آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۱۱

چکیده

متن

«ح (در ترجمه آیات قرآن، در این مقاله، از ترجمه آقاى محمدمهدى فولادوند استفاده کرده‏ام. مترجم.) ح‏»
«ح (این مقاله در دهمین کنفرانس حوزه و دانشگاه، آذرماه 76 ارائه گردید.) ح‏»
پیش درآمد
مسئولیت دین در زندگى انسان، تنظیم روابط انسانى است و روابطى که دین در زندگى انسان به تنظیم آنها مى‏پردازد چهار نوع است:
1. رابطه انسان با خدا
2. رابطه انسان با خود
3. رابطه انسان با دیگران
4. رابطه انسان با اشیاء و افکار
این روابط جنبه مثبت و منفى دارند. رابطه انسان با خدا گاهى به بندگى، توبه، تضرغ، اخلاص، حسن ظن، شکر و یقین متصف مى‏شود و گاهى به کفر، انکار، استکبار و سوءظن. رابطه انسان با دیگران گاهى به تندى، زورگویى، ملامت، دشمنى، جنگ، بغض، خیانت و تنفر متصف مى‏شود و گاهى به نرمى، بخشش، آسان‏گیرى، تسامح، خدمت، دوستى، نیکى و امانت.
رابطه انسان با اشیاء و افکار گاهى به افساد، تبذیر، تخریب و اهمال متصف مى‏شود و گاهى به اصلاح، آبادانى، رشد و حفظ رابطه انسان با خود بعد از رابطه با خدا از مهمترین، پیچیده‏ترین، ظریفترین و دقیق‏ترین این روابط بشمار مى‏آید.
گاهى انسان نسبت‏به خود و ارزشهاى خود جاهل است چنانکه خداوند مى‏فرماید:
ما امانت [الهى و بار تکلیف] را بر آسمانها و زمین وکوهها عرضه کردیم، پس، از برداشتن آن سرباز زدند واز آن هراسناک شدند، و [لى] انسان آن را برداشت; راستى او ستمگرى نادان بود. (احزاب;72).
جاهل به خود و به ارزشهاى خود، ظالم به خود است و گاهى انسان از کسانى است که خداوند خودش را به آنها نشان داده و آنها را به ارزشهاى خویش واقف ساخته و به آیات خود آگاه نموده است.
چنانکه خداوند مى‏فرماید:
«به زودى نشانه‏هاى خود را در افقها [ى گوناگون] و در دلهایشان بدیشان خواهیم نمود تا برایشان روشن گردد که او خود حق است‏» (فصلت: / 54).
گاهى انسان ارزش خویش را شناخته به آن احترام مى‏گذارد، و گاهى نفس خود و مواهبى را که خداوند در آن قرار داده کوچک شمرده و آن را حقیر مى‏شمارد.
گاهى از خود فرار مى‏کند و به انواع کارهاى بیهوده‏اى که باعث دورى وى از خود مى‏گردد، روى مى‏آورد، به مواد مخدر و خودکشى پناه مى‏برد. گاهى مى‏داند که چگونه با جدیت‏با واقعیت مواجه شود. گاهى با خود هماهنگ است و گاهى در رابطه‏اش با خود دچار آشفتگى و پریشانى است. گاهى دوست دار خود است و گاهى دشمن خود، گاهى به یاد خویش است و گاهى خود را فراموش مى‏کند. گاهى بر خویشتن مسلط است و گاهى نفس بر او غالب است، گاهى در خود فرو مى‏رود و گاهى عکس این حالت را دارد، گاهى خود را هلاک مى‏کند و گاهى باعث احیاء خود مى‏شود، خداوند مى‏فرماید:
«و جز خویشتن را به هلاکت نمى‏افکنند» (انعام: 24)
گاهى با خود صادقانه رفتار مى‏کند و گاهى به آن خدعه مى‏زند، خداوند مى‏فرماید:
