تربیتحرفهاى در بستر دیدگاه اسلام
آرشیو
چکیده
متن
با اینکه همواره تربیتحرفهاى، بخشى از جریانها ونظامهاى تربیتى را تشکیل مىداده، مىتوان گفت دردوران معاصر، این مساله توجه ویژهاى را به خود جلبکرده است، چنانکه گاه محور اساسى تعلیم و تربیت درنظر گرفته شده است. این امر، خود ناشى از اهمیتى استکه مسایل اقتصادى در حیات اجتماعى ملل معاصر یافتهاست. اینک، هر یک از جوامع به نحوى با مساله توسعهروبرویند; جوامع پیشرفته در اندیشه حفظ و ارتقاى سطحتوسعهاند و جوامع عقب مانده در پى نیل به اصل آنند.دغدغه توسعه، از جمله مهمترین عواملى است که تربیتحرفهاى را کانون توجه قرار داده و آن را به یکى ازعمدهترین مسائل تعلیم و تربیتبدل کرده است.
1. تبیین مساله
تربیتحرفهاى از چه نظر به منزله یکى از مسائل تعلیم وتربیت معاصر تلقى مىشود؟ مساله، حاصل چالشى استکه میان دو دیدگاه برخاسته است: یک دیدگاه که به طورعمده توسط دولتمردان و کارشناسان اقتصادى اتخاذشده، در «تربیتحرفهاى»، جزء اخیر آن، یعنى جنبهحرفهاى آن را عمده مىکند; دیدگاه دوم، که عموماتوسط فیلسوفان و صاحبنظران تعلیم و تربیت اتخاذ شده،در «تربیتحرفهاى»، جزء اول آن، یعنى جنبه تربیتى رااساسى در نظر مىگیرد و حرفه گرایى افراطى در تعلیم وتربیت را نقض غرض مىداند. اکنون، در جهت تبیینمساله، هر یک از این دو دیدگاه را با اندکى تفصیل موردبحث قرار مىدهیم.
1 - 1. توسعه و حرفهگرایى
ماکس وبر، نظامهاى تعلیم و تربیت را به سه نوع تقسیممىکند که حاصل کار آنها به ترتیب، شخصیتهاىکاریزماتیک، فرهیخته و متخصص است. از این نظامها،تنها نوع سوم با توسعه توافق دارد. در حالى که دو نوعتعلیم و تربیت اول، شخصیتهایى را مىپرورند که بهامتیاز ویژه یا منزلت معنوى و اجتماعى دست مىیابند،نوع سوم افرادى را مىپرورد که تخصص ویژهاى دارند ودر ساختار بوروکراتیک دولت و جامعه، نقش اقتصادىمعینى دارند. این تحلیل از توسعه، جایگاه حرفهاى را درتعلیم و تربیتبه جایگاهى اساسى تبدیل مىکند.
نگریستن به تعلیم و تربیت از زاویه صنعت و حرفه،زمینهاى را فراهم آورد که اقتصاددانان به نگرش جدیدىروى آورند و از «سرمایه انسانى» (1) سخن بگویند. ایننظریه اقتصادى از دهه پنجاه و شصت مورد توجه قرارگرفته و در حال حاضر نیز قوت گرفته است. چینندیدگاهى تعلیم و تربیت را عمدتا در محور تربیتحرفهاى متمرکز مىسازد و به این ترتیب، آن را به کانونىاز سرمایه انسانى تبدیل مىکند. وگان (2) (1991) در اینمورد مىنویسد: «اقتصاد نو ظهور مبتنى بر سرمایه انسانىکه در حال جایگزین شدن به جاى اقتصاد مبتنى بر تولیدانبوه و سرمایه مادى است، محیط اقتصادى کاملا متفاوتىرا به وجود مىآورد. موفقیت اقتصادى - در سطح بینالمللى و در همه جوامع ما - وابسته به سرمایه گذارى درسرمایه انسانى است و در این مورد، سرمایه گذارى درتربیتحرفهاى، نقشى اساسى بازى مىکند.»(ص448) اومىگوید در ایالات متحده، تقریبا به همان میزان که درمورد ماشین آلات و تجهیزات کارخانهها سرمایهگذارىمىشود در تعلیم و تربیت و آموزش سرمایه گذارىمىشود. در سال 1985 کل سرمایه گذارى ملى در تعلیم وتربیت و آموزش 560 میلیارد دلار بود (160 میلیارد دردوره ابتدایى و متوسطه، 210 میلیارد براى آموزش نیروىکار توسط کارفرمایان، 140 میلیارد براى تربیت و آموزشبعد از متوسطه (3) و 50 میلیارد براى آموزش توسطحکومتهاى ملى) و کل سرمایه گذارى در مورد ماشینآلات و تجهیزات 605 میلیارد دلار بود.
حرفهگرایى با محور قرار دادن حرفه در تعلیم وتربیت، نظام تعلیم و تربیت را به صورت جریانى مىبیندکه باید محصول آن افرادى باشند که مهارت معینى راکسب کردهاند. این جهتگیرى تحت عنوان «دستور کارمهارت آموزى (4) » نامیده شده است(داوکینز (5) 1992) کهطبق آن، آنچه در دستور کار تعلیم و تربیت قرار داردآموختن مهارت استبه نحوى که فارغ التحصیلان بتوانندبه جریان تولید اقتصادى بپیوندند. طبق این نظر، برنامهدرسى دانشآموزان، اصولا فن گرایانه است: «عناصر غیرفنى برنامه درسى، اگر اصولا مورد نیاز باشند و در برنامهگنجانده شوند، براى تامین این مقصود است که فارغالتحصیلان، کارورزان بهترى بشوند.»(به نقل از والکر (6) ،1996) چنانکه والکر مىگوید، به همین سبب است کهتمایل به تنظیم «استانداردهاى مکفى» (7) براى همه مشاغلو حرف به وجود مىآید و مؤسسههاى تعلیم و تربیت نیزبه منزله یک شرکت و بر حسب استانداردهاى مهارتمورد تجدید سازمان قرار مىگیرند. از نظر حرفهگرایان،دروس نظرى مادام که کاربرد عملى نیابند، حاصلى به بارنمىآورند و صرفا بارى بر دوش دانشآموزان و نظامهاىتعلیم و تربیت و سرمایه ملى محسوب مىشوند.
1 - 2. تعلیم و تربیت عمومى و دانشگرایى
در دیدگاه دوم که سر ستیز با حرفه گرایى دارد، تعلیم وتربیت عمومى (8) مورد توجه است و محدود کردندانشآموزان در حرفهها و تخصصهاى معین، مذمومشمرده مىشود. به علاوه، دانش از آن حیث که دانشاست، مهم نگریسته مىشود نه لزوما و صرفا از آن حیثکه بهکار گرفته مىشود.
این دیدگاه ریشه در سنت لیبرالیسم دارد و در دورهپس از جنگ، اندیشههاى تربیتى را به ویژه در بریتانیا واسترالیا تحت تاثیر قرار داده است. فیلسوفان تربیتى بریتانیادر دهه شصت که در راس آنها مىتوان از پیترز (9) وهرست (10) نام برد، «تعلیم و تربیت آزاد» (11) را شعار خود قرارداده بودند. طبق این دیدگاه، تعلیم و تربیتباید در پىحفظ و ارتقاى استقلال و آزادى افراد باشد تا خود بتوانندبا برابرى فرصتها دستبه انتخاب شغل مورد نظر خودبزنند نه اینکه آنان را براى حرفههاى معینى بپرورد.
هواداران تعلیم و تربیت آزاد، میان ارزش ذاتى وارزش ابزارى دانش تفاوت مىگذارند و برآنند کهنمىتوان ارزش ذاتى دانش را به ارزش ابزارى آنفروکاست. از این رو، برخلاف حرفه گرایان، معتقدند کهبراى کسب دانش، ضرورتا نیازى به توجیه ابزارى آننیست. به عبارت دیگر، ارزش هر آموزشى به این نیستکه ببینیم در نهایت، چه نوع مهارت عملى در فرد پدیدمىآورد، بلکه دانش به خودى خود، براى انسانارزشمند است. هرست(1974) محورى بودن دانش براىانسان را تا آنجا پیش مىبرد که مىگوید رفتار دانشى،اصولا معیارى است که تنها بر حسب آن مىتوان از وجودذهن در آدمى سخن گفت. به عبارت دیگر، دانش بهماهیت آدمى و ذهن وى ربط مىیابد، پیش از آنکه لازمباشد از ارزش عملى و ابزارى آن سؤال کنیم.
معارضه با حرفهگرایى، به صورت حمایت از تعلیم وتربیت عمومى نیز جلوهگر شده است.
