مطالب مرتبط با کلیدواژه
۲۱.
۲۲.
۲۳.
۲۴.
۲۵.
۲۶.
۲۷.
۲۸.
۲۹.
۳۰.
۳۱.
۳۲.
۳۳.
۳۴.
۳۵.
۳۶.
۳۷.
۳۸.
۳۹.
۴۰.
اختلال دوقطبی
حوزه های تخصصی:
هدف : هدف پژوهش حاضر شناسایی عوامل جمعیت شناختی و بالینی پیش بینی کننده پیامد کلی اختلال دوقطبی نوع یک در کودکان و نوجوانان در پی گیری های سه و شش ماهه بود. روش : طرح پژوهش از نوع طولی و آینده نگر بود. 80 کودک و نوجوان بستری در بیمارستان روزبه با تشخیص اختلال دوقطبی نوع یک، به صورت در دسترس وارد پژوهش شدند. ابزارهای پژوهش هنگام بستری و زمان ترخیص و دو دوره پی گیری سه و شش ماهه در مورد آزمودنی ها تکمیل شدند؛ پرسش نامه داده های جمعیت شناختی، برنامه کودکان برای اختلال های عاطفی و اسکیزوفرنیا، تشخیص کنونی و طول عمر (K-SADS-PL) ، مقیاس نمره گذاری شیدایی یانگ (YMRS) ، پرسش نامه افسردگی کودکان (CDI) ، پرسش نامه افسردگی بک (BDI) و برداشت کلی بالینی (CGI) . ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون چندمتغیری برای تحلیل داده ها به کار رفت. یافته ها : شدت نشانه های شیدایی در پی گیری شش ماهه با پسربودن (01/0= p ) و شدت شیدایی در بدو بستری (04/0= p ) همبستگی مثبت داشت. میزان بازگشت در پی گیری شش ماهه با وجود روان پریشی در بدو بستری همبستگی مثبت (05/0> p ) داشت. شدت کلی اختلال در ماه ششم با مدت زمانی که از شروع نخسیتن نشانه ها تا دریافت درمان روانپزشکی می گذشت ارتباط مثبت داشت (03/0= p ). نتیجه گیری : برخی ویژگی های جمعیت شناختی و بالینی در پیش بینی سیر بیماری و پاسخ به درمان نقش دارند.
تحریک پذیری های شدید و دائمی در کودکان: چالش های تشخیصی و نقش DSM(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
هدف : تحریک پذیری های شدید و دائمی (غیردوره ای) در 3/3 درصد کودکان دیده می شود و به مراقبت های جدی بالینی نیاز دارد. چهارمین ویراست راهنمای آماری و تشخیصی اختلال های روانی (DSM-IV) دستورالعملی برای تشخیص گذاری روی این کودکان ندارد و این موضوع سبب اختلاف نظر بالینگران در تشخیص و درمان شده است. تدوینگران DSM-5 تلاش کرده اند تا گامی برای رفع این کاستی بردارند. روش: داده ها در یک بررسی مروری که تا زمستان 1391 ادامه داشت، با جست وجو در پایگاه های معتبر انگلیسی و فارسی گردآوری شد. از میان یافته های جست وجو، 66 مقاله، دربرگیرنده مقاله های مروری، فراتحلیل، پژوهش های بالینی شاهددار، مقاله های اصیل و گزارش های موردی، جدا شد. در 46 مورد اصل مقاله مطالعه شد، اما در 20 مورد ناچار به چکیده بسنده شد. کیفیت مقاله ها از سوی نگارندگان به طور جداگانه بررسی شد و مقاله هایی که روی کیفیت آنها اتفاق نظر وجود داشت، بررسی و تحلیل شدند. یافته ها: صاحب نظران همواره در مورد ارزش تحریک پذیری در تشخیص اختلال های کودکان مناقشه داشته اند. در دهه گذشته، دیدگاه بالینی حاکم، تحریک پذیری های شدید و دائمی را نماد اختلال دوقطبی در کودکان می دانست. به نظر می رسد ارزش تشخیصی تحریک پذیری با میزان شدت و دائمی/دوره ای بودن آن ارتباط دارد. به بیان دیگر، تحریک پذیری تنها در صورتی که شدید و دوره ای باشد، برای اختلال دوقطبی ارزش تشخیصی یا پیش بینی کننده دارد. در DSM-5، نام اختلال بدسامانی خلق ایذایی (DMDD) روی این نشانه ها نهاده و معیارهای آن تنظیم شده است. نتیجه گیری: مهم است کودکان مبتلا به تحریک پذیری های شدید و دائمی (غیردوره ای) جایگاه مشخصی در DSM-5 داشته باشند تا ضمن رفع سردرگمی بالینگران، اجرای پژوهش های دقیق برای دسته بندی صحیح تشخیصی و درمانی آنان تسهیل شود.
