
مقالات
حوزههای تخصصی:
مقدمه و اهداف: تجارت الکترونیکی باعث تغییر رفتارهای سنتی تجارت شده است، زیرا مصرف کنندگان می توانند از طریق پلتفرم تجارت الکترونیکی، به راحتی خرید خود را انجام دهند. بستر اینترنت، محصولات و خدمات بی شماری را ارائه می دهد، اما مصرف کنندگان ممکن است به سختی بتوانند محصولات مورد علاقه خود را انتخاب کنند. در سال های اخیر، مدل فروشنده-مصرف کننده محبوبیت بسیاری پیدا کرده است و یکی از بهترین گزینه ها برای مشتریانی است که به صورت گروهی خرید می کنند. با این حال، استفاده کنندگان معتقدند که این روش منجر به بالا رفتن تقاضای خدمات می شود و در نتیجه، قیمت ها افزایش می یابد.روش ها: استفاده از یک عامل هوشمند در مذاکره می تواند به طور موثری، تلاش های صرف شده برای جمع آوری اطلاعات خریداران و هزینه های معامله و مذاکره با فروشندگان را کاهش دهد. این مطالعه یک عامل هوشمند را در فرآیند تجارت الکترونیکی فروشنده-مصرف کننده اعمال نموده و سیستم را از طریق آزمایش ارزیابی می کند. به علاوه، از یک پرسشنامه برای بررسی مزایای سیستم های عامل هوشمند پیشنهادی استفاده می شود. نوآوری های پژوهش حاضر شامل، شناسایی و دسته بندی متغیرهای موثر بر خرید فروشنده-مصرف کننده، طراحی مکانیزم مذاکره و ارزیابی رضایت کسب و کار می باشد. محدودیت مهم این پژوهش، متمرکز بر گردآوری داده ها و حجم نمونه مورد مطالعه بوده است. یافته ها: نتایج تحلیلی نشان می دهد که سیستم هوشمند پیشنهادی می تواند ریسک عملکرد را کاهش و رضایت کاربران و انصاف را افزایش دهد. 50 شرکت کننده از 23 تا 27 سال در این آزمایش وجود دارند. رایج ترین روش تخمین قابلیت اطمینان این نوع مقیاس ها با ضریب است. با توجه به حداقل معیار قابل قبول، اگر بیشتر از 0.7 باشد، قابلیت اعتبار بیشتری دارد و اگر کمتر از 0.35 باشد، قابلیت اعتبار کمتر بوده و باید رد شود. نتایج تحلیل این نشان می دهد که در این مطالعه 0.844 است و از این رو اعتبار بیشتری دارد. در این مطالعه، ارزش درک شده هیچ تفاوت معناداری بین قبل و بعد استفاده از این سیستم ندارد. این نشان می دهد که عامل هوشمند می تواند ارزش سیستم تجارت فروشنده-مصرف کننده را افزایش دهد. هنگامی که شرکت کنندگان از سیستم عامل درگیر استفاده می کنند، ارزش مشترک ممکن است نگرانی اصلی مشتری نباشد. کاربر می تواند از این سیستم آزمایشی کمک دریافت کند، اما شرکت کنندگان هدف خاصی برای استفاده از این سیستم ندارند. این باید به دلیل زمان محدود آزمایش باشد. در چنین زمان کوتاهی با استفاده از سیستم پیشنهادی، شرکت کنندگان نمی توانند هدف یا زیاده خواهی مشخصی برای استفاده از این سیستم داشته باشند. بنابراین، نتایج تحلیلی نشان می دهد که این سیستم رضایت بالاتر، انصاف درک شده بیشتر و ریسک درک شده کمتری دارد، اما کاربران نگرش خنثی نسبت به ارزش درک شده و استفاده از این سیستم دارند.نتیجه گیری: هنوز ارزش این سیستم درک نشده است و نشان می دهد که این سیستم نیاز به تبلیغ بیشتری در تجارت امروزی دارد تا ارزش آن برای مصرف کنندگان بیشتر مشخص شود. از نظر کاربردی نیز به فعالان حوزه تجارت اکترونیک پیشنهاد می گردد، فرایند مذاکره جهت متقاعدسازی کاربران را از طریق هوشمندسازی اجرا نمایند تا بتوانند جنبه های رضایت مندی مشتری را شناسایی و بر مبنای آن مهندسی مجدد و طراحی دوباره فرایندها و محصولات را عملیاتی نمایند. علاوه بر این، این سیستم نه تنها برای فروشنده-مصرف کننده قابل استفاده است، بلکه می تواند به سایر مدل های تجارت الکترونیکی نیز انتقال یابد، زیرا نماینده می تواند به مذاکره بین فروشندگان و خریداران کمک کند.