از این منظر، حرفه گرایى به همه نیازها یا استعدادهاىفرد پاسخ نمىگوید بلکه تنها بخشى از توانایىهاى وى راشکل مىدهد، در حالىکه آدمى بر حسب موقعیتهاىمختلف زندگى خود، نیازمند چیزهایى بیش از مهارتحرفهاى است. اسکیل بک (22) (1990) در نقد حرفهگرایىدر آموزش عالى و حمایت از تعلیم و تربیت عمومى بیانمىکند که دو جنبه مهمى که از چشم حرفهگرایى به دورمىماند; یکى تربیت اجتماعى و دیگرى مسئولیتشهروندى است. به نظر وى، اینها نیز از جمله وظایفخاص دانشگاه است و نمىتوان تخصص گرایى را تنهاوظیفه آموزش عالى دانست.
جریان دیگر در نقد حرفهگرایى از سوى پیروان سنتهرمنوتیک مطرح شده است. هابرماس (13) از جمله شناختهشدهترین ناقدان این سنت است که آراى وى در تعلیم وتربیت منعکس شده است. او نقد حرفهگرایى را از آنجاآغاز مىکند که میان دو گونه عمل آدمى تفاوت قائلمىشود: عمل ابزارى یا عقلانى که بر اساس تنظیمرابطههاى وسیله - هدف صورت مىپذیرد و نتیجه آنبرقرارى اقتدار یا کنترل است و عمل ارتباطى که مبتنى برفهم متقابل است و میان انسانها بر قرار مىشود و غایت آننیز تفهم است. حرفه گرایى تنها معطوف به نوع نخستاست و عمل ارتباطى آدمیان را مورد غفلت قرار مىدهد.اگر (14) (1989) بر اساس این دیدگاه به تحلیل و بررسى عللکاهش اقبال عمومى به علم مىپردازد و علت عمده آن راغفلتبرنامههاى درسى و فضاى مدارس نسبتبه علایقمتنوع افراد(همچون علایق کیهان شناختى) و در کانونقرار دادن علایق فنى و حرفهاى مىداند.
1 - 3. حرفهگرایى جدید
حرفهگرایى سنتى، تحت تاثیر برخى از عوامل دچارشکستشد. این عوامل، علاوه بر نقد و انتقادهاىمخالفان حرفهگرایى، شامل ظهور مهارتهاى پیچیده درقلمرو مشاغل و امور صنعتى است. اینگونه مهارتهاىپیچیده، عملا تقابلى را که حرفه گرایى سنتى بر آن استوارشده بود مورد تردید قرار داد. تقابل میان آموزشحرفهاى و تدریس دروس نظرى و کسب مهارتهاىپیچیده، مستلزم داشتن اطلاعات گستردهاى در دروسنظرى است و در این مورد نمىتوان به حداقل اطلاعاتنظرى اکتفا کرد.
در گزارش «کمیته توسعه اقتصادى» واشنگتنى دىسى در 1985 آمده است: «یادگیرى دروس پایه سنتىیعنى خواندن، نوشتن، و ریاضى ممکن استبراى مشاغلسطح پایین کافى باشد، اما به سبب ماهیت همواره متغیرکار، مهارتهاى حداقل، براى ارتقاى شغلى کافى نیست.مدارس باید به تلاش گستردهترى جهتبسط مهارتهاىسطح بالا همچون حل مساله، استدلال و توانایى یادگیرىبپردازند». (کولده، (15) 1991، ص 454) نیاز به مهارتهاىسطح بالا موجب شد که در جریان حرفه گرایى جدید، (16) تقابل حرفهاى - نظرى کنار گذاشته شود و به عبارتمختلف از یکپارچه کردن آموزشهاى حرفهاى و نظرىسخن به میان آید. روزن استاک (17) (1991) مىنویسد: «درمذاکرات 1984 براى تصویب مجدد قانون پرکینز (18) [درایالات متحده]، این کفرآمیز تلقى مىشد که پیشنهاد شودمدارس به یکپارچه سازى تربیتحرفهاى و نظرىبپردازند. در مذاکرات سنا در 1989 تقریبا هر سخنگویىبه این امر اذعان کرد که نیازمند آنیم که این دو بخش ازنظام تربیتى را یکپارچه کنیم.» (ص 434) مؤلف مىافزایدکه نباید گمان کرد یکپارچه سازى تربیتحرفهاى و نظرىبه معناى ترکیب آنهاست. به نظر وى بیشتر مدارس یابرنامههاى درسى که ادعاى یکپارچگى دارند، در واقع،دانشآموزان را به منزله جامهایى در نظر گرفتهاند که ازهر یک از دو نوشیدنى حرفهاى و نظرى مقدارى در آنهاریخته مىشود، در حالىکه یکپارچه سازى، مستلزمتجدید سازمان کامل دبیرستانهاست. مراد از تجدیدسازمان آن است که دروس حرفهاى و نظرى، به جاىآنکه در برنامه صرفا در کنار هم ولى بى ارتباط با همباشند کاملا به هم ناظر باشند. به عبارت دیگر، تربیتحرفهاى، راهى است متفاوت براى آموختن همان مفاهیمو مهارتهایى که دانشآموزان رشتههاى نظرى مىآموزند. بنابراین، مثلا آموزش ریاضیات در سطحى که در رشتهنظرى تدریس مىشود، در آموزش حرفهاى نیز مىتواندمطرح باشد اما به شکل کاملا کاربردى و در جهت انجامکار مورد نظر به نحو مؤثرتر. لازمه این امر آن است کهمعلمان جنبههاى نظرى و حرفهاى مورد نظر، برنامهاىیکپارچه و مشترک داشته باشند و به صورت تدریسگروهى (19) به کار بپردازند.
علاوه بر یکپارچه ساختن آموزش حرفهاى و نظرى،در حرفهگرایى جدید به این نکته نیز توجه شده است کهدانشآموزان همه جنبههاى شغل یا حرفه مورد نظر رابشناسند و بفهمند.
در «قانون پرکنیز» که در 1990 براى جهتگیرىجدید در حرفه گرایى در ایالات متحده وضع شده، اینامر به عنوان «همه جنبههاى یک صنعت» (20) بیان شده است.در این جهتگیرى جدید، سعى بر آن است کهدانشآموزان در صنعت مورد نظر آموزش ببینند و تجربهکسب کنند. مثلا دانش آموزى که در کارگاه نجارىآموزش مىبیند، به جاى آنکه صرفا به بریدن و پیونددادن قطعات چوب بپردازد، باید در جنبههاى مختلفاین صنعت آموزش و تجربه ببیند. برخى از این جنبههاعبارتند از اطلاعات ریاضى براى درک این که مثلا سطح4×2 با سطح 5/3 × 5/1 برابر است، اطلاعات اقتصادىمربوط به اثر بهرهبردارى از محصولات چوب بر اقتصادکشورهاى توسعه نیافته، اطلاعات محیط زیست مربوط بهاثر جنگل زدایى بر افزایش گرماى زمین و نیز اطلاعاتدیگرى همچون فرسایش خانهها و حقوق اجتماعىکارگران(روزن استاک، 1991، ص 436).
حرفه گرایى جدید، کوششى در جهت غلبه برمشکلات حرفه گرایى سنتى است; مشکلاتى که ناشى ازمهارت گرایى صرف و جدا کردن فکر از عمل، جنبهنظرى از جنبه حرفهاى، و مدیریت از اجرا بوده است. درحرفه گرایى جدید، سعى بر آن است که یکپارچگى امورنظرى و حرفهاى افزایش یابد، فاصله اهداف حرفهاى درآموزش مدرسهاى با اهداف حرفهاى مؤسسههاىاقتصادى بیرون از مدرسه کمتر شود، و سرانجام فاصلهمدیریت و اجرا از طریق کاستن سطوح نظارت و بازرسىو مسئولیتبیشتر دادن به کارگران و تولید کنندگان کمترگردد(گراب (21) ، 1996، ص 16). این اهداف حرفهگرایىجدید در کشورهاى مختلف مورد توجه قرار گرفته است.از جمله در ایالات متحده، این اهداف بر اساس قانونپرکینز در 1990 و متمم آن در 1991 و نیز قانون «ازمدرسه به کار» (22) در 1994 در راس تلاشهاى آموزشحرفهاى قرار گرفتهاند. در بریتانیا نیز اینگونه اهداف باتشکیل «شوارى ملى کیفیتهاى حرفهاى» (23) در سال 1986صریحتر مورد توجه قرار گرفت. این شورا با فراهمآوردن «میزانهاى کفایت» (24) براى هر شغلى کوشیده استزمینه آن را فراهم آورد که آموزش و ارزشیابى در تربیتحرفهاى دقیقتر انجام شود. در استرالیا «نیز شوراىآموزش ملى» (25) با تعیین سطوح و میزانهاى کفایت درهمین مسیر گام برداشته است. «کفایت» در این تعابیر بهمعناى محدود مهارتهاى کار نیست که در حرفه گرایىسنتى وجود داشت. در گزارش شوارى مذکور، درتعریف کفایت آمده است: «کفایت عبارت است ازموردى کردن دانش و مهارت، و به کار بستن آن دانش ومهارت در سطح شغل یا صنعت، بر حسب میزانهاى انجامکار که براى شغل در نظر گرفته شده است.»(شوراىآموزش ملى، 1992، ص 29 به نقل از فورستر (26) ، 1996ص 26). در توضیح بیشتر کفایتشغلى، در گزارشمذکور بیان شده است که این امر فقط شامل مهارتهاىکارى (27) نیست، بلکه شامل همه جنبههاى انجام کار استمشمتل بر مهارتهاى تدبیر کار (28) (تدبیروظایف مختلفموجود در شغل)، مهارتهاى تدبیر وضعیتهاىاحتمالى (29) (پاسخ به بىنظمى و گسیختگى در روند عادىکار) و مهارتهاى مربوط به محیط کار(رعایت مسئولیتهاو انتظارات محیط کار همچون نحوه کار کردن با دیگران).
