آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۱۱

چکیده

دیویدسون با تأثیرپذیری از فیلسوفانی چون فرگه، تارسکی و کواین، به طرح نظریة معنایی می پردازد که حاوی نظریة صدقی به شکل نظریة صدق تارسکی است. نظریة دیویدسونی، از یک سو، صوری و شرط صدقی و از سوی دیگر تجربی است؛ از این رو، کاربرد آن برای ارائة تعبیری از زبان و سخنان گویندگان، منوط به برآورده شدن محدودیت هایی صوری و تجربی است. محدودیت های صوری را دیویدسون، از کارهای تارسکی در باب کفایت صوری تعریف صدق می گیرد و برای آزمودن تجربی، آن را به معبر رادیکال می سپارد. دیویدسون عناصر دیگری نیز در کارهای خود وارد می کند؛ همچون پایبندی به کل گرایی و نیز، لحاظ الگوهایی عقلانی که تحت اصولی مانند اصل حسن ظن مطرح می شود. دامت دربارة بخش های گوناگون نظریة معنای دیویدسونی انتقادات صریح و گوناگونی مطرح می کند. وی کاربرد مفهوم صدق را در قلب یک نظریة معنا نمی پذیرد و معرفت صریح به شروط صدق در این نظریه ها را مشکل ساز می داند. در این نوشته، پس از بیان نظریة معنای دیویدسون، چارچوب پروژة تعبیر رادیکال را معرفی و در ادامه، مهم ترین انتقادات دامت را بر آن بیان می کنم. در نهایت بررسی خواهد شد که آیا انتقادات دامت، با توجه به نوع و حد ادعاهای دیویدسون، پذیرفتنی است یا خیر؟

تبلیغات