قرآن و رویان شناسى
آرشیو
چکیده
متن
مساله تعارض و به طور کلى رابطه علم و دین، با توجه به عدم قطعیت دادههاى علمى و تحت تاثیر قرارگرفتن برداشتهاى مختلف از قرآن با تحول علوم، صورتى دیگر به خود مىگیرد. از طرف دیگر، استفاده از ظواهر قرآن با مبانى مختلف، مانند آنکه همه گزارههاى اخبارى قرآن ناظر به واقع استیا اینکه قرآن درصدد تعلیم هیچ علمى به بشر نیست و غایت قصواى آن سعادت و هدایت انسانهاست و اگر به نکتهاى علمى در باب آسمان، زمین، جنین و امثال آن اشارتى دارد از باب تذکر به عبودیت ما و ربوبیت اوست، باز هم مساله علم و دین را پیچیدهتر مىکند. آنچه در این بین مسلم است، عدم تعارض قطعى و واقعى علم و دین است; یا در یافتههاى علمى باید به دیده شک نگریست، یا در ظواهر قرآن باید تاملى از نو داشت. مقاله حاضر، به بحث درباره یکى از مسائل رابطه علم و دین مىنشیند و از یک برداشتخاص حمایت مىکند. تامل و بررسیهاى قرآن پژوهان و علم دوستان در نقد مقاله حاضر به غناى این بحث مىافزاید.
چالشهایى که فرآوردههاى علمى قرون اخیر با ظاهر برخى از معارف دینى داشتهاند، منشا کاوشها و نظریه پردازیهاى گوناگونى در باره رابطه و نسبت علم و دین شده است. این جستار، در پى بررسى همه آیات جنین شناختى قرآن و مقایسه آن با دادههاى علم نیست، بلکه بر آن است تا نکات مهم و برجستهاى را که برخى از آنها، اعجازى علمى براى قرآن معرفى شده است، و برخى دیگر بنابر تفسیرى، مغایر با رهآوردهاى علمى و با نگاهى دیگر کاملا علمى و مطابق با دانش روز قلمداد شده است، بررسى شود. البته در این کاوش از روى اختصار بسیارى از ریزهکاریها و دقایق مطالب قرآنى را از نظر دور داشته و به بیان مسائل عمده و تا حدودى کلى اکتفا کردهایم.
تاریخچه:
پیش از ارسطو، رحم زن را چون کشتزارى براى رشد و تکامل منى مرد به حساب مىآوردند، سپس ارسطو برآن شد که جنین از خون حیض پدید مىآید و منى نقشى جز درانعقاد آن ندارد، همان طور که پنیر مایه، موجب انعقاد شیر مىشود. یکى دیگر از نظریههاى پذیرفته شده تا نیمه قرن هفدهم م. فرضیهآفرینش خود به خودى. (Generation Spontaneous) است که مورد توجه فیزیولوژیستهاى برجستهاى مانند ویلیام هاروى بود.
دیدگاه دیگرى که درقرن هفدهم و هیجدهم حاکمیتیافت، نظریه تکامل (Evolution) بود که بعدا عنوان ( Performation) به خود گرفت و کسانى چون لایبنیتز، هالر و بونه، طرفدار سرسخت آن بودند. در آن موقع اکثر محققان مىپنداشتند که یا یک حیوان به شکل مینیاتور (خیلى کوچک) در تخمک وجود دارد که اسپرماتوزوئید باعث تحریک رشد آن مىشود و یا اینکه زن و مرد در اسپرماتوزئید مینیاتور مىشود، (شکل 1)
و با قرار گرفتن این مینیاتور در داخل اوول، رشد شروع مىشود. آنها معتقد بودند میلیونها از این مینیاتورها یکى در داخل دیگرى (مثل جعبههاى چینى) در داخل تخمدان حوا و یا در بیضه حضرت آدم وجود داشته و موقعى که آخرین و کوچکترین مینیاتور خارج شود نسل بشر پایان مىیابد!... بر اساس این دیدگاه، در روند تکامل جنین، هیچ چیز جدیدى به وجود نمىآید و تکامل آن جز به معناى ظهور و شکوفایى آن نیست، همانند گلى که از غنچه مىشکفد و سر برمىآورد. نقطه مشترک همه آراى جنین شناختى تا نیمه قرن هیجدهم عدم اعتقاد به ارتباط زیستى (Biologic) جنین به پدر و مادر و مشارکت واقعى آن دو در پیدایش آن مىباشد.
