رابطه انسان و خود
آرشیو
چکیده
متن
«ح (در ترجمه آیات قرآن، در این مقاله، از ترجمه آقاى محمدمهدى فولادوند استفاده کردهام. مترجم.) ح»
«ح (این مقاله در دهمین کنفرانس حوزه و دانشگاه، آذرماه 76 ارائه گردید.) ح»
پیش درآمد
مسئولیت دین در زندگى انسان، تنظیم روابط انسانى است و روابطى که دین در زندگى انسان به تنظیم آنها مىپردازد چهار نوع است:
1. رابطه انسان با خدا
2. رابطه انسان با خود
3. رابطه انسان با دیگران
4. رابطه انسان با اشیاء و افکار
این روابط جنبه مثبت و منفى دارند. رابطه انسان با خدا گاهى به بندگى، توبه، تضرغ، اخلاص، حسن ظن، شکر و یقین متصف مىشود و گاهى به کفر، انکار، استکبار و سوءظن. رابطه انسان با دیگران گاهى به تندى، زورگویى، ملامت، دشمنى، جنگ، بغض، خیانت و تنفر متصف مىشود و گاهى به نرمى، بخشش، آسانگیرى، تسامح، خدمت، دوستى، نیکى و امانت.
رابطه انسان با اشیاء و افکار گاهى به افساد، تبذیر، تخریب و اهمال متصف مىشود و گاهى به اصلاح، آبادانى، رشد و حفظ رابطه انسان با خود بعد از رابطه با خدا از مهمترین، پیچیدهترین، ظریفترین و دقیقترین این روابط بشمار مىآید.
گاهى انسان نسبتبه خود و ارزشهاى خود جاهل است چنانکه خداوند مىفرماید:
ما امانت [الهى و بار تکلیف] را بر آسمانها و زمین وکوهها عرضه کردیم، پس، از برداشتن آن سرباز زدند واز آن هراسناک شدند، و [لى] انسان آن را برداشت; راستى او ستمگرى نادان بود. (احزاب;72).
جاهل به خود و به ارزشهاى خود، ظالم به خود است و گاهى انسان از کسانى است که خداوند خودش را به آنها نشان داده و آنها را به ارزشهاى خویش واقف ساخته و به آیات خود آگاه نموده است.
چنانکه خداوند مىفرماید:
«به زودى نشانههاى خود را در افقها [ى گوناگون] و در دلهایشان بدیشان خواهیم نمود تا برایشان روشن گردد که او خود حق است» (فصلت: / 54).
گاهى انسان ارزش خویش را شناخته به آن احترام مىگذارد، و گاهى نفس خود و مواهبى را که خداوند در آن قرار داده کوچک شمرده و آن را حقیر مىشمارد.
گاهى از خود فرار مىکند و به انواع کارهاى بیهودهاى که باعث دورى وى از خود مىگردد، روى مىآورد، به مواد مخدر و خودکشى پناه مىبرد. گاهى مىداند که چگونه با جدیتبا واقعیت مواجه شود. گاهى با خود هماهنگ است و گاهى در رابطهاش با خود دچار آشفتگى و پریشانى است. گاهى دوست دار خود است و گاهى دشمن خود، گاهى به یاد خویش است و گاهى خود را فراموش مىکند. گاهى بر خویشتن مسلط است و گاهى نفس بر او غالب است، گاهى در خود فرو مىرود و گاهى عکس این حالت را دارد، گاهى خود را هلاک مىکند و گاهى باعث احیاء خود مىشود، خداوند مىفرماید:
«و جز خویشتن را به هلاکت نمىافکنند» (انعام: 24)
گاهى با خود صادقانه رفتار مىکند و گاهى به آن خدعه مىزند، خداوند مىفرماید:
