آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۱

چکیده

اگرچه مولوی به گفته خود برای ظاهر حکایت اهمیت چندانی قائل نیست و آن را پیمانه ای برای دانه معنی می داند، عملا پیمانه ای که برای نقل دانه معنی برمی گزیند بسیار زیبا و شکیل است. برای روشنتر شدن این معنی کافی است نظری به حکایات مشابه مولوی با دیگر شاعران و نویسندگان قبلی بیفکنیم. می دانیم که قسمت اعظم حکایات مولوی در مثنوی به وسیله دیگران قبلا نقل شده است. اگرچه بدون شک مهمترین هدف مولوی از ذکر و بیان این حکایات، نتایج مختلفی عرفانی است که از اجزا و کلیت حکایات می گیرد و در بیشتر موارد برای غنای حکایت در آنها دخل و تصرفهایی کرده که تقریبا در تمام موارد کاستیهایی را برطرف کرده و یا حکایات را زیباتر جلوه داده است. این دخل و تصرف و تغییرها شکلهای گوناگونی دارد؛ از جمله حقیقت نمایی حکایات، جهانی کردن شخصیتهای داستان، استفاده از طنز و.... یکی از مهمترین دخل و تصرفهای او در حکایات، پویایی شخصیتها و قهرمانان در مقابل ایستایی همان شخصیتها در حکایات دیگران است. به طور خلاصه می توان گفت قهرمان و شخصیتهای حکایات مولوی آهسته آهسته در طول حکایت به آگاهی می رسند و گره داستان که برای خواننده گشوده می شود برای خود قهرمان هم گشوده می شود و قهرمان در پایان حکایت معمولا به اشتباه خود پی می برد. این موضوع از نظر روانی بر خواننده و مخاطب تاثیر بیشتری می گذارد زیرا همچنان که قهرمان حکایت لحظه به لحظه از غفلت دور، و به آگاهی و دانش نزدیک می شود، مخاطب و خواننده که ناآگاهانه خود را با او برابر نهاده است، احساس شعف و رضایت بیشتری می کند و در نهایت چنین می پندارد که خود اوست که به آگاهی رسیده و یا به اشتباه خود پی برده است. در این مقاله از این جهت حکایات مشابه مولوی و عطار با هم مقایسه شده است. از مجموع 390 حکایت مثنوی حدود 42 حکایت با حکایات عطار مشابه است. حداقل قهرمانان 15 حکایت مولوی در طول داستان متحول می شوند (به آگاهی می رسند و یا عملا به اشتباه خود پی می برند). این در حالی است که در همین حکایات در مثنویهای عطار، قهرمانان چنین نیستند.

تبلیغات