پس از اختراع میکروسکوپ در سال 1677، لیون هوک و هام به وجود اسپرم در منى انسان پى بردند و در قرن هیجدهم سپالانزانى و ولف در پى آزمایشهاى بسیار، روشن ساختند که زن و مرد هر دو در پیدایش جنین نقش آفرینند. «ولف» معتقد بود که جنین به صورت کامل نه در اسپرم وجود دارد و نه در اوول، بلکه در آغاز کاملا بسیط مىباشد، سپس به تدریج رشد نموده و داراى اجزا و اعضاى مختلف مىشود. درسال 1829 «شلیدن» (Schleiden) و «شوان» ( Schwan) اعلام کردند که موجودات زنده، مرکب از یاختهها مىباشند. این دیدگاه زیر بناى تشریح، بافتشناسى و رویان شناسى جدید قرار گرفت و در سال 1859 دانشمندان به این نتیجه رسیدند که اسپرم و اوول چیزى جز همین یاختههاى حیاتى نیستند.
در سال 1875 براى اولین بار «هرتویگ» (Hertwig) توانست چگونگى گشنگیرى (Fertilization) اسپرم و اوول را مؤثرند و درسال 1883 «وان بندن» ( VanBeneden) ثابت کرد که آن دو در تکوین جنین نقشى برابر دارند.
گذرى بر جنین شناسى نوین
جنین شناسان مراحل حیات درون رحمى را به سه دوره تقسیم مىکنند: دوره زایگوتیک، دوره جنینى و دوره فیتال.
1- دوره زایگوتیک (Zygotic Period)
هفته اول:
این مرحله از هنگام گشنگیرى (Fertilization) آغاز و تا پایان هفته سوم ادامه مىیابد. عمل گشنگیرى یا لقاح با ترکیب سلول «نرینه» (Spermatazoa) و «مادینه» (Ovum) در رحم صورت مىگیرد و به دنبال آن تخم ( Zygote) پدید مىآید. در میان دویست تا سیصد میلیون اسپرماتوزوئید پرتاب شده در رحم، تنها یکى براى انجام گشنگیرى کافى است و بقیه اسپرماتوزون لقاح کننده را جهت نفوذ بهتر به داخل اووسیت (Ouvsite) کمک مىکنند. (شکل 2)
براى آمادگى عمل گشنگیرى هسته و سیتوپلاسم نطفه مذکر و مؤنث تغییراتى مىکنند. این تغییرات براى دو منظور است:
1- براى کاهش تعداد کروموزوم سلولهاى جرم به نصف سلولهاى سوماتیک، یعنى از 46 به 23 کروموزوم، کاهش کروموزوم براى بقاى گونه (Maintenance of Species) ضرورى است.
2- ... سلول جرم ماده که در ابتدا تقریبا 30 میکرون قطر دارد به علت افزایش سیتوپلاسم آن بسیار بزرگ مىشود و قطر آن به 200 میکرون مىرسد. در مقابل سلول جرم نر تمام سیتوپلاسمش را از دست مىدهد و داراى یک دم شده و فوق العاده متحرک مىگردد. (شکل 3)
تقسیمات پیاپى (Cleavage)
نطفه پس از گشنیده شدن به تقسیمات پیاپى میتوزى مىپردازد. با گذشت چهار روز به شکل یک دانه توت در مىآید که آن را «مرولا» (morulla) مىگویند. سپس مانند مایعى از حفره رحمى (Uterus Cavity) به داخل فضاهاى بین سلولها حفرهاى به نام بلاستولا (Blastocele) پدید مىآید. و مرولا به تدریجبه صورت دایرهاى میان تهى به نام بلاستولا (Blastola) در مىآید. این عمل یک هفته تمام به طول مىانجامد. در این هنگام، یاختههاى بلاستولا به دو گروه سلولى داخلى (Mass Imner Cell) و توده سلولى خارجى (Mass Outer Cell) تبدیل مىشود.
هفته دوم و سوم
در این هفته، تکامل جنین با عمل الصاق و لانه گزینى (Attachment Implanation) آغاز مىشود. و سلولهاى خارجى (Trophoblasts) به نفوذ در بین سلولهاى اپیتالیال مخاط رحم مىپردازند.