2. دلالتهاى اندیشه اسلامى بر تربیتحرفهاى
در این قسمتبرآنیم تا دلالتهاى دیدگاه اسلام بر تربیتحرفهاى را مورد بحث قرار دهیم. انسان در دیدگاه اسلام،به منزله «عامل» نگریسته مىشود یعنى به منزله موجودىکه رفتارهاى تعیین کننده هویت وى، مبتنى بر مبادىمعرفتى، میلى و ارادى است.(باقرى، 1374) اگر بخواهیمبر اساس مدل «انسان به منزله عامل»، به بحث در موردتربیتحرفهاى بپردازیم باید بگوییم که کار و حرفه بهمنزله «عمل» نگریسته مىشود; به عبارت دیگر، لازماست انجام کار و حرفه، مبتنى بر مبادى معرفتى، میلى وارادى ویژهاى صورت پذیرد تا بتوان آن را به منزله عملدر نظر گرفت. شرح این مطلب را خواهیم آورد، اما پیشاز ورود در بحث، ذکر این نکته لازم است که حرفه را بهمنزله عمل نگریستن، راه ما را از مهارتگرایى جداخواهد کرد. «مهارت»، مفهومى رفتارگرایانه است و بهنحوه انجام کار ناظر است، در حالىکه «عمل» به مفهوماسلامى آن، ضرورتا مبتنى بر مبادى معرفتى، میلى وارادى است. بر این اساس، تربیتحرفهاى را معادلمهارتآموزى در نظر گرفتن، مغالطهآمیز خواهد بود،زیرا حرفه به منزله عمل، واجد چیزى بیش از مهارتاست. تربیتحرفهاى مستلزم فراهم آوردن صورتمعینى از مبادى براى رفتار مهارتآمیز است. حال بهبررسى این مطلب مىپردازیم که این صورت معین، برحسب دیدگاه اسلامى چیست. در این بررسى، مبادىمعرفتى، میلى و ارادى ربیتحرفهاى را به ترتیب موردبحث قرار خواهیم داد.
2 - 1. مبادى معرفتى تربیتحرفهاى
یکى از پایههاى تربیتحرفهاى را تلقىها و معرفت هایىتشکیل مىدهد که رفتار مهارتآمیز باید بر آن مبتنىباشد. بر اساس این ویژگى، لازم است اولا، میانمهارتهاى آموخته فرد و منظومه فکرى و معرفتى او،ارتباطى عمیق و وثیق برقرار باشد. در غیر این صورت،تربیتحرفهاى دچار نوعى گیسختگى است که مىتوان ازآن به «رخنه معرفتى» تعبیر کرد. رخنه معرفتى، حاکى ازآن است که مهارتهاى آموخته فرد، به منزله جزیرهاىجدا افتاده از افکار و اندیشههاى اوست. این در صورتىاست که نظام تربیتى توانسته باشد معرفتها و اندیشههاىاستوارى را در فرد شکل دهد، اما در پیوستن رفتارمهارتى او با منظومه معرفتى مذکور درمانده باشد. درصورتى که چنین منظومهاى اصولا فراهم نیامده باشد، بهجاى رخنه معرفتى، از «فقر معرفتى» باید سخن گفت.
ثانیا، نه تنها باید میان رفتار مهارتى فرد و منظومهفکرى استوارى در وى، ارتباط برقرار شود، بلکه اینارتباط باید متضمن توجیه معرفتى مناسبى نسبتبه رفتارمهارتآمیز باشد. این توجیه معرفتى، مستلزم آن است کهنقش و منزلت مهارت و حرفه، در مجموعه زندگى انسانو حرکت وى به سوى غایتهاى مطلوب مشخص شود.حاصل این امر آن است که مهارت و حرفه، «معناى»ویژهاى خواهد یافت. به عبارت دیگر، یک مهارت یاحرفه، مجموعهاى از حرکات است که با قرار گرفتن دربستر منظومه معرفتى فرد، معناى معینى مىیابد. بانگریستن به مساله از این زاویه، مىتوان گفت که تفاوتتربیتحرفهاى با مهارت گرایى در این است که در تربیتحرفهاى، فرد در حرکات مهارتى خود، معنایى را درمىیابد که حاصل قرار دادن آن در مسیر نیل به غایتهاىمطلوب است. اما در مهارت گرایى، چنین معناى غایتگرایانهاى وجود ندارد و اگر بتوان از معنایى در آن سخنگفت، معنایى ابزارگرایانه خواهد بود. به عبارت دیگر، دراین منظر، مهارت به منزله وسیلهاى است که ما را بهمحصول آن نایل مىکند. این ارتباط بلافصل میان مهارتو محصول آن، حاکى از آن است که در مهارت گرایى،معناى مهارت، از خود آن فراتر نمىرود. تربیت حرفهاىهنگامى رخ مىدهد که فرد با در اختیار داشتن توجیهمعرفتى مناسبى، در حرکات مهارتى خود، معناى غایتگرایانهاى بیابد.
در دیدگاه اسلام، فراهم آوردن چنین پایه معرفتىبراى حرفه، مورد توجه قرار گرفته و مىتوان آن را بهمنزله یکى از شروط تربیتحرفهاى در نظر گرفت. ابعادمختلف این پایه معرفتى به شرح زیر است:
الف - حرفه و رفع موانع تحول آدمى
انسان به سبب عجز و درماندگى در برابر فشار نیازهاىاولیه چون نیاز به خوراک و مسکن، از حرکتبه سوىغیاتهاى مطلوب باز مىماند. پیامبر اکرم در بیاندرخواستى از خدا به این نکته اشاره کرده است: «خدایادر نان ما برکت قرار ده و میان ما و آن جدایى میفکن کهاگر نان نبود ما نماز نمىگزاردیم و روزه نمىگرفتیم واحکام واجب پروردگار خویش را انجام نمىدادیم.» (30) غلبه بر این موانع حرکت، توسط کار و حرفه میسرمىشود. از این رو، بر فرد یا جامعهاى که نمىخواهد بهاین وقفه و سکون تن در دهد، لازم است مهارتهاىمناسب را براى ایجاد تغییر و تبدیل در مواد طبیعت وگرفتن بهرههاى مورد نیاز خود از آن فراگیرد و ابداع کند.در غیر این صورت، «کسى که آب یا خاکى بیابد اما دچارفقر باشد، خداوند او را از رحمتخویش مىراند.» (31) بهعبارت دیگر، کسى که مواد و امکانات مناسب را دراختیار داشته باشد، اما مهارتهاى لازم جهت ایجاد تغییردر آنها و بهرهگیرى از آنها را فرانگیرد یا بکار نگیرد، اوخود خویشتن را از حرکتبه سوى کمال بازداشته است.پس نخستین نقش حرفه این است که موانع تحول مطلوبآدمى را از میان بر مىدارد. صاحب حرفه باید مهارتهاىخویش را در چنین چارچوب فکرى قرار دهد و در اینزمینه آن را فهم کند.
چنین نگرشى که در آن، حرفه به منزله وسیلهاىجهت رفع موانع تحول و تکامل آدمى نگریسته مىشود،دعوت به نوعى عقلورزى در قلمرو حرفه است. بهعبارت دیگر، مساله مورد نظر این است که در چهصورتى، عمل حرفهاى فرد به عملى عقلانى تبدیلمىشود. تا آنجا که به مبادى معرفتى عمل حرفهاى مربوطمىشود، پاسخ این سؤال آن است که عقلانى شدن عملحرفهاى در گرو آن است که فرد، حرفه خود را به منزلهوسیلهاى جهت هدایت و راهیابى به هدفى چون تحول وتکامل آدمى در نظر بگیرد. به همین دلیل، کار و حرفه،در منابع اسلامى در چارچوبى عقلانى مور بحث قرارگرفته است. از آنجا که فقر و محرومیت، آدمى را درچنبره نیازهاى اولیه خود محصور مىکند، به منزلهشرایطى تهدید کننده براى عقل محسوب شده است (32) است و اگر انسان به کمک کار و حرفه مىتواند چنینشرایطى را از پیش پاى خود بردارد، پس کار و حرفه،زمینه ساز و فزاینده عقل است، (33) چنانکه ترک کار و حرفهنیز زایل کننده عقل خواهد بود. (34)
ب - حرفه و تکوین هویت
حرفه نه تنها در رفع موانع تحول آدمى، بلکه در شکلدهى به هویت او نیز نقش اساسى دارد. ایفاى نقش هویتسازى توسط حرفه، به سبب تعیین کنندگى آن درشکلگیرى برخى از شئون آدمى است. یکى از اینشئون، فعلیتیافتن توانایىهاى انسان است. با آموختنکار و حرفهاى معین، امورى در قلمرو وجود انسان«تحقق» مىیابد. همین توانایىهاى تحقق یافته است کهمهمترین محور تصور انسان نسبتبه خود را تشکیلمىدهد. به عبارت دیگر، قسمت نقد هویت انسان راتوانایىهاى تحقق یافته او تشکیل مىدهد.
