آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۸

چکیده

کتاب توماس کوهن با عنوان ساختار انقلاب های علمی موجی از آثار نوشتاری جامعه شناسان را دربارة کاربرد مفهوم پارادایم و مدل کوهن برای تحلیل ساختار علم جامعه شناسی در دهة هفتاد میلادی ایجاد کرد، اما نتایج این کوشش ها چندان رضایت بخش نبود، تاجایی که در دهه های بعد تحلیل پارادایمی جامعه شناسی به کلی کنار گذاشته شد. این مقاله می کوشد در کنار مروری انتقادی بر ادبیات مزبور (با تأکید بر آثار فردریکس و ریتزر) نشان دهد که تحلیل ها و مواضع این گروه از جامعه شناسان در ترسیم ساختار علم جامعه شناسی پیوند ارگانیکی با مدل کوهن ندارد و اتکای تحلیلی آنها به کوهن نادرست است. درحقیقت، جامعه شناسانی که به این مدل علاقه نشان دادند فقط ازطریق بازتعریف مفهومِ پارادایم و تحریف مدل کوهنی از علم بود که توانستند پارادایم هایی را در علم جامعه شناسی بیابند؛ نیز استدلال کردیم که اگر در جامعه شناسی پارادایم هایی وجود داشته باشد نمی توان آن را در کل جامعه شناسی یافت، بلکه باید در درون حوزه های مضمونی پژوهش جامعه شناختی پیدا شوند. دیگر اینکه پذیرش پارادایم در جامعه شناسی مشروط به وجود جماعتی از شاغلان یا پژوهشگرانی است که به پارادایم پیش گفته تعلق داشته باشند. سوم اینکه باید بتوان از پارادایم مزبور در طرح معماها و حل آنها استفاده کرد. نکتة دیگر این مقاله آن است که تاریخ جامعه شناسی تاکنون نشان می دهد جامعه شناسی همواره فاقد پارادایم مسلطی بوده است که برای تکوین علمِ نرمال کوهنی ضرورت دارد. بنابراین، شاید استفاده از مدل کوهنی اصولاً در جامعه شناسی ممکن نباشد. به علاوه، جامعه شناسی فاقد سنت پژوهشی روشن و مشخص برای حل معماست و عمدتاً در آن از رویکردها و چشم اندازهای وسیع استفاده می شود. درنتیجه، تلاش برای گنجاندن جامعه شناسی در چارچوب مدل کوهنی شاید اساساً گمراه کننده باشد.

تبلیغات