مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
۱۷.
۱۸.
۱۹.
۲۰.
گرایش به تفکر انتقادی
حوزه های تخصصی:
هدف از انجام این پژوهش بررسی رابطهی ادراک والدینی و انگیزش تحصیلی با گرایش به تفکر انتقادی براساس یک مدل علی است. جامعهی آماری پژوهش شامل دانشجویان مقطع کارشناسی دانشگاه فردوسی مشهد در سال تحصیلی 90-1389 است. بدین منظور نمونهای به حجم 359 دانشجو انتخاب شد. پرسشنامههای مورد استفاده برای جمعآوری دادهها شامل پرسشنامه ی گرایش به تفکر انتقادی کالیفرنیا،ادراک والدینی و پرسشنامهی ترجیحکاری بود. برای تحلیل دادهها و به منظور بررسی رابطه بین متغیرها از ضریب همبستگی پیرسونو الگوی معادلات ساختاری استفاده شد. نتایج نشان داد که مولفههای ادراک والدینی، انگیزش وگرایش به تفکرانتقادی دوبه دو با یکدیگرهمبستگی دارند. علاوه براین اجرای الگوی معادلات ساختاری نشان داد که الگوی پیشنهادی با دادهها برازش دارند و گرایش به تفکرانتقادی از طریق انگیزش درونی وادراک والدینی قابل پیشبینی است. به عبارت دیگر، ادراک والدینی مستقیما و از طریق انگیزش تحصیلی با گرایش به تفکر انتقادی رابطه دارد.
وضعیت گرایش به تفکر انتقادی دانشجویان دانشگاه اصفهان و برخی از عوامل مرتبط با آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
امروزه صاحبنظران تفکر انتقادی را به عنوان یک ضرورت در زندگی درنظر میگیرند. به همین علت، یکی از اهداف آموزش و پرورش، تربیت افرادی است که تفکر انتقادی داشته باشند. لذا پژوهش حاضر درصدد بررسی سطح گرایش به تفکر انتقادی دانشجویان و همچنین، چگونگی ارتباط متغیر وابسته گرایش به تفکر انتقادی دانشجویان و متغیرهای مستقل جنسیت، رشتهتحصیلی، پایگاه اقتصادی-اجتماعی و انگیزه تحصیلی بود. دستیابی به این هدف از طریق روش پیمایشی و با استفاده از دو پرسشنامه استاندارد؛ انگیزه تحصیلی (AMS) و گرایش به تفکر انتقادی (CTDI) میسر شد. پاسخگویان شامل دانشجویان دانشگاه اصفهان بودند که از دانشکده ادبیات و علوم انسانی و دانشکده فنی و مهندسی انتخاب شدند. مبنای انتخاب دانشجویان، نمونهگیری تصادفی طبقهبندی بود و از این طریق، نمونهای به حجم 310 نفر از میان جامعهآماری دانشجویان که متشکل از 833 نفر بود، تحلیل گردید. از مهمترین نتایج این پژوهش میتوان به این مورد اشاره کرد که به احتمال 95%، درحدود 82 درصد از دانشجویان جامعهآماری دارای گرایش زیاد به تفکر انتقادی هستند. علاوه بر این، فرضیه های پژوهش از طریق ضرایب تااو بی کندال و تااو گودمن و کراسکال آزمون شدند. نتایج آزمون گویای وجود رابطه ای معنادار بین انگیزه تحصیلی و گرایش به تفکر انتقادی دانشجویان بود. همچنین، ارتباط مثبت ضعیفی بین جنسیت و گرایش به تفکر انتقادی دانشجویان وجود داشت، ولی بین متغیرهای مستقل پایگاه اقتصادی-اجتماعی و رشته تحصیلی و متغیر وابسته پژوهش، ارتباط معناداری مشاهده نشد.
رابطه راهبردهای یادگیری خود تنظیمی و گرایش به تفکر انتقادی با میزان آمادگی دانشجویان برای حضور در دوره های آموزش الکترونیکی(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزه های تخصصی:
یکی از عواملی که می تواند، باعث موفقیت یا شکست در استفاده از آموزش الکترونیکی شود، آمادگی دانشجویان برای حضور در دوره های آموزش الکترونیکی است. از جمله عواملی که می تواند، بر آمادگی دانشجویان برای حضور در چنین دوره هایی اثرگذار باشد، راهبردهای یادگیری خودتنظیمی و گرایش به تفکر انتقادی است. بر این اساس، هدف پژوهش حاضر، بررسی رابطه راهبردهای یادگیری خود تنظیمی و گرایش به تفکر انتقادی با میزان آمادگی دانشجویان برای حضور در دوره های آموزش الکترونیکی می باشد. روش پژوهش، توصیفی- همبستگی بود. جامعه آماری، شامل کلیه دانشجویان دانشگاه خوارزمی در سال 1392 بود. از میان جامعه با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی ساده، 250 نفر به عنوان نمونه انتخاب شدند. به منظور جمع آوری داده ها از پرسش نامه های گرایش به تفکر انتقادی ریکتس و راهبردهای یادگیری خودتنظیمی و مقیاس آمادگی ورودی یادگیرنده به دوره های الکترونیکی استفاده شد. به منظور تجزیه و تحلیل داده ها از آمار توصیفی (میانگین، انحراف استاندارد) و استنباطی (آزمون های همبستگی، رگرسیون و t مستقل) استفاده شد. نتایج نشان داد که میزان همبستگی بین راهبردهای یادگیری خودتنظیمی و آمادگی برای حضور در دوره های آموزش الکترونیکی 0/23 (با ضریب تعیین 0/50) و بین گرایش به تفکر انتقادی و آمادگی برای حضور در دوره های آموزش الکترونیکی 0/24 (با ضریب تعیین 0/70) می باشد و می توان، از طریق راهبردهای یادگیری خودتنظیمی و گرایش به تفکر انتقادی، آمادگی دانشجویان برای حضور در دوره های الکترونیکی را پیش بینی کرد. نتایج آزمون t مستقل نشان داد بین دانشجویان دختر و پسر و دانشجویان کارشناسی و تحصیلات تکمیلی از لحاظ میزان آمادگی برای ورود به دوره های آموزش الکترونیکی تفاوت معناداری وجود ندارد.