شان دیگرى از وجود آدمى که حرفه در شکلگیرىآن نقش اساسى دارد، احساس استقلال است.این احساس با آنکه اساسا امرى روانى است، امابه ویژه جنبههاى اقتصادى آن که توسط حرفه پدیدمىآید در تکوین هویت نقشى چشمگیر دارد. اتکابه خویشتن و پرهیز از زندگى طفیلى، پایههاى استوارىبراى شکلگیرى هویتى متمایز و مستقل فراهم مىآوردو در عین حال، احساس عزت و کرامت را با آن قرینمىسازد.
در منابع اسلامى، حرفه در چنین زمینهاى نگریستهشده است. در روایتى از على(ع) آمده است که فرمود:«خداوند به داود وحى کرد که تو بنده خوبى هستىمشروط بر اینکه از بیتالمال استفاده نمىکردى و از کاریدى پرهیز نمىکردى. از این سخن، داود چهل روز دراندوه و زارى بود بود تا آنکه خداوند به آهن وحى کردکه بر بنده من داود نرم شو. پس خداوند آهن را براى اونرم کرد و او در هر روز زرهى مىساخت و آن را به هزاردرهم مىفروخت و به این نحو سیصد و شصت زرهساخت و آنها را به سیصد و شصت هزار درهم فروخت واز بیتالمال مستغنى شد.» (35) چنانکه در این روایت ملاحظهمىشود تایید خداوند نسبتبه داود به منزله بنده خوب،در گرو آن قرار گرفته که او در اداره معیشتخود از اتکابه بیتالمال خوددارى کند و خود بار خویش را به دوشبکشد. تعبیر «بنده خوب» به روشنى حاکى از آن است کهدر اینجا هویت انسانى و ویژگىها و خصایل شخصیتىمورد نظر است و این امر در گرو کار و تامین خویشتن ازطریق آن قرار گرفته است.
بر همین اساس است که در احوال پیامبر اکرم(ص)آمده است که هرگاه او به کسى برخورد مىکرد کهویژگیهاى برجسته و چشمگیرى داشت، مىپرسید که آیااو حرفهاى دارد و به کارى اشتغال مىورزد و در صورتىکه پاسخ منفى بود مىفرمود که او از چشمم افتاد. (36) اینسخن نیز حاکى از آن است که چگونه هویت مطلوبآدمى با کار و حرفه گره خورده است.
به علاوه، استقلال اقتصادى ناشى از کار، احساسعزت نفس در فرد پدید مىآورد که خود از پایههاىاساسى هویت آدمى است. احساس عزتى که از طریق کارخود شخص به دست مىآید چنان ریشه دار است کهنمىتوان براى آن جایگزینى یافت. زراره مىگوید مردىنزد امام صادق(ع) آمد و گفت دستم معیوب است ویاراى کار با آن را ندارم; سرمایهاى نیز ندارم که بتوانم بهداد و ستد بپردازم و محتاج و مستمند نیز هستم، امامفرمود با این حال، به کار روى بیاور و با سرت باربرى کنو خود را از مردم بى نیاز کن. (37)
به عبارت دیگر، مىتوان گفت که حتى در شرایطىکه فرد این چنین معذور باشد، احساس عزت واقعى او درگرو کار شخصى وى است.
تربیتحرفهاى مستلزم آن است که فرد، مهارتهاىخویش را بر پایه چنین معرفتى استوار سازد و شکل دهىبه ویتخویش و احساس عزت خویش را در گرو حرفهخود بداند. بر این اساس، نمىتوان آموختن سلسلهاى ازمهارتها را با تربیتحرفهاى یکى دانستبلکه این امرمستلزم آن است که فرد در پرتو پایه معرفتى مذکور، چنینفهمى از مهارتهاى خویش داشته باشد. قابل ذکر است کهبحث ما از هویتخویش در این قسمت، محدود بهخویشتن فردى نیستبلکه هویت اجتماعى و ملى را نیزدر بر مىگیرد. به عبارت دیگر، فرد، تکوین هویتاجتماعى و ملى و نیز عزت اجتماعى و ملى جامعه خویشرا در گرو کار و حرفه خود و دیگران مىبیند.
ج - حرفه به منزله عبادت خدا
سومین بعد پایه معرفتى تربیتحرفهاى این است کهاشتغال به حرفه، به منزله عبادت خدا نگریسته شود. باتوجه به نقشهایى که در دو قسمت پیش براى حرفهمطرح شد، مشخص است که حرفه نمىتواند به منزلهعامل تقرب به خدا لحاظ شود زیرا تقرب به خدا مستلزمتحول آدمى و عزت وجودى وى است و اینها امورىاست که حرفه باید زمینه تحقق آنها را فراهم آورد.
در منابع اسلامى، کار و حرفه به منزله عبادت لحاظشده و حتى گاهى به عنوان شکل برتر عبادت از آن یادشده است. از پیامبر اکرم نقل شده است که «عبادت هفتادجزء دارد و جزء برتر آن، کسب حلال است.» (38) درمواردى نیز کسب حلال، در ردیف برترین و باشکوهترین وظایف انسانى در قبال خداوند قرار گرفتهاست چنانکه آن را با مجاهدت در راه خدا قابل قیاسدانستهاند. (39) بر این اساس، صاحب حرفه در منظومه فکرىخویش، جایگاه برجستهاى براى کار و حرفه خود در نظرمىگیرد; زیرا عبادت در فرهنگ اسلامى به منزلهصریحترین، مستقیمترین و در عین حال ارزشمندتریننحوه ارتباط انسان با ساحت قدسى معرفى شده است.تربیتحرفهاى مستلزم آن خواهد بود که فرد، مهارتهاىآموخته خود را در بستر چنین مبناى فکرى و معرفتى قراردهد و در چنین زمینهاى آن را فهم کند. در پارهاى ازبرخوردهاى اجتماعى پیشوایان بزرگ اسلام، فراهمآوردن چنین فهمى از کار و حرفه مورد نظر بوده است.فردى به نام محمد بن منکدر مىگوید در یکى از روزهاىگرم مدینه دیدم که امام محمد باقر(ع) با وضعیت کسالتبارى به دو نفر تکیه کرده و مشغول داد و ستد است. اومىگوید: وسوسه شدم امام را موعظه کنم، پس به او گفتم:پیر مردى با این حالت در طلب دنیاست؟ اگر در اینحال، مرگ شما در رسد چه خواهید کرد؟ امام به او گفت:«اگر مرگ من در رسد و من در این حال باشم، در حالىبه سراغ من آمده است که مشغول انجام یکى از فرامینالهى بودهام تا عزت خود و خانوادهام را از تو و دیگرانمصون بدارم» (40)
به این ترتیب، با فراهم آوردن سه بعد پایه معرفتىمذکور براى مهارتهاى آموخته فرد، نخستین مبناىضرورى براى تربیتحرفهاى گذاشته مىشود. بر ایناساس، در جریان تربیتحرفهاى، فرد باید به فهم معینىنسبتبه مهارتهاى خود دستیابد; به این نحو که حرفهخود را به منزله رفع کننده موانع تحول درونى خویش وتحول اجتماعى در جامعه خویش، به منزله زمینه تکوینهویت و شکلگیرى استقلال و عزت خود و جامعهخویش، و سرانجام به منزله با شکوهترین ارتباط خود وخدا یعنى به عنوان عبادت درک کند. پس از بررسىمبادى معرفتى، اکنون مبادى میلى تربیتحرفهاى را موردبحث قرار مىدهیم.
2 - 2. مبادى میلى تربیتحرفهاى
نوع دوم از مبادى ضرورى براى رفتار مهارتآمیز، ناظربه امیال و گرایشهاى فرد در رابطه با حرفه خویش است. ربیتحرفهاى، علاوه بر فراهم آوردن بینشى معین درفرد نسبتبه حرفه خویش، مستلزم آن است که گرایشهاىفرد نیز در ارتباط با حرفه، صورت معینى بیابد.
بخشى از این کار، طبیعتا با فراهم آوردن مبادىمعرفتى انجام مىپذیرد; زیرا نوع شناخت و بینش فرد،خود زمینهاى استبراى آنکه کششهاى فرد، صورتىمتناسب با آن بیابد. هرگاه فرد، حرفه خود را در منظومهفکرى خویش به منزله عامل تحول درونى و شخصیتى،عامل تکوین هویت و طریقهاى از عبادت خدا بفهمد،گرایشهاى هماهنگ با این زمینههاى معرفتى در وى پاخواهد گرفت.
