مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
نسبیت زبانی
حوزه های تخصصی:
"این مقاله هدفی دو گانه دارد: هم به بررسی دیدگاه های متاخر درباره رابطه میان زبان، تفکر و فرهنگ می پردازد و هم به ارائه راهکاری نوین در قالب طرحی جدید بر پایه آخرین دستاوردهای رویکرد کمینه گرا می انجامد. محورهای اصلی برای بررسی دیدگاه ها و برهان ها به صورت تمایزاتی سه گانه ارائه می شود: 1- تمایز میان نگرش های مبتنی بر وجود رابطه میان فرهنگ و زبان، در مقابل نگرش مبتنی بر نبودن رابطه میان این دو 2- تمایز میان نگرش همسازی ـ فراگشتی، در مقابل نگرش دگرسازی زبان 3- تمایز میان نگرش انگیختگی اجتماعی ـ ارتباطی زبان در مقابل انگیختگی زیستی ـ ژنتیکی. فرضیه اصلی این پژوهش در بخش راهکار نوین خود آن است که با در نظر گرفتن آنچه برنامه کمینه گرا به ویژه آنچه از سال 2000، به این سو ارائه کرده است، امکان تاثیرگذاری زبان بر تفکر و رمزگذاری فرهنگ در زبان و همچنین تاثیرپذیری زبان از فرهنگ که تحت عنوان قوم ـ نحو شناخته می شود، در عین مفروض دانستن شالوده زیستی ـ ژنتیکی میسر است. از این منظر، کارکرد اصلی زبان نه ایجاد ارتباط است و نه بیان تفکر، بلکه نقش اصلی و دلیل وجودی آن اتصال سامانه های شناختی و اجتماعی- فرهنگی به یکدیگر است.
"
نسبیت زبانی در واژگان خویشاوندی گویش لکی دره شهر: یک بررسی تطبیقی با زبان فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
جستار حاضر به بررسی نسبیتِ زبانی با تأکید بر اصطلاحات خویشاوندی در گویش لکی دره شهر می پردازد. گویشِ لکیِ دره شهر از گویش های زبان کُردی (کُردیِ جنوبی) و گویش اغلب ساکنین شهرستان دره شهر، از توابع استان ایلام، می باشد که در نبردی نابرابر با زبانِ فارسیِ معیار در حال تغییر و دگرگون شدن است. پژوهش حاضر از نوع توصیفی-تحلیلی است. برای نمونه برداری اطلاعات و داده ها، از روش میدانی استفاده شده است. به این صورت که از روش مصاحبه با افراد خبره و گویشورانِ بومی و ضبط مکالمات آنها با فرمت MP3 از طریق دستگاه ضبط صوت استفاده شده است. تعدادی از واژگان خویشاوندی را نیز از زبان فارسی انتخاب کردیم و از گویشوران باسواد پرسیدیم و از آنان خواستیم تا معادل آنها را در گویش مربوطه بگویند. پس از آن پژوهشگر برخی از واژگانی را که مورد نیاز بود از آن میان استخرج کرد. سپس، واژگانِ خویشاوندی این گویش در یک بررسی تطبیقی با زبان فارسی مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته شد.
اهمیت و ارزش این پژوهش از آنجایی است که تاکنون چنین پژوهشی در پیرامون گویش لکی دره شهر انجام نگرفته است. تجزیه و تحلیل و بررسی در این جستار، بر مبنای تفاوت های موجود میان زبان فارسی و گویش لکی دره شهر در مقوله های مربوط به اصطلاحات خویشاوندی می باشد؛ شناخت این واژه ها و بررسی و مطالعه و طبقه بندی آنها علاوه بر اینکه به پایدار ماندن، و دست کم ضبط شدنِ واژگانِ این گویش منجر می شود، می تواند در واژه سازی زبان فارسی امروزی نیز به یاری ما بشتابد.