«ببین چگونه به خود دروغ مى‏گویند و آنچه بر مى‏بافتند از ایشان یاوه شد.» (انعام: 24)
گاهى به خطاى خویش اعتراف نموده و خود را مورد انتقاد قرار مى‏دهد، گاهى مغالطه مى‏کند و خطاهاى خود و هواهاى نفسانى را نیکو جلوه مى‏دهد، گاهى عنان نفس را در شهوترانى رها مى‏کند و گاهى با تمام نیرو آن را تحت‏سلطه خویش قرار مى‏دهد و از حدود الهى تجاوز نمى‏کند. گاهى در طلب راحتى و غرق در شهوات عنان نفس را رها مى‏کند و گاهى با تحمل زحمت و مشقت در رشد و کمال آن مى‏کوشد. گاهى خود را بالا مى‏برد و گاهى خود را کوچک مى‏شمارد، گاهى به حالت از خود بیگانگى دچار مى‏شود، گاهى با آن مانوس و در خلوت تنهائى با تامل در خود لذت مى‏برد و از این قبیل روابط مثبت و منفى با خود. از آنجا که رابطه انسان با خود غالبا از ظرافت‏خاصى برخوردار است، هنگامى که این رابطه منفى است‏خسارت آن را درک نمى‏کند. گاهى انسان در تجارت مال (کم یا زیاد) ضرر مى‏بیند اما آن را احساس مى‏کند و درصدد جبران بر مى‏آید، لکن گاهى به خودش زیان مى‏رساند - که از بزرگترین نوع خسارت به شمار مى‏آید - و این خسارت پیوسته زیاد مى‏شود تا همه وجودش را فرا مى‏گیرد، «قسم به عصر که واقعا انسان دستخوش زیان است.» (و العصر) و باز مى‏فرماید: «خودباختگان کسانى‏اند که ایمان نمى‏آورند.» (انعام: 12) گاهى انسان به فرد دیگرى غیر از خودش ظلم مى‏کند در این صورت آن را احساس مى‏کند و مى‏کوشد از طریق نیکى و عدل آن را جبران کند، لکن گاهى به خود ظلم مى‏کند اما آن را احساس نمى‏کند گاهى انسان بى‏گناهى را از بین مى‏برد و به بزرگى گناه خود پى مى‏برد، و گاهى خودش را هلاک مى‏کند اما این گناه را درک نمى‏کند.
خداوند مى‏فرماید: «از بین نمى‏برند جز خودشان را». ضرر ناشى از رابطه منفى انسان با خود، شبیه ضررى است که از رابطه منفى وى با خداوند به او مى‏رسد.
امروزه رابطه انسان با خود ضمن تحلیلهاى روانى در دایره محدودى بررسى مى‏شود. در حالى که اولین بار قران به این رابطه و اهمیت و ارزش آن در زندگى انسان اهتمام ورزید و انسان را به آن آگاه نمود، بررسى‏هاى روانى و انسانى تا کنون قادر به گشودن پیچیدگى این رابطه نشده‏اند. و قران این افق گسترده از روابط انسانى را گشود.
نمونه‏هایى از رابطه انسان با خود در قران
روش قران در این مساله این است که در ضمن مفاهیم متعدد، موارد این رابطه را بیان مى‏کند و با لطافت از آنها مى‏گذرد، به نحوى که انسان به سادگى متوجه تصور و فهم جدید از روابط انسان نمى‏گردد، اما وقتى مجموع آیات را در نظر بگیریم و بعضى را با بعضى دیگر ضمیمه کنیم، در مى‏یابیم که قران فهم و تصور جدیدى از روابط انسانى را براى ما بیان نموده است و افق تازه‏اى را که در تاریخ تفکر بشر بى‏سابقه بوده به روى ما گشوده است. در اینجا ابتدا مواردى از آیاتى که رابطه با خود را بیان مى‏کند، ذکر مى‏کنیم و آنگاه به بررسى آنها مى‏نشینیم.
