقل‏»، همان.
35) عن امیر المؤمنین قال: اوحى الله الى داود انک نعم العبد لولا انک تاکل‏من بیت المال و لا تعمل بیدک شیئا قال فبکى داود اربعین صباحا فاوحى‏الله الى الحدید ان لن لعبدى داود فالان الله عزوجل له الحدید فکان یعمل‏فى کل یوم درعا فیبعها بالف درهم فعمل ثلاث ماة و ستین درعا فباعهابثلاث ماة و ستین الفا و استغنى عن بیت المال. همان، باب استحباب‏العمل بالید.
36) کان رسول الله(ص) اذا نظر الى الرجل فاعجبه قال هل له حرفة فان قالوا لاقال سقط من عینى.
37) عن زراره عن الصادق(ع): ان رجلا اتاه فقال انى لا احسن ان اعمل عملابیدى و لا احسن ان اتجر و انا محارف محتاج فقال اعمل واحمل على‏راسک واستغن عن الناس. محجة البیضاء، ج 3، ص 143.
38) قال رسول الله(ص): العبادة سبعون جزءا افضلها طلب الحلال‏»، وسایل‏الشیعة، ج‏2، کتاب التجارة و الوصیة.
39) عن ابو الحسن موسى(ع): من طلب هذا الرزق من حله لیعود به على نفسه‏و عیاله کان کالمجاهد فى سبیل الله. همان.
40) عن محمد بن على(ع): «... لو جاءنى الموت و انا على هذه الحال فجاءنى‏و انا فى طاعة من طاعة الله عزوجل اکف بها نفسى و عیالى عنک و عن‏الناس‏». همان.
41) على(ع): «ضیاع العقول فى طلب الفضول: زیادت خواهى مایه تباهى‏خردهاست‏». غررالحکم.
42) على(ع): الدنیا دول فاطلب حظک منها باجمل الطلب. وسایل الشیعة،ج‏2، کتاب التجارة و الوصیة.
43) على(ع): «یا بنى الرزق رزقان رزق تطلبه و رزق یطلبک فان لم تاته اتاک‏فلا تحمل هم سنتک على هم یومک... فکم رایت من طلب متعب نفسه‏مقتر علیه رزقه و مقتصد فى الطلب قد ساعدته المقادیر و کل مقرون به‏الفناء». نهج البلاغه، وصیت‏به محمد بن حنفیه.
44) على(ع): ان الله یحب المحترف الامین‏». وسایل الشیعه، ج 2، کتاب‏التجارة و الوصیة.
45) قصص / 26: «قالت احدیهما یا ابت استاجره ان خیر من استاجرت القوى‏الامین‏».
46) قال النبى(ص): من اصبح و لا یهتم بامور المسلمین لیس بمسلم.
47) نور/ 37: «رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله و اقام الصلاة و ایتاءالزکوة...»
48) عن ابى عبدالله(ع) فى قول الله عز و جل «رجال لا تلهیهم‏تجارة ولا بیع‏عن ذکر الله‏» قال: کانوا اصحاب تجارة فاذا حضرت الصلاة ترکوا التجارة‏و انطلقوا الى الصلاة و هم اعظم اجرا ممن لم یتجر. وسایل الشیعه، ج 2،کتاب التجاره و الوصیه.
49) قال على(ع): «التوانى اضاعة‏». غرر الحکم، ج‏1، ص 12.
50) قال على(ع): «من التوانى یتولد الکسل‏». همان، ج‏6، ص 17.
51) قال على(ع): «من دام کسله خاب امله‏». همان، ج 5، ص 187.
52) قال على(ع: آفة النجح الکسل‏». همان، ج 3 ص 112.
53) قال على (ع): «من دنت همته فلا تصحبه‏». همان، ج 5، ص 443.
54) همان، ج 4، ص 605.
55) على(ع): «من امسک عن الفضول عدلت رایه العقول‏»، غررالحکم.
منبع -
1. قرآن کریم
2. نهج البلاغه
3. وسایل الشیعه
4. غررالحکم
5. المحجه البیضاء
6. اگر، مارتین، «علایق علم و مشکلات تعلیم و تربیت‏»در کتاب دیدگاههاى جدید در فلسفه تعلیم و تربیت،ترجمه خسرو باقرى، انتشارات نقش هستى، 1375.
7. باقرى، خسرو; اسکندرى، حسین; خسروى، زهره; واکبرى، مسلم. «پیش‏فرض‏هاى روانشناسى اسلامى‏»،فصلنامه حوزه و دانشگاه، شماره 5، 1374.
8. Forster,k. (1996). Compentencies and the-Curriculum: Can Schooling contribute-to the(reconstruction of work?, Educational-Philosophy andTheory, vol.  28, No.1, PP.24-39.
9. Grubb,W.N. (1996). The "New&Vocationalism" in the United States:Retur 
to John Dewey. Educational1Philosophy andTheory,Vol.28,No,1,PP.1-23.
10. Hirst,P.H.(1974). Liberal Education and the(nature of knoelwdge in H 
,Knowledge and the Curriculum. Routledge%and kegan paul. London,PP.30-53.
11. Kolde, R.F.(1991). Integrated Learning for/a Competitive work force. Phi 
Delta Kappan,February,PP.453-5.
12. National Training Board (1992). National"Competency Standards. Polic 
Guidelines.National Training Board,Canberra.
13. Roger. J.Vaughan (1991). The New Limits to Growth: Economic 
Transformation and Vocational Education. Phi Delta Kappan,February, 446-449.
14. Rosenstock,L. (1991). The Walls Comedown: The Overdue Reunification 
of*Vocational and Academic Education. Phi Delta Kappan, February,PP. 434-6.
.15. Skilbeck,M. (1990). Introduction in D.S.-Anderson. Mere Technicians 
Papers from!the AVCC Workshop on a Coherent#Professional Curriculum 
Canberra:.Australian Vice - Chancellors Committee.
16. Walker, J.C. (1996). Towards a Contemporary Philosophy of 
ProfessionalEducation. Education Philosophy andTheory, Vol. 28, NO.1
76-97.

 

تبلیغات