اختلال بدسامانی خلق ایذایی و اختلال دوقطبی: هم گرایی یا واگرایی؟(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
هدف: در DSM-5 برای کودکان دچار تحریک پذیری های شدید و دائمی (غیردوره ای)، تشخیص «اختلال بدسامانی خلق ایذایی» (DMDD) در نظر گرفته شده و این اختلال در بخش اختلال های خلقی گنجانده شده است. هدف پژوهش حاضر بررسی این موضوع است که آیا DMDD زیرگروهی از اختلال دوقطبی (BD) است یا یک اختلال مستقل. روش: پایگاه های Medline، PsycINFO، Scopus و DSM برای منابع انگلیسی و SID برای منابع فارسی تا تابستان 1392 جست وجو و داده های معتبر انگلیسی و فارسی زبان گردآوری شد. یافته ها: بررسی هایی که تا کنون برای مقایسه تحریک پذیری های شدید و دائمی (معادل DMDD) با اختلال دوقطبی انجام شده، نشان داده اند که DMDD و اختلال دوقطبی در شدت و میزان اختلال عملکرد یکسان، ولی در نسبت جنسیتی، انباشتگی خانوادگی، سیر و پیش آگهی، اختلال های همراه و کارکردهای عصب روان فیزیولوژیک متفاوت هستند. کودکان مبتلا به DMDD در سال های بعد، بیشتر دچار اختلال های افسردگی تک قطبی و اضطرابی می شوند و اختلال دوقطبی در آنها دیده نشده است. نتیجه گیری: به نظر می رسد DMDD زیرگونه ای از اختلال دوقطبی نیست و بهتر است در بخش اختلال های خلقی به عنوان تشخیصی مستقل در نظر گرفته شود. ضروری است تدوینگران DSM در آینده نیز در رویارویی با یافته های جدید، برای ایجاد اصلاحات لازم نرمش کافی نشان دهند.
گزارش یک مورد ابتلای هم زمان به اختلال دوقطبی و پارافیلیاهای متعدد(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
هدف : معرفی یک بیمار مبتلا به اختلال دوقطبی نوع یک که هم زمان دچار انواع مختلف رفتارهای پارافیلیک بود. گزار ش مورد : بیمار مرد 25 ساله ای با سابقه ابتلای اختلال دوقطبی نوع یک، همراه با رفتارهای مالش خواهی، یادگارخواهی، مبدل پوشی و نظربازی، رفتارهای ایذایی، بهره هوش پایین تر از حد طبیعی و سابقه احتمالی اختلال کمبود توجه و بیش فعالی ت ی ( ADHD ) بود که تحت درمان با والپروئیک اسید (دپاکین)، ریسپریدون، نالترکسون و فیناستراید قرار گرفت. نتیجه گیری : توجه به هم ابتلایی روانپزشکی در هر یک از اختلالات خلقی و پارافیلیک، با هدف ارزیابی و درمان کامل بیمار و اجتناب از تداخلات درمانی، اهمیت دارد. /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal" mso-tstyle-rowband-size:0 mso-tstyle-colband-size:0 mso-style-noshow:yes mso-style-priority:99 mso-style-qformat:yes mso-style-parent:"" mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt mso-para-margin:0cm mso-para-margin-bottom:.0001pt mso-pagination:widow-orphan font-size:10.0pt font-family:"Times New Roman","serif"}
اهمیت توجه به افکار و رفتار خودکشی در کودکان خردسال: «تهدید به خودکشی در یک کودک پنج ساله»(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
هدف : هدف گزارش حاضر توجه به افکار خودکشی در کودکان و ارزیابی این افکار بود. گزارش مورد : این گزارش به معرفی کودک پنج ساله ای می پردازد که با علائم تهدید به خودکشی و دیگرکشی با کارد، بی قراری، پرحرفی، تحریک پذیری و درگیری جسمی و کلامی با اطرافیان می پردازد. وی پیشتر، با تشخیص اختلال کمبود توجه و بیش فعالی، به طور کوتاه مدت و ناقص با متیل فنیدیت درمان شده بود و در زمان تهیه گزارش، در بخش روانپزشکی کودکان بیمارستان شهید بهشتی کرمان، برای نوبت دوم و با فاصله زمانی کوتاه از ترخیص نوبت اول، بستری بود. تفکر در مورد خودکشی، دیگر کشی و یا اقدام به آن، در این کودک به دلیل تفکر غیرانتزاعی مختص این دوران و بدون توانایی اندیشیدن به عواقب و کشندگی روش تصور می شود. نتیجه گیری : حتی در کودکان نیز باید در صورت احتمال وجود افکار خودکشی/دیگرکشی یا اقدام به خودکشی، مورد به طور دقیق ارزیابی و اقدامات لازم جهت کاهش این رفتار انجام شود. /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal" mso-tstyle-rowband-size:0 mso-tstyle-colband-size:0 mso-style-noshow:yes mso-style-priority:99 mso-style-qformat:yes mso-style-parent:"" mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt mso-para-margin:0cm mso-para-margin-bottom:.0001pt mso-pagination:widow-orphan font-size:11.0pt font-family:"Calibri","sans-serif" mso-ascii-font-family:Calibri mso-ascii-theme-font:minor-latin mso-fareast-font-family:"Times New Roman" mso-fareast-theme-font:minor-fareast mso-hansi-font-family:Calibri mso-hansi-theme-font:minor-latin mso-bidi-font-family:Arial mso-bidi-theme-font:minor-bidi}
راهبردهای تنظیم شناختی هیجان، اضطراب و تکانشگری در اختلال دوقطبی با و بدون همبودی با اختلال وسواسی- جبری(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