هر چند فراهم آوردن مبادى معرفتى، بخشى از کار رادر رابطه با امیال و گرایشهاى فرد، به انجام مىرساند، اماتوجه ویژه به نوع گرایشهایى که فرد عملا نسبتبه کار وحرفه خود مىیابد و فراهم آوردن صورتهاى مطلوببراى این گرایشها نیز ضرورى است. از این رو، در منابعاسلامى گرایشهاى مطلوب و نامطلوب در ارتباط با حرفه،مستقیما مورد توجه قرار گرفته است. این گرایشها در هرسه محور عمده، یعنى گرایشهاى معطوف به خود،معطوف به دیگرى و معطوف به خدا قابل توجهند. ذیلا بهترتیب، در هر یک از این سه محور به بررسىمىپردازیم.
در گرایشهاى معطوف به خود، زیادت خواهى،صورت نامطلوب تمایل حرفهاى است. در کتب روایى،گاه فصولى تحت عنوان «باب استحباب الاجمال فى طلبالرزق» آمده، حاکى از آن که قناعت در کسب و کار،تمایلى ستودنى است. تبدیل کردن حرفه، به عاملزیادتخواهى، روى آوردن به دیدگاهى ابزارى است کهدر آن حرفه وسیله اندوختن و انباشتن است. شکل گرفتنچنین تمایلى، عمل حرفهاى را از صورت عملى عقلانىخارج مىسازد. در بحث از مبادى معرفتى بیان کردیم کهعقلانى شدن علم حرفهاى تا آنجا که به مبادى مذکورمربوط مىشود، در گرو آن است که حرفه به منزلهوسیلهاى جهت هدایت و راهیابى به مقصد تلقى شود.مبادى میلى عمل حرفهاى نیز نقش ویژه خود را درعقلانى یا غیر عقلانى کردن آن ایفا مىکنند. از این رو،در منابع اسلامى، شکلگیرى تمایل زیادت خواهى، بهمنزله عامل تباه کننده عقل، نگریسته شده است. (41)
به همین سبب، مهار زدن بر میل زیادت خواهى، یکىاز ابعاد مهم تربیتحرفهاى را تشکیل مىدهد. این امر، ازجمله مستلزم آن خواهد بود که پایههاى معرفتى چنینمیلى، متزلزل شود. زیادت خواهى ممکن است ناشى ازفراموش کردن این واقعیتباشد که آنچه فرد به دستمىآورد، تنها دستمایه رفع نیازهاى او است. از این رو،در منابع اسلامى کوشش فراوانى مبذول شده است که دنیابه منزله کالایى ترسیم شود که دستبه دست مىگردد ودر مشت هیچکس باقى نمىماند. بر این اساس، آدمىباید به رفع نیازها بسنده کند و بیهوده به اندوختن چیزىنپردازد که اندوختنى و ماندگار نیست. (42) حضرت امیر(ع)در وصیتبه فرزند خویش مىگوید: «پسرکم، روزى آدمدو گونه است; یکى آن روزى است که تو در جستجوىآنى و دیگرى آن روزى که آن در جستجوى تو است واگر تو در پى آن نروى، آن در پى تو مىآید، پس تلاشسالى را برگرده تلاش یک روز بار مکن... چه بسیاردیدهام جستجوگرى را که خود را به رنج مىافکند اماروزى بر او تنگ گرفته شده و نیز جستجوگرى را کهمیانهرو است اما تقدیر او را یار افتاده است و در هر حال،هر یک در معرض فناست.» (43)
ذکر این نکته خالى از فایده نیست که دعوت به قناعتو پرهیز از زیادت خواهى ضرورتا ملازم با کار اندکنیست. قناعت صرفا ناظر به نیازهاى شخصى است اماانگیزه فرد براى کار صرفا مبتنى بر رفع نیازهاى شخصىنیستبلکه انگیزههاى دیگرى نیز مىتواند در این موردنقش ایفا کند. بنابراین، ممکن است کسى براى ریشه کنىفقر از جامعه، به کار و تلاش فراوان بپردازد اما در موردنیازهاى شخصى، قناعت پیشه گند و به رفع آنها اکتفا کندو به زیادت خواهى روى نیاورد، چنانکه حضرت امیر(ع)در زندگى شخصى به حداقل اکتفا مىکرد اما در عینحال، در نخلستان خود همواره به کار مىپرداخت. بر ایناساس، نمىتوان میان دعوت به قناعت و توسعه اقتصادى،تعارضى قائل شد. توسعه اقتصادى براى رفع فقر ومحرومیت اقتصادى از کل جامعه است تا هنگامى که فقرو محرومیت هست، زمنیه براى کار و تلاش گسترده وفراهم آوردن توسعه اقتصادى نیز وجود دارد. تعارضقائل شدن میان قناعت ورزى و توسعه اقتصادى، بر اینپیشفرض استوار است که آدمى صرفا بر اساس انگیزهزیادت خواهى، به کار و تلاش مىپردازد. چنینپیشفرضى، قابل تردید و تامل است، به ویژه هنگامى کهسخن از تربیتحرفهاى است. تربیتحرفهاى در قلمروامیال و گرایشها مستلزم آن است که انگیزههاى دیگر بهجز زیادت خواهى، عامل روى آوردن فرد به کار شوند.
آنچه تا کنون بیان شد مربوط به گرایشهاى معطوف بهخود بود، محور دیگر در مبادى میلى تربیتحرفهاى،ناظر به گرایشهاى معطوف به دیگرى است. تربیتحرفهاى مستلزم آن است که امیال و گرایشهاى معطوف بهدیگرى نیز در قلمرو حرفه، صورت معینى بیابد. این دستهاز گرایشها خود، دو سویه است; یا در قبال بهرهمندىهاىدیگران است و یا در قبال فقدانهاى آنان. به بیان کوتاه،تربیتحرفهاى، مستلزم آن است که فرد در قبالبهرهمندىهاى دیگران «امین»، و در قبال فقدانها ونیازهاى آنان «حساس» باشد. ذیلا به توضیح این دو جنبهمىپردازیم.
در روایتى از على(ع) آمده است: «خداوند، صاحبحرفه امین را دوست مىدارد.» (44) امین بودن، دامنه مفهومىگستردهاى دارد. گاه امین بودن، متضمن آن است که فرد،گرایشهاى تعرضآمیز نسبتبه بهرهمندىهاى دیگرانندارد. چنین مفهومى در شرح زندگى موسى(ع) در قرآنآمده است. هنگامى که او وارد شهر مدین شد، دید کهمردم بر سر چاه آبى ازدحام کردهاند و ملاحظه کرد که دودختر، در پرهیز از این ازدحام، کنار ایستادهاند ونمىتوانند از چاه آب بردارند. موسى ظرفهاى آن دودختر را گرفت و براى آنان از چاه آب کشید و ظرفها را تاخانه آنها بر دوش گرفت. این دو دختر که گفته مىشوددختران شعیب بودند، وقتى به منزل رسیدند، با ملاحظهرفتار حرمتآمیز موسى، به شعیب گفتند: «پدر، او رابهکار گمار که او نیرومند و امین است.» (45) امین نامیدنموسى، حاکى از عدم تعرضى است که او در مواجهه باآنان نشان داد. جلوه دیگر امین بودن، در داد و ستددرست پیمانه آشکار مىشود. به عبارت دیگر، امین کسىاست که معادل درست آنچه را از دیگران مىستاند، بهآنان مىدهد. در آنجا که قرآن این نفیر را سر مىدهد که«واى بر کم فروشان!» به چنین مفهومى از امین بودن اشارهدارد. و البته واضح است که این کم فروشى، صرفا شاملداد و ستد کالایى نیست. هرگونه داد و ستدى در هرگونهحرفهاى، درست پیمانه انجام نشود، حاکى از عدم امانتىاز نوع کم فروشى است.
جنبه دوم از گرایشهاى معطوف به دیگران، ناظر بهفقدانهاى آنان است که از آن به «حساس بودن» یادکردیم. فردى که حرفهاى را مىآموزد، در واقع، یکى ازراههاى رفع نیازها و فقدانهاى دیگران را آموخته است.این جنبه مهارتى حرفه آموزى است و تنها بخشى ازتربیتحرفهاى را تشکیل مىدهد. آنچه باید به اینمهارت افزوده شود تا بتوان به آن، عنوان تربیتحرفهاىرا اطلاق کرد، حساسیت نسبتبه فقدانهاى دیگران واحساس مسئولیت و مبالات در قبال آنهاست. اهمیت اینگرایش زیرساز در تربیتحرفهاى بدان پایه است که اگرجامعه محتاج علم یا فن معینى باشد و کسى متولى آننباشد، بر همگان واجب است که به آموختن آن مبادرتکنند مگر آنکه به قدر کفایت، کسانى آن را آموخته باشندو این مفهوم واجب کفایى است. احساس مسئولیت درقبال نیازها و درماندگىهاى دیگران، به منزله واجبشرعى است و کسى که از آن سرباز زند، همچون کسىاست که از انجام تکلیف واجب شرعى امتناع ورزیدهباشد و این امرى است که اساس ایمان و اسلام فرد را درمعرض تهدید قرار مىدهد. (46) به این ترتیب، گرایشهاىمعطوف به دیگرى در تربیتحرفهاى، مستلزم فراهمآوردن حالت امانت نسبتبه بهرهمندىهاى مردم وحساسیت نسبتبه فقدانهاى آنهاست.