1) گاهى انسان براى بدست آوردن خشنودى خداوند خودش را به خدا مى‏فروشد «و در عوض خشنودى خداوند را بدست مى‏آورد» و این از بهترین معاملات در زندگى انسان به حساب مى‏آید، خداوند مى‏فرماید: «و از میان مردم کسى است که جان خود را براى طلب خشنودى خدا مى‏فروشد و خدا نسبت‏به [این] بندگان مهربان است. (بقره: 207)
2) گاهى‏خود را به‏سفاهت مى‏زند که‏این از زشت‏ترین نوع سبک مغزى بشمار مى‏رود، خداوند مى‏فرماید: «وچه کسى - جز آنکه به سبک مغزى گراید - از آیین ابراهیم روى بر مى‏تابد؟ و ما او را در این دنیا بر گزیدیم; و البته در آخرت [نیز] از شایستگان خواهد بود.» (بقره: 130)
3) گاهى به خود ظلم مى‏کند; هر چند این مطلب عجیب به نظر مى‏رسد لکن در زندگى انسان وجود دارد، خداوند مى‏فرماید:
«هر کس کار بدى کند یا بر خویشتن ستم ورزد، سپس از خدا آمرزش بخواهد، خدا را آمرزنده و مهربان خواهد یافت.» (نساء: 110)
4) گاهى بدون اینکه به خود ظلم کند با اعتدال و میانه روى رفتار مى‏کند، خداوند مى‏فرماید:
«برخى از آنها بر خود ستمکارند و برخى از ایشان میانه رو.» (فاطر; 30)
5) گاهى به خود نیکى مى‏کند، خداوند در مورد ذریه ابراهیم و اسحاق مى‏فرماید:
«از ذریه این دو برخى نیکو کارند و برخى به روشنى بر خویش ظلم مى‏کنند.» (صافات; 112)
6) گاهى خود را فراموش مى‏کند و این از عجیب‏ترین حالات فراموشى است، «آیا مردم را به نیکى فرمان مى‏دهید و خود را فراموش مى‏کنید.» (بقره: 44)
7) گاهى بر خودش شهادت مى‏دهد خداوند مى‏فرماید:
«و ایشان را برخودشان گواه ساخت.» (اعراف: 72)
8) گاهى به خود خیانت مى‏کند و این از عجیب‏ترین خیانتها در زندگى انسان است، «خدا مى‏دانست که شما با خودتان ناراستى مى‏کردید پس توبه شما را پذیرفت.» (بقره: 187)
9)گاهى با خودش دشمنى مى‏کند و این از عجیب‏ترین دشمنى‏ها است. «کسانى که کافر بوده‏اند مورد ندا قرار مى‏گیرند که: قطعا دشمنى خدا از دشمن شما با همدیگر سخت‏تر است.» (غافر: 10)
10) گاهى به خود نیرنگ مى‏زند، خداوند مى‏فرماید:
«با خدا و مؤمنان نیرنگ مى‏بازند، ولى جز به خویشتن نیرنگ نمى‏زنند.» (بقره: 9)
11) گاهى خود را گمراه مى‏کند.
«جز خودشان کسى را گمراه نمى‏کنند.» (آل عمران: 69)
12) گاهى به خود دروغ مى‏گوید.
«ببین چگونه به خود دروغ مى‏گویند و آنچه بر مى‏بافتند از ایشان یاوه شد.» (انعام: 24)
13) گاهى خود را هلاک مى‏کند، «جز خویشتن را به هلاکت نمى‏افکنند.» (انعام: 26)
14) گاهى به خود زیان مى‏رساند،
«قسم به عصر که واقعا انسان دستخوش زیان است.» (عصر).
15) گاهى به خود بخل مى‏ورزد، «پس برخى از شما بخل مى‏ورزند، هر کس بخل ورزد تنها به زیان خود بخل ورزیده.» (محمد: 38) این پانزده مورد از جمله نمونه‏هایى است که قران درباره رابطه انسان با خود و تعامل با خویش بیان مى‏کند.