نسبیت زبانی و درک رنگ آسمان در شعر فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در ادبیات کلاسیک فارسی، بارها به رنگ سبز آسمان اشاره شده است، در حالی که بیشتر فارسی زبانان امروز آسمان را آبی رنگ می دانند. پژوهشگران مختلف تلاش کرده اند با پرداختن به جایگاه رنگ سبز در باورهای اساطیری، نجومی و مذهبی ایرانیان، وفاداری شاعران به سنت های ادبی و بیان شاعرانه و مبتنی بر مجاز، توضیحی برای این مسئله به دست دهند، اما از این واقعیت غفلت کرده اند که تداخل رنگ های سبز و آبی نه تنها منحصر به متون ادبی نیست و هنوز هم در مناطقی از کشور دیده می شود؛ بلکه پدیده ای جهانی است و در فرهنگ ها و زبان های نقاط مختلف جهان نیز مصادیق متعددی دارد. این مقاله پس از مرور رنگ های نسبت داده شده به آسمان در ادبیات فارسی، با اشاره به فرضیه نسبیت زبانی و آزمایش های انجام شده درباره تاثیر زبان بر ادراک رنگ ها، به این نتیجه می رسد که فارسی زبانان در غیاب رنگ واژه مستقلی که بر تمام زیرمجموعه های رنگ آبی دلالت کند، این رنگ ها و از جمله رنگ آسمان را از خانواده رنگ سبز به شمار می آورده اند. به نظر می رسد کاربرد رنگ سبز برای آسمان تنها جنبه نام گذاری نداشته و قدما تحت تأثیر نسبیت زبانی، از نظر ادراکی نیز رنگ آسمان را شبیه یا نزدیک به رنگ سبز می دیده اند.
تحلیل مقوله های نسبیت زبانی در عربی نسبت به فارسی و تأثیر آن بر ترجمه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در رابطة زبان و تفکر، هنوز هم سخن از فرضیة نسبیت زبانی می تواند بحث برانگیز باشد. این فرضیه که بیشتر به نام ادوارد ساپیر و لی وورف شناخته می شود، بر کیفیت تأثیر زبان بر تفکر استوار است. در نوع افراطی آن، این «زبان» است که تعیین کننده و جهت دهندة اندیشه است و در نوع خفیف آن، زبان در بخش هایی از تفکر اثر می گذارد. مبنای فرضیه این است که گویشوران هر زبان از دریچة زبان خود با جهان مواجه می شوند و آن را ادراک می کنند. لذا تفاوت های زبانی بعضاً منجر به تفاوت در جهان بینی نیز می شود. طبیعتاً ترجمه نیز که انتقال داده ها از زبانی به زبان دیگر است، از چنین نسبیتی متأثر خواهد بود. این مقاله، با روش توصیفی تحلیلی به دنبال مقوله بندی نسبیت های متمایز در زبان عربی و تأثیر آن بر ترجمة متون عربی، به ویژه متون کهن به فارسی است. به نظر می رسد که بر اساس خاستگاه متمایز عربی از فارسی و ابعاد متفاوت فرهنگی پیش از اسلام، بتوان مقوله هایی از نسبیت را در نوع خفیف ملاحظه کرد که فهم و ترجمة متون عربی را با چالش های خاصی مواجه سازد. سؤال مبنایی این پژوهش، تبیین مقوله های دستوری و قاموسی نسبیت و چگونگی تأثیر آن بر ترجمه از عربی خواهد بود و سرانجام بدین نتیجه می رسیم که مقوله های زمان، عدد و جنسیت در افعال، برخی ساخت های صرفی، رنگ، توصیفات و اعمال و نیز برخی پدیده های طبیعی از جمله مواردی هستند که نشان می دهند زبان عربی خصوصاً در دوره های اولیه آن، به مراتب جزئی نگرتر از فارسی است و به عبارت دیگر، جهان خارج را با برش های بیشتری تقطیع می کند و توجه خاص مترجمان را در این زمینه می طلبد.
بررسی نسبیت زبانی در ترجمه رمان «الشحّاذ» اثر نجیب محفوظ در دو موضوع اوقات شبانه روز و جنسیت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تفاوت های فرهنگی بین جوامع مختلف و نگرش های گوناگون نسبت به دنیای پیرامون، نه تنها موجب تفاوت در آداب و رسوم و عادات می شود، بلکه در واژگان و ساختار دستوری زبان نیز تأثیرگذار است. این موضوع در زبانشناسی نوین تحت عنوان نسبیت زبانی مطرح و از آن به عنوان نظریه ساپیر- وورف تعبیر می شود. ترجمه یکی از مباحثی است که می توان آن را در چارچوب نسبیت زبانی مورد بحث و بررسی قرار داد. مترجم به منظور هماهنگ کردن ترجمه خود با زبان مقصد باید <br /> تفاوت های واژگانی یا دستوری را مدنظر قرار دهد، چراکه عدم توجه به این تفاوت ها در دو زبان مبدأ و مقصد ممکن است باعث ابهام در ترجمه و یا حتی لغزش شود. در این جستار نویسندگان بحث نسبیت زبانی را در ترجمه رمان الشحاذ یکی از آثار برجسته نویسنده نامدار مصری، نجیب محفوظ در دو موضوع تقسیم اوقات شبانه روز و جنسیت مورد بررسی قرار داده اند. نمونه های ارائه شده در این جستار نشان می دهد که محمد دهقانی در برگردان برخی عبارت های حاوی اوقات شبانه روز و نیز ساختار جنسیت، نسبیت زبانی را مدنظر قرار نداده است و در نهایت باعث شده ترجمه وی در برخی موارد مبهم و در مواردی دیگر دچار لغزش شود.