تبیین گرایش به تفکر انتقادی دانشجویان بر اساس دیدگاه معرفت شناختی آنان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
با عنایت به اهمیت تمایل به تفکر انتقادی و بررسی عوامل تأثیرگذار بر آن، مطالعه حاضر با هدف بررسی و تبیین تأثیر دیدگاه های معرفت شناختی دانشجویان در گرایش به تفکر انتقادی آنان صورت گرفت. روش این تحقیق علی- مقایسه ای است. جامعه آماری شامل کلیه دانشجویان حوزه علوم انسانی دانشگاه پیام نور واحد بافق بودند (460 نفر). تعداد 146 نفر از دانشجویان مذکور به روش طبقه ای نسبی و از طریق فرمول حجم نمونه انتخاب و با استفاده از پرسشنامه گرایش به تفکر انتقادی ریکتس (2003) و باورهای معرفت شناختی شومر (1998) مورد ارزیابی قرار گرفتند. نتایج مطالعه حاضر نشان داد 1- بین دو گروه از دانشجویان با باورهای معرفت شناختی پیچیده و خام در گزایش به تفکر انتقادی تفاوت معناداری وجود دارد.2- اکثر دانشجویان مورد بررسی از باورهای معرفت شناختی پیچیده برخوردار بودند. 3- گرایش به تفکر انتقادی دانشجویان مورد بررسی در سطح مطلوبی قرار نداشت. با توجه به نتایج حاصل، تغییر باورهای خام به سمت باورهای پیچیده، می تواند در جهت تقویت تمایل به تفکر انتقادی و پیشبرد اهداف آموزش عالی موثر واقع گردد.
بررسی ویژگی های روان سنجی سیاهه گرایش به تفکر انتقادی در بین دانشجویان دانشگاه های جامع شهر تهران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: هدف از پژوهش حاضر، بررسی پایایی، روایی و هنجاریابی سیاهه گرایش به تفکر انتقادی (CTDI) بین یک نمونه بهنجار از دانشجویان ایرانی بود. روش: پژوهش حاضر از نوع مطالعات همبستگی است. جامعه پژوهش شامل کلیه دانشجویان دانشگاه های جامع شهر تهران (دانشگاه شهید بهشتی، دانشگاه تهران و دانشگاه شاهد) بود که از این بین 330 نفر (175 زن، 155 مرد) از دانشجویان با روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شدند. در ابتدا پرسشنامه به روش ترجمه مضاعف ترجمه شد و توسط متخصصان تأیید شد. برای بررسی روایی سازه ی پرسشنامه از روش تحلیل عاملی اکتشافی به روش تجزیه به مؤلفه های اصلی و نیز روش همسانی درونی (آلفای کرونباخ) استفاده گردید. برای بررسی روایی همگرا از ضرایب همبستگی آن با آزمون مهارت های تفکر انتقادی کالیفرنیا (CCTDI) استفاده گردید. همچنین به منظور بررسی پایایی این پرسشنامه از روش های بازآزمایی پس از دو هفته (40 N=) و ضریب آلفای کرونباخ استفاده شد.
رابطه حافظه دیداری - فضایی با گرایش به تفکر انتقادی و نگرش نسبت به خلاقیت، با توجه به رجحان نیمکره: مبنایی بر تعمیم پذیری کارکردهای شناختی نیمکره راست مغز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
با توجه به تناقضات اخیر در مورد کارکردهای اختصاصی نیمکره ها، هدف پژوهش حاضر، بررسی رابطه حافظه بینایی فضایی با گرایش به تفکر انتقادی و نگرش نسبت به خلاقیت در دانشجویان با رجحان نیمکره بود. روش تحقیق در این پژوهش از نوع علی- مقایسه ای بود. جامعه پژوهش عبارت بود از کلیه دانشجویان دانشگاه شهید رجایی که در سال 95-94 مشغول به تحصیل بودند. نمونه پژوهش شامل 100 نفر از دانشجویان دانشگاه شهید رجایی بود که به صورت در دسترس انتخاب و با استفاده از مقیاس رجحان نیمکره زنهاوسرن غربال شده بودند. برای جمع آوری داده ها از نرم افزار کرسی بلاک، پرسشنامه نگرش نسبت به خلاقیت و پرسشنامه گرایش به تفکر انتقادی ریکتس استفاده شد. جهت تحلیل داده ها از روش همبستگی پیرسون و آزمون z برای بررسی معناداری تفاوت دو ضریب همبستگی در نمونه های مستقل استفاده شد. نتایج نشان داد که میزان رابطه حافظه دیداری_فضایی و گرایش به تفکر انتقادی در دانشجویان دارای رجحان نیمکره راست بیشتر از دانشجویان دارای رجحان نیمکره چپ است. همچنین مشخص گشت که میزان رابطه حافظه بینایی فضایی و نگرش نسبت به خلاقیت در دانشجویان دارای رجحان نیمکره راست و چپ تفاوتی ندارد. این یافته ها توانستند تاییدی بر نظریه های اخیر در مورد یکپارچگی نیمکره های مغزی در بعضی توانایی های ذهنی مانند خلاقیت باشند.