تحلیل رابطه
اکنون به منظور شناخت چگونگى تحلیل این رابطه از سوى قران و نیز چگونگى تفهیم آن بار دیگر به قران بر مى‏گردیم. روش قران در تحلیل رابطه انسان با خودش و نیز در تعامل انسان با خود کاملا جدید بود، قران دشمنى انسانها نسبت‏به یکدیگر و تجاوز از حدود الهى را ظلم انسان به خود مى‏داند نه به غیر.
«هر کسى کار بدى انجام دهد یا به خود ظلم کند سپس از خداوند طلب بخشش کند خداوند را توبه پذیر و بخشنده مى‏یابد.»
همچنین قران بخل‏ورزى انسان در انفاق به غیر را از نوع بخل به خود به حساب آورد.
در تحلیل این رابطه، قران مجموعه‏اى از موضوعات و عناوینى را بیان مى‏کند که توضیح مى‏دهد چگونه آنچه به تصور انسان رابطه با غیر به حساب مى‏آید، به رابطه با خودش بر مى‏گردد. این عناوین بطور اجمال عبارتند از:
انسان آنچه را که انجام مى‏دهد در واقع کسب مى‏کند.
این نظریه قرانى جدید در افق فکر بشر بیان مى‏دارد که انسان هر عملى انجام دهد در واقع آن را کسب مى‏کند، قران در این مورد دقیق است. خداوند مى‏فرماید: «و هر کس گناهى مرتکب شود، فقط آن را به زیان خود مرتکب شده.» (نساء:111)
ارتکاب و کشیدن گناه به سمت‏خود، در فهم عرفى، در مقابل صدور گناه، مى‏باشد ولى قران به ما گوشزد مى‏کند که هر گناهى از انسان صادر شود خود وى آن را مرتکب شده است. هیچ گناهى از انسان صادر نمى‏شود مگر اینکه انسان آن را به سمت‏خود مى‏کشد و آن را انجام مى‏دهد. خداوند مى‏فرماید: «کل نفس بما کسبت رهینه‏» یعنى (هر نفسى در گرو اعمالى است که انجام مى‏دهد.) (مدثر: 38)
و مى‏فرماید «کل امرى بما کسب رهین‏» یعنى (هر کس در گرو دستاورد خویش است.) (طور: 21) پس به نظر قران هر عملى که از انسان صادر مى‏شود، در حقیقت‏خود وى آن را انجام داده است.
به نظر قران تمام افعال انسان کسبى است و انسان با انجام هر کارى یا مرتکب خیر مى‏شود و یا شر، اگر کار نیک انجام دهد، حسنه و اگر کار بدى انجام دهد، سیئه کسب مى‏کند.
اعمال انسان به خود وى بر مى‏گردد.
همانطور که انسان انجام دهنده عمل است، عمل نیز به صاحبش بر مى‏گردد. بازگشت این دو به یک چیز است لکن با دو اسلوب مختلف و قران در آیه زیر هر دو اسلوب را با هم به کار برده مى‏فرماید: «ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اساتم فلها» «اگر نیکى کنید به خود نیکى کرده‏اید و اگر بدى کنید به خود بد کرده‏اید.»
نکته حایز اهمیت این است که لام در کلمه (لانفسکم) به دلیل جمله بعد که مى‏فرماید: «و اگر بدى کردید به خود بد کردید،» به معنى (مصلحت) نیست، چنانکه گفته مى‏شود کلمه طیبه به نفع انسان و کلمه خبیثه بر ضرر اوست. بنابراین، معنى آیه شریفه این است که خوبى و بدى انسان به خود وى بر مى‏گردد. اگر کار نیک انجام دهد قطعا خودش سود مى‏برد و اگر کار بد انجام دهد قطعا ضرر آن به خود وى بر مى‏گردد.
روایت قیس بن عاصم
قیس بن عاصم نقل مى‏کند: با جماعتى از قبیله بنى‏تمیم خدمت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم رسیدیم، عرض کردم یا رسول الله ما را نصیحتى کن، ما اهل بیابان هستیم، پیامبر فرمود.