در روز هشتم سلولهاى آمبریوبلاست (Embryoblast Cells) به صورت دو لایه زاینده اندودرمال ( Endodermal) واکتودرمال (Ochtodermal) در آمده و جنین به صورت یک صفحه دو لایهاى (Bilaminar Germ Disk) ظاهر مىشود. روز نهم در استروماى اندومترى که تروفوبلاست را احاطه مىکند، احتقان و پرخونى مشاهده مىشود. نیز غشاء هوزر (Heuser Membrane) تشکیل و با اتصال آن به لبههاى اندودرم پوشش داخلى کیسه زرده اولیه (Primitive yolk Sac or Exo - Coelomic Cavity) را تشکیل مىدهند.
در روز یازدهم و دوازدهم خون مادر وارد سیستم لاکونار (Lacunar System) شده و جریان خون رحمى - جفتى ( Uter Placental Circulation) برقرار مىگردد. (شکل 3)
در آغاز هفته سوم لایه زاینده مزودرمال (Mesodermal) تشکیل مىشود. در روز هیجدهم مجراى نوتوکورد ( Notochord) به کیسه زرده متصل مىشود و مجراى موقتى به نام کانال نوروآتریک (Neuro - entric Canal) بین کیسه زرده و حفره آمنیون (Amnion Cavity) پدید مىآید. در خلال هفته سوم، جنین که در آغاز گرد یا بیضى مىنمود تدریجا به صورت گلابى نمایان مىشود و در انتهاى آن یکسرى مویرگهاى کوچک خملى (Tertiary Villi) پدید مىآید که با مویرگهاى ساقه اتصالى و مزودرم خارج جنین مرتبط شده و درخلال هفته چهارم با سیستم گردش خون داخل جنین ارتباط برقرار مىکند.
«البار» بارزترین ویژگى این مرحله را پیوند و آویختگى مىداند. وى در تبیین این «آویختگى» مىگوید: «یاختههاى خارجى داراى ریز خملهاى (Microvilli) متعددى است که آنها را به سلولهاى اندوتلیال (Endothelial cells) مخاطى رحم (Endometrium) متصل مىسازد. این خملها در هم تنیدهاند. سپس تروفوبلاستها ( Trophoblasts) شروع به چسبیدن و شکستن یاختههاى مخاطى رحم مىکنند تا به داخل آن راه یابند... آنگاه تعلق آنها به واسطه سینسیتیو تروفوبلاستها (Syncytiotrophoblasts) که به خملهاى کوریون (Chorionic Villi) تبدیل خواهد شد، آغاز مىگردد و درست مانند آویختگى پلاستولا به جدار رحم است. سپس پلاستولا تقسیم به دو توده سلولى خارجى تغذیه کننده: (Trophoblasts) که وظیفهاش چسبیدن به جدار رحم و تغذیه از آن است.
(و شامل 90 درصد یاختههاى پلاستولا مىباشد) و توده سلولى داخلى (Inner Cell Mass) مىکند (که 10 درصد مجموع یاختههاى پلاستولاست) و خداوند جنین را از این توده داخلى مىآفریند. آنگاه جنین بواسطه ساقه اتصالى ( Connecting Stalk) به کوریون (Chorion) مرتبط و پیوسته مىشود.
در این مرحله، پیوندها و آویختگیهاى متعددى وجود دارد:
1) آویختگى از طریق ریزخملها (Microvilli)
2) آویختگى به وسیله تروفوبلاستها (Trophoblasts)
3) آویختگى به وسیله خملهاى کوریون (Chorionic Villi)
4) آویختگى بینجنین حقیقى و کوریون از طریق ساقه اتصالى (Connecting Stalk) (شکل 4)
2- دوره جنینى (Embryonic Period)
این دوره از هفته چهارم آغاز و تا آخر هفته هشتم امتداد مىیابد. در خلال اینمدت تمام دستگاههاى اصلى بدن ساخته مىشوند. در مرحله اول این دوره (روز 20 تا30) قرینهوار در دو سوى خط وسط تودههاى متراکمى بهنام سومایت ( Somite) تشکیل مىشود و به جنین منظره بندبندى مىدهد. (شکل 5)
در خلال همین هفته، لوله قلب اولیه ((Heart Tube) ایجاد و در داخل حفره پریکارد آویزانمىشود. با پیدایش عروق نافى و زردهاى، دستگاه گردش خون خارج جنین تشکیل و با جوانه زدن مداوم، وارد بدن جنین شده و به دستگاه گردش خون داخل جنینى متصل مىشود. قوسهاى برانشى، ساختمان واضحى را در سطح خارجى جنین پدید مىآورند و دهان اولیه (Stomodeum) ظاهر مىشود. نیز صفحه عصبى (Neural Plate) ، ناودان عصبى (Groove Neural) ، لوله عصبى Neural Tube) و صفحه شنوایى (Otic - Placode) و سپس حباب شنوایى (Otic - Vesicle) پدید مىآیند.