محور سوم در مبادى میلى تربیتحرفهاى، مربوط بهگرایشهاى معطوف به خداست. برخى از گرایشهاىمطلوب در تربیتحرفهاى، ناظر به ارتباط مستقیم انسان باخدا است. قرآن از کسانى سخن مىگوید که تجارت کالاو داد و ستد، آنان را از یاد خدا و اقامه نماز و پرداختزکات بار نمىدارد. (47) در روایتى از امام صادق(ع) آمده کهاین آیه در شان کسانى نازل شده که به کار تجارت اشتغالداشتند و چنان بودند که در وقت نماز، تجارت را ترکمىگفتند و به نماز مىپرداختند. امام منزلت اینان را در نزدخدا فراتر از کساتى مىداند که بدون سرگرم بودن به چنیناشتغالى، در وقت معین نماز مىگزارند. (48) این ستایش ازآن رو است که در آنان، گرایشى نیرومند نسبتبه خداپاىگرفته و بر گرایش آنان به داد و ستد غلبه مىکند. تربیتحرفهاى مستلزم پدید آوردن چنین گرایشنیرومندى در فرد است و نشانه آن، ترک کار و حرفه بههنگام عبادت است.
گرایش به خدا، به مفهومى که ذکر شد، معنایى خاصدارد و حاکى از ارتباط مستقیم یا صریح با خدا است و دراقامه نماز و دادن زکات جلوه گر شده است. به سبب همینمفهوم خاص بود که گرایش معطوف به خدا را در کنارگرایشهاى معطوف به خود و دیگرى قرار دادیم. اما اگرگرایش به خدا را در مفهوم عام آن در نظر بگیریم، دراین صورت، دو دسته گرایش دیگر، در ذیل آن قرارخواهد گرفت. مرحوم طباطبایى در تفسیر المیزان، ازآیه مذکور، معنایى به دست داده که حاکى از گرایشىاست که آن را گرایش عام نامیدیم. سؤالى که ایشان مطرحکرده این است که با توجه به مضمون آیه مبنى بر اینکه نهتجارت و نه داد و ستد نمىتواند افرادى را از ذکر خدا وبرپایى نماز و دادن زکات، سرگرم کند، چه نیازى به اینهست که پس از نفى مربوط به تجارت، داد و ستد نیز نفىشود. آیا نفى نخست کفایت نمىکند؟ به همین سیاق، چرابعد از اشاره به «ذکر خدا»، برپایى نماز و دادن زکات نیزبیان شده است، آیا اشاره نخست کفایت نمىکند؟ پاسخایشان این است که «تجارت» با اشاره به اصل حرفه، حاکىاز جریان مستمر فعالیتهایى است که در این حرفه صورتمىپذیرد، در حالىکه «داد و ستد» با اشاره به فعالیتىمعین، حاکى از موردى خاص از جریان مستمر مذکوراست. متناظر با همین امر، تعبیر کلى «ذکر خدا» با اشاره بهذکر قلبى و معرفتى نسبتبه خدا، حاکى از استمرارحضور خدا در درون انسان است، در حالیکه برپایى نمازو اداى زکات، حاکى از ذکر عملى و موردى نسبتبه خدااست. حاصل کلام این است که نه جریان مستمر حرفه و نهموارد معین آن نمىتوانند موجب گسیختگى حضورمستمر یاد خدا در دل این افراد یا گسیختگى در ذکرعملى آنها شوند. این بیان، حاکى از آن است که گرایشفرد به خدا، به منزله امرى فراگیر و مستمر در همه ابعادفعالیتحرفهاى است، بهویژه که دو مورد ذکر عملى نیز بهعنوان نمونههایى از «نوع» فعالیتها ذکر شدهاند، به اینمعنى که برپایى نماز، نمونه نوع وظایف فرد نسبتبه خداو دادن زکات، نمونه نوع وظایف فرد در قبال دیگراناست.
به این ترتیب، تربیتحرفهاى مستلزم آن است کهگرایشهاى معینى زیرساز رفتار حرفهاى فرد باشند و اینگرایشها مشمتل بر گرایشهاى معطوف به خود، معطوف بهدیگرى، و معطوف به خدا است. اکنون، بعد سوم تربیتحرفهاى یعنى مبادى ارادى آن را مورد بحث قرارمىدهیم.
2 - 3. مبادى ارادى تربیتحرفهاى
علاوه بر فراهم آوردن پایههاى معرفتى و گرایشى براىرفتار حرفهاى، تربیتحرفهاى در گرو آن است کهوضعیت ارادى معینى نیز در این زمنیه تحقق یابد.
وضعیت ارادى مطلوب در مورد تربیتحرفهاى ایناست که در فرد، اراده معطوف به کار شکل بگیرد، بهنحوى که او نه تنها از سستى و کاهلى بگریزد بلکه خواهانمبادرت به انجام کار و فعالیتباشد. فرق است میان کسىکه خود را ناگزیر از انجام کار مىبیند و به آن تن مىدهد وکسى که خود، خواهان کار است و از آن استقبال مىکند.آنچه در تربیتحرفهاى مطلوب است، حالت اخیر است.رفتار حرفهاى، هنگامى صورت تام عمل را مىیابد که فردبا ارادهاى مثبت و مستقیم، طالب انجام آن باشد. کسى کهاز روى ناگزیرى به کار تن مىدهد، در واقع با ارادهاىمنفى و جنبى به آن روى آورده است و همچنان که ارادهاو صورت تام نیافته، عملش نیز عملى تام و تمام نیست.در چنین حالتى، رابطه فرد با کار و حرفه خویش، متضمندوگانگى و بیگانگى است. به عبارت دیگر، فرد با کار وحرفه خود، احساس یگانگى و یکپارچگى نمىکند و باتمام وجود در عرصه آن وارد نمىشود. چنین عملناتمامى، طبیعتا در طریق بالندگى گام نمىگذارد ونمىتوان از فرد انتظار داشت که در چنین زمینهاى، کارخیره کنندهاى عرضه کند و یا به نوآورى و آفرینندگى درقلمرو کار و حرفه خویش بپردازد. بنابراین، پایه ارادىمناسب در تربیتحرفهاى هنگامى صورت مىپذیرد کهفرد با ارادهاى مثبت و مستقیم به کار روى مىآورد و درنتیجه آن، با کار خود احساس یگانگى بکند و خود را درکار خویش «حاضر» بیابد. کیفیت مطلوب کار و محصولآن، و نیز نوآورى و آفرینندگى در کار، از لوازم چنینمواجههاى با کار است.
شکلگیرى چنین مبناى ارادى در فرد، مستقیما دراختیار مربى نیست. اراده چیزى نیست که بتوان آن را درفرد «ایجاد» کرد، به آن نحو که مىتوان موجب ایجادجراحتبر پیکر او شد. در واقع، این خود فرد است کهباید اراده کند. اما از آنجا که اراده ورزى براى فرد، درزمینه مناسبى از معرفتها و گرایشها ممکن و میسر مىشود،کار تربیتى در فراهم آوردن مبناى ارادى رفتار حرفهاى،معطوف به فراهم آوردن زمینه مناسب مذکور است. بهاین ترتیب، بخشى از جریان تحقق مبناى ارادى، در گروفراهم آوردن مبادى معرفتى و گرایشى است که پیشتر بهتوضیح آنها پرداختیم. هنگامى که فرد به روشنى، نقشکار و حرفه خود را در تحول درونى و شکلگیرى هویتخود و تکامل و تقرب به خدا درک کند و گرایشهاىمطلوبى در رابطه با نیازهاى خود، در رابطه با دیگران ودر رابطه با خدا در وى پاگرفته باشد، زمینههاى مناسببراى اراده ورزى تام و تمام در او فراهم آمده است.
از این رو، در منابع اسلامى، همواره میان مبادىمعرفتى و گرایشى با تحقق اراده و اراده ورزى، ارتباطقابل توجهى برقرار شده است. در سخنى از امام على(ع)آمده است: «سستى و کاهلى موجب تضییع است.» (49) اینسخن که دعوتى استبه اراده ورزى و روى آوردن بهکار و فعالیت، بر این مبناى معرفتى مبتنى است که کارموجب تحول و تکامل آدمى است و آن را به زبانمعکوس چنین اظهار کرده که گریختن از کار و سستىورزیدن، دستمایه ضایع کردن استعدادها و امکانات است. این از آن رو است که سستى ورزیدن منجر به رخوتمىشود (50) و استمرار رخوت، فرد را از دستیازیدن بهآرمانهایش باز مىدارد (51) و توان پیروز شدن و غالب آمدنبر موانع را مىفرساید. (52) فراهم آوردن بینش مناسب درمورد نقشهایى که کار ایفا مىکند و پى آمدهایى که برسستى و کاهلى بار مىشود، زمینه لازم را براى تحققاراده ورزى در فرد بوجود مىآورد.