اى قیس ناچارى از همراهى که با تو دفن مى‏شود، در حالى که تو مرده‏اى او زنده است. اگر همراهت گرامى باشد تو را گرامى مى‏دارد و اگر پست‏باشد تو را وا مى‏گذارد. برانگیخته نمى‏شوى مگر با او و سئوال نمى‏شوى مگر از او، بنابراین سعى کن آن را صالح کنى، اگر صالح باشد با آن انس دار و اگر فاسد باشد جز از او وحشت ندار، و آن همراه، عمل تو است.
در آیات فراوانى از قران بر این حقیقت قرانى تاکید و تصریح شده است که:
کارهاى خوب و بدى که از انسان صادر مى‏شود به خود وى برگشت مى‏کند، پس اگر کار خیر باشد از آن سود مى‏برد و اگر شر باشد به وى ضرر مى‏رسد.
در آیات ذیل تامل کنید:
«هر کس گناهى مرتکب شود، فقط آن را به زیان خود مرتکب شده.» (نساء: 111)«پس هرکه به دیده بصیرت ننگرد به سود خود او و هرکس از سر بصیرت ننگرد به زیان خود اوست.»(انعام: 104)
«هر کس به راه آمده، تنها به سود خود به راه آمده و هر کس بیراهه رفته تنها به زیان خود بیراهه رفته است.» (اسراء: 15)
«و هرکس سپاس گزارد، تنها به سود خویش سپاس مى‏گزارد.» (نمل: 40)
«هر کس پاکیزگى جوید، تنها براى خود پاکیزگى مى‏جوید.» (فاطر: 18)
«هر کس هدایت‏شود، به سود خود او است و هر کس بیراهه رود تنها به زیان خودش گمراه مى‏شود.» (زمر: 41)
«هر که کار شایسته کند به سود خود او است و هر که کار بد کند، به زیان خود او است.» (فصلت: 46)
«هر که پیمان شکنى کند، تنها به زیان خود پیمان مى‏شکند.» (فتح: 10)
«پس برخى از شما بخل مى‏ورزند، و هر کس بخل ورزد تنها به زیان خودبخل ورزیده.» (محمد: 38)
بدیها به مصائب تبدیل مى‏شوند.
بدیهایى که همراه با انسان باشند، در زندگى به رنجها وبدبختیها تبدیل مى‏شوند. خداوند مى‏فرماید: «و هر مصیبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست.» (شورى: 31)
و مى‏فرماید: «آنچه از بدى به تو مى‏رسد از جانب خودت مى‏باشد.» (نساء: 79)
این آیات روشنگر این است که بدى‏ها و گناهان در زندگى افراد و امت‏ها به بدبختیها، رنجها و بلاها و مشکلات اقتصادى و سیاسى و همچنین به حوادث طبیعى تبدیل مى‏شود. همانطور که گناهان و معصیتهاى افراد در آخرت تبدیل به عذاب جهنم مى‏شود.
نفس در گرو عمل است.
این حقیقتى ظریف از حقایق قران است. قران در آنجا که مى‏فرماید: «براى انسان جز حاصل تلاش او نیست.» (نجم:39) حقیقتى بس بزرگتر از حقایق این عالم را بیان مى‏کند و آنجا که مى‏فرماید: «هر کس هموزن ذره‏اى نیکى کند آن را خواهد دید و هرکس ذره‏اى بدى کند آن را خواهد دید.» (زلزال: 8،7). حقیقت‏بزرگى را بیان مى‏کند. پس عملى که از انسان صادر مى‏شود چه خوب، چه بد راه انسان را معین مى‏کند.
این حقایق براى کسى که قران بخواند و در آن تامل کند، روشن است. ولکن آیا آنطور که مجرمان در این دنیا گاهى از نتایج عمل خود فرار مى‏کنند، انسان قادر است در آن دنیا از نتایج عملش رهائى یابد و از آن فرار کند. در صورت عدم امکان فرار، آنطور که قران مى‏فرماید، چه ضمانتى انسان را به قبول نتایج اعمالش در دنیا وآخرت وادار مى‏کند؟ قران مى‏فرماید: این ضمانت تنها نفس انسان است.