هدف : میزان بالای همبودی میان اختلال دوقطبی و اختلال وسواسی جبری می تواند به دلیل فرآیندهای فراتشخیصی مشترک باشد؛ بنابراین، هدف پژوهش حاضر ارزیابی نقش سه فرآیند راهبردهای تنظیم شناختی هیجان، اضطراب و تکانشگری در ایجاد و تداوم اختلال دوقطبی و اختلال وسواسی جبری بود. روش : 25 بیمار مبتلا به اختلال دوقطبی (11 زن و 14 مرد)، 25 بیمار مبتلا به اختلال دوقطبی همبود با وسواس/ جبری (12 زن و 13 مرد) و 25 نفر از افراد بهنجار (13 زن و 12 مرد) به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها، از فرم کوتاه پرسش نامه تنظیم شناختی هیجان، پرسش نامه تکانشگری و سیاهه اضطراب بک استفاده شد. داده ها با استفاده از تحلیل چندمتغیری واریانس مورد تحلیل قرار گرفت . یافته ها : نتایج نشان دادند که بیماران دارای همبودی اختلال دوقطبی و وسواس/ جبری از راهبردهای سازش نایافته ملامت خویش و ملامت دیگران بیشتری در مقایسه با افراد بهنجار استفاده می کنند (01/0> p ). هر دو گروه بیماران از راهبردهای نشخوارگری و فاجعه سازی بیشتری نسبت به افراد بهنجار بهره می گیرند و نمرات بیماران دارای اختلال همبود در این راهبردها بیشتر از بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی به تنهایی بود (01/0> p ). هر دو گروه بیماران از راهبردهای سازش یافته تمرکز مجدد مثبت، ارزیابی مجدد و دیدگاه گیری کمتری در مقایسه با افراد بهنجار استفاده می کردند (01/0> p ). همچنین، در متغیرهای اضطراب، مؤلفه های شناختی/ توجهی، حرکتی و بی برنامگی تکانشگری هر دو گروه بیماران نمرات بیشتری از افراد بهنجار کسب کردند؛ درحالی که میانگین نمرات بیماران دارای اختلال همبود بیشتر از بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی به تنهایی بود (01/0> p ). نتیجه گیری : اضطراب، تکانشگری و برخی از راهبردهای تنظیم شناختی هیجان (ملامت خویش، نشخوارگری و فاجعه سازی) فرآیندهای فراتشخیصی بوده و می توانند در ایجاد و تداوم اختلال دوقطبی و اختلال وسواسی جبری نقش مهمی ایفا کنند .
اثر بخشی مداخله روانی – آموزشی بر بهبود آسیب ایگو، بازنمایی های انسانی و شاخص های ویژه آزمون رورشاخ در بیماران مبتلا به اختلال دو قطبی
حوزه های تخصصی:
مقدمه: اختلال دوقطبی، یکی از ناتوان کننده ترین اختلالات در سراسر دنیاست. با توجه به سیر طولانی و تمایل به عود این بیماری مداخلات روان شناختی موثر اهمیت پیدا می کند. هدف: مطالعه ی حاضر با هدف بررسی اثربخشی مداخله روانی- آموزشی بر بهبود آسیب ایگو، بازنمایی های انسانی و شاخص های ویژه در بیماران مبتلا به اختلال دو قطبی انجام شد. روش کار: در این مطالعه شبه آزمایشی دو گروهی (گروه آزمایش و کنترل)، با سنجش در پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری، ۳۰ بیمار دوقطبی از میان بیماران مبتلا به اختلال دو قطبی زن و مرد که در زمان حال یا گذشته در بخش اعصاب و روان بیمارستان کوثر شهرستان سمنان بستری بودند، به صورت در دسترس انتخاب شدند. سپس به صورت تصادفی به دو گروه آزمایشی (۱۵= n ) و گروه کنترل (۱۵= n ) گماشته شدند. بهبود آسیب ایگو، بازنمایی خوب انسانی، بازنمایی ضعیف انسانی و شاخص های ویژه در هر پنج مرحله پیش آزمون، پس آزمون و ۳ مرحله پیگیری توسط آزمون رورشاخ سنجیده شد. سپس داده ها با استفاده از روش تحلیل اندازه گیری های مکرر تحلیل شدند. یافته ها: یافته ها نشان داد مداخله ی روانی- آموزشی گروهی بارسلونا در بهبود آسیب ایگو، روابط ابژه و پردازش فکر، در بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی موثر است. به علاوه در کاهش میزان اثربخشی این روش مداخله ای، عامل زمان اثر نداشته است (۰/۰۵> P ). نتیجه گیری: مداخله ی روانی- آموزشی گروهی بارسلونا باعث بهبود آسیب ایگو، روابط ابژه و پردازش فکر، در بیماران دوقطبی می شود.
اثربخشی طرحواره درمانی هیجانی بر تکانشگری و علائم خلقی زنان مبتلا به اختلال دوقطبی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: این پژوهش باهدف بررسی اثربخشی طرح واره درمانی هیجانی بر تکانش گری و علائم خلقی زنان مبتلابه اختلال دوقطبی نوع یک و دو اجرا شد. مواد و روش ها: پژوهش حاضر مطالعه ای نیمه تجربی با طرح پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل بود که بر روی 30 بیمار مبتلابه اختلال دوقطبی مراجعه کننده به بیمارستان فارابی شهر اصفهان در سال 1395 انجام شد. نمونه ها با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار داده شدند (هر گروه 15 نفر). آزمودنی ها در سه مرحله پیش آزمون، پس آزمون و سه ماه بعد به پرسشنامه های تکانش گری بارت، همیلتون و مقیاس مانیای یانگ پاسخ دادند. گروه آزمایش طی 14 جلسه 90 دقیقه ای علاوه بر دارودرمانی، طرح واره درمانی هیجانی به شیوه گروهی را دریافت نمودند درحالی که گروه کنترل هیچ درمان شناختی دریافت نکردند. داده ها با استفاده روش های آمار توصیفی و تحلیل کوواریانس چند متغیره و با استفاده از نرم افزار آماری SPSS نسخه 16 تجزیه وتحلیل شد. یافته ها: نتایج نشان داد که طرح واره درمانی هیجانی بر ابعاد تکانش گری و علائم خلقی افسردگی و مانیا در بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی تأثیر آماری معناداری داشت (05/0p≤) و این اثربخشی در پیگیری سه ماه بعد نیز همچنان پایداری خود را در گروه مداخله حفظ کرد. نتیجه گیری: به کارگیری طرح واره درمانی هیجانی در کنار دارودرمانی می تواند مداخله ای مؤثر برای درمان علائم خلقی و تکانش گری بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی باشد.