بررسی مقابله ای اصطلاحاتِ حاویِ اشیا در زبان های اسپانیایی و فارسی با رویکرد زبان شناسیِ انسان شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر به بررسی تطبیقیِ نحوه اصطلاح سازی برمبنای مفاهیم مشترک، در زبان های اسپانیایی و فارسی براساس چگونگیِ برخورد گویشوران این دو زبان، با اشیای پیرامونشان، در چارچوبِ رویکردِ بینارشته ای زبان شناسیِ انسان شناختی پرداخته است. در این رویکرد، شباهت ها و تفاوت های احتمالی مؤلفه های زبانی، با توجه به مباحث فرهنگی و جامعه شناختی گویشورانِ آن زبان ها تحلیل و بررسی می شود. این رویکرد بیش از هر چیز وامدار مبانیِ نظریه نسبیت زبانی است، نظریه ای که برمبنای تأثیرگذاری زبان بر اندیشه و به ویژه، تأثیرپذیری نگرش افراد به اشیا، از نحوه برخورد زبانی آن ها با اشیای اطرافشان شکل گرفته است. بر این اساس، مسئله اصلی پژوهش حاضر این است که اشیا و مصنوعات، در فرهنگ گویشوران دو زبان اسپانیایی و فارسی، چه تأثیری بر ایجاد اشتراکات و افتراقات احتمالی در نحوه اصطلاح سازی در این دو زبان دارند. ازآنجا که اصطلاحات بخشی جدایی ناپذیر از فرهنگ عامه، و چه بسا، فرهنگ بنیادترین عنصر زبانی هستند، نگارندگان بر آن شدند تا از رهگذر بررسیِ مقابله ای اصطلاحاتِ حاویِ اشیا در دو زبان اسپانیایی و فارسی به روشی تطبیقی و تحلیلی، تأثیر مباحث فرهنگی در برخورد اسپانیایی زبان ها و فارسی زبان ها با اشیای اطرافشان را، در نحوه اصطلاح سازی آن ها از یک مفهوم مشترک، به منظور ارائه الگویی برای انجام تحلیلی بینازبانی در چارچوب رویکرد زبان شناسیِ انسان شناختی، بررسی کنند. هدف اصلی این پژوهش، مقایسه اصطلاحات حاوی اشیا در دو زبان اسپانیایی و فارسی است تا مشخص شود نگرش های متفاوت گویشوران این دو زبان به اشیای پیرامونشان، چگونه تحت تأثیر بافت و ویژگی های فرهنگی در ساخت اصطلاحات انعکاس پیدا می کنند. برمبنای تحلیل صورت گرفته در این پژوهش، در دو زبان اسپانیایی و فارسی، اصطلاح سازی از یک مفهوم مشترک براساس نحوه برخورد گویشوران این دو زبان با اشیای اطرافشان، بیش از آنکه به سمت شباهت ها متمایل باشد به سمت تفاوت های فرهنگی متمایل است و کانون شباهت های اصطلاح سازی، مبتنی بر اشیا و مصنوعاتی بوده که در محیط خانه و وسایل منزل به کار می رفته اند.