ماه دوم: در آغاز هفته پنجم دستها و پاها بصورت جوانههاى پارو مانندى ظاهر مىشوند. انتهاى تحتانى جوانهها پهن و از قسمت فوقانى متمایز مىگردد ولى قسمت فوقانى استوانهاى مىشود و با ایجاد حلقه تنگى بین این دو قسمت، مچ پدید مىآید. با پیدایش چهار ناودان شعاع مانند، پنج قسمت ضخیمتر در قسمت انتهایى جوانهها مشخص مىشود که بعدا تشکیل دهنده انگشتان خواهد بود. همزمان با تشکیل انگشتان، حلقه تنگتر دیگرى ناحیه فوقانى جوانهها را به دو قسمت تقسیم مىکند و بدینترتیب بازو، ساعد، ران و ساق مشخص مىشوند. (شکل 6)
3- دوره فیتال (Fetal Period)
از ماه سوم تا مرحله تولد را دوران فیتال و جنین را در این مرحله فتوس (Fetus) مىنامند، در این مرحله بدن رشد سریعترى دارد برخلاف سر، که رشد کندترى دارد. در آغاز سومین ماه، سر تقریبا نصف طول جنین نشسته را تشکیل مىدهد و در آغاز ماه پنجم، یک سوم طول بدن ایستاده و به هنگام تولد حدودا یک چهارم آن است. در خلال سومین ماه، صورت شباهتبیشترى به انسان مىیابد و در آخرین ماه جنس فتوس قابل تشخیص است و در خلال ماههاى چهارم و پنجم فتوس به سرعت قد مىکشد. در نیمههاى حیات درون رحمى تقریبا جنین نصف طول بدن در هنگام تولد (23 سانتیمتر ایستاده و 16سانتیمتر نشسته) را دارد. ولى وزن آن تا پایان ماهپنجم به 500 گرم نرسیده است. در این ماه معمولامادر حرکات جنین را حس مىکند. در نیمه دوم زندگى درون رحمى، وزن جنین رو به ازدیاد نهاده و در دو ماه ونیم آخر به اندازه 50 درصد وزن موقع تولد به آن افزوده مىشود، پوست جنین ابتدا به واسطه فقدان بافت همبند و چربى زیر جلدى چروکدار مىنماید، ولى در دو ماه آخر پوست کشیدهشده و حالت عادى به خود مىگیرد. در اواخر این دوره محیط جمجمه از محیط دیگر قسمتهاى بدنبزرگتر است و این یکى از عوامل مهم عبور جنین از مجراى زایمان (مجراى رحمى - مهبلى) است. در هنگام تولد معمولا بیضهها پایین آمده و در کیسه بیضه جایگزین شدهاند و بند ناف تقریبا در وسط شکم قرار دارد.
ادوار شکلگیرى جنین در قرآن
برخى از پژوهشگران مانند «البار» مراحل پیدایش و تکامل جنین از دیدگاه قرآن را هفت مرحله دانستهاند: 1- نطفه 2- علقه 3- مضغة (مخلقة وغیرمخلقة) 4- عظام 5- لحم 6- تسویه، تصویر و تعدیل 7- نفخ روح.
عمده آیاتى که در این رابطه مورد استفاده قرار مىگیرند عبارتند از:
«... انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعا بصیرا» دهر/2
«و.. جعل نسله من سلالة من ماء مهین ثم سواه و نفخ فیه من روحه» سجده/8
«خلق الانسان من علق» علق/2
«هو الذى خلقکم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة ثم یخرجکم طفلا» مؤمن/67
«ایحسب الانسان ان یترک سدى الم یک نطفة من منى یمنى ثم کان علقة فخلق فسوى» قیامت/38
«یا ایها الناس ان کنتم فى ریب من البعث فانا خلقناکم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة ثم من مضغة مخلقة و غیرمخلقة» حج/5
«ولقد خلقنا الانسان من سلالة من طین ثم جعلناهنطفة فى قرار مکین ثم خلقنا النطفة علقة فخلقناالعلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما فکسونا العظام لحما ثم انشا ناه خلقا آخر فتبارک الله احسنالخالقین» مؤمنون/14
اکنون با توجه به اهمیت و بحث انگیزى افزونتر، بهبررسى سه مرحله نخست از ادوار هفتگانه فوق ومیزان انطباق و سازگارى آنها با دستاوردهاى علمىمىپردازیم.