بررسی کیفی فرایند بهبودی در بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بهبودی فرایندی است که فرد از طریق آن سلامت و بهداشت خود را ارتقاء می دهد، به صورت مستقل و معنی دار زندگی می کند و در جامعه ای خارج از سیستم بهداشت روان مشارکت می کند. تمرکز بر درمان های زیستی و دارودرمانی موجب غفلت از توجه به عوامل غیر زیستی مؤثر بر بهبودی و برنامه ریزی جهت اصلاح آن شده است. پژوهش حاضر با هدف ایجاد مدلی جامع و یکپارچه برای تسهیل کننده های بهبودی در اختلال دوقطبی صورت گرفت. این پژوهش کیفی و از نوع نظریه زمینه ای بود. شرکت کنندگان ۳۱ نفر از افراد مبتلا به اختلال دوقطبی بهبودیافته بودند که به روش نمونه گیری هدفمند و گلوله برفی انتخاب شدند. جمع آوری اطلاعات با روش مثلث سازی (مصاحبه نیمه ساختاریافته، مصاحبه روایتی و مصاحبه با عضو آگاه خانواده) صورت گرفت. جهت تجزیه و تحلیل داده ها از روش نظام مند استروس و کربین استفاده شد. مدل استخراج شده شامل شرایط علی، میانجی، راهبردها و پیامدهای بهبودی در افراد مبتلا به اختلال دوقطبی است. مقوله های استخراج شده شامل علل فردی (کم حساسیتی نسبت به انگ اختلال، نگرش مثبت، سبک زندگی فعال، معنویت گرایی متعادل، ادراک صمیمیت، منبع کنترل درونی)، خانوادگی (جو خانوادگی مثبت و آگاهی و مشارکت خانواده) و اجتماعی (حمایت اجتماعی، تصویر مثبت از اجتماع، ادراک عدالت، اندک بودن انگ اجتماعی، اشتغال و شبکه های اجتماعی) بود. این یافته می تواند گامی در جهت چند بعدی شدن درمان اختلال دوقطبی و تمرکز بر جنبه های غیر زیستی آن باشد .
مقایسه اثر بخشی درمان شناختی- رفتاری و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد برافسردگی و علائم مثبت و منفی در بیماران اختلال دو قطبی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی درمان شناختی- رفتاری و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر افسردگی و علائم مثبت و منفی بیماران اختلال دو قطبی انجام پذیرفت. در این پژوهش آزمایشی، که با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس به صورت پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل انجام گرفت، 36 نفر از مراجعه کنندگان به بیمارستانهای اعصاب و روان، که بر اساس ملاک های راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی، تشخیص اختلال دو قطبی دریافت می کردند به طور تصادفی به سه گروه 12 نفری تقسیم شدند. گروه اول تحت 10 جلسه درمان شناختی-رفتاری، گروه دوم تحت 12 جلسه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و گروه کنترل هیچ مداخله ای دریافت نکردند و در لیست انتظار قرار گرفتند. داده ها از طریق پرسشنامه های افسردگی دوقطبی و مقیاس علائم مثبت و منفی اسکیزوفرنی جمع آوری گردید. برای تحلیل داده ها از تحلیل کوواریانس استفاده شد. یافته ها نشان داد درمان شناختی-رفتاری و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد در گروههای آزمایش باعث کاهش افسردگی و علائم مثبت و منفی شده است. در حالیکه در گروه کنترل چنین تغییری مشاهده نشد. همچنین بین درمان شناختی-رفتاری و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد در کاهش افسردگی، اختلاف معناداری مشاهده نشد. اما رویکرد اکت، بر تنظیم علائم مثبت و منفی اثربخشی بیشتری داشته است. بنابر نتایج این درمانها در کاهش علائم اختلال دوقطبی اثر بخشند. لذا تدوین این مداخلات درمانی در کنار دارو درمانی می تواند سبب کنترل و جلوگیری از عود علائم اختلال دوقطبی شود.
مقایسه سلامت جسمی و همجوشی فکر-عمل در مبتلایان به اختلال وسواسی جبری، دوقطبی و بهنجار
حوزه های تخصصی:
مقدمه: از اختلالات روا نشناختی که سلامت روانی، هیجانی و ارتباطی افراد مبتلا را با آسیب جدی مواجه می سازد، اختلال وسواسی جبری و دوقطبی است. هدف : پژوهش حاضر با هدف مقایسه سلامت جسمی و همجوشی فکر- عمل در مبتلایان به اختلال وسواس جبری، دوقطبی و بهنجار صورت گرفت. روش : پژوهش حاضر از نوع علی- مقایسه ای و جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه بیماران وسواس- جبری و دوقطبی بستری و مراجعه کننده به بیمارستان فاطمی و مطب های روانپزشکی شهر اردبیل در آذر تا بهمن ۱۳۹۸ و خرداد و تیر ۱۳۹۹ است که از طرف متخصصین تشخیص اختلال وسواس-جبری و دوقطبی دریافت کردند. از این جامعه آماری فوق تعداد ۴۰ نفر افراد وسواسی- جبری،۴۰ نفر افراد دوقطبی و ۴۰ نفر افراد بهنجار به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزار این پژوهش پرسشنامه همجوشی فکر-عمل راچمن و شافران و سلامت جسمی عباسی و همکاران بود. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه ۲۵ و با آزمون آماری تحلیل واریانس چند متغیره تجزیه و تحلیل شد. یافته ها : نتایج نشان داد که تفاوت معناداری بین سلامت جسمی و مؤلفه های آن در مبتلایان به اختلال وسواسی جبری، دوقطبی و بهنجار وجود دارد ( P <۰/۰۱). همچنین در متغیر همجوشی فکر- عمل و مؤلفه های آن در سه گروه بهنجار، دوقطبی و وسواس این تفاوت معنادار است ( P <۰/۰۱). یعنی افراد بهنجار همجوشی فکر- عمل کمتری نسبت به دو گروه دیگر دارند. نتیجه گیری : با توجه به یافته ها توصیه می شود در به کارگیری درمان اختلال دوقطبی و وسواسی جبری نقش سلامت جسمی و همجوشی فکر- عمل مورد توجه قرار بگیرد تا به وسیله آن سوگیری های شناختی در افراد مبتلا به طور ویژه ای مورد هدف قرار گیرد .