بررسی میزان گرایش به تفکر انتقادی در بین دانشجویان کارشناسی ارشد دانشگاه های دولتی تهران
تفکر انتقادی، از جمله مباحثی است که طی سال های اخیر برای رویارویی با دنیای معرفتی متکثر و انفجار اطلاعاتی مورد توجه قرار گرفته است. متخصصان امر، تفکر انتقادی را در دو بعد مهارت ها و تمایلات مورد بررسی قرار می دهند. مفهوم تمایل شامل یک نگرش انتقادی و تعهد برای فعالیت بر پایه این نگرش است و همپای مهارت های تفکر انتقادی در نظر گرفته می شود. پژوهش حاضر در پی بررسی بعد تمایلات و سنجش میزان گرایش به تفکر انتقادی در بین دانشجویان است که با استفاده از روش کمّی پیمایش و با ابزار پرسشنامه انجام شده است. جامعه آماری مطالعه حاضر 10380 نفر است که این تعداد را دانشجویان کارشناسی ارشد دانشگاه های الزهراء (س)، امام صادق (ع) و شهید بهشتی که از مجموع دانشگاه های دولتی تهران انتخاب شده اند، تشکیل می دهند. تعداد نمونه تحقیق با روش کوکران و370 نفر تعیین شده است که از طریق نمونه گیری متناسب با حجم انتخاب شده-اند. نتایج نشان می دهد که 3/20 درصد از دانشجویان در سطح بالاو 52 درصد در سطح متوسطی از گرایش به تفکر انتقادی قرار دارند. همچنین خرده مقیاس های کنجکاوی، ذهن باز و تحلیل گرایی بیش ترین میانگین و خرده مقیاس بلوغ در قضاوت کم ترین میانگین را در بین دانشجویان کسب کرده اند. همچنین میانگین گرایش به تفکر انتقادی در بین زن و مرد و همچنین بین رشته های تحصیلی علوم انسانی، علوم پایه و فنی – مهندسی در نمونه مورد مطالعه تفاوت معناداری با هم ندارد.
مقایسه تأثیر روش تدریس یادگیری مبتنی بر حل مسئله و نقشه مفهومی بر گرایش به تفکر انتقادی دانشجویان پرستاری(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و اهداف:دانشجویان در کسب مهارت و گرایش به تفکر انتقادی مشکل دارند و یادگیری بر اساس روش های تدریس جدید باعث افزایش یادگیری مداوم و کارآمد پرستاران می شود. پژوهش حاضر تأثیر دو روش تدریس آموزش مبتنی بر حل مسئله و نقشه مفهومی بر گرایش به تفکر انتقادی دانشجویان پرستاری را مقایسه نمود. روش بررسی:این پژوهش مداخله ای دوگروهی با پیش آزمون و پس آزمون بر روی 32 دانشجوی کارشناسی پرستاری در سال 1393 انجام شد. ابتدا پرسشنامه گرایش به تفکر انتقادی CTDIتوسط دانشجویان تکمیل گردید. افراد به صورت تصادفی ساده به دو گروه 16 نفرِ تقسیم شده و برای هر گروه به طور جداگانه روش تدریس یادگیری مبتنی بر حل مسئله و نقشه مفهومی اجرا گردید. در پایان ترم مجدداً امتیاز گرایش به تفکر انتقادی ثبت و با قبل مقایسه گردید. از نرم افزار Spssنسخه 18 و آزمون های آماری t مستقل و زوجی برای تحلیل استفاده شد. یافته ها:بعد از اجرای مداخله، نمره کل گرایش به تفکر انتقادی افزایش یافت؛ ولی این افزایش در دو گروه با هم تفاوت آماری معنی داری داشت و در گروه آموزش به روش حل مسئله بیشتر بود. این تفاوت در زیرگروه های انتقادپذیری، اعتمادبه نفس، جستجوگری و رشد یافتگی معنی دار بوده و امتیاز گروه آموزش به روش حل مسئله بیشتر بود ولی در زیرگروه های حقیقت جویی، قدرت تحلیل و قدرت سازماندهی دو گروه تفاوت آماری معنی داری نداشتند. نتیجه گیری:گرایش به تفکر انتقادی در اکثریت دانشجویان در ابتدای پژوهش مطلوب نبود؛ لزوم رشد تفکر انتقادی دانشجویان پرستاری و تعدیل شرایط استرس زا در محیط های آموزشی مشخص گردید. مربیان و اساتید باید از روش هایی بهره ببرند که مفاهیم را به شیوهای معنی دار یاد دهد و در موقعیت بالینی کاربردی باشد.