«ببین چگونه به خود دروغ مىگویند و آنچه بر مىبافتند از ایشان یاوه شد.» (انعام: 24)
گاهى به خطاى خویش اعتراف نموده و خود را مورد انتقاد قرار مىدهد، گاهى مغالطه مىکند و خطاهاى خود و هواهاى نفسانى را نیکو جلوه مىدهد، گاهى عنان نفس را در شهوترانى رها مىکند و گاهى با تمام نیرو آن را تحتسلطه خویش قرار مىدهد و از حدود الهى تجاوز نمىکند. گاهى در طلب راحتى و غرق در شهوات عنان نفس را رها مىکند و گاهى با تحمل زحمت و مشقت در رشد و کمال آن مىکوشد. گاهى خود را بالا مىبرد و گاهى خود را کوچک مىشمارد، گاهى به حالت از خود بیگانگى دچار مىشود، گاهى با آن مانوس و در خلوت تنهائى با تامل در خود لذت مىبرد و از این قبیل روابط مثبت و منفى با خود. از آنجا که رابطه انسان با خود غالبا از ظرافتخاصى برخوردار است، هنگامى که این رابطه منفى استخسارت آن را درک نمىکند. گاهى انسان در تجارت مال (کم یا زیاد) ضرر مىبیند اما آن را احساس مىکند و درصدد جبران بر مىآید، لکن گاهى به خودش زیان مىرساند - که از بزرگترین نوع خسارت به شمار مىآید - و این خسارت پیوسته زیاد مىشود تا همه وجودش را فرا مىگیرد، «قسم به عصر که واقعا انسان دستخوش زیان است.» (و العصر) و باز مىفرماید: «خودباختگان کسانىاند که ایمان نمىآورند.» (انعام: 12) گاهى انسان به فرد دیگرى غیر از خودش ظلم مىکند در این صورت آن را احساس مىکند و مىکوشد از طریق نیکى و عدل آن را جبران کند، لکن گاهى به خود ظلم مىکند اما آن را احساس نمىکند گاهى انسان بىگناهى را از بین مىبرد و به بزرگى گناه خود پى مىبرد، و گاهى خودش را هلاک مىکند اما این گناه را درک نمىکند.
خداوند مىفرماید: «از بین نمىبرند جز خودشان را». ضرر ناشى از رابطه منفى انسان با خود، شبیه ضررى است که از رابطه منفى وى با خداوند به او مىرسد.
امروزه رابطه انسان با خود ضمن تحلیلهاى روانى در دایره محدودى بررسى مىشود. در حالى که اولین بار قران به این رابطه و اهمیت و ارزش آن در زندگى انسان اهتمام ورزید و انسان را به آن آگاه نمود، بررسىهاى روانى و انسانى تا کنون قادر به گشودن پیچیدگى این رابطه نشدهاند. و قران این افق گسترده از روابط انسانى را گشود.
نمونههایى از رابطه انسان با خود در قران
روش قران در این مساله این است که در ضمن مفاهیم متعدد، موارد این رابطه را بیان مىکند و با لطافت از آنها مىگذرد، به نحوى که انسان به سادگى متوجه تصور و فهم جدید از روابط انسان نمىگردد، اما وقتى مجموع آیات را در نظر بگیریم و بعضى را با بعضى دیگر ضمیمه کنیم، در مىیابیم که قران فهم و تصور جدیدى از روابط انسانى را براى ما بیان نموده است و افق تازهاى را که در تاریخ تفکر بشر بىسابقه بوده به روى ما گشوده است. در اینجا ابتدا مواردى از آیاتى که رابطه با خود را بیان مىکند، ذکر مىکنیم و آنگاه به بررسى آنها مىنشینیم.