اثربخشی درمان پذیرش و تعهد بر افکار خودکشی و انعطاف پذیری روان شناختی بیماران مبتلا اختلال دوقطبی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات روانشناختی دوره هفدهم بهار ۱۴۰۰ شماره ۱
7 - 22
حوزه های تخصصی:
خودکشی و افکارخودکشی در میان بیماران دوقطبی کاملا واقعی است و می تواند در هر دو فاز افسردگی یا شیدایی رخ دهد، به همین دلیل هدف این پژوهش بررسی اثربخشی درمان پذیرش و تعهد بر کاهش افکار خودکشی و بهبود انعطاف پذیری روان شناختی بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی بود. طرح پژوهش حاضر نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود. از بین بیماران دوقطبی بیمارستان کارگرنژاد کاشان، نمونه ای به حجم 30 نفر (15 نفر گروه آزمایش و 15 نفر گروه کنترل) انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل گمارده شدند. ابزارهای این پژوهش پرسشنامه افکار خودکشی بک و پرسشنامه انعطاف پذیری روان شناختی بوند بود، و این پرسشنامه ها در دو مرحله پیش آزمون و پس آزمون اجرا شد. گروه آزمایش طی 8 جلسه 90 دقیقه ای دوبار در هفته تحت درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد قرار گرفتند. به منظور تحلیل داده ها از تحلیل کوواریانس تک متغیره و چندمتغیره استفاده شد. با توجه به نتایج به دست آمده در این پژوهش درمان پذیرش و تعهد موجب کاهش افکار خودکشی و بهبود انعطاف پذیری روان شناختی می شود و می توان از آن به عنوان روش درمانی مؤثر بهره برد.
نقش میانجی سبک های شناختی مرتبط با نظام فعال سازی رفتاری در رابطه بین تجارب آسیب زای دوره کودکی با نشانگان اختلال دوقطبی در بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: با توجه به شیوع و نرخ عود دوباره اختلال دوقطبی، درک عوامل پیش بین و عوامل آسیب پذیری این بیماری از اهمیت بالایی برخوردار است، ازاین رو پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش میانجی سبک های شناختی مرتبط با نظام فعال سازی رفتاری در رابطه بین تجارب آسیب زای دوره کودکی با نشانگان اختلال دوقطبی در بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی انجام شد. مواد و روش ها: پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری را کلیه بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی بستری شده در بیمارستان شهید یحیی نژاد بابل تشکیل داد. حجم نمونه ۳۷۹ نفر بود که به روش نمونه گیری در دسترس و در یک بازه زمانی ۱۸ ماهه انتخاب شدند. به منظور گردآوری اطلاعات از پرسشنامه تجارب آسیب زای کودکی، پرسشنامه افسردگی بک، مقیاس خود گزارشی مانیا و سبک های شناختی مرتبط با نظام فعال سازی رفتاری (خرده مقیاس کمال گرایی/ ارزیابی عملکرد مقیاس نگرش های ناکارآمد، خرده مقیاس خود نکوهشگری مقیاس تجربیات افسردگی و خرده مقیاس خودمختاری مقیاس خودمختاری- اجتماع مداری) استفاده شد. داده های پژوهش با استفاده از نرم افزارهای SPSS وLISREL و به کمک روش مدل یابی معادلات ساختاری تحلیل شد. یافته ها: نتایج نشان داد تجارب آسیب زای دوره کودکی بر سبک های شناختی مرتبط با نظام فعال سازی رفتاری و نشانگان (افسردگی و مانیا) اختلال دوقطبی اثر دارد (۰۵/۰>p). سبک های شناختی مرتبط با نظام فعال سازی رفتاری بر نشانگان (افسردگی و مانیا) اثر دارند (۰۵/۰>p). نتیجه گیری: نتایج پژوهش حاضر از این فرض حمایت می کند که سبک های شناختی مرتبط با نظام فعال سازی رفتاری، میانجی رابطه بین تجارب آسیب زای دوران کودکی و نشانگان (افسردگی و مانیا) اختلال دوقطبی هستند.