به منظور روشن شدن منظور قران به مثال زیر توجه فرمائید: شخصى که به دیگرى قرض مى‏دهد، به منظور اینکه در موعد مقرر وصولش ممکن باشد، معمولا ضمانتى را از طرف مقابل دریافت مى‏کند و این ضمان که رهن نام دارد نزد قرض دهنده محفوظ مى‏ماند تا در صورتى که قرض گیرنده منکر شود در آن تصرف کند.
نفس انسان عین رهنى است که نزد خداوند محفوظ و در مقابل عمل انسان در حوزه قدرت و سلطنت‏خداوند قرار دارد. در صورتى که ظلم یا تجاوز یا بدى کند نمى‏تواند از نتایج عملش فرار کند، چون نفس وى درگرو خداوند است. همانطور که قرض دهنده حق خودش را از عین مرهونه اخذ مى‏کند، خدا نیز در صورتى که انسان عمل سوء یا ظلمى انجام دهد از نفس وى اخذ مى‏کند.
نکته جالب این است که در این معامله رهن گذار و عین مرهونه یکى است مثل این که مجرم نزد حاکم زندان باشد، در این صورت، حاکم احتیاج به رهین دیگرى ندارد. هر جریمه‏اى که به عهده زندانى باشد مستقیما از خود وى طلب مى‏شود، چون خود وى در گروست.
اصل بقاء عمل.
این اصل از مهمترین اصول در فرهنگ اسلامى و قریب به نظریه‏اى است که لاووازیه دانشمند فرانسوى در فیزیک در اثبات (بقاء ماده) ابراز کرده است. طبق نظریه قرآن، هیچ کوشش و عملى از انسان از بین نمى‏رود، از هر نوعى که باشد، و هر بهره‏اى از صلاح و فساد که داشته باشد.
خداوند مى‏فرماید: «روزى که هر کسى آنچه کار نیک به جاى آورده و آنچه بدى مرتکب شده، حاضر شده مى‏یابد، و آرزو مى‏کند کاش میان او و آن [کارهاى بد] فاصله‏اى دور بود. (آل عمران 30)
پس هر کار خیر یاشرى که از انسان سر مى‏زند و انسان تصور مى‏کند که گذشت زمان آن را از بین مى‏برد، به آخرت منتقل مى‏شود و آن را پیش روى خویش مى‏بیند، با اینکه ممکن است کاملا آن را فراموش کرده باشد.
«فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره‏» (زلزال)
این آیه به روشنى و با قوت اصل فوق را بیان مى‏کند. پس ممکن نیست ذره‏اى از اعمال خیر و شر در این عالم از بین برود بلکه کار و عمل انسان باقى خواهد ماند. خداوند مى‏فرماید: «و کارنامه نهاده مى‏شود، آنگاه بزهکاران را از آنچه در آن است‏بیمناک مى‏بینى و مى‏گویند: «اى واى بر ما، این چه نامه‏اى است که هیچ [کار] کوچک و بزرگى را فرو نگذاشته، جز اینکه همه را بحساب آورده است و آنچه را انجام داده‏اند حاضر یابند، و پرودگار تو به هیچ کس ستم روانمى‏دارد.»(کهف: 49)
نقش عمل بر صفحه نفس.
از دیدگاه مردم عمل تنها بر صفحه نفس تاثیر نمى‏گذارد، بلکه بر آن نقش مى‏بندد و ثابت مى‏ماند اما قران مطلبى عمیق‏تر بیان مى‏کند. و آن اینکه عمل آنچنان بر صفحه نفس ثابت مى‏ماند که بر طرف کردن آن غیر ممکن است‏خداوند مى‏فرماید:
«کارنامه هر انسانى را به گردن او بسته‏ایم، و روز قیامت‏براى او نامه‏اى که آن را گشاده مى‏بیند بیرون مى‏آوریم.» (اسراء: 13)
همان‏طور که مفسران مى‏گویند کارنامه‏اى که خداوند به گردن ما آویخته همان اعمال ماست، و چیزى غیر از صفحه نفس ما، که اعمالمان بر آن نقش بسته، نیست.