1) گاهى انسان براى بدست آوردن خشنودى خداوند خودش را به خدا مىفروشد «و در عوض خشنودى خداوند را بدست مىآورد» و این از بهترین معاملات در زندگى انسان به حساب مىآید، خداوند مىفرماید: «و از میان مردم کسى است که جان خود را براى طلب خشنودى خدا مىفروشد و خدا نسبتبه [این] بندگان مهربان است. (بقره: 207)
2) گاهىخود را بهسفاهت مىزند کهاین از زشتترین نوع سبک مغزى بشمار مىرود، خداوند مىفرماید: «وچه کسى - جز آنکه به سبک مغزى گراید - از آیین ابراهیم روى بر مىتابد؟ و ما او را در این دنیا بر گزیدیم; و البته در آخرت [نیز] از شایستگان خواهد بود.» (بقره: 130)
3) گاهى به خود ظلم مىکند; هر چند این مطلب عجیب به نظر مىرسد لکن در زندگى انسان وجود دارد، خداوند مىفرماید:
«هر کس کار بدى کند یا بر خویشتن ستم ورزد، سپس از خدا آمرزش بخواهد، خدا را آمرزنده و مهربان خواهد یافت.» (نساء: 110)
4) گاهى بدون اینکه به خود ظلم کند با اعتدال و میانه روى رفتار مىکند، خداوند مىفرماید:
«برخى از آنها بر خود ستمکارند و برخى از ایشان میانه رو.» (فاطر; 30)
5) گاهى به خود نیکى مىکند، خداوند در مورد ذریه ابراهیم و اسحاق مىفرماید:
«از ذریه این دو برخى نیکو کارند و برخى به روشنى بر خویش ظلم مىکنند.» (صافات; 112)
6) گاهى خود را فراموش مىکند و این از عجیبترین حالات فراموشى است، «آیا مردم را به نیکى فرمان مىدهید و خود را فراموش مىکنید.» (بقره: 44)
7) گاهى بر خودش شهادت مىدهد خداوند مىفرماید:
«و ایشان را برخودشان گواه ساخت.» (اعراف: 72)
8) گاهى به خود خیانت مىکند و این از عجیبترین خیانتها در زندگى انسان است، «خدا مىدانست که شما با خودتان ناراستى مىکردید پس توبه شما را پذیرفت.» (بقره: 187)
9)گاهى با خودش دشمنى مىکند و این از عجیبترین دشمنىها است. «کسانى که کافر بودهاند مورد ندا قرار مىگیرند که: قطعا دشمنى خدا از دشمن شما با همدیگر سختتر است.» (غافر: 10)
10) گاهى به خود نیرنگ مىزند، خداوند مىفرماید:
«با خدا و مؤمنان نیرنگ مىبازند، ولى جز به خویشتن نیرنگ نمىزنند.» (بقره: 9)
11) گاهى خود را گمراه مىکند.
«جز خودشان کسى را گمراه نمىکنند.» (آل عمران: 69)
12) گاهى به خود دروغ مىگوید.
«ببین چگونه به خود دروغ مىگویند و آنچه بر مىبافتند از ایشان یاوه شد.» (انعام: 24)
13) گاهى خود را هلاک مىکند، «جز خویشتن را به هلاکت نمىافکنند.» (انعام: 26)
14) گاهى به خود زیان مىرساند،
«قسم به عصر که واقعا انسان دستخوش زیان است.» (عصر).
15) گاهى به خود بخل مىورزد، «پس برخى از شما بخل مىورزند، هر کس بخل ورزد تنها به زیان خود بخل ورزیده.» (محمد: 38) این پانزده مورد از جمله نمونههایى است که قران درباره رابطه انسان با خود و تعامل با خویش بیان مىکند.
تحلیل رابطه
اکنون به منظور شناخت چگونگى تحلیل این رابطه از سوى قران و نیز چگونگى تفهیم آن بار دیگر به قران بر مىگردیم. روش قران در تحلیل رابطه انسان با خودش و نیز در تعامل انسان با خود کاملا جدید بود، قران دشمنى انسانها نسبتبه یکدیگر و تجاوز از حدود الهى را ظلم انسان به خود مىداند نه به غیر.
«هر کسى کار بدى انجام دهد یا به خود ظلم کند سپس از خداوند طلب بخشش کند خداوند را توبه پذیر و بخشنده مىیابد.»
همچنین قران بخلورزى انسان در انفاق به غیر را از نوع بخل به خود به حساب آورد.
در تحلیل این رابطه، قران مجموعهاى از موضوعات و عناوینى را بیان مىکند که توضیح مىدهد چگونه آنچه به تصور انسان رابطه با غیر به حساب مىآید، به رابطه با خودش بر مىگردد. این عناوین بطور اجمال عبارتند از:
انسان آنچه را که انجام مىدهد در واقع کسب مىکند.
این نظریه قرانى جدید در افق فکر بشر بیان مىدارد که انسان هر عملى انجام دهد در واقع آن را کسب مىکند، قران در این مورد دقیق است. خداوند مىفرماید: «و هر کس گناهى مرتکب شود، فقط آن را به زیان خود مرتکب شده.» (نساء:111)
ارتکاب و کشیدن گناه به سمتخود، در فهم عرفى، در مقابل صدور گناه، مىباشد ولى قران به ما گوشزد مىکند که هر گناهى از انسان صادر شود خود وى آن را مرتکب شده است. هیچ گناهى از انسان صادر نمىشود مگر اینکه انسان آن را به سمتخود مىکشد و آن را انجام مىدهد. خداوند مىفرماید: «کل نفس بما کسبت رهینه» یعنى (هر نفسى در گرو اعمالى است که انجام مىدهد.) (مدثر: 38)
و مىفرماید «کل امرى بما کسب رهین» یعنى (هر کس در گرو دستاورد خویش است.) (طور: 21) پس به نظر قران هر عملى که از انسان صادر مىشود، در حقیقتخود وى آن را انجام داده است.