پیگیری یک ساله فرسودگی مراقبین بیماران دوقطبی پس از روان درمانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رویش روان شناسی سال دهم مهر ۱۴۰۰ شماره ۷ (پیاپی ۶۴)
198-189
حوزه های تخصصی:
افراد مبتلا به اختلال دوقطبی فشار روانشناختی زیادی به مراقبین خود تحمیل می کنند که می تواند پیامدهای ناخوشایندی برای مراقبین به دنبال داشته باشد. پژوهش حاضر با هدف پیگیری یک ساله فرسودگی مراقبین افراد مبتلا به اختلال دوقطبی پس از رواندرمانی این بیماران انجام شد. این پژوهش تحلیلی-مقطعی در ادامه یک کارآزمایی بالینی در مراقبین افراد مبتلا به اختلال دوقطبی انجام شد. در پژوهش کارآزمایی 30 مرد مبتلا به اختلال دو قطبی در دو گروه مداخله (15 نفر) و گواه (15 نفر) به روش تصادفی از بیمارستان روانپزشکی اصفهان مشارکت داشتند. گروه مداخله تحت روان درمانی پویایی حمایتی- بیانگر و پیگیری سه ماه و شش ماه بود. در شروع کارآزمایی، پس از اتمام آن و یکسال پس از آن فشار روانی مراقبین دو گروه مداخله و گواه مقایسه شد (مراقبین هیچ مداخله ای دریافت نکرده بودند). جمع آوری داده ها با استفاده از مصاحبه فرسودگی مراقبین زاریت (1980) انجام شد. تحلیل داده ها در نرم افزار آماری SPSS-24 و با استفاده از آزمون تحلیل واریانس اندازه گیری مکرر انجام شد. نتایج تفاوت های بین گروهی نشان داد بین مراقبین گروه های مداخله و گواه در زیرمقیاس های فرسودگی فردی (008/0= P ، 368/6= F )، عاطفی (014/0= P ، 115/7= F ) و نمره کل (012/0= P ، 420/7= F ) تفاوت معنادار وجود دارد و به ترتیب 27، 24 و 25 درصد از تغییرات ناشی از عضویت گروهی است؛ اما در زیرمقیاس های فرسودگی اجتماعی و اقتصادی تفاوت معناداری مشاهده نشد (05/0< p ). د ر مجموع می توان نتیجه گرفت که روان درمانی در افراد مبتلا به اختلال دوقطبی می تواند در بلندمدت نقش موثری در کاهش فرسودگی مراقبین آن ها داشته باشد، اما نیازمند مداخلات همه جانبه و مداوم است.
اثربخشی تلفیق رفتاردرمانی دیالکتیکی با لیتیوم کربنات در مقایسه با دارو درمانی تنها، بر تنظیم هیجان، خودمهارگری و انعطاف پذیری شناختی بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: هدف از پژوهش حاضر مقایسه تأثیر تلفیق رفتار درمانی دیالکتیکی با لیتیوم کربنات در مقایسه با دارودرمانی تنها بر تنظیم هیجان، خودمهارگری و انعطاف پذیری شناختی در افراد مبتلا به اختلال دوقطبی بود. روش: در یک طرح کاربندی تصادفی کنترل شده جامعه آماری بیماران دارای اختلال دوقطبی مراجعه کننده به بیمارستان ابن سینا مشهد در سال 1399 هدف قرار گرفتند. یک نمونه شامل 30 بیمار به روش نمونه گیری دردسترس و بر اساس ملاک های ورود و خروج انتخاب شدهو به تصادف در دو گروه 15 نفره آزمایش A و B تقسیم شدند. ابزارهای این پژوهش شامل پرسشنامه تنظیم شناختی هیجان گارنفسکی، خود کنترلی تانجی و انعطاف پذیری شناختی دنیس و همکاران بود. گروه آزمایش A به مدت 8 جلسه 60 دقیقه ای به صورت یک جلسه در هفته، ضمن مصرف داروی لیتیوم کربنات، تحت رفتاردرمانی دیالکتیکی، قرار گرفتند و گروه آزمایش B در همین مدت تنها به استفاده از مصرف داروی لیتیوم کربنات اقدام نمودند. برای تحلیل داده ها از تحلیل کوواریانس چندمتغیره استفاده شد. یافته ها: نتایج نشان داد بین تلفیق رفتاردرمانی دیالکتیکی با دارودرمانی و دارودرمانی بر تنظیم هیجان، خودمهارگری و انعطاف پذیری شناختی در افراد مبتلا به اختلال دوقطبی تفاوت وجود دارد و تأثیر درمان تلفیقی بیشتر است(0.01>P). نتیجه گیری: نتایج این پژوهش نشان می دهد که تلفیق رفتاردرمانی دیالکتیکی با دارودرمانی بر تنظیم هیجان، خودمهارگری و انعطاف پذیری شناختی در افراد مبتلا به اختلال دوقطبی مؤثرتر است، لذا می توان از این رویکرد درمانی جهت کاهش مشکلات بیماران دوقطبی سود جست.