علاوه بر فراهم آوردن مبانى معرفتى و گرایشى،پارهاى از تدابیر را نیز در رابطه با خود، مبناى ارادى رفتارحرفهاى مىتوان بکار بست. هنگامى که خواست و ارادهمعطوف به کار در فرد تحقق مىیابد، هم باید به محافظتاز آن پرداخت تا دچار نقص و افول نشود و هم باید زمینهاعتلا و تام و تمام شدن آن را فراهم ساخت. آنجا که امامعلى(ع) مىفرماید: «با کسى که همتسست و ضعیفدارد مراوده مکن» (53) نظر به مخالفت از اراده فرد و ممانعتاز تنزل آن دارد. و در آنجا که مىفرماید: «به هنگامخواست و طلب، همتخویش را بلنددار...» (54) نظر به تام وتمام کردن اراده دارد. هنگامى که اراده در فرد، تحققیافت و او همت گماشت که در قلمرو کار و حرفه خویشبه فعالیتبپردازد، باید او را تشجیع کرد تا با تمامى همتوارد عرصه شود و افقهاى دور را چشم انداز قرار دهد وخود را مهیاى انجام کارهاى بزرگ سازد. ظهور چنیناراده تامى در فرد به منزله موفقیت کامل در فراهم آوردنمبناى ارادى رفتار حرفهاى است. چنانکه اشاره شد،تحقق چنین مبنایى، زمینه ظهور خلاقیت و نوآورى است.بسیارى از افراد، قابلیت نوآورى در قلمرو کار خویش رادارند; اما به دلیل آنکه هرگز همتى همسنگ با چنینحرکتبلند دامنهاى را در خود آشکار نکردهاند، موفق بهتحقق قابلیتخویش نشدهاند. چنین افرادى، همتخویش را مصروف آن مىسازند که آنچه را پیشینیانپدید آوردهاند، به خوبى بکار بگیرند و در راهى که آنانهموار کردهاند، خوب حرکت کنند، اما هرگز این خیال رادر سر نمىپرورند که خود، راه و رسم تازهاى را پدیدآورند. همتبلند، چنین بلندایى را نیز در خود دارد و هرکس در پى بلند همتى استباید خود را مهیاى چنینحرکتى نیز بسازد. مهیا کردن خود براى این کار مستلزمطراحى عاقلانه و فراهم آوردن وسایل مناسب آن است وهمین تفاوت بلند همتى و بلند پروازى است.
البته همواره شرایط براى تحقق چنین اراده تام وتمامى در فرد مناسب نیست چنانکه ممکن است او نتوانددر کار و حرفهاى که قلبا مورد علاقه اوستبه فعالیتبپردازدو ناگزیر بهکارىمىپردازد که شرایط اقتضا مىکند.چنانکه پیشتر اشاره شد، از روى ناگزیرى به کارى روىآوردن، حاکى از ارادهاى ناقص و ناتمام است و نتیجه آناحساسبیگانگىو دوگانگى با کار است و چنین احساسى،کار را که هویتساز بود، به عامل بى هویتى بدل مىکند.
در تربیت اسلامى چه چارهاى براى این دشوارىاندیشیده شده است؟ ابتدا باید به این نکته اشاره کرد که دردیدگاه اسلام، منزلت کارها و حرفههاى مختلف، یکساننگریسته نشده است. از این رو، در درجه نخستبایددستبه انتخاب زد و حرفه هایى با منزلتهاى والاتر رابرگزید. در احوال حضرت مسیح(ع) آمده است(و از آنحیث که او پیامبر خدا بوده، سخن مورد بحث وى قابلانتساب به دیگر پیامبران الهى نیز هست) که روزى مردىرا در حال ماهیگیرى ملاقات کرد، از او پرسید «چهمىکنى؟» مرد گفت: «ماهى صید مىکنم.» مسیح(ع)پرسید: «بهتر نیست انسان صید کنى؟» و مراد خویش رابراى وى باز گفت که برگرفتن انسانها از مرداب گمراهى ووارد کردن آنها در هدایتبود. این سخن در وى سختمؤثر افتاد و او را با مسیح(ع) همراه کرد تا سرانجام، یکىاز حواریان وى شد. به این ترتیب، گام نخست آن استکه فرد دستبه انتخاب کار و حرفهاى با منزلت والاتربزند و این خود از لوازم تحقق اراده تام و تمام فرد در اینزمینه است. اما سخن در باب مواردى است که شرایط،فرد را از چنین انتخابى باز مىدارد و او ناگزیر در قلمروکار و حرفهاى معین قرار مىگیرد.
علىرغم اینکه در دیدگاه اسلام، منزلت متفاوتکارها پذیرفته شده، قدر مشترکى وجود دارد که همهکارها در آن یکسانند و این قدر مشترک، شامل هماننقشهایى است که در مبادى معرفتى تربیتحرفهاى براىکار ذکر شد; یعنى، رفع موانع تحول آدمى، تکوین هویتآدمى و تقرب به مرتبه والاى خداوند. همه کارها ایفاگراین نقشهایند و هر چند ممکن استبه درجات مختلفچنین نقشهایى را بازى کنند اما همه در ایفاى آنهامشترکند. این امر موجب مىشود که کارها و حرفه هایىکه عموما به دیده تحقیر نگریسته مىشود، از قدر و منزلتقابل توجهى برخوردار باشد. پیامبر اکرم(ص) در بازگشتاز جنگ، به هنگامى که دست استقبال کنندگان رامىفشرد، دستهاى یکى از آنها را بسیار زمخت احساسکرد. از او پرسید که به چه کارى اشتغال دارد، او گفت کهدر کار کشاورزى است و روى زمین مشغول کار بوده وچون شنیده که پیامبر(ص) از جنگ بازگشته، به دیدار اوشتافته است. پیامبر(ص) بر دستهاى او بوسه زد و آنها رادر برابر مردم برافراشت و فرمود: آتش دوزخ هرگز ایندستها را در برنخواهد گرفت. و نیز چنانکه در بحث ازمبادى معرفتى تربیتحرفهاى، ضمن استناد به سخنى ازامام موسى کاظم(ع) اشاره شد، کار کسى که از طریقحلال، روزى خود و خانوادهاش را تامین مىکند، بىآنکه به حرام خوارى و تجاوز به حقوق دیگران دستیازد، همچون کار مجاهدى است که در راه خدا، خود راآماده بذل جان خویش ساخته است.
بر این اساس، هر کارى هنگامى که درست و مسؤلانهانجام شود و از تعرض به حدود و حقوق دیگران بدورباشد، از حرمت و منزلت والایى برخوردار است; زیرانقشهایى را که از کار انتظار مىرود ایفا کرده و موجبتحول شخصیتى مطلوب در فرد (و به تبع در جامعه) وتقرب او به ساحت ربوبى شده است. با این ارزیابى، کسىکه به هر دلیل، به طور ناگزیر در قلمرو کار معینى قرارگرفته، مىتواند با تامین این کیفیتهاى مطلوب در کارخویش، آن را به کارى هویتساز تبدیل کند. چنیندیدگاهى زمینه آن را فراهم مىآورد که فرد به تدریجبردوگانگى میان خود و کار غلبه کند و عرصه کار او به محلظهور اراده تام و تمام وى تبدیل شود. با فراهم آمدنچنین مبناى ارادى براى رفتار حرفهاى، گام سوم رتربیتحرفهاى برداشته شده است.
سرانجام، لازم استبه این نکته اشاره کنیم که وقتىفرد، اقدام به انجام کار و حرفه خویش مىکند، خوداقدام، موجب تحکیم مبادى معرفتى، گرایشى و ارادىزیرساز آن مىشود. عمل، داراى اثر بازگشتى است کهمعطوف به مبادى آن است و در صورتى که عمل به نحومطلوب انجام شود، موجب استوارتر شدن مبادى آنخواهد شد. مبادرت کردن به کار، یعنى متحقق کردنآنچه در مبادى ارادى به صورت عزم در فرد جلوهگرشده، خود اهمیت فراوانى دارد; زیرا حفظ و تحکیممبادى درونى عمل در گرو آن است. حتى متوقف کردنو باز ایستادن از نحوه نامطلوب عمل، موجب متوقفشدن اثر تخریبى آن بر مبادى خواهد گردید، چنانکه درروایتى آمده است: «هر که از زیادت خواهى باز ایستد،اندیشه او به حالت عقلانى باز خواهد گشت.» (55) قبلا درقسمت مبادى گرایشى، زیادت خواهى را به عنوانگرایشى منفى در عالیتحرفهاى مورد بحث قرار دادیم.