به نظر قران تمام افعال انسان کسبى است و انسان با انجام هر کارى یا مرتکب خیر مىشود و یا شر، اگر کار نیک انجام دهد، حسنه و اگر کار بدى انجام دهد، سیئه کسب مىکند.
اعمال انسان به خود وى بر مىگردد.
همانطور که انسان انجام دهنده عمل است، عمل نیز به صاحبش بر مىگردد. بازگشت این دو به یک چیز است لکن با دو اسلوب مختلف و قران در آیه زیر هر دو اسلوب را با هم به کار برده مىفرماید: «ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اساتم فلها» «اگر نیکى کنید به خود نیکى کردهاید و اگر بدى کنید به خود بد کردهاید.»
نکته حایز اهمیت این است که لام در کلمه (لانفسکم) به دلیل جمله بعد که مىفرماید: «و اگر بدى کردید به خود بد کردید،» به معنى (مصلحت) نیست، چنانکه گفته مىشود کلمه طیبه به نفع انسان و کلمه خبیثه بر ضرر اوست. بنابراین، معنى آیه شریفه این است که خوبى و بدى انسان به خود وى بر مىگردد. اگر کار نیک انجام دهد قطعا خودش سود مىبرد و اگر کار بد انجام دهد قطعا ضرر آن به خود وى بر مىگردد.
روایت قیس بن عاصم
قیس بن عاصم نقل مىکند: با جماعتى از قبیله بنىتمیم خدمت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم رسیدیم، عرض کردم یا رسول الله ما را نصیحتى کن، ما اهل بیابان هستیم، پیامبر فرمود.
اى قیس ناچارى از همراهى که با تو دفن مىشود، در حالى که تو مردهاى او زنده است. اگر همراهت گرامى باشد تو را گرامى مىدارد و اگر پستباشد تو را وا مىگذارد. برانگیخته نمىشوى مگر با او و سئوال نمىشوى مگر از او، بنابراین سعى کن آن را صالح کنى، اگر صالح باشد با آن انس دار و اگر فاسد باشد جز از او وحشت ندار، و آن همراه، عمل تو است.
در آیات فراوانى از قران بر این حقیقت قرانى تاکید و تصریح شده است که:
کارهاى خوب و بدى که از انسان صادر مىشود به خود وى برگشت مىکند، پس اگر کار خیر باشد از آن سود مىبرد و اگر شر باشد به وى ضرر مىرسد.
در آیات ذیل تامل کنید:
«هر کس گناهى مرتکب شود، فقط آن را به زیان خود مرتکب شده.» (نساء: 111)«پس هرکه به دیده بصیرت ننگرد به سود خود او و هرکس از سر بصیرت ننگرد به زیان خود اوست.»(انعام: 104)
«هر کس به راه آمده، تنها به سود خود به راه آمده و هر کس بیراهه رفته تنها به زیان خود بیراهه رفته است.» (اسراء: 15)
«و هرکس سپاس گزارد، تنها به سود خویش سپاس مىگزارد.» (نمل: 40)
«هر کس پاکیزگى جوید، تنها براى خود پاکیزگى مىجوید.» (فاطر: 18)
«هر کس هدایتشود، به سود خود او است و هر کس بیراهه رود تنها به زیان خودش گمراه مىشود.» (زمر: 41)
«هر که کار شایسته کند به سود خود او است و هر که کار بد کند، به زیان خود او است.» (فصلت: 46)
«هر که پیمان شکنى کند، تنها به زیان خود پیمان مىشکند.» (فتح: 10)
«پس برخى از شما بخل مىورزند، و هر کس بخل ورزد تنها به زیان خودبخل ورزیده.» (محمد: 38)
بدیها به مصائب تبدیل مىشوند.