مؤلفه های یک درمان مؤثر برای اختلال دوقطبی یک مطالعه ی کیفی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۱ تابستان(شهریور) ۱۴۰۱ شماره ۱۱۴
۱۱۲۲-۱۱۰۵
حوزه های تخصصی:
زمینه: اختلال دوقطبی یکی از پیچیده ترین اختلالات روان پزشکی است. از سویی مدل های مختلف نظری بر سازه های متفاوتی تأکید دارند و نقص های جدی در این حوزه وجود دارد و از سویی دیگر، درمان های روانشناختی اختلال دوقطبی صرفا به عنوان مکمل به درمان های زیستی الحاق می شوند. ازاین رو پرداختن به این حوزه، از اهمیت حیاتی برخوردار است. هدف: هدف از این مطالعه استخراج مؤلفه های مؤثر درمانی مبتنی بر تجارب زیسته ی افراد دوقطبی بود. روش: برای انجام این پژوهش از روش کیفی از نوع پدیدارشناختی استفاده شد. داده ها با استفاده از مصاحبه نیمه ساختاریافته و نمونه گیری هدفمند از نوع معیار جمع آوری شد. با 9 مشارکت کننده مبتلا به اختلال طیف دوقطبی (صرفنظر از نوع آن) مصاحبه شد. با انجام مصاحبه ها و استخراج تجارب زیسته، مضامین استخراج شدند. یافته ها: در این مطالعه 5 مضمون سازمان دهنده استخراج شد. مضمون های سازمان دهنده عبارت بودند از: سبک زندگی (خواب و بیداری، روتین داشتن زندگی، اهداف و ارزش ها در زندگی، و تبعیت دارویی)، ارتباط اجتماعی (فرافکنی مسئولیت خود به دیگری، درک نشدن توسط دیگری، طرد شدگی، تحقیر شدگی)، شناخت و باورهای ناکارآمد (کمال گرایی، رقابت طلبی، بی نیازی به دیگری، فاجعه انگاری، و حرمت خود وابسته)، مهارت های زندگی (حل مسأله، کنترل خشم، و مدیریت استرس)، و آموزش روانی (علائم بیماری، علل بیماری، و پیگیری درمان بیماری). این مضامین سازمان دهنده، در اصل همان مؤلفه های اصلی هستند که می توانند به شکل دادن یک درمان مؤثر کمک کنند. نتیجه گیری: برای یک درمان مؤثر فرد مبتلا به اختلال دوقطبی باید رویکرد چند بعدی را اتخاذ کرد و مداخله باید در چند محور صورت گیرد. این درمان نیازمند مشارکت فعال درمانگر و بیمار است. انجام پژوهش های طولی، کیفی و آزمایشی بیشتر پیشنهاد می شود.
نقش تشخیصی فراشناخت، طرحواره هیجانی و ذهن خوانی در تمایز بین افسردگی یک قطبی و دوقطبی با رویکردی شناختی(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
روان شناسی تحلیلی شناختی سال دهم زمستان ۱۳۹۸ شماره ۳۹
63 - 78
حوزه های تخصصی:
هدف: هدف پژوهش حاضر، بررسی نقش فراشناخت، طرحواره هیجانی و ذهن خوانی در تمایز بین افسردگی یک قطبی و دوقطبی با تکیه بر رویکردهای شناختی است. روش: پژوهش حاضر به طرح های علّی - مقایسه ای تعلّق دارد. جامعه آماری را کلّیّه افراد مبتلا به افسردگی یک قطبی و اختلال دوقطبی بیمارستان روان پزشکی رازی در سال 1398 تشکیل می دادند. بر اساس معیارهای ورود و خروج، به روش نمونه گیری در دسترس، 65 بیمار در گروه بالینی و 40 نفر در گروه شاهد انتخاب شدند. هر سه گروه با مقیاس باورهای فراشناختی ولز (MCQ، 1997)، مقیاس طوحواره هیجانی لیهی (LESS، 2002) و آزمون ذهن خوانی به وسیله چشم ها بارون- کوهن (RMET، 2001) مورد ارزیابی قرار گرفتند. سپس، داده ها در برنامه SPSS.v21 با استفاده از تحلیل واربانس چندمتغیّره و تحلیل تابع تشخیص تحلیل شدند. یافته ها: نتایج تحلیل واریانس چندمتغیره نشان داد بین سه گروه از نظر متغیرهای فراشناخت (42/34=F، 000/0=P)، طرحواره هیجانی (23/58=F، 000/0=P) و ذهن خوانی (02/13=F، 000/0=P) تفاوت معناداری وجود دارد (01/0>P). با استفاده از تحلیل تابع تشخیص دو تابع شکل گرفت که ارزش ویژه آن ها دو گروه بهنجار و بالینی و یک قطبی و دوقطبی را از هم تفکیک می کند. ماتریس ساختار دو گروه بهنجار و بالینی از طریق متغیر شرم و گناه (321/0=FC) به خوبی قابل تشخیص هستند. همچنین، در تمایز بین افسردگی یک قطبی و اختلال دوقطبی باورهای نگرانی منفی (405/0=FC) و پذیرش احساسات (310/0=FC) نقش مهمّی در تشخیص این دو اختلال از یکدیگر دارند. نتیجه گیری: با توجه به نتایج به دست آمده می توان گفت عوامل شناختی نقش مهمی در ابتلا به افسردگی یک قطبی و دوقطبی دارند و بر اساس آن می توان افراد مبتلا را از افراد عادی متمایز کرد. مضامین نظری و کاربردی نتایج در پژوهش حاضر مورد بحث قرار گرفته است.