نقش مؤلفه های تفکر انتقادی در پیش بینی خودکارآمدی دانشجویان پزشکی (مطالعه موردی: دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی اصفهان)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف این پژوهش، بررسی نقش مؤلفه های تفکر انتقادی در پیش بینی خودکارآمدی (تلاش، خودتنظیمی و پشتکار) در بین دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی اصفهان است. این پژوهش از نظر هدف، کاربردی و از نظر شیوه گردآوری داده ها، توصیفی- همبستگی است. جامعه آماری این پیمایش 6089 نفر از دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی اصفهان است که با روش نمونه گیری تصادفی و با استفاده از فرمول حجم نمونه کوکران تعداد 361 نفر از آنها برای نمونه پژوهش انتخاب شد و برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه استانداردشده و محقق ساخته استفاده شده است. روایی محتوایی پرسشنامه محقق ساخته در این پژوهش نیز ازطریق بازبینی کارشناسان این حوزه تأیید شده و سپس پایایی کل پرسشنامه به روش آلفای کرونباخ 90/0 محاسبه شده است. برای تحلیل داده ها، نرم افزار آماریSPSS 20 به کار گرفته شده است. نتایج به دست آمده با توجه به فرضیات پژوهش نشان می دهد مؤلفه های بلوغ شناختی و درگیری ذهنی از ابعاد گرایش به تفکر انتقادی، روی تلاش دانشجویان تأثیرگذار است؛ اما مؤلفه خلاقیت نتوانست تلاش دانشجویان را پیش بینی کند. مؤلفه های خلاقیت و درگیری ذهنی نیز توانست خودتنظیمی دانشجویان را پیش بینی کند؛ اما بلوغ شناختی روی خودتنظیمی دانشجویان تأثیرگذار نبود و درنهایت، ابعاد گرایش به تفکر انتقادی (خلاقیت، بلوغ شناختی و درگیری ذهنی) پشتکار دانشجویان را پیش بینی کرد؛ به عبارت دیگر، ابعاد تفکر انتقادی بر پشتکار دانشجویان تأثیرگذار بود. به طور کلی، مؤلفه های تفکر انتقادی به جز در چند مؤلفه بر خودکارآمدی دانشجویان تأثیرگذار است و آن را پیش بینی می کند.
آزمودن و مقایسه مدل رابطه عِلّی الگوی ارتباطات خانوادگی (گفت و شنود و همرنگی)، فراشناخت و گرایش به تفکر انتقادی با در نظر گرفتن نقش میانجی گری باورهای معرفت شناختی (مورد مطالعه: دانش آموزان پایه های مختلف تحصیلی دبیرستان های اهواز)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روانشناسی تربیتی سال پانزدهم تابستان ۱۳۹۸ شماره ۵۲
87 - 112
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، آزمون و مقایسه مدل رابطه علی الگوهای ارتباط خانوادگی(گفت و شنود و همرنگی، فراشناخت و گرایش به تفکر انتقادی با میانجی گری باورهای معرفت شناختی در دانش آموزان پسر و دختر پایه های مختلف تحصیلی دبیرستانی( متوسطه اول و دوم) شهر اهواز بود. جامعه آماری شامل کلیه دانش آموزان پسر و دختر دبیرستان های شهر اهواز بود که به روش نمونه گیری خوشه ای تصادفی چند مرحله ای 808 نفر به عنوان نمونه از میان آن ها انتخاب شدند. در پژوهش حاضر پنج پرسشنامه، یعنی الگوهای ارتباط خانوادگی کوئرنر و فیتزپاتریک (2002)، آگاهی های فراشناختی شرا و دنیسون (1994)، پرسشنامه باورهای معرفت شناختی بیلس (2009) و پرسشنامه گرایش به تفکر انتقادی ریکتس (2003) جهت جمع آوری داده ها مورداستفاده قرار گرفتند. ارزیابی مدل پیشنهادی از طریق مدل سازی معادلات ساختاری و با استفاده از نرم افزارهای SPSS و AMOS ویراست 21 انجام گرفت. در این مدل، رابطه گفت و شنود، فراشناخت و باورهای معرفت شناختی با گرایش به تفکر انتقادی مثبت و معنی دار بود. همچنین، رابطه همرنگی و گرایش به تفکر انتقادی منفی و معنی دار بود. شاخص های برازندگی نشان دادند که در کل نمونه مدل با داده ها برازش قابل قبول دارد. فرضیه های غیر مستقیم با استفاده از روش بوت استراپ بررسی شدند و نتایج نشان داد همه فرضیه های غیر مستقیم مورد تأیید می باشند. همچنین، برای مقایسه مدل پایه های مختلف تحصیلی از روش تحلیل چند گروهی استفاده شد. نتایج حاصل از مقایسه مدل ها نشان داد سه مسیر در دانش آموزان دو پایه تحصیلی (سوم متوسطه اول با سوم متوسطه دوم) با هم تفاوت معنی دار داشتند.