بدیهایى که همراه با انسان باشند، در زندگى به رنجها وبدبختیها تبدیل مىشوند. خداوند مىفرماید: «و هر مصیبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست.» (شورى: 31)
و مىفرماید: «آنچه از بدى به تو مىرسد از جانب خودت مىباشد.» (نساء: 79)
این آیات روشنگر این است که بدىها و گناهان در زندگى افراد و امتها به بدبختیها، رنجها و بلاها و مشکلات اقتصادى و سیاسى و همچنین به حوادث طبیعى تبدیل مىشود. همانطور که گناهان و معصیتهاى افراد در آخرت تبدیل به عذاب جهنم مىشود.
نفس در گرو عمل است.
این حقیقتى ظریف از حقایق قران است. قران در آنجا که مىفرماید: «براى انسان جز حاصل تلاش او نیست.» (نجم:39) حقیقتى بس بزرگتر از حقایق این عالم را بیان مىکند و آنجا که مىفرماید: «هر کس هموزن ذرهاى نیکى کند آن را خواهد دید و هرکس ذرهاى بدى کند آن را خواهد دید.» (زلزال: 8،7). حقیقتبزرگى را بیان مىکند. پس عملى که از انسان صادر مىشود چه خوب، چه بد راه انسان را معین مىکند.
این حقایق براى کسى که قران بخواند و در آن تامل کند، روشن است. ولکن آیا آنطور که مجرمان در این دنیا گاهى از نتایج عمل خود فرار مىکنند، انسان قادر است در آن دنیا از نتایج عملش رهائى یابد و از آن فرار کند. در صورت عدم امکان فرار، آنطور که قران مىفرماید، چه ضمانتى انسان را به قبول نتایج اعمالش در دنیا وآخرت وادار مىکند؟ قران مىفرماید: این ضمانت تنها نفس انسان است.
به منظور روشن شدن منظور قران به مثال زیر توجه فرمائید: شخصى که به دیگرى قرض مىدهد، به منظور اینکه در موعد مقرر وصولش ممکن باشد، معمولا ضمانتى را از طرف مقابل دریافت مىکند و این ضمان که رهن نام دارد نزد قرض دهنده محفوظ مىماند تا در صورتى که قرض گیرنده منکر شود در آن تصرف کند.
نفس انسان عین رهنى است که نزد خداوند محفوظ و در مقابل عمل انسان در حوزه قدرت و سلطنتخداوند قرار دارد. در صورتى که ظلم یا تجاوز یا بدى کند نمىتواند از نتایج عملش فرار کند، چون نفس وى درگرو خداوند است. همانطور که قرض دهنده حق خودش را از عین مرهونه اخذ مىکند، خدا نیز در صورتى که انسان عمل سوء یا ظلمى انجام دهد از نفس وى اخذ مىکند.
نکته جالب این است که در این معامله رهن گذار و عین مرهونه یکى است مثل این که مجرم نزد حاکم زندان باشد، در این صورت، حاکم احتیاج به رهین دیگرى ندارد. هر جریمهاى که به عهده زندانى باشد مستقیما از خود وى طلب مىشود، چون خود وى در گروست.
اصل بقاء عمل.
این اصل از مهمترین اصول در فرهنگ اسلامى و قریب به نظریهاى است که لاووازیه دانشمند فرانسوى در فیزیک در اثبات (بقاء ماده) ابراز کرده است. طبق نظریه قرآن، هیچ کوشش و عملى از انسان از بین نمىرود، از هر نوعى که باشد، و هر بهرهاى از صلاح و فساد که داشته باشد.
خداوند مىفرماید: «روزى که هر کسى آنچه کار نیک به جاى آورده و آنچه بدى مرتکب شده، حاضر شده مىیابد، و آرزو مىکند کاش میان او و آن [کارهاى بد] فاصلهاى دور بود. (آل عمران 30)
پس هر کار خیر یاشرى که از انسان سر مىزند و انسان تصور مىکند که گذشت زمان آن را از بین مىبرد، به آخرت منتقل مىشود و آن را پیش روى خویش مىبیند، با اینکه ممکن است کاملا آن را فراموش کرده باشد.
«فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره» (زلزال)
این آیه به روشنى و با قوت اصل فوق را بیان مىکند. پس ممکن نیست ذرهاى از اعمال خیر و شر در این عالم از بین برود بلکه کار و عمل انسان باقى خواهد ماند. خداوند مىفرماید: «و کارنامه نهاده مىشود، آنگاه بزهکاران را از آنچه در آن استبیمناک مىبینى و مىگویند: «اى واى بر ما، این چه نامهاى است که هیچ [کار] کوچک و بزرگى را فرو نگذاشته، جز اینکه همه را بحساب آورده است و آنچه را انجام دادهاند حاضر یابند، و پرودگار تو به هیچ کس ستم روانمىدارد.»(کهف: 49)
نقش عمل بر صفحه نفس.
از دیدگاه مردم عمل تنها بر صفحه نفس تاثیر نمىگذارد، بلکه بر آن نقش مىبندد و ثابت مىماند اما قران مطلبى عمیقتر بیان مىکند. و آن اینکه عمل آنچنان بر صفحه نفس ثابت مىماند که بر طرف کردن آن غیر ممکن استخداوند مىفرماید:
«کارنامه هر انسانى را به گردن او بستهایم، و روز قیامتبراى او نامهاى که آن را گشاده مىبیند بیرون مىآوریم.» (اسراء: 13)
همانطور که مفسران مىگویند کارنامهاى که خداوند به گردن ما آویخته همان اعمال ماست، و چیزى غیر از صفحه نفس ما، که اعمالمان بر آن نقش بسته، نیست.
مرحوم فیض کاشانى در تفسیر صافى درباره این آیه شریفه مىگوید: این کارنامه همان روح انسان است که عمل انسان بر آن نقش بسته، همچنین بر نفس وى و اعضا و جوارحش نقش مىبندد و اعضا و جوارح در روز قیامت انسان را رسوا مىکنند.
شهادت انسان نسبتبه خود
به نظر قران شهادت انسان بر خود در عالم در (پیمان فطرى بین خدا و انسان) شروع شده است و روز رستاخیز کامل مىشود. درباره میثاق، خداوند مىفرماید: واشهد هم على انفسهم و درباره شهادت روز قیامت مىفرماید: شاهدین على انفسهم بالکفر (توبه: 17) «در حالى که به کفر خویش شهادت مىدهند.» (توبه: 17) شهادت از نظر مفهوم، غیر از اعتراف است، در روز قیامت همان طور که بر نفس خود شهادت مىدهد معترف و مقر است که به آن ظلم کرده، خداوند مىفرماید: پس به گناه خود اقرار مىکنند و مرگ باد بر اهل جهنم (ملک: 11) در اینجا شاهد همان مشهود علیه است، و وحدت شاهد و مشهود علیه از ویژگىهاى قران است و همانطور که انسان بر خودش شهادت مىدهد، اعضاء و جوارحش نیز در آن روز سخت، بر او شهادت مىدهند. خداوند مىفرماید: و [یاد کن] روزى را که دشمنان خدا به سوى آتش گرد آورده و بازداشت مىشوند تا چون بدان رسند و گوششان و دیدگانشان و پوستشان به آنچه مىکردهاند بر ضدشان گواهى مىدهند و به پوستخود مىگویند: «چرا بر ضد ما شهادت دادید؟» مىگویند: «همان خدائى که هر چیز را به زبان آورده ما را گویا گردانیده است، و او نخستین بار شما را آفرید و بسوى او برگردانیده مىشوید» (فصلت: 21)
در شهادت آگاهى شاهد لازم است و بدون حضور شاهد نیز مشهود علیه محقق نمىشود. پس در زندگى این دنیا ناچار اعضاء باید نوعى آگاهى نسبتبه اعمال و تصرفات ما داشته باشند تا شهادت کامل شود. خدا نسبتبه خلق خود و نشانههایش عالمتر و نسبتبه اینکه چگونه این شهادت کامل شود داناتر است.
مسؤلیت انسان نسبتبه خود
خداوند مىفرماید: «چیزى را که بدان علم ندارى دنبال مکن، زیرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد» (اسراء: 36) و در هر مسؤولیتسه طرف لازم است; 1- سؤال کننده 2- سؤال شونده 3- شىء مورد سؤال
بدون شک سؤال کننده خداوند است. خود انسان سؤال شونده و شىاى مورد سؤال است.
انسان حسابرس خویش است.
خداوند مىفرماید: «نامهات را بخوان; کافى است که امروز خودت حسابرس خود باشى.» (اسراء: 14) در اینجا نیز محاسبه کننده و محاسبه شونده یکى است. پس انسان خودش را محاسبه مىکند و به حسابرس دیگرى نیاز نیست و همانطور که شاهد نفس خود مىباشد حسابرس آن نیز هست.