مقایسه اثربخشی درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش، بر ولخرجی و سوء مصرف شیشه در بیماران با تشخیص اختلال دوقطبی و اختلال شخصیت مرزی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش با هدف اثربخشی درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش بر ولخرجی و سوء مصرف شیشه در بیماران با تشخیص اختلال دوقطبی و اختلال شخصیت مرزی انجام شد. طرح پژوهش، پیش آزمون، پس آزمون و گروه کنترل بود. جامعه پژوهش بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی و اختلال شخصیت مرزی بودند که به اردوگاه کرامت درشهرستان مبارکه اصفهان در سال 1400 مراجعه نموده اند. ملاک های ورود به نمونه عبارت بودند از اینکه: حداقل چهار ماه از بستری شدن گذشته باشد، بیمار تشخیص اختلالات دوقطبی یا شخصیت مرزی را گرفته باشد، حداقل به مدت دو هفته دارو مصرف نکرده باشد، و در مداخلات درمانی دیگر شرکت نکرده باشد. نمونه پژوهش چهار گروه 15 نفری(15 نفر بیماران دوقطبی گروه آزمایش، 15 نفر بیماران دوقطبی گروه کنترل، 15 نفر بیماران اختلال شخصیت مرزی گروه آزمایش، 15 نفر بیماران اختلال شخصیت مرزی گروه کنترل) بودند که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. این چهار گروه در دو مرحله پیش آزمون و پس آزمون ارزیابی شدند. ابزار اندازه گیری: پرسشنامه چند محوری بالینی میلون3(1994) و آزمون مقیاس کنترل شخصی یا PCS و پرسشنامه ولخرجی کلارکی و مورتیمر(2013) بود. سپس اطلاعاتبدست آمده به روش آماری تحلیل کوواریانس به وسیله نرم افزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد که درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش در گروه آزمایش با تشخیص اختلال دوقطبی در مصرف شیشه اثر بخش بود (0/05 p < ) ولی بر ولخرجی اثربخش نبود. (0 /05< p ) و درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش در گروه آزمایش با تشخیص اختلال شخصیت مرزی برمصرف شیشه و کنترل ولخرجی اثربخش بود (05/0 < p ) ، این در حالی بود که در هیچ کدام از دو گروه کنترل تغییری حاصل نشد.
اثربخشی درمان شناختی - رفتاری بر خود جرحی بدون خودکشی، انگ درونی شده، عاطفه مثبت، عاطفه منفی و علائم شیدایی در بیماران دو قطبی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روانشناسی بالینی سال ۱۵ بهار ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۵۷)
79 - 91
حوزه های تخصصی:
مقدمه: هدف از پژوهش حاضر تعیین اثربخشی درمان شناختی- رفتاری بر خودجرحی بدون خودکشی، انگ درونی شده، عاطفه مثبت، عاطفه منفی و علائم شیدایی در بیماران دوقطبی بود. روش: پژوهش حاضر با استفاده از طرح نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری با گروه آزمایش و کنترل انجام شد. جامعه آماری این پژوهش، شامل کلیه بیماران دوقطبی بود که در سال 1400 به مراکز مشاوره شهر اصفهان مراجعه کرده و با داروهای تثبیت کننده خلق تحت درمان بودند. نمونه شامل 24 نفر بود که با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به شکل تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل گمارده شدند. گروه آزمایش، درمان شناختی- رفتاری را به مدت 12 جلسه 60 دقیقه ای به صورت فردی و هفته ای یک جلسه دریافت کردند، درحالی که گروه کنترل در لیست انتظار بودند. داده های پژوهش با استفاده از مقیاس های خودجرحی سانسون، انگ درونی شده کینگ، عاطفه مثبت و منفی واتسون و شیدایی یانگ گردآوری و به کمک آمار توصیفی (میانگین و انحراف استاندارد) و آمار استنباطی (تحلیل واریانس با اندازه های تکراری) مورد تحلیل قرار گرفت. یافته ها: نتایج پژوهش نشان داد که درمان شناختی- رفتاری باعث کاهش معنادار میانگین نمرات پس آزمون و پیگیری خودجرحی بدون خودکشی (p<0.01, F=46.639, η2=0.679)، انگ درونی شده (p<0.01, F=6.460, η2=0.227)، عاطفه منفی (p<0.01, F=8.849, η2=0.287) و علائم شیدایی (p<0.01, F=27.519, η2=0.556) بیماران دوقطبی شد. نتایج نشان داد بین گروه های آزمایش و کنترل در مراحل پس آزمون و پیگیری در خودجرحی بدون خودکشی، انگ درونی شده، عاطفه منفی و علائم شیدایی تفاوت معنادار وجود دارد.
اثربخشی توانبخشی شناختی بر بهبود زمان واکنش، برنامه ریزی و بازداری از پاسخ در بیماران دوقطبی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی توانبخشی شناختی بر بهبود زمان واکنش، برنامه ریزی و بازداری از پاسخ در بیماران دوقطبی صورت گرفت. این پژوهش باتوجه به هدف، کاربردی و با توجه به شیوه جمع آوری داده ها از نوع طرح های نیمه آزمایشی با پیش آزمون -پس آزمون و گروه کنترل نابرابر بود. جامعه آماری شامل بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی مراجعه کننده ب ه متخصصان روانپزشکی، درمانگاه ها و مراکز تخصصی خدمات روان پزشکی شهر تبریز در سال 1401 (مهرماه تا اسفندماه) بود که از این جامعه، نمونه ای به تعداد 40 نفر به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و در دو گروه آزمایش و کنترل (20 نفر در هر گروه) به تصادف جایگزین شدند. جهت اندازه-گیری متغیرها، از مقیاس سنجش مانیای یانگ، آزمون دیداری عملکرد پیوسته (CPT-V)، دستگاه کرونسکوپ (زمان واکنش)، آزمون برج لندن استفاده شد. گروه آزمایش به مدت 6 جلسه، فنون توانبخشی شناختی را دریافت نمود و برای گروه کنترل هیچ مداخله ای اعمال نشد. در نهایت، مرحله پس آزمون به مرحله اجرا گذارده شد. جهت تجزیه و تحلیل داده ها از روش تحلیل کوواریانس چندمتغیره استفاده شد. نتایج نشان داد که توان بخشی شناختی بر بهبود زمان واکنش، برنامه ریزی و بازداری از پاسخ در بیماران دوقطبی اثربخش است. مبتنی بر یافته ها می توان بیان داشت که در بهبود توانایی های شناختی بیماران دوقطبی، به کارگیری مداخلات توان بخشی می تواند زمینه ساز شرایط مساعد برای سایر مداخلات درمانی باشد.