ارائه راهکار فراترکیب به منظور بهبود فرآیند توسعه محصول جدید مبتنی بر مدیریت ریسک محصولات تند گردش(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و اهداف: با توسعه نسل چهارم صنعت، ترجیحات مشتریان در حال تغییر مداوم بوده و چرخه عمر محصولات کوتاه تر شده است. بنابراین فرآیندهای توسعه محصول جدید در شرکت ها به یک ضرورت تبدیل شده است. دسترسی به صنایع پایدار نیازمند فرآیندی است که در آن ریسک های نوظهور مهار شوند. به بیان دیگر استفاده از مفاهیم مدیریت ریسک در فرایند توسعه محصول جدید می تواند زمینه ساز ارتقاء عملکرد سازمان باشد. هدف اصلی پژوهش حاضر، دستیابی به چارچوبی برای مدیریت ریسک در فرآیند توسعه محصول جدید تند گردش است.
روش: ابتدا تحقیقات مرتبط با توسعه محصول جدید مرور و مفاهیم فرآیند توسعه محصول جدید، ریسک و محصولات تند گردش تعریف گردیده تا بیان مسئله شفاف و نیازمندی به مدیریت ریسک در این حوزه مشخص شود. مطالب این قسمت در قالب دو بخش کلی ادبیات نظری و ادبیات تجربی ارائه شده است. سپس با مرور مطالعات برجسته در این حوزه، از میان 95 مقاله، 18 مورد از مدل های مدیریت ریسک به تفضیل بررسی شد.
یافته ها: نتایج نشان داد که طبق تحقیقات، این مقالات برخی از فازهای پنج گانه مدل های مدیریت ریسک و یا گام هایی از آن را بررسی کردند، گاها تغییراتی در مدل ها ایجاد شده است، اما هیچکدام از مدل ها همه فعالیت ها و فازها را پوشش ندادند. سپس با کمک روش فراترکیب و با استفاده از الگوی هفت مرحله ای ساندلوسکی و باروسو، و با در نظر گرفتن همه کاستی ها و نقاط ضعف و قوت مدل های مرور شده، مدل مدیریت ریسک نوینی برای بهبود فرآیند توسعه محصول جدید با 6 گام ارائه و نحوه پیاده سازی مراحل، گام ها و زیرگام های مدل معرفی شد. این مدل علاوه بر داشتن نقاط قوت مدل های موجود، نواقص کمتری نیز دارد. می توان نوآوری این مدل را در ژرف نگری و بیان دقیق گام های اجرایی فرآیند ریسک و همچنین تمرکز بر بهبود مسیر تعیین راهکار پاسخ به ریسک دانست. تاثیر صنعت محصولات تندگردش بر این مدل، در استقلال مدیریت ریسک و نظارت ریسک است. این تحقیق با استفاده از مدل های موجود و مبتنی بر روش فراترکیب استخراج شد و سپس با نظر خبرگان حوزه مدیریت ریسک و متخصصین حوزه محصولات تند مصرف و مطالعه موردی وضعیت فعلی محصول در شرکت گلرنگ بررسی و تکمیل شد. دو معیار عمده برای آزمون صحت و خوب بودن سنجه ها، روایی و پایایی است. سنجش روایی در این تحقیق، نخست از طریق ارزیابی دقیق و گسترده پیشینه تحقیق انجام شد. سپس مؤلفه ها و شاخص های بدست آمده مورد نظرسنجى خبرگان این حوزه قرار گرفت و تأیید نهایى صورت پذیرفت. همچنین جهت جمع آوری داده های مورد نیاز، از دو سری مصاحبه نیز استفاده شده است. سری نخست مصاحبه ها با هدف شناسایی ریسک های موجود در فرآیند توسعه محصول جدید انجام شد. سری دوم مصاحبه ها نیز با هدف تعیین راهکارهای پاسخ به هر یک از ریسک های اولویت دار انجام شد.
نتیجه گیری: حلقه بازخورد به عنوان یکی از مهم ترین عوامل در ارتباط با محصولات تند گردش به شمار می رود؛ زیرا عدم توجه به بازخورد و اصلاح روند توسعه، می تواند منجر به خروج محصول از گردونه رقابت شود. خبرگان بر این باورند که در محصولات تند گردش، مدیