پایان ساختار دوقطبی را باید به عنوان مقدمه ای برای ظهور سازوکارهای آشوب زا در سیاست بین الملل دانست. بازیگران منطقه ای و قدرت های بزرگ در شرایط جهان آشوب زده، نیازمند سیاست گذاری امنیتی و راهبردی برای کنترل و محدودسازی نتایج آشوب سیاسی می باشند. سیاست گذاری امنیت منطقه ای در شرایط آشوب می تواند از طریق سازوکارهای یک جانبه، نهادی و هویتی انجام پذیرد. در این مقاله با استفاده از روش «تحلیل داده ها» و «تحلیل محتوا» و با استفاده از چارچوب نظری «نهادگرایی امنیتی» تلاش می شود تا سه سطح تحلیل امنیت سازی منطقه ای در فرآیند سیاست گذاری امنیتی بررسی و ارزیابی شود. یافته ها نشان می دهد که امنیت، ماهیت دگرگون شونده داشته و تحت تأثیر سازوکارهای محیط پیرامونی تغییر می یابد. در چنین شرایطی، نهادهای امنیتی نیز وظیفه دارند تا از سازوکارهای لازم برای چندجانبه گرایی نهادی و در راستای مقابله با تهدیدهای نوظهور استفاده نمایند. تهدیدهای نوظهور در نگرش بازیگران جهان غرب در قالب «نظریه آشوب» تبیین گردیده است. این نظریه می تواند جایگزینی برای رهیافت های رئالیستی و نئورئالیستی تلقی شود.