گرایش به تفکر انتقادی دانشجویان تحصیلات تکمیلی دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکیجندی شاپور اهواز در سال 1396(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: امروزه، رشد و پرورش مهارت و گرایش به تفکر انتقادی در دانشگاه ها از مهم ترین اهداف آموزش عالی می باشد. هدف از انجام این مطالعه تعیین میزان گرایش به تفکر انتقادی دانشجویان تحصیلات تکمیلی دانشکده پزشکی در دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز در سال 1396 بود. روش : در یک مطالعه توصیفی-مقطعی، میزان گرایش به تفکر انتقادی 215 دانشجوی تحصیلات تکمیلی مورد بررسی قرار گرفت. پرسشنامه استاندارد سنجش میزان گرایش به تفکر انتقادی ریکتس ( Critical Thinking Disposition Inventory= CTDI ) مشتمل بر 33 سوال جهت سنجش میزان گرایش به تفکر انتقادی دانشجویان مورد استفاده قرار گرفت. داده ها با کمک نرم افزار SPSS و استفاده از آزمون های آماری t ، آنووا و ضریب همبستگی پیرسون تحلیل شد. یافته ها: میانگین نمره گرایش به تفکر انتقادی دانشجویان تحصیلات تکمیلی 10/05±127/03 بود. بین میانگین نمره گرایش به تفکر انتقادی و جنس و سنوات تحصیلی دانشجویان تفاوت معنی داری مشاهده نشد(0/05< p ). نتایج آزمون ضریب همبستگی پیرسون نشان داد بین گرایش به تفکر انتقادی و سن دانشجویان رابطه مثبت معنی داری وجود دارد (0/174= r ، 0/01= p ). نتیجه گیری: نتایج مطالعه نشان داد که میزان گرایش به تفکر انتقادی در دانشجویان تحصیلات تکمیلی در حد متوسط است و تعداد کمی از دانشجویان دارای گرایش قوی به تفکر انتقادی می باشند.
اثربخشی «قصه های قرآنی» بر «ذهنیت فلسفی» و «گرایش به تفکر انتقادی» دانش آموزان دختر پایه ششم ابتدایی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر اثربخشی «قصه های قرآنی» بر «ذهنیت فلسفی» و «گرایش به تفکر انتقادی» دانش آموزان دختر پایه ششم ابتدایی بود. روش پژوهش شبه آزمایشی بود که با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای تعداد افراد نمونه از بین همه دانش آموزان دختر پایه ششم ابتدایی شهر قاین انتخاب شدند؛ به این صورت که از بین دانش آموزان یادشده، دو کلاس انتخاب شدند که 20 نفر در گروه آزمایش و 20 نفر در گروه کنترل قرار گرفتند. از دو پرسشنامه ذهنیت فلسفی و گرایش به تفکر انتقادی برای جمع آوری داده ها استفاده شد. تحلیل داده ها با به کار بردن نرم افزار spss و آزمون کوواریانس انجام شد. نتایج پژوهش نشان داد که استفاده از قصه های قرآنی بر افزایش ذهنیت فلسفی و گرایش به تفکر انتقادی دانش آموزان پایه ششم ابتدایی تأثیر مثبت دارد؛ بنابراین به دست اندرکاران نظام آموزش و پرورش ابتدایی سفارش می شود که از قصه های قرآنی در مدارس ابتدایی استفاده شود.
واسطه گری جهت گیری مذهبی دانشجویان در رابطه بین الگوهای ارتباطی خانواده و گرایش به تفکر انتقادی
حوزه های تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر، بررسی پیشایندهای گرایش به تفکر انتقادی در قالب یک مدل علّی است که در آن واسطه گری جهت گیری مذهبی در رابطه ی با الگوهای ارتباطی خانواده و تفکر انتقادی مورد مطالعه قرار گرفت. روش پژوهش توصیفی است. جامعه آماری مورد مطالعه در این پژوهش دانشجویان شاغل به تحصیل دانشگاه شیراز در سال تحصیلی 1392-1391 بودند که از این میان تعداد 352 نفر (189 دختر و 163 پسر) به عنوان نمونه به روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شدند. ابزار جمع آوری اطلاعات پرسشنامه های الگوهای ارتباطی خانواده، خودگردانی مذهبی و سیاهه گرایش به تفکر انتقادی بود که پایایی آن ها به وسیله ضریب آلفای کرونباخ و روایی آنها به کمک روش تحلیل عاملی بررسی شد. نتایج حاصله حاکی از پایایی و روایی قابل قبول آزمونها بود. مدل فرضی با بهره گیری از روش آماری تحلیل مسیر با استفاده از رگرسیون چندگانه به روش متوالی همزمان براساس مراحل بارون و کنی مورد تحلیل قرار گرفت. یافته ها نشان داد که جهت گیری گفت و شنود خانواده به طور مثبت و جهت گیری همنوایی به طور منفی گرایش به تفکر انتقادی را پیش بینی می کند. هر دو بعد الگوی ارتباطات خانواده پیش بینی- کننده جهت گیری مذهبی هستند. همچنین، جهت گیری مذهبی همانندسازی شده به طور مثبت و جهت گیری مذهبی درون فکنی شده به طور منفی گرایش به تفکر انتقادی را پیش بینی می نماید. نتایج بررسی واسطه گری نیز نشان داد که جهت گیری گفت و شنود با واسطه جهت گیری مذهبی همانندسازی شده به بهبود تفکر انتقادی می انجامد. این در حالی است که همنوایی خانواده با واسطه گری جهت گیری مذهبی درون فکنی شده به کاهش تفکر انتقادی منجر می شود.
