بحران تعلیم و تربیتدر ایران معاصر
آرشیو
چکیده
متن
1. اولین انگیزههاى تشکیل نظام تعلیم و تربیت جدید در ایران، انگیزههایى از سرشکستهاى نظامى در برابرعثمانىها و روسها بود. دولت وقت و پارهاى از دلسوزان کشور به این فکر متمایل شدند که فلسفه، ادبیات و به طور عام،علوم متداول به تنهایى کارآمدى ندارند و اطلاع از فنون و ابزارهاى نظامى جدید نیز لازم است. در اثر ارتباط باکشورهاى دیگر، به تدریج، به نیازهاى دیگر نیز پى برده شد و اولین مدرسهها شکل گرفت. این شیوه تشکیل مدارسجدید باعثشد نظام سنتى تعلیم و تربیت، مدارس جدید را با ارزشها و فرهنگ خودبیگانه تلقى کند.
پارادوکس حفظ فرهنگ خودى و نیاز به ابزار و تکنیک دیگران و به تبع آن، پذیرش فرهنگى که از آن تکنیک جدانیست (گذشته از آنکه آن فرهنگ خوب استیا بد) از همان روزهاى اول تشکیل تعلیم و تربیت جدید مطرح شد. اینمساله هیچگاه در طول سالهاى اخیر تا به امروز حل علمى نیافته است.
2. در طول دو قرنى (قرن هفدهم و هیجدهم) که غرب به سمت پیشرفت و تحولات مطلوب خود حرکت مىکرد. درایران، یا از آن تحولات اطلاعى در دست نبود یا بازار جنگ با روسها و تشتت وحدت ملى گرم بوده است. این دوره تانهضت مشروطه ادامه پیدا مىکند و در این دوره رگههاى ضعیفى از تحولات فکرى و فرهنگى غرب به کشور ما مىرسد. مهمترین مساله در این قلمرو مساله دموکراسى و نفى حاکمیت استبدادى شاهنشاهى است. دموکراسى که ابزار جدیدىاستبراى اداره حکومت و کشور، فرهنگ و تعلیم و تربیت جدیدى را مىطلبد که در این دوره مورد توجه قرار مىگیرد.
3. با تشکیل حکومت رضاخان، همه امیدهاى مشروطهطلبان از دست رفت و نظام جدید با تفکر (انگلیسى) خود براوضاع مسلط شد. نظام تعلیم و تربیت (با حفظ دوگانگى خود) به کار خود ادامه مىداد. در این دوره تشکیل دو دورهابتدایى و متوسطه با الگوگیرى از نظام آموزشى فرانسه و تغییر آن به نظام ابتدایى - راهنمایى - متوسطه (الگوىامریکایى) و تشکیل دانشگاه تهران از مشخصات اصلى تعلیم و تربیت جدید است. نظام آموزشى حوزه در اثر فشارهاىاستبدادى رضاخان از تحرک و پویایى لازم مىافتد.
بررسى وجوه مثبت و منفى هر سه دوره پیشگفته از حوصله این نوشتار خارج است و به مقالات متعدد و جامع نیازاست.