1- نطفه
نطفه در لغتبه معنى «آب اندک» مىباشد و استعمال آن در «منى» از همین روست. این واژه همچنین در سلول نرینه «اسپرم» و «مادینه» (تخمک) و یا ترکیب آندو (تخم) نیز استعمال مىشود. چنانکه از آیه شریفه (...ا لم یک نطفة من منى یمنى...) قیامت/38
همین معنا قابلاستفادهاست.درترجمههاىفارسىقرآن از ابتدا تاکنون معمولا اصل این واژه استفاده شده و معادلپارسىدر برابرش ننهادهاند، ولى در ترجمههاى انگلیسى قرآن به جاى آن واژههاى زیر آمده است:
Sperm Drop (Arbery), Life Germ Shakir, Droped Sperm (H. Palmer),Drop of Seed (Pickthall), Living Germ,Semen.
اختلاف مترجمان در معادل گزینى تا حدودى ناشى از استعمال گوناگون و وجوه مختلف معنایى این کلمه مىباشد.
نطفه امشاج
امشاج جمع مشیج و مشجبه معناى آمیخته ومختلط مىباشد.
در رابطه با اینکه مقصود آیه از ترکیب نطفه چه مؤلفههایى است، احتمالات گوناگونى وجود دارد که اهم آنها عبارتنداز:
1- آمیختگى و لقاح نطفه زن و مرد. این نگرش، رایجترین دیدگاه در میان مفسران پس از نزول وحى تا زمان حاضر بوده است. و کسانى مانند طبرى، ابن کثیر، مراغى، طبرسى و.. آن را پذیرفتهاند. برخى چون مجاهد در تایید این معنا آیه شریفه «...انا خلقناکم من ذکر وانثى...» را گواه گرفتهاند. در «مسند احمد بن حنبل» نیز آمده است که پیامبر درباره چگونگى آفرینش انسان فرمودند: «من نطفة الرجل و من نطفةالمراة»
2- ترکیب نطفه از عناصر و اجزاى گوناگون.
موریس بوکاى در این زمینه مىگوید: مایع منوى از ترشحات مختلفى که از غدد زیر ناشى مىشود تشکیل شده است:
الف) بیضهها: ترشح غده تناسلى مرد حاوى اسپرماتوزوئیدهاست، سلولهاى دراز واجد تاژک دراز، و غوطهور در مایعى سرم گونهاند.
ب) کیسههاى تخمى: این اعضا که مخازن اسپرماتوزوئیدند، نزدیک پروستات قرار گرفته و ترشح خاصى بدون عناصر بارور کننده دارند.
ج) پروستات: مایعى ترشح مىکند که به منى، ظاهر خامهاى و بوى ویژهاش را مىدهد.
د) غدد ملحق به مجارى ادرار که عبارتنداز: غدد کوپر (Cooper) یا غدد مرى (Mery) مترشح، مایعى سیال و غدد لیتره (Littre) که مادهاى مخاطى ترشح مىکنند. وى سپس مىگوید:
«... چگونه مىتوان از توافق متن قرآنى با شناخت علمىاى که از این پدیدهها در عصرمان داریم تحت تاثیر قرار نگرفت».
به نظر مىرسد، مقصود از آمیختگى نطفه در قرآن مجید دقیقا روشن نیست، هرچند آیه شریفه «انا خلقناکم من ذکرو انثى» احتمال اول را تقویت مىکند ولى نافى وجه مقابل آن نیست، از همین رو برخى از مفسرین، مانند صاحب المیزان گونه خاصى از آنها را ترجیح ندادهاند. نیز احتمال آنکه گونه دیگرى از ترکیب و آمیزش نطفه مراد باشد منتفى نیست. در عین حال، با توجه به جمع بودن کلمه «امشاج» به نظر مىرسد مقصود قرآن، گونههاى مختلفى از آمیختگى است و براین اساس مىتوان هر دو وجه ذکر شده را با این آیه منطبق دانست.
به هر حال، آنچه مسلم است دو نکته مىباشد: 1- ابداعى بودن اصل اختلاط نطفه در قرآن. بهترین گواه بر این مطلب تاریخ جنین شناسى است که نشان مىدهد تا قرون اخیر مساله آمیختگى نطفه به هیچ وجه در میان دانشمندان مطرح نبوده است.
2- انطباقپذیرى آن با آخرین رهآوردهاى علمى در جنین شناسى.