اثربخشی الگوی تفکرانتقادی پاول بر گرایش به تفکرانتقادی و مهارت های زندگی دانش آموزان با توجه به نقش تعدیلی سبک های تفکر واگرا و همگرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نوآوری های آموزشی سال سیزدهم پاییز ۱۳۹۳ شماره ۵۱
37 - 56
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی الگوی تفکر انتقادی پاول بر گرایش به تفکر انتقادی و مهارت های زندگی با توجه به نقش تعدیلی سبک های تفکر همگرا و واگرا بود. به این منظور به شیوه هدفمند و غربالگری با استفاده از پرسش نامه کلب از بین440 دانش آموز ، 120 نفر انتخاب و در چهار گروه30 نفری به صورت تصادفی ، دوگروه آزمایش و کنترل (همگرا- واگرا) جایگزین شدند. پرسش نامه تفکر انتقادی کالیفرنیا و مهارت های زندگی به عنوان پیش آزمون توسط گروه ها تکمیل شد. برای گروه آزمایش طی10جلسه مهارت های زندگی (همدلی ، روابط بین فردی ، مقابله با هیجانات ، تفکر انتقادی خلاق ، حل مسئله ، خود آگاهی هیجانی ، تصمیم گیری ، ارتباط مؤثر و مقابله با استرس) با الگوی پاول و برای گروه های کنترل با روش سخنرانی آموزش داده شد. سپس از گروه ها پس آزمون به عمل آمد و داده ها مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. نتایج نشان داد: استفاده از متغیر تعدیل کننده موجب می شود که: 1. گروه همگرای آزمایش در عملِ منظم، گرایش به موقعیت حل مسئله و تحلیلی بودن؛ و گروه واگرای آزمایش در حقیقت جویی و کنجکاوی بالاترین نمرات را به دست آورند؛ و 2 .گروه همگرای آزمایش در تصمیم گیری و ارتباط مؤثر؛ و گروه واگرای آزمایش در همدلی، تفکر انتقادی و خلاق بالاترین نمره را کسب کنند. نتیجه: سبک های تفکر (واگرا- همگرا) قادرند اثرات آموزش تفکرانتقادی بر گرایش به تفکر انتقادی و مهارت های زندگی را تعدیل کنند.
مقایسه گرایش به تفکر انتقادی وخودکارآمدی تحصیلی دانشجویان دانشگاه فرهنگیان خرم آباد
منبع:
آموزش پژوهی دوره ششم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲ (پیاپی ۲۲)
25 - 36
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف بررسی مقایسه ای گرایش به تفکر انتقادی وخودکارآمدی تحصیلی دانشجویان دانشگاه فرهنگیان خرم آباد انجام گرفت. این پژوهش به لحاظ هدف، در زمره پژوهش های کاربردی و به لحاظ روش گردآوری داده ها، از نوع پژوهش های کمی و مبتنی بر رویکرد علی - مقایسه ای است. جامعه آماری شامل کلیه دانشجویان دختر و پسر دانشگاه فرهنگیان خرم آباد ( 948 نفر) بود. حجم نمونه با استفاده از جدول کرجسی و مورگان 274 نفرتعیین و به روش نمونه گیری طبقه ای انتخاب شدند. برای گردآوری داده ها از پرسش نامه خودکارآمدی تحصیلی اون و فرامن (1988) و پرسشنامه تفکر انتقادی ریکتس (2003) استفاده شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون کلموگروف – اسمیرنوف، آزمون t گروههای مسقل ، تحلیل واریانس چند متغیره و تحلیل واریانس تک متغیره استفاده شد. نتایج نشان داد میانگین نمرات گرایش به تفکر انتقادی دانشجویان پسر از دانشجویان دختربیشتراست و ازبین مولفه های گرایش به تفکر انتقادی، تنها میانگین نمرات خلاقیت دانشجویان پسر از میانگین نمرات دانشجویان دختربیشتر بوده است. همچنین میانگین نمرات خودکارآمدی تحصیلی دانشجویان دختر از میانگین نمرات دانشجویان پسر بیشتر بود. بنابراین افزایش سطح گرایش به تفکر نقاد وخودکارامدی تحصیلی دانشجویان رابایستی در تدوین برنامه های آموزشی دانشگاه مورد توجه قرارداد.
تاثیرآموزش گفت وگو محور بر تفکر انتقادی دانشجویان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر، به هدف شناسایی دو اثر( شناختی و عاطفی) روش های بحث گروهی و بحث سقراطی برتفکر انتقادی، در روش ترکیبی(کمی- کیفی) و در یک طرح همزمان لانه گزین، به اجرا درآمد. در بخش کمی از طرح نیمه آزمایشی (مقایسه گروه های نابرابر) استفاده شد که در آن به دلیل دشواری انتخاب و انتصاب تصادفی آزمودنیها در گروههای آزمایشی، مطالعه بر روی نمونه هدفمند(55 نفر) شامل سه گروه طبیعی (تشکل یافته) و همتا از دانشجویان دختر رشته علوم تربیتی در مقطع کارشناسی و از دو دانشگاه آزاد( دو کلاس) و علمی کاربردی(یک کلاس)، صورت پذیرفت. پس از طراحی الگوهای اجرایی، مطابق با سرفصل آموزشی درس روان شناسی تربیتی، دو الگوی آزمایشی بحث گروهی و بحث سقراطی به طور همزمان با الگوی گواه (روش سخنرانی) در طول یک نیمسال تحصیلی، اجرا گردیدند و داده های حاصل از ارزیابیهای دوگانه(پیش آزمون- پس آزمون) به واسطه آزمون مهارتهای تفکر انتقادی کالیفرنیا وپرسشنامه گرایش به تفکر انتقادی کالیفرنیا زمینه را برای بررسی درستی فرضیات پژوهش فراهم آوردند: در بخش کمی، داده های حاصل از پردازش کمی، برتری میانگین دو گروه آموزش گفت وگومحور در هر دو بعد عاطفی و شناختی تفکر انتقادی، نسبت به گروه گواه را نشان دادند. اما در سطح استنباطی و بر پایه ابزار آماره ای تحلیل کوواریانس چند متغیری مفروضه تفاوت معنادار میان گروههای آزمایشی و گواه، تائید نگردید. در بخش کیفی داده های حاصل از مصاحبه باز و استانداردشده پایانی برای دو گروه مشارکت کننده دربحث سقراطی و بحث گروهی، به روش تحلیل تفسیری و به شیوه رویکرد نظریه زمینه ای گلاسر و استراوس، پردازش شدند و نتیجه حاصل علاوه بر اثربخشی روش های آموزش گفت وگومحور در بهبود هفت عنصر گرایش به تفکر انتقادی (تحلیل گرایی، فراخ اندیشی، اعتماد به توانایی تفکر انتقادی خود، جستجوی حقایق و بلوغ در قضاوت، خود ارزیابی و توسعه عادت)، اثر این روش ها در رشد گرایش به تعامل اجتماعی، گرایش به صحبت درجمع و پویایی در کلاس درس نشان داده شد.
