مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
پسااستعمارگرایی
حوزه های تخصصی:
چکیده: معمولاً از اینکه روابط بین الملل رشته ای ""امریکایی"" یا ""غربی"" بوده است سخن می رود. در مقابل، در برخی از کشورهای غیرغربی و به ویژه در ایران لزوم نظریه پردازی بومی در برابر نظریه غربی یا در کنار آن مطرح بوده است. اما این احساس نیاز یا ضرورت با تلاش های جدی در جهت ارائه نظریه ای بومی به اجتماع بین المللی علمای رشته روابط بین الملل همراه نشده است. بحث این نوشته آن است که فضای نظری در اجتماع جهانی علمای روابط بین الملل برای طرح و پذیرش نظریه های بومی پیش از این فراهم نبوده است اما طی سال های اخیر توجه به رشته روابط بین الملل در جهان غیرغربی و به تبع آن نظریه پردازی غیرغربی در روابط بین الملل جلب و زمینه نظریه پردازی بومی فراهم شده است. استدلال اصلی این مقاله آن است که آنچه تا حدی می تواند این گشایش جدید را توضیح دهد، تحولات نظری صورت گرفته در دهه اخیر و به طور خاص ظهور برداشت های ترکیبی در روابط بین الملل، عمل گرایی در نظریه پردازی، اندیشه های پسااستعماری و رجوع به فیزیک کوانتومی در مباحث سازه انگارانه بوده است.
کاربرد دیدگاه پسااستعمارگرایی در تحلیل های ژئوپلیتیکی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ژئوپلیتیک انتقادی در روند توسعه خود، تحولاتی را پشت سر گذاشته است و از تمرکز بر دیدگاه پساساختارگرایی و دغدغه های اولیه نسبت به عرصه رسمی کشورداری، و از تمرکز بر نقد و شالوده شکنی و گفتمان های استراتژیک تبدیل به حوزه ای برای در برگرفتن مسائل متعددی مانند جنگ، بازنمایی و غیره شده و پسوند های مختلفی از ژئوپلیتیک انتقادی ظهور یافته است. یکی از دیدگاه هایی که در دو دهه اخیر در مطالعات و تحلیل های ژئوپلیتیکی به کار گرفته شده است، دیدگاه پسااستعماگرایی است. با توجه به قابلیت-های فراوان دیدگاه پسااستعماری برای تحلیل بسیاری از مسائل جهان کنونی و به ویژه منطقه خاورمیانه، و نیز با توجه به خلأ ادبیات در زبان فارسی در مورد چگونگی کاربرد دیدگاه پسااستعماری در تحلیل های ژئوپلیتیکی، مقاله حاضر با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی به بررسی مهمترین کاربردهای دیدگاه پسااستعمارگرایی در تحلیل های ژئوپلیتیکی می پردازد. نتایج تحقیق نشان می دهد که دیدگاه پسااستعمارگرایی، به لحاظ نظری، چالش هایی را برای سنت ها و بینش های رشته جغرافیای سیاسی و نظریه های ژئوپلیتیکی که عمدتاً بر اساس دیدگاه غربی هستند، به وجود آورده است. مهمترین کاربردهای دیدگاه پسااستعمارگرایی در تحلیل های ژئوپلیتیکی، نقد و تحلیل رویه شرق شناسی در دنیای کنونی؛ مباحث مربوط به ژئوپلیتیک فرودستی؛ مسئله جنگ و خشونت، و بیوپلیتیک است. در کل، دیدگاه پسااستعماری در ژئوپلیتیک، توجه خاصی به حکومت ها، گروه ها و انسان های فرودست و ضعیف در جهان کنونی دارد. این دیدگاه درد و رنج انسانی را در فضاهایی خاص به تصویر می کشد و تحلیلی انتقادی از تقاطع بین ژئوپلیتیک، بیوپلیتیک و ژئواکونومی ارائه می کند.