4. در دوره بعد از انقلاب و اینک، بدون توجه به پیشینه نظام تعلیم و تربیت جدید در کشور، محدوده کارآیى نظامسنتى حوزه و نیازهاى فرهنگى و تمدنى و اجتماعى ایران معاصر و با علاقه به تربیت اسلامى به گسترش کمى و غالباکم محتواى دانشگاهها و پذیرش فراوان طلاب در حوزه دست زده شد. امروز با انبوهى از فارغالتحصیلان داراى مدرکدر دانشگاه و انبوهى از طلاب شرکت کننده در درسهاى خارج حوزه رو به روییم. در این دوره، به لحاظ جو فرهنگىمناسب، بستر تربیت اسلامى هموار شد. اما در حوزه، بسیارى از طلاب نگران آینده خویش هستند و این در حالى استکه جامعه منتظر خدمات فرهنگى، قضایى و تبلیغى آنان است ولى سیستم آموزشى آنها را براى چنان انتظاراتى پرورش نمىدهد. فارغالتحصیلان دانشگاهى نیز به لحاظ روانشناختى دچار نگرانى هستند ولى وجود مدرک رسمى وعناوین دیگر در ارتقاى منزلت اجتماعى آنان، تا حدى به صورت کاذب از نگرانى آنان مىکاهد. به نظر مىرسد ریشهاساسى این اشکال در هر دو نظام تعلیمى علاوه بر فقدان سیستمى دقیق و کارآمد آموزشى، از یک طرف ناشى از عدمتوجه به توزیع استعدادها در رشتههاى مختلف مورد نیاز جامعه است و از طرف دیگر برخورد اقتصادى با مسالهتحصیل علم است. بگذریم که به لحاظ محتوى نیز ما خود تولید کننده و مصرف کننده هستیم و به تحقیقات و آثاردیگران کم توجهیم. سخن از تضارب آرا و افکار در محافل علمى بسیار به گوش مىرسد ولى همواره در عمل، کتابها ودرسهاى خودمان مدنظر هستند و گوش خود را هر گونه بحث دیگرى بستهایم.
5. بحران امروز تعلیم و تربیت، نیازمند بررسىهاى همهجانبه است. این ترسیم و تصویر حداقل دو سود دارد. یکىبراى همه کسانى که در خود استعداد تحصیلات عالى مىبینند و علاقمند به سرنوشت علمى خویش هستند، بیانگر ایننکته است که به نظام آموزشى رسمى نباید اعتماد کرد و تلاش شخصى را باید جایگزین کارآیى سیستم نمود. درس،استاد و محیط دانشگاه و حوزه را باید با تلاش شخصى در هم آمیخت و با استفاده از اطلاعات و تحقیقات انجام یافتهدر دنیا در هر رشتهاى به تحقیقات برتر دستیافت.
دوم آنکه، مسئولان نظام آموزشى کشور و در راس آن شوراى عالى حوزه و شورایعالى انقلاب فرهنگى درصددبرآیند با مطالعه همهجانبه این دو نهاد آموزشى و با توجه به مؤلفههاى دیگر از قبیل نیاز جامعه به تخصصهاى مختلفراهحلهاى مناسبى براى خروج از بحرانها بیابند.
6. در خصوص رابطه دین و تعلیم و تربیتسؤالاتى مطرح است و نیازمند پاسخ دقیق و جدى است: یکى اینکه ما ازدین در ارتباط با مسائل تعلیم و تربیت انتظار چه نقشى مىبریم؟ از اسلام مىخواهیم دانشهاى تربیتى به ما بیاموزد یاروشهاى تربیتى یا ارزشهاى تربیتى؟ دوم آنکه مطلق علم از نظر دینى ممدوح استیا علم خاصى که ناظر به اهدافدین است، مطلوب ماست؟ از نگاه هر یک از این پرسشها و پاسخ آنها، تکلیف نیاز جامعه به تخصصهاى مختلف و به یژهتربیتحرفهاى چه مىشود؟ و سوم آنکه وجود نهادهاى آموزشى متفاوت چه محاسن و معایبى دارد؟
این پرسشهاى نظرى و عملى، امروز، ذهن هر محقق مسائل تعلیم و تربیت ایران را آزار مىدهد و ما بنابر وظیفه رسالتخویش به بحث و بررسى در باب برخى از آنها در این شماره از حوزه و دانشگاه نشستهایم. امیدواریم با بحثهاىبیشتر محققان و همه علاقمندان به سرنوشت استعدادهاى جوان مملکت و با مورد توجه قرار گرفتن نتایج عملى اینبحثهاى نظرى براى دستاندرکاران نظام تعلیم و تربیت کشور، گوشهاى از دین خود را ادا کرده باشیم.
سردبیر