مرحوم فیض کاشانى در تفسیر صافى درباره این آیه شریفه مى‏گوید: این کارنامه همان روح انسان است که عمل انسان بر آن نقش بسته، همچنین بر نفس وى و اعضا و جوارحش نقش مى‏بندد و اعضا و جوارح در روز قیامت انسان را رسوا مى‏کنند.
شهادت انسان نسبت‏به خود
به نظر قران شهادت انسان بر خود در عالم در (پیمان فطرى بین خدا و انسان) شروع شده است و روز رستاخیز کامل مى‏شود. درباره میثاق، خداوند مى‏فرماید: واشهد هم على انفسهم و درباره شهادت روز قیامت مى‏فرماید: شاهدین على انفسهم بالکفر (توبه: 17) «در حالى که به کفر خویش شهادت مى‏دهند.» (توبه: 17) شهادت از نظر مفهوم، غیر از اعتراف است، در روز قیامت همان طور که بر نفس خود شهادت مى‏دهد معترف و مقر است که به آن ظلم کرده، خداوند مى‏فرماید: پس به گناه خود اقرار مى‏کنند و مرگ باد بر اهل جهنم (ملک: 11) در اینجا شاهد همان مشهود علیه است، و وحدت شاهد و مشهود علیه از ویژگى‏هاى قران است و همانطور که انسان بر خودش شهادت مى‏دهد، اعضاء و جوارحش نیز در آن روز سخت، بر او شهادت مى‏دهند. خداوند مى‏فرماید: و [یاد کن] روزى را که دشمنان خدا به سوى آتش گرد آورده و بازداشت مى‏شوند تا چون بدان رسند و گوششان و دیدگانشان و پوستشان به آنچه مى‏کرده‏اند بر ضدشان گواهى مى‏دهند و به پوست‏خود مى‏گویند: «چرا بر ضد ما شهادت دادید؟» مى‏گویند: «همان خدائى که هر چیز را به زبان آورده ما را گویا گردانیده است، و او نخستین بار شما را آفرید و بسوى او برگردانیده مى‏شوید» (فصلت: 21)
در شهادت آگاهى شاهد لازم است و بدون حضور شاهد نیز مشهود علیه محقق نمى‏شود. پس در زندگى این دنیا ناچار اعضاء باید نوعى آگاهى نسبت‏به اعمال و تصرفات ما داشته باشند تا شهادت کامل شود. خدا نسبت‏به خلق خود و نشانه‏هایش عالمتر و نسبت‏به اینکه چگونه این شهادت کامل شود داناتر است.
مسؤلیت انسان نسبت‏به خود
خداوند مى‏فرماید: «چیزى را که بدان علم ندارى دنبال مکن، زیرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد» (اسراء: 36) و در هر مسؤولیت‏سه طرف لازم است; 1- سؤال کننده 2- سؤال شونده 3- شى‏ء مورد سؤال
بدون شک سؤال کننده خداوند است. خود انسان سؤال شونده و شى‏اى مورد سؤال است.
انسان حسابرس خویش است.
خداوند مى‏فرماید: «نامه‏ات را بخوان; کافى است که امروز خودت حسابرس خود باشى.» (اسراء: 14) در اینجا نیز محاسبه کننده و محاسبه شونده یکى است. پس انسان خودش را محاسبه مى‏کند و به حسابرس دیگرى نیاز نیست و همانطور که شاهد نفس خود مى‏باشد حسابرس آن نیز هست.
دشمنى انسان نسبت‏به خود
کسانى که در دنیا دعوت خداوند را اجابت نمى‏کنند با خود دشمنى مى‏کنند و اگر با خود دشمنى نمى‏کردند هر آینه دعوت خداوند را اجابت مى‏کردند، خداوند (یاملائکه) در آخرت به آنها خطاب مى‏کند که: دشمنى خدا نسبت‏به آنها در آخرت شدیدتر از دشمنى آنها به خودشان در دنیا مى‏باشد.