هنر و سیاست؛ زمینه های تعامل و تقابل سیاست و هنر در پست مدرنیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست دوره ۴۷ زمستان ۱۳۹۶ شماره ۴
1025 - 1043
حوزه های تخصصی:
پست مدرنیسم با مطرح شدن در چند دهه گذشته، مباحث و پرسش های گسترده فلسفی، ایدئولوژیک و زیبایی شناختی بسیاری را گسترش داد. یکی از این پرسش های جدی که نظر بسیاری از متفکران علوم اجتماعی و نظریه سیاسی را به خود معطوف کرده، نسبت میان پست مدرنیسم به مثابه یک مکتب هنری و زیبایی شناختی است که بعد از مدرنیسم سر برآورده و امر سیاسی است. مقاله حاضر با ابتنا به دیدگاه های متفکران برجسته پست مدرن در پی بررسی این پرسش است که آیا برخلاف نظر کانت که از استقلال و غیرهدفمند بودن هنر سخن گفته بود، در موقعیت کنونی می توان از زیبایی شناسی سیاسی و امکان سیاسی شدن هنر سخن گفت؟ به منظور پاسخ به این پرسش نویسندگان مقاله حاضر برای اثبات دعوی خود از سیاسی شدن هنر و الگوی زیبایی شناسی سیاسی پست مدرنیستی، چند مفهوم را به بررسی و نقد می گذارند. این مقوله ها عبارت اند از: مصرف زدگی در سرمایه داری متأخر، نقد سیاست اقلیت و زیبایی شناسی سیاسی در سخن پسااستعماری. مقاله حاضر به روش توصیفی تحلیلی به نگارش درآمده و از چارچوب نظریه انتقادی متفکرانی چون لئوتار، فردیک جیمسون و میشل فوکو بهره برده است.
پست کلنیالیسم به مثابه فرضیه تصویری؛ تبیین آثار عکاسانه میترا تبریزیان در گفتمان پسا استعماری (پست کلنیالیسم)
مطالعات پسا استعماری (پست کلنیالیسم) می کوشد با مطالعه و تحلیل گفتمان استعماری به نقد تاریخ استعمار و دانش غربی بپردازد تا از این طریق در کلیت و انسجام مفروض روایت های غرب درباره تاریخ جهان و بازنمایی اقتدارطلبانه غرب از خود و دیگران، شکاف و گسست ایجاد کند. با چنین زمینه ای تحلیل گفتمان استعماری نشان می دهد تصویری که غرب در سه سده اخیر با عنوان شرق شناسی از بقیه جهان بر ساخته و عرضه کرده است، تصویری منفی، هژمونیک و در خدمت فرایندها و اقدامات استعماری بوده است. میترا تبریزیان، هنرمند ایرانی الاصل مقیم انگلستان می کوشد تا تصاویرش، آیینه زندگی و دغدغه های پیرامون وی باشد و به گونه ای تصنعی و از روی فریب و ریا از گذشته ی شرقی نداشته خود دنیایی بر ساخته و نئولوژیک نمی سازد. تبریزیان در راستای نقد جامعه مصرفی و اخلاقیات تجاری، آثار خود را با سبکی بسیار فرمالیستی و مدرنیستی در هیئتی گزارش گونه همراه با ایماژهای کنایه آمیز حاکی از مفاهیم پست کلنیال، ارائه می کند و با به زیر سؤال بردن واقعیت این ایده به نمایش آثار خود می پردازد. پژوهش حاضر با رویکرد پسا استعماری به تحلیل و تبیین آثار این هنرمند پرداخته است.