در این روایت، نظر به تحقق عملى گرایش مذکوراست و مضمون آن، حاکى از اثرى است که از ناحیهتوقف این عمل نامطلوب، متوجه مبادى عمل است.
نتیجهگیرى
تربیتحرفهاى مستلزم آموختن مهارتهاى معینى است،اما بحران تربیتحرفهاى در زمان معاصر، ناشى از آناست که تربیتحرفهاى، مرادف مهارت گرایى در نظرگرفته شده است. به رغم اصلاحاتى که در حرفه گرایىانجام شده، همچنان رسوبهاى مهارت گرایى را مىتواندر جریانهاى جدید حرفه گرایى ملاحظه کرد. بینشى کهدر دیدگاه اسلام، در باب تربیتحرفهاى قابل توجهمىنماید این است که تربیتحرفهاى را باید همچونتحولى نگریست که به نحوى در همه گستره وجود آدمىظهور مىکند. بر اساس دیدگاه اسلام، مىتوان انسان را بهمنزله عامل در نظر گرفت. عمل در این معنا، رفتارى استکه بر ریشههاى معرفتى، میلى و ارادى استوار است. اگرتربیتحرفهاى به عنوان تحولى در عمل آدمى نگریستهشود، مستلزم آن خواهد بود که ظهور مهارتهاى تازه درفرد، بر بستر تحولى در ساختار معرفتى، میلى و ارادى اوصورت پذیرد. گسست میان مهارت و مبادى معرفتى،میلى و ارادى آن، به عنوان انحراف و کج روى در لمروتربیتحرفهاى است. در تربیت اسلامى، متناسب باویژگىهاى دیدگاه اسلامى، دگرگونىهاى معینى درمبادى سه گانه رفتار مهارتى پیشنهاد مىگردد و با قراردادن رفتار مهارتى در هاله مبادى مذکور، سعى بر آناست که بر گسست در پیکره تربیتحرفهاى غلبه نماییم.
پىنوشتها:
1. Human Capital
2. Vaughan
3. Postsecondary
4. Training agenda
5. Dawkins
6. Walker
7. Competency Standards
8. General Education
9. Peters
10. Hirst
11. Liberal Education
12. Skillbeck
13. Habermas
14. Eger
15. Colde
16. New Vocationalism
17. Rosenstock
18. Perkins Act
19. Team teaching
20. All aspects of an industry
21. Grubb
22. School - to - Work
23. Nathonal Council for Vocational
24. Competency Standards
25. National Training Board
26. Forster
27. Task Skills
28. TAsk Management Skills
29. Contingency Managment Skills
30) عن رسول الله(ص): اللهم بارک لنا فى الخبز فلولا الخبز ما صلینا و لاصمنا و لا ادینا فرائض ربنا. وسائل الشیعة، ج2، کتاب التجارة و الوصیة.
31) على(ع): من وجد ماء او ترابا ثم افتقر فابعده الله. همان.
32) على(ع): «الفقر... مدهشه للعقل». نهج البلاغه.
33) قال الصادق(ع): «التجارة تزید فى العقل». وسایل الشیعة، ج2، کتاب التجارة والوصیة.
34) قال الصادق(ع): «ترک التجارة مذهبه للعقل»، همان.
35) عن امیر المؤمنین قال: اوحى الله الى داود انک نعم العبد لولا انک تاکلمن بیت المال و لا تعمل بیدک شیئا قال فبکى داود اربعین صباحا فاوحىالله الى الحدید ان لن لعبدى داود فالان الله عزوجل له الحدید فکان یعملفى کل یوم درعا فیبعها بالف درهم فعمل ثلاث ماة و ستین درعا فباعهابثلاث ماة و ستین الفا و استغنى عن بیت المال. همان، باب استحبابالعمل بالید.
36) کان رسول الله(ص) اذا نظر الى الرجل فاعجبه قال هل له حرفة فان قالوا لاقال سقط من عینى.
37) عن زراره عن الصادق(ع): ان رجلا اتاه فقال انى لا احسن ان اعمل عملابیدى و لا احسن ان اتجر و انا محارف محتاج فقال اعمل واحمل علىراسک واستغن عن الناس. محجة البیضاء، ج 3، ص 143.
38) قال رسول الله(ص): العبادة سبعون جزءا افضلها طلب الحلال»، وسایلالشیعة، ج2، کتاب التجارة و الوصیة.
39) عن ابو الحسن موسى(ع): من طلب هذا الرزق من حله لیعود به على نفسهو عیاله کان کالمجاهد فى سبیل الله. همان.
40) عن محمد بن على(ع): «... لو جاءنى الموت و انا على هذه الحال فجاءنىو انا فى طاعة من طاعة الله عزوجل اکف بها نفسى و عیالى عنک و عنالناس». همان.
41) على(ع): «ضیاع العقول فى طلب الفضول: زیادت خواهى مایه تباهىخردهاست». غررالحکم.
42) على(ع): الدنیا دول فاطلب حظک منها باجمل الطلب. وسایل الشیعة،ج2، کتاب التجارة و الوصیة.
43) على(ع): «یا بنى الرزق رزقان رزق تطلبه و رزق یطلبک فان لم تاته اتاکفلا تحمل هم سنتک على هم یومک... فکم رایت من طلب متعب نفسهمقتر علیه رزقه و مقتصد فى الطلب قد ساعدته المقادیر و کل مقرون بهالفناء». نهج البلاغه، وصیتبه محمد بن حنفیه.
44) على(ع): ان الله یحب المحترف الامین». وسایل الشیعه، ج 2، کتابالتجارة و الوصیة.
45) قصص / 26: «قالت احدیهما یا ابت استاجره ان خیر من استاجرت القوىالامین».
46) قال النبى(ص): من اصبح و لا یهتم بامور المسلمین لیس بمسلم.
47) نور/ 37: «رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله و اقام الصلاة و ایتاءالزکوة...»
48) عن ابى عبدالله(ع) فى قول الله عز و جل «رجال لا تلهیهمتجارة ولا بیععن ذکر الله» قال: کانوا اصحاب تجارة فاذا حضرت الصلاة ترکوا التجارةو انطلقوا الى الصلاة و هم اعظم اجرا ممن لم یتجر. وسایل الشیعه، ج 2،کتاب التجاره و الوصیه.
49) قال على(ع): «التوانى اضاعة». غرر الحکم، ج1، ص 12.
50) قال على(ع): «من التوانى یتولد الکسل». همان، ج6، ص 17.
51) قال على(ع): «من دام کسله خاب امله». همان، ج 5، ص 187.
52) قال على(ع: آفة النجح الکسل». همان، ج 3 ص 112.
53) قال على (ع): «من دنت همته فلا تصحبه». همان، ج 5، ص 443.
54) همان، ج 4، ص 605.
55) على(ع): «من امسک عن الفضول عدلت رایه العقول»، غررالحکم.
منبع -
1. قرآن کریم
2. نهج البلاغه
3. وسایل الشیعه
4. غررالحکم
5. المحجه البیضاء
6. اگر، مارتین، «علایق علم و مشکلات تعلیم و تربیت»در کتاب دیدگاههاى جدید در فلسفه تعلیم و تربیت،ترجمه خسرو باقرى، انتشارات نقش هستى، 1375.
7. باقرى، خسرو; اسکندرى، حسین; خسروى، زهره; واکبرى، مسلم. «پیشفرضهاى روانشناسى اسلامى»،فصلنامه حوزه و دانشگاه، شماره 5، 1374.
8. Forster,k. (1996). Compentencies and the-Curriculum: Can Schooling contribute-to the(reconstruction of work?, Educational-Philosophy andTheory, vol. 28, No.1, PP.24-39.
9. Grubb,W.N. (1996). The "New&Vocationalism" in the United States:Retur
to John Dewey. Educational1Philosophy andTheory,Vol.28,No,1,PP.1-23.
10. Hirst,P.H.(1974). Liberal Education and the(nature of knoelwdge in H
,Knowledge and the Curriculum. Routledge%and kegan paul. London,PP.30-53.
11. Kolde, R.F.(1991). Integrated Learning for/a Competitive work force. Phi
Delta Kappan,February,PP.453-5.
12. National Training Board (1992). National"Competency Standards. Polic
Guidelines.National Training Board,Canberra.
13. Roger. J.Vaughan (1991). The New Limits to Growth: Economic
Transformation and Vocational Education. Phi Delta Kappan,February, 446-449.
14. Rosenstock,L. (1991). The Walls Comedown: The Overdue Reunification
of*Vocational and Academic Education. Phi Delta Kappan, February,PP. 434-6.
.15. Skilbeck,M. (1990). Introduction in D.S.-Anderson. Mere Technicians
Papers from!the AVCC Workshop on a Coherent#Professional Curriculum
Canberra:.Australian Vice - Chancellors Committee.
16. Walker, J.C. (1996). Towards a Contemporary Philosophy of
ProfessionalEducation. Education Philosophy andTheory, Vol. 28, NO.1
76-97.