2- علق / علقة؟
دومین مرحله رشد و تکامل جنین از دیدگاه قرآن، علقة مىباشد. این واژه پنج مرتبه در آیات: (حج 5، مؤمنون 14، غافر 67، قیامت 38) ذکر گردیده است. در یک مورد نیز کلمه «علق» آمده است:(علق 2). لیکن در مورد اینکه آیا علق همان علقة است و هر دو بیانگر یک مرحله از ادوار جنینى مىباشند یانه، رویکردهاى گوناگونى وجود دارد. از اینرو هریک را جداگانه مورد بررسى قرار خواهیم داد.
علق
علق به معناى: «درآویختن»، «دل بستن»، «چیز چسبان»، «خون» و جمع علقة به معناى «زالوى خون مکنده آبزى» و «آویزگاه» آمده است.
در برخى از ترجمههاى فارسى قرآن، معادلهاى زیر را برابر «علق» نهادهاند:
«خون بسته» (مکارم شیرازى)، «آویزک که همان اسپرماتوزوئید است» (فولادوند)، «خون بسته شده» (معزى)، «لخته خونى» (آیتى)، «یک نطفه زالووش» (بهبودى). در ترجمههاى انگلیسى نیز چنین آمده است:
Blood Clot (Arberymere) Clot ofCongealed Blood (Yousuf Ali), Clot (Shakir, Pickthall), Germ Cell (H.Palmer).
صرف نظر از صحت و سقم هریک از ترجمههاى فوق، آنچه در اینجا جالب توجه است این است کهبسیارى از برگردانهاى بالا، چنین مىنماید کهمترجمان علق را همان علقة یعنى مرحله بعد ازانعقاد نطفه دانستهاند. ولى در ترجمه فارسى بهبودى و انگلیسى پالمر به مرحله اول یعنى نطفه نزدیکتر است.
مفسران قرآن در گذشته چندان توجهى به مساله اتحاد یا اختلاف معنایى علق و علقة نکردهاند و تنها در دهههاى اخیر این مساله مورد بررسى و کاوش قرار گرفته است. در «تفسیر الفرقان» آمده است:
«علق (نه علقة، زیرا علقه حالت دوم جنین و برآمده از علق مىباشد) اسم جنس کرمهاى کوچک چسبنده و جمع آن است. پس علق همان منى است که بر اثر چسبندگى «به هرچیزى چون لباس، بدن یا جدار رحم مىآویزد. و مجموع آن، که حاوى میلیونها نطفه یعنى، اسپرمهاى چسبان است و برخى به بعض دیگر آویخته و تماما بهجدار رحم مىچسبند، علق مىباشد...»
شاید بتوان بر جدایى علق از علقة چنین استشهاد نمود که قرآن در هیچ یک از مواردى که مراحل مختلف جنین را بیان نموده از واژه «علق» استفاده نکرده و همواره کلمه «علقة» را به کار برده است، مانند: حج5، مؤمنون 14، غافر67، قیامت 38، و در مواردى که درباره چگونگى تداوم نسل بشر است تنها به ذکر یک مرحله بسنده مىکند و همواره همان مرحله نخست، یعنى، نطفه را که مبدا اساسى پیدایش جنین استیادآورى مىکند و هر بار یکى از وجوه و خصوصیات آن را بر مىشمرد. مانند: «الم نخلقکم من ماء مهین»، «فجعل نسله من سلالة من ماء مهین»،«خلق من ماء دافق...»، «انا خلقنا الانسان من نطفةامشاج...» در آیات فوق واژههاى «مهین»، «سلالة»، «دافق» و «امشاج» هر یک بیانگر یکى از ویژگیهاى نطفه مىباشند. اکنون احتمال آنکه مقصود از «علق»، که در این آیه به تنهایى ذکر شده است، همان مرحله آغازین تکوین جنین با بیان ویژگى کرمسان و زالووش بودنش باشد تا حدودى موجه مىنماید، لیکن در حدى نیست که بتوان با اطمینان کامل آن را پذیرفته و معناى دیگر را مردود دانست.