بررسی رابطه گرایش به تفکر انتقادی، رویکردهای یادگیری و عملکرد تحصیلی در دانشجویان کارشناسی ارشد دانشگاه یزد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این تحقیق، به بررسی رابطه میان گرایش به تفکر انتقادی،رویکردهای یادگیری و عملکرد تحصیلی در دانشجویان کارشناسی ارشد دانشگاه یزد پرداخته است. نمونه پژوهش شامل 280 نفر از دانشجویان دختر و پسر از سه دانشکده بودند که به روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامهگرایش به تفکر انتقادی ریکتس (2003) و پرسشنامه رویکردها و مهارت های مطالعه انتویستل و تیت (1997) استفاده شد. روش پژوهش حاضر توصیفی و از نوع همبستگی است. یافته ها نشان داد که میانگرایش به تفکر انتقادی و عملکرد تحصیلیهمبستگی مثبت و معنادار وجود دارد. همچنیننتایج پژوهش همبستگی مثبت و معنادار میان رویکرد عمیق و راهبردی با عملکرد تحصیلی و همبستگی منفی و معنادار میان رویکرد سطحی با عملکرد تحصیلی را نشان داد. در رابطه میان رویکردهای یادگیری و گرایش به تفکر انتقادی، همبستگی مثبت و معنادار بین رویکردهای عمیق و راهبردی با گرایش به تفکر انتقادی و همبستگی منفی و معنادار بین رویکرد سطحی و گرایش به تفکر انتقادی مشاهده شد. همچنین نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد که از میان رویکردهای یادگیری (عمیق، سطحی و راهبردی) و گرایش به تفکر انتقادی، تنها رویکردهای سطحی و راهبردی، عملکرد تحصیلی دانشجویان را به طور معناداری پیش بینی نمودند.
فعالیت های فوق برنامه دانشجویان و گرایش به تفکر انتقادی و مهارت های حل مسئله در آن ها(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آموزش عالی ایران سال نهم پاییز ۱۳۹۶ شماره ۳ (پیاپی ۳۵)
۱۳۲-۱۱۷
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف بررسی تاثیر فعالیت های فوق برنامه برگرایش به تفکر انتقادی و مهارت های حل مسئله دانشجویان با روش توصیفی(علی-مقایسه ای) انجام گرفت. جامعه آماری این مطالعه، شامل تمامی دانشجویان دانشگاه اراک در دانشکده های علوم انسانی، فنی مهندسی، علوم پایه و کشاورزی به تعداد 7200 نفر در نیمسال تحصیلی 95-94 بود. با مراجعه به سوابق دانشجویان تعداد 100 نفر از دانشجویانی که دارای مشارکت مستمر در فعالیت فوق برنامه بودند به صورت خوشه ای طبقه ای انتخاب شدند؛ و بر این مبنا گروه مقایسه دانشجویانی که فاقد فعالیت فوق برنامه بودند نیز به همان روش انتخاب شدند. در این مطالعه جهت گردآوری داده ها، از پرسشنامه گرایش به تفکر انتقادی هرمنس که شامل: سه زیر مقیاس خلاقیت، بالیدگی و تعهد و پرسشنامه حل مسئله هپنر که شامل: سه زیر مقیاس اعتماد به حل مسائل، سبک گرایش- اجتناب و کنترل شخصی بود، استفاده شد. جهت تحلیل داده ها از آزمون t مستقل استفاده شد. نتایج پژوهش نشان داد بین گرایش به تفکر انتقادی و مهارت های حل مسئله دانشجویانی که دارای فعالیت های فوق برنامه هستند و دانشجویانی که فاقد این فعالیت ها هستند، اختلاف معناداری وجود دارد. در واقع فعالیت های فوق برنامه منجر به افزایش گرایش به تفکر انتقادی و مهارت های حل مسئله دانشجویان می شود. فعالیت های فوق برنامه از طریق شرکت دادن دانشجویان در انجام فعالیت های مختلف، افراد را وارد اجتماع می کند و به واسطه مواجه کردن آنها با مسائل و مشکلات مختلف در عرصه های مختلف، منجر به افزایش توانایی حل مسئله و تقویت تفکرانتقادی آنها می شود. بنابراین پیشنهاد می شود، در مراکز آموزشی شرایطی را فراهم آورد که دانشجویان به سمت انجام فعالیت های فوق برنامه سوق پیدا کنند.