سینمای آمریکا در مواجهه با فرهنگ و تاریخ ایران(مطالعه موردی سینمای تقلیل گرایانه)
متفکران زیادی از جمله ادوارد سعید، سعی در کالبدشکافی نگاه تحقیرآمیز غرب به دیگر فرهنگ ها را داشته اند و علت هایی را نیز در کتاب ها و مقاله هایشان ذکر کرده اند اما دایره بررسی آنها کلی تر بوده است. آنچه محقق سعی کرده است در این تحقیق به آن بپردازد تجزیه و تحلیل فیلم هایی است که سینمای هالیوود درباره تاریخ و فرهنگ ایران ساخته و در آن ها نگاهی تحقیر آمیز یا واژگونه به این کشور داشته است. در این تحقیق شیوه گردآوری اطلاعات، کتابخانه ای - تحلیل محتوا، روش تحقیق کیفی و در تحلیل اطلاعات نیز از روش توصیفی - تحلیلی استفاده شده است. چارچوب نظری این تحقیق نظریه پسااستعمارگرایانه ادوارد سعید و بسط نظریه تقلیل گرایانه در رسانه ی سینما بوده است. در اکثر این فیلم های تولید شده، کلیشه هایی به عنوان واقعیت از سرزمین های شرقی به مخاطب جهانی نشان داده شده است که بعد از مدتی مخاطب عام این گونه فیلم ها، این گونه کلیشه ها را پذیرفته اند و آن را تنها واقعیت موجود تلقی کرده اند. کشورهایی نیز که مورد هجمه هالیوود قرار گرفته اند، قدرت رویارویی آن را نداشته اند که فیلم هایی تولید کنند که واقعیت فرهنگی و تاریخی سرزمین شان را به جهان بشناسانند. در این تحقیق علت کلیشه پردازی هالیوود درباره سرزمین های شرقی به طور عام و ایران به طور خاص بررسی شده است و محقق بر این باور بوده است که نگاه کلیشه پرداز هالیوود، نشأت گرفته از نقاشان اورینتالیستی است که نگاره هایی از شرق بدست داده اند. در بسیاری از موارد عدم شناخت فیلمساز و فیلمنامه نویس از سرزمین شرقی که فیلم درباره آن است باعث شده فیلم نگاهی غلط و آکنده از اشتباهات تاریخی را در معرض دید مخاطب جهانی بگذارد. در این تحقیق ریشه های دید تقیل گرایانه هالیوود به ایران و فرهنگ و تاریخ این کشور بررسی شده است و با نشان دادن ساختارهای خشکی که هالیوود به عنوان مظروف برای ریختن حقیقیت در آنها استفاده کرده، سرچشمه دید تقلیل گرایانه تحلیل شده است. آنچه از نتیجه این تحقیق بدست آمده، این است که علت ساخته شدن انبوهی از فیلم های اهانت آمیز هالیوودی درباره شرق به طور عام و ایران به طور خاص می تواند عوامل گوناگونی را شامل شود، از کلیشه هایی که سالیان سال است هالیوود برای جهت دادن به دیدگاه مخاطب عامه غربی درباره شرق استفاده کرده است تا دیدگاه های آنها را به سمت ایدئولوژی دلخواهش تغییر دهد و در این راستا از همان منابع و آثاری استفاده کرده که مستشرقین و نقاشان اورینتالیستی شرق را با آنها معرفی کرده اند. همچنین هالیوود با دیدی تقلیل گرایانه از ساختارهای داستانی بهره برده است که محتوا را به سطح نازلی از حقیقت فرو کاسته تا بتواند آگاهی واژگونه و جهت گیرانه از شرق ارائه دهد.