علقة
علقة به چند معنا آمده است: «زالوى سرخرنگ آبزى»، «زالوى خون مکنده آبزى، پاره لخته خون»، «انگل سرخرنگ آبزى که به بدن مىچسبد و از آن خون مىمکد...»در ترجمههاى فارسى و انگلیسى قرآن معمولا علق و علقة یکسان معنى شده است ولى در ترجمه فارسى «بهبودى» علقة به معناى «به صورت یک کرم به جدار رحم چسبیده» (5:22)، «به صورت کرم چسبان به جدار رحم» (14:23)، «به صورت جنین به رحم چسبیده» (67:40) آمده است. مفسران قرآن از دیر زمان غالبا علقة را به «خون بسته» معنا کردهاند. در برخى از تفاسیر جدید قرآن مانند تفسیر طنطاوى، المیزان، نمونه و... این معنا یافت مىشود. برخى از مفسران نیز معناى روشنى از آن ارائه نداده و به این بسنده کردهاند که حالتبعدى نطفه است.
تعارض با علم
اکنون این اشکال رخ مىنماید که در رویان شناسى نوین با ابزارهاى سنجش دقیق و چشم مسلح، تمام مراحل پیدایش و تکامل جنین مورد بررسى و کاوش قرار گرفته ولى مشاهده نگردیده است که انسان از مرحله خون بسته عبور کند. لذا برخى تصریح نمودهاند که: «انسان هیچگاه از مرحله خون بسته نگذشته است».
بنابراین، با توجه به قطعى بودن مساله فوق از نظر علمى از یکسو و یگانگى نازل کننده کتاب مبین، و احاطه مطلقه علمى او به زوایاى هستى «ا لا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر»، و صدق و راستى تردید ناپذیر آیات الهى و نیز اینکه کلمه علق وعلقه داراى معانى گوناگونى هستند، به روشنى درمىیابیم که ترجمه و تفسیر آن به «خون بسته» صواب نیست. در مقابل، دو معناى سازگار با ره آوردهاى علمى جدید در برابر این واژه وجود دارد: زالو، شیئى آویزنده و چسبان. برخى معناى دوم را ترجیح داده و کلمه زالو را که با شکل ظاهرى اسپرم مطابقت دارد براى مرحله اول مناسب دیدهاند.
موریس بوکاى مىگوید: «استقرار تخم در رحم به وسیله رشد ترغابههایى [Villosite] که دنباله واقعى تخماند به وقوع مىپیوندد که همانند ریشهها در خاک مىرویند تا آنچه براى رشد تخم لازم است از جداره عضو برگیرند. این ترغابهها تخم را به رحم مىآویزند. شناخت آنها از زمانهاى جدید است.» وى سپس با اشاره به آیه: «خلق الانسان من علق» (علق2) مىگوید: «چیزى که آویخته مىشود ترجمه کلمه «علق» است... [واین] کاملا پاسخگوى واقعیتى است که امروزه به اثبات رسیده است. این مفهوم در چهار آیه دیگر که تطورات متوالى از مرحله قطره منى تا پایان را ذکر مىکند یاد آورى شده است.» مقصود وى از چهار آیه عبارت است از: (حج 5)، (مؤمنون 14)، (غافر 67)، (قیامت 37 - 38). نیز «البار» مىگوید:
«... اساسا علقة به هر چیزى که بچسبد و بیاویزد اطلاق مىگردد... علقة نیز چنین عمل مىکند زیرا به جدار رحم چسبیده و در آن لانه مىگزیند...» بر اساس این معنا کلمه «علقة» معناى وصفى دارد و بیانگر مرحله لانه گزینى نطفه گشنیده شده مىباشد. همانطور که در اول این مقاله ذکر شد «البار» مهمترین و بارزترین ویژگى این مرحله تا پایان دوره زایگوتیک را پیوند و آویختگى مىداند و کلمه «علقة» را دقیقترین توصیف آن مىشمارد.
اکنون این سؤال پدید مىآید که چرا مترجمان و مفسران قرآن بویژه قدماى آنها علقة را به خون بسته تفسیر کردهاند، در حالى که این مطلب از نظر علمى مردود است ؟ «البار» چنین پاسخ مىدهد: «علقة از هر سو با خون لخته گون احاطه شده است...(شکل 7)
آنگاه اگر بدانیم که حجم علقه در حال آویختن از14 میلیمتر تجاوز نمىکند به زودى در مىیابیم که چرا مفسران پیشین تاکید مىورزیدند که علقه خون بسته است... آرى، علقه با چشم غیر مسلح دیدنى نبوده، اما از هر سو خون گرداگردش را فرا گرفته است.. بنابراین تفسیر علقه به خون بسته ناشى از مشاهده با چشم غیر مسلح است...»
3- مضغه
مضغه مشتق از مضغ (جویدن) و به معناى: «پاره گوشت»، «مقدارى از گوشتبه قدر یک بار جویدن» و «لقمه جویده از گوشت و غیر آن» است.
