در این مقاله می کوشیم با استناد به آثار خود علامه بررسی کنیم که آیا او در حقیقت یک متکلم است، یا یک فیلسوف. بر اساس این پژوهش، فقط در هشت مورد علامه در مواجهه با فلاسفه آراء متکلمین را بر فلاسفه ترجیح داده است. البته سه مورد از آنها مخدوش بوده و متکلم خواندن علامه موجه نیست. همچنین بیست و یک مورد از مواردی که علامه در رویارویی با آراء کلامی، نظرات فلاسفه را بر نظرات متکلمین ترجیح داده، ذکر شده است. در بخشی از مقاله، دیدگاه اشمیتکه مبنی بر متکلم بودن علامه بررسی و نقد شده و در پایان بر این نکته تاکید شده است که علامه قطعاً یک فیلسوف اسلامی است، نه متکلم و انتساب علامه به هر دو حوزه به جهت اختلاف شدید در آراء بنیادین کلامی و فلسفی ممکن نیست.