نقد پسااستعماری آثار روح انگیز شریفیان
حوزه های تخصصی:
مطالعات پسااستعماری یکی از رویکردهای انتقادی است که در دهه های اخیر در حوزه مطالعات فرهنگی به وجودآمده ،این رویکرد در واقع بیانگر بازتاب نوعی واکنش به استعمار و میراث فرهنگی،اجتماعی و سیاسی ناشی از آن است.مطالعات پسااستعماری بر نقش عوامل شناختی و فرهنگی تکیه دارد و تلاش می کند تا شیوه های متفاوتی را که استعمار گران در طول تاریخ به وسیله آنها به استعمار جوامع پرداخته اند فاش کند.توزیع نامتوازن ثروت و جمعیت که در دوران پسااستعماری نمود بیشتری پیدا کرد به افزایش روند مهاجرت دامن زد. مهاجرت هویت فردی را ذوب می کند و مفاهیمی همچون زبان ، مکان،نژاد و برخورد ها را دستخوش تغییر می کند.مهاجرت به عنوان پدیده ای نو، پیامی در دنیای پسااستعماری محسوب می شود و از دیدگاه های مختلف قابل بررسی است.در مقاله حاضر پس از تبیین اصول نظریه ی پسااستعماری و مولفه های آن ،انعکاس آن را بر آثار روح انگیز شریفیان -نویسنده مهاجر ایرانی و ساکن لندن-مورد بررسی قرار می دهیم.
منابعِ نشانه ای و هویت یابیِ درون متنی؛ برساختِ رسانه ایِ خود و دیگری در سریال میهن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات فرهنگ - ارتباطات سال بیست و سوم تابستان ۱۴۰۱شماره ۵۸
165 - 200
حوزه های تخصصی:
یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ یک گره گاهِ تاریخی مهم برای ایالات متحده بود. در این روز بود که رضایتِ خاطرِ ناشی از صلحی که در میانِ بسیاری از ملت ها وجود داشت و با پایانِ جنگ سرد و نابودی کمونیسم آغاز شده بود، با ظهور یک دشمنِ تازه، به شکلی نمادین، پایان یافت. در این برهه، موضعِ گفتمانی رسانه های جریان اصلی ایالاتِ متحده نسبت به دیگری و شرق نیز دچار تغییراتی شد. در این مقاله با اشاره به ایده رشد و کمال شخصیت در ادبیات داستانی و با توسل به ابزارهای تحلیلی نشانه شناسی اجتماعی تصویر، به بررسی نحوه برساخت هویتِ خودی و در مقابل آن، دیگری، در این دوران می پردازیم. به اعتقاد ما، تلویزیون جایگاه مناسبی برای تولید آن چیزی است که نظریه پردازان نشانه شناسیِ اجتماعی با عنوان «منبع نشانه ای» از آن یاد می کنند لذا در تحلیل خود بر یک سکانس استثنائی از سریال تلویزیونی میهن متمرکز شده ایم و پس از بررسی کاملِ این سکانس ملاحظه کرده ایم که در سریالِ میهن، خودی، تعریفی مشخص پیدا کرده است. او یک زنِ اروپایی تبار (امریکاییِ اصیل) است. از سوی دیگر، با مردی مواجه هستیم که به لحاظ خصوصیات ظاهری یک امریکاییِ اصیل محسوب می شود؛ اما به دشمنِ ایالاتِ متحده پیوسته و در صدد انجام حمله ای علیهِ امریکاست و ما در تحلیل خود نشان داده ایم که سازندگان در کمال اختصار، به خطرِ خودی هایی اشاره می کنند که به خدمتِ دیگری درآمده اند و اکنون می توانند بارِ دیگر ایالاتِ متحده را از درون تهدید کنند و مورد حمله قرار دهند. در تحلیلِ خود همچنین شیوه بازنمایی و حفظِ نمایشِ چارچوب های هویتیِ پسانژادی و چندفرهنگی در ایالاتِ متحده را مورد بازشناسی قرار داده ایم.