در ترجمههاى فارسى قرآن «مضغه» چنین ترجمه شده است: «چیزى شبیه گوشت جویده شده»، (مکارم شیرازى)، «مضغه» (فولادوند)، «گوشت جویده شده» (معزى)، «پاره گوشت» (الهى قمشهاى)، «به صورت یک قطعه گوشت جویده» (بهبودى)، «پاره گوشتى»، (آیتى). در ترجمههاى انگلیسى نیز آمده است:
a Tissue (Arbery), a lump of Flesh (Shakir), a Foetus lump (Yousuf Ali), an embr yonic lump (H. Palmer), a littlelump (Pickthall), Shapeless lumpof flesh.
در تفاسیر نیز آمده است: «(ثم من مضغة) وآن پاره گوشت کوچکى استبقدرى که جویده شود و تحول یافته علقه مىباشد»، «فخلقنا العلقة مضغة) یعنى آن را به پاره گوشتى تبدیل کردیم.» برخى نیز مضغة را به خون غلیظ تفسیر نمودهاند: «واز علقة به مضغه، وآن پارهاى از خون غلیظ است که نام و شکل ویژهاى ندارد...»، «واز علقة به مضغه، آنگاه که آن نطفه آویزنده بزرگ شود و به لختهاى از خون غلیظ مختلط تبدیل گردد.» به نظر مىرسد تفسیر مضغه به خون غلیظ نه از نظر لغوى درست است و نه از دیدگاه علمى. لیکن آنچه در ترجمه بهبودى ومکارم آمده استبا رهآوردهاى علمى و یافتى مشاهدات ابتدایى بدون استفاده از ابزارهاى علمى مطابقت دارد.
در بررسىهاى علمى معمولا این مرحله را با تحولاتى که از هفته چهارم آغاز دوره جنینى (Embryonic Period) و پیدایش سومایتها، تطبیق نمودهاند.
البار مىگوید: ظهور سومایتها با پیدایش قوسهاى حلقى (Pharyngeal Arches) که در نتیجه شکافهاى ایجاد شده در طبقه خارجى (اکتودرم) و رشد طبقه میانى (مزودرم) پدید آمده است همراه است. درنتیجه این دگرگونیها پنج جفت از قوسهاى فارینژیل در ناحیه فوقانى جنین (درست زیر گرده سر) پدید مىآید.
بنابراین، مضغة یا پاره گوشتى که دندانها جویده و بیرون انداخته دقیقترین وصف این مرحله است، زیرا قوسهاى حلقى و سومایتها به جنین دقیقا شکل مضغه را مىبخشد. (شکل 8)
به نظر مىرسد در این مرحله قرآن به نکته علمى ویژهاى اشاره ندارد و به بیان شکل ظاهرى جنین که به صورت «لقمه جویده» مىباشد بسنده کرده است. البته اگر مضغة به معناى «گوشت جویده شده» باشد خالى از شکل (8)
بیانجنسجنینیعنىاشتمالبرموادىگوشتمانندنیست، در عین حال باید توجه داشت که مقصود از گوشت در اینجاغیراز اجرام عضلانى است کهپوششاستخوانها را تشکیلمىدهدوقرآن ازآن به«لحم» تعبیر نمودهاست.
با توجه به آنچه گذشت مىتوان از نکات جنین شناختى قرآن تا مرحله مضغة چنین نتیجه گرفت:
1- قرآن براى اولین بار پرده از آمیختگى نطفه انسان برمىافکند و این مطلب هرچند از نظر رویانشناسان تا قرن نوزدهم میلادى پوشیده مانده بود، ولى براى مفسران قرآن بخشى از این حقیقتیعنى ترکیب نطفه از منى مرد و آب رحم آن روشن و آشکار بوده و در تفاسیر خود از آن سخن گفتهاند.
2- قرآن مجید براى اولین بار از آویزندگى و (لانهگزینى)تخم سخن به میان آورده ولى این حقیقتبر مفسران و مترجمان قرآن مخفى مانده، تا آنکه در پى دستیابى به میکروسکوپ و انقلاب در دانش رویانشناسى، معناى درستى از مطالب قرآن به دست آمد.
3- در رابطه با مرحله سوم از بیان قرآن مجید نکته علمى خاصى استفاده نمىشود، کما اینکه هیچ تعارضى نیز با رهیافتهاى علمى نوین ندارد، و گفته قرآن با شکل ظاهرى جنین انطباق کامل دارد.