دشمنى انسان نسبتبه خود
کسانى که در دنیا دعوت خداوند را اجابت نمىکنند با خود دشمنى مىکنند و اگر با خود دشمنى نمىکردند هر آینه دعوت خداوند را اجابت مىکردند، خداوند (یاملائکه) در آخرت به آنها خطاب مىکند که: دشمنى خدا نسبتبه آنها در آخرت شدیدتر از دشمنى آنها به خودشان در دنیا مىباشد.
خداوند مىفرماید: کسانى که کافر بودهاند مورد ندا قرار مىگیرند که: قطعا دشمنى خدا از دشمنى شما نسبتبه همدیگر سختتر است، آنگاه که بسوى ایمان فراخوانده مىشدید و انکار مىورزیدید. (غافر: 10)
کلمه ندا در این آیه به این مطلب اشاره دارد که از مکان دور ندا مىدهند، در حالى که خداوند اصلا از اینها دور نیست (از رگ گردن به اینها نزدیکتر است) و (بین انسان و قلبش حائل است) لکن اینها از خداوند دورند. گناهان و معاصى آنها باعث دورى آنها از خداوند گردیده و مانع شنیدن کلام خداوند از نزدیک شده است. پس همانطور که شخص دور صدا را از دور مىشنود، آنها نیز کلام خدا را از دور مىشنوند.
خلاصه و نتیجه
آنچه ذکر شد مجموعهاى از تصورات قرانى است که صورت دقیقى از روابط انسان با خود را بیان مىکند، و تعامل انسان با خویش راتوضیح داده و به تحلیل این رابطه پرداخته است. با این عناوین مىتوانیم تصور کاملى از رابطه انسان با خود و تحلیل این رابطه داشته باشیم و در نتیجه هیچ راهى براى از بین رفتن تلاش و کوشش انسان باقى نمىماند. هر کار خیر یا شرى از انسان بر صفحه ذهن وجوارح وى باقى مىماند، و خود وى مسئول آنهاست، فرار و خلاصى از آن ممکن نیست چون خود وى در گرو عمل خویش است و خود انسان در روز قیامتبر نفس خویش شهادت مىدهد و آن را محاسبه مىکند. از خود متنفر است و به سبب افعالى که انجام داده بر خود خشم مىورزد. این بدىها تبدیل به مصیبتها، رنجها و حوادث در زندگى دنیا و تبدیل به عذاب سوزان در آخرت مىشود.
بنابراین، قران نه تنها اصل تعامل و رابطه انسان با خود را بیان مىکند بلکه به حقیقى عمیقتر مىپردازد و آن اینکه هر گونه تلاشى و کوشش که انسان انجام دهد دیر یا زود به خود وى بر مىگردد و از مصادیق تعامل انسان با خود مىباشد.
زیان نفس
از مفاهیم جالب قرانى مفهوم زیان نفس است. خداوند مىفرماید: «والعصر ان الانسان لفى خسر الا الذین آمنو و تواصوا با الحق و تواصوا باالصبر»
زندگى انسان در این دنیا محدود مىباشد، سرمایه انسان ایامى است که در این دنیا زندگى مىکند.
در حدیث آمده است (یا بن آدم انما انت ایامک) یعنى (اى بشر تو همین روزهاى زندگىات هستى) پس هر روز که از زندگى انسان بگذرد جزئى از او رفته است.
وقتى همه روزهاى عمر یک انسان به پایان رسید، نقش وى و همه سرمایهاش در این دنیا تمام شده است. پس دنیا براى انسان میدان عمل، تجارت و تولید و آخرت مرحله برداشت و حسابرسى است.
(امروز هنگام عمل است نه حساب و فردا موقع حساب است نه عمل) (الیوم عمل و لاحساب و غدا حساب و لاعمل) بنابراین سرمایه انسان روزهائى است که خداوند براى وى در این دنیا مقدر کرده است. اگر روزى از عمر وى بدون انجام عملى صالح بگذرد آن جزء از عمرش را به زیان سپرى کرده و اگر همه عمرش به پایان رسد در حالى که عمل صالحى را انجام ندهد تمام عمرش زیان کرده و این خسران مبین است. در نتیجه اگر به خدا ایمان نیاورد و عمل صالح انجام ندهد و به صبر و حق توصیه نکند در زیان دائمى بسر مىبرد.