بررسی فرودستی مضاعف زن مهاجر در رمان های «شالی به درازای جاده ابریشم» و «فرهنگ فشرده لغات چینی به انگلیسی برای عشاق» با تکیه بر نظریه اسپیوک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این تحقیق بر آن است تا رمان های شالی به درازای جاده ابریشم از مهستی شاهرخی و فرهنگ فشرده لغات چینی به انگلیسی برای عشاق از شیائولو گوئو را با تکیه بر نظریه «فرودست» از «گایاتری چاکراورتی اسپیوک» تحلیل و بررسی کند. در این پژوهش که با روش توصیفی تحلیلی و رویکرد پسااستعماری صورت گرفته است، هر دو رمان یادشده براساس مؤلفه های زبان، دیگری در حاشیه، اروپامحوری، مردسالاری و نادیده گرفتن عاملیت زنانه، فرودستی و عدم امکان بیان زن، نیاز به مرد، نیاز به تشکیل خانواده و موقعیت اجتماعی اقتصادی، تطبیق و مصداق یابی شدند. نتایج حاصل از پژوهش نشان می دهد هر دو زن در کشور مقصد و در رابطه عاشقانه شان نادیده گرفته می شوند و اعتمادبه نفسشان کاهش می یابد. آن ها جایگاه مناسبی نمی یابند و در اجتماع پذیرفته نمی شوند و تفاوتشان با سایرین همواره درجهت تثبیت فرودستی به ایشان القا می شود. کتایون و تسوانگ با وجود ترغیب توسط معشوق برای زندگی به سبک اروپایی و گاه گردن نهادن به این توصیه ها، همچنان «دیگری» می مانند؛ دیگری هایی که حتی توان و صدایی برای ابراز خود ندارند. با اینکه هر دو حداقل در رابطه عاشقانه شان سعی می کنند نظراتشان را مطرح کنند؛ اما این مسئله تغییری در شرایط و برخورد دیگران ایجاد نمی کند. درنهایت هیچ کدام کاملاً موفق نمی شوند. آن ها در بهترین حالت توانسته اند این را بیان کنند که چگونه فرودست فرصت و امکانی برای گفتن و شنیده شدن ندارد. حتی اگر در مورد جایگاه و شرایطش آگاهی کسب کرده باشد و برای آن تلاش کند، دغدغه های زن فرودست از نظر حداقل نظام امپریالیست و اجتماع مردسالار چندان ارزشی ندارد.
دانش بومی و توسعه روستایی: ریشه ها وچالش ها(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های روستایی دوره ۱۴ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۵۴)
226 - 239
حوزه های تخصصی:
در دهه های اخیر هم زمان با تحول پارادایمی در ادبیات توسعه با جهت گیری معرفتی درون گرایانه، دانش بومی به عنوان یکی از گزینه های مؤثر برای توسعه روستایی از سوی نظریه پردازان مطرح شده است. این مقاله به ارزیابی ظرفیت جایگزینی این رویکرد می پردازد و با بررسی ریشه های پیدایش این رویکرد بر این باور است تأکید صرف بر آن نوعی افراط گرایی شبه معرفتی بوده و محل مجادله و مناقشه است. در این راستا، به دو عامل عمده اشاره می کند: تجربه نه چندان موفق برنامه های توسعه با ماهیت تکنوکراتیک آمرانه؛ و ظهور گفتمان های انتقادی مانند پسانوگرایی و پسااستعمارگرایی. مقاله استدلال می کند که این باور نوعی موضع گیری های رادیکالی (له و علیه) را نسبت به دو معرفت (بومی و علمی) سبب شده که ریشه در دوگانه گرایی تقابلی دکارتی دارد که در عمل به تقابل های قطبی مبالغه گرایانه و تجریدگرایی از واقعیت ها انجامیده است. مقاله نتیجه می گیرد که علی رغم مزیت های مطرح شده برای دانش بومی، این دانش مستعد چالش های مختلفی مانند رمانتیزه شدن، بی توجهی به تمایزپذیری و مناسبات قدرت، تمرکز بر تجارب و مهارت ها، خاص گرایی و وابستگی به جغرافیاها و متن ها ، خصلت ایستایی و غیره است. باتوجه به قدرت هژمونی بالای علم جدید/رسمی، برای ایجاد توازن شناختی، مقاله اقدامات عملی مشتمل بر ترویج آگاهی از دانش بومی به عنوان شکلی از آموزش استعمارزدایی تا توسعه کنش های جمعی پایدار سیاسی را برای مقابله با فرایند قدرت و سلطه توصیه می کند.