رابطه ی باورهای معرفت شناختی و باورهای ضدروشن فکری با گرایش به تفکر انتقادی در دانشجویان کارشناسی ارشد دانشگاه یزد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم تربیتی سال ۲۳ بهار و تابستان ۱۳۹۵ شماره ۱
131 - 152
حوزه های تخصصی:
مقدمه: پژوهش حاضر با هدف شناخت رابطه ی باورهای معرفت شناختی و باورهای ضدروشن فکری با گرایش به تفکر انتقادی در دانشجویان کارشناسی ارشد دانشگاه یزد انجام گرفت. روش: جامعه ی آماری پژوهش شامل 2180 دانشجوی دوره کارشناسی ارشد بود که از این جامعه بر اساس جدول مورگان-کرجسی تعداد 360 نفر از سه دانشکده ی علوم انسانی، علوم پایه و فنی- مهندسی به عنوان نمونه به روش تصادفی خوشه ای انتخاب شدند. برای سنجش متغیّرهای پژوهش از پرسشنامه ی باورهای معرفت شناختی شومر با پنج بعد ساده دانستن دانش، قطعی دانستن دانش، منبع دانش، ذاتی دانستن توانایی یادگیری و سریع دانستن فرایند یادگیری؛ پرسشنامه ی باورهای ضدروشن فکری دانشجو ایگنبرگر و سیلندر و پرسشنامه ی گرایش به تفکر انتقادی ریکتس با سه بعد نوآوری، بلوغ فکری و اشتغال ذهنی استفاده شد. تحلیل داده ها با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون چندگانه به روش گام به گام صورت گرفت. یافته ها: نتایج نشان داد که باورهای معرفت شناختی و باورهای ضدروشن فکری با گرایش به تفکر انتقادی رابطه ی منفی معنادار دارند. هم چنین، نتایج تحلیل رگرسیون چندگانه نشان داد که از میان ابعاد باورهای معرفت شناختی، منبع دانش با بتای (106/0) به طور مثبت، قطعی دانستن دانش با بتای (11/0-) و ذاتی دانستن توانایی یادگیری با بتای (23/0-) به طور منفی گرایش به تفکر انتقادی را پیش بینی می کند. باورهای ضدروشن فکری نیز با بتای (37/0-) به طور منفی در پیش بینی گرایش به تفکر انتقادی نقش دارد. نتیجه گیری: در مجموع یافته های پژوهش حاضر ضرورت شناسایی نقش باورهای معرفت شناختی و بازشناسی نقش باورهای ضدروشن فکری را در کیفیت گرایش به تفکر انتقادی دانشجویان نشان می دهد.
تدوین چارچوب مفهومی گرایش به تفکر انتقادی بر اساس کارکردهای اجرایی و سبک یادگیری در آموزش عالی؛ از نظر متخصصین
منبع:
مطالعات روانشناختی نوجوان و جوان سال سوم پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۶ ویزه نامه تحصیلی)
۸۳-۶۸
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: تفکر انتقادی عنوانی است که در پس اکثر پرسش هایی که درباره آموزش عالی و پیشرفت حرفه ای مطرح می شوند، کمین کرده است (مون ۱۳۹۷)؛ لذا ضرورت دارد که در دوران تحصیل پرورش یافته و فضای کسب آن در سیستم آموزشی، مورد توجهی در خور قرار گیرد.تا فارغ التحصیلان علاوه بر دانش تخصصی، توانایی بازتولید و ارتقا علم را نیز بدست آورند. هدف از انجام این مطالعه، بازکاوی دیدگاه و تجربیات صاحب نظران ایرانی درباره مولفه های تاثیر گذار در بالابردن گرایش به تفکر انتقادی در دانش جویان آموزش عالی است. روش پژوهش: پژوهش حاضر به بررسی و تدوین چارچوب مفهومی گرایش به تفکر انتقادی در دانشجویان تحصیلات تکمیلی پرداخته است. نوع تحقیق بنیادی نظری با رویکرد کیفی است. جامعه آماری پژوهش، متخصصین رشته های مختلف، که در زمینه تفکر انتقادی فعالیت دارند. انتخاب هدفمند این صاحب نظران به روش گلوله برفی، یازده نفر انتخاب و مصاحبه انجام شد. برای گردآوری داده ها از مصاحبه نیمه ساختار یافته و باز پاسخ درباره مولفه های موثر بر گرایش به تفکر انتقادی استفاده شد مصاحبه ها اغلب شفاهی (به غیر از یک مورد که مکتوب پاسخ دادند) ضبط، دست نویس و تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از روش دلفی فازی انجام شده است. یافته ها: تحلیل داده ها نشان داد که از شاخص های اولیه بدست آمده از پیشینه تحقیق (تنظیم هیجانی ، سطح جرات ورزی، هوش اخلاقی، خرد،) ، دو شاخص هوش اخلاقی و خرد مورد تایید صاحب نظران قرار نگرفتند و از بین متغیرهای تایید شده بیشترین اولویت را متغیر تنظیم هیجانی دارا بوده است. نتیجه گیری: چهار متغیر روحیه پرسشگری، مهارتهای ارتباطی، جرات مندی و تنظیم هیجان ، از متن مصاحبه ها استخراج و به چارچوب مفهومی اضافه گردید.