واژگان فرهنگی- جغرافیایی: نسبیت زبانی یا گفتمان واژه؟(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف این پژوهش بررسی تفاوت واژگان فرهنگی-جغرافیایی در گویش های مناطق جغرافیایی مختلف ایران است. پرسش این است که آیا آن چه در گستره این واژگان وجود دارد تائید دیدگاه فرضیه نسبیت زبانی ورف (1956) است و باید از منظری شناختی به رابطه میان زبان و تفکر در این گویش ها توجه کرد یا این تفاوت و به طور کلی موضوع «واژگان فرهنگی-جغرافیایی» را باید از نگاهی گفتمانی و از سوی مقابل یعنی تأثیر فرهنگ و جامعه بر زبان واکاوید و تحلیل کرد. این تحقیق به روش توصیفی-تحلیلی در چند مرحله و طی دو پرسشنامه (به ترتیب با 110 و 148 مشارک) صورت گرفت. پاسخ ها و داده ها با در نظر گرفتن تمام مؤلفه های دخیل امتیازدهی و به صورت کیفی و کمی تحلیل شدند. نتایج نشان می دهد واژگان جغرافیایی-فرهنگی بیش از آن که به شناخت و نوع تفکر مردم جغرافیاهای مختلف گره خورده باشد، به شرایط اقتصادی-اجتماعی فرهنگ ها پیوند دارد. این واژگان انعکاس تمایزات شناختی نیستند بلکه آینه ای از جغرافیا، اقلیم، زیست بوم، مشاغل و رسوم جغرافیایی- فرهنگی گویشوران خود هستند و به عنوان جزئی از یک پیکره گفتمانی بزرگ، جزئیات و ناگفته های بسیاری را از اقلیم محل تولید با خود حمل و منعکس می کنند. بنابراین، این تفاوت های واژگانی، به تفاوت فرهنگ و زیست بوم گویشوران بازمی گردند و در حیطه نسبیت زبانی و شناخت نیستند. دستاورد این پژوهش، تأکید به مرز باریک میان این دو نوع تفاوت واژگانی است که معمولاً در پژوهش های شناختی-گفتمانی نادیده گرفته شده است.
نسبیت زبانی در معادل یابی و ترجمه مفاهیم نام اندام «دست» در زبان عربی بر مبنای رویکردهای شناختی و فرهنگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نسبیت زبانی همواره یکی از چالش های فراروی مترجمان بوده است و آن حاصل تجربه های زیستی متفاوت سخنوران زبان است. تجارب جمعی سخنوران زبان مانند آداب و رسوم، باورها و پدیده های اجتماعی، مبانی فرهنگی است که با مفاهیم زبانی در ارتباط است. نام اندام ها یعنی واژگان مربوط به بیان اعضای بدن انسان مانند: چشم، سر، گوش و... ممکن است حاوی مفاهیم فرهنگی و شناختی همچون دانش، ادراک و احساسات و آداب و رسوم باشد. علاوه بر این، بین مفاهیم فیزیولوژیکی (کار اندام شناسی) اعضای بدن انسان و مفاهیم سوسیولوژی (جامعه شناسی) رابطه معنایی وجود دارد. بررسی مبانی فرهنگی و شناختی این واژه ها و پرداختن به پیشینه تجارب زیسته سخنوران همچون ابزاری می تواند مترجم را در فهم درست معنای دقیق سپس انتقال آن به زبان مقصد کمک کند. اهمیت و جایگاه نام اندام ها در زبان از یک سو و بسامد بالای نام اندام «دست» در زبان عربی و گویش های آن از سوی دیگر، ما را بر این داشت تا به بررسی توصیفی- تحلیلی واژه «دست» و صور ت بندی های زبانی و مفهوم سازی های فرهنگی آن بپردازیم تا از طریق تحلیل معنایی و زبانی این نام اندام، چگونگی معادل گزینی و ترجمه آن را در زبان فارسی مورد بررسی قرار دهیم. از مهم ترین نتایج به «دست» آمده این است که گاهی ترجمه واژگان و ارائه مفاهیم بر مبنای صور ت بندی مشترک زبان مبدأ و مقصد شکل می گیرد و گاهی بر مبنای صور ت بندی متفاوت؛ در صور ت بندی مشترک، ترجمه هم پوشانی می تواند پیشینه فرهنگی و جهان بینی زبان مبدأ را انتقال دهد و در صور ت بندی متفاوت، نسبیت زبانی اتفاق می افتد. ترجمه هم پوشانی در انتقال مفاهیم عاجز است و باید ترجمه ناهمسان یا به عبارت دیگر، ترجمه مفهومی را که هم متناسب با معیارهای فرهنگی زبان مبدأ است و هم با معیارهای فرهنگی زبان مقصد به کار گرفت.