خداوند مى‏فرماید: کسانى که کافر بوده‏اند مورد ندا قرار مى‏گیرند که: قطعا دشمنى خدا از دشمنى شما نسبت‏به همدیگر سخت‏تر است، آنگاه که بسوى ایمان فراخوانده مى‏شدید و انکار مى‏ورزیدید. (غافر: 10)
کلمه ندا در این آیه به این مطلب اشاره دارد که از مکان دور ندا مى‏دهند، در حالى که خداوند اصلا از اینها دور نیست (از رگ گردن به اینها نزدیکتر است) و (بین انسان و قلبش حائل است) لکن اینها از خداوند دورند. گناهان و معاصى آنها باعث دورى آنها از خداوند گردیده و مانع شنیدن کلام خداوند از نزدیک شده است. پس همانطور که شخص دور صدا را از دور مى‏شنود، آنها نیز کلام خدا را از دور مى‏شنوند.
خلاصه و نتیجه
آنچه ذکر شد مجموعه‏اى از تصورات قرانى است که صورت دقیقى از روابط انسان با خود را بیان مى‏کند، و تعامل انسان با خویش راتوضیح داده و به تحلیل این رابطه پرداخته است. با این عناوین مى‏توانیم تصور کاملى از رابطه انسان با خود و تحلیل این رابطه داشته باشیم و در نتیجه هیچ راهى براى از بین رفتن تلاش و کوشش انسان باقى نمى‏ماند. هر کار خیر یا شرى از انسان بر صفحه ذهن وجوارح وى باقى مى‏ماند، و خود وى مسئول آنهاست، فرار و خلاصى از آن ممکن نیست چون خود وى در گرو عمل خویش است و خود انسان در روز قیامت‏بر نفس خویش شهادت مى‏دهد و آن را محاسبه مى‏کند. از خود متنفر است و به سبب افعالى که انجام داده بر خود خشم مى‏ورزد. این بدى‏ها تبدیل به مصیبتها، رنجها و حوادث در زندگى دنیا و تبدیل به عذاب سوزان در آخرت مى‏شود.
بنابراین، قران نه تنها اصل تعامل و رابطه انسان با خود را بیان مى‏کند بلکه به حقیقى عمیقتر مى‏پردازد و آن اینکه هر گونه تلاشى و کوشش که انسان انجام دهد دیر یا زود به خود وى بر مى‏گردد و از مصادیق تعامل انسان با خود مى‏باشد.
زیان نفس
از مفاهیم جالب قرانى مفهوم زیان نفس است. خداوند مى‏فرماید: «والعصر ان الانسان لفى خسر الا الذین آمنو و تواصوا با الحق و تواصوا باالصبر»
زندگى انسان در این دنیا محدود مى‏باشد، سرمایه انسان ایامى است که در این دنیا زندگى مى‏کند.
در حدیث آمده است (یا بن آدم انما انت ایامک) یعنى (اى بشر تو همین روزهاى زندگى‏ات هستى) پس هر روز که از زندگى انسان بگذرد جزئى از او رفته است.
وقتى همه روزهاى عمر یک انسان به پایان رسید، نقش وى و همه سرمایه‏اش در این دنیا تمام شده است. پس دنیا براى انسان میدان عمل، تجارت و تولید و آخرت مرحله برداشت و حسابرسى است.
(امروز هنگام عمل است نه حساب و فردا موقع حساب است نه عمل) (الیوم عمل و لاحساب و غدا حساب و لاعمل) بنابراین سرمایه انسان روزهائى است که خداوند براى وى در این دنیا مقدر کرده است. اگر روزى از عمر وى بدون انجام عملى صالح بگذرد آن جزء از عمرش را به زیان سپرى کرده و اگر همه عمرش به پایان رسد در حالى که عمل صالحى را انجام ندهد تمام عمرش زیان کرده و این خسران مبین است. در نتیجه اگر به خدا ایمان نیاورد و عمل صالح انجام ندهد و به صبر و حق توصیه نکند در زیان دائمى بسر مى‏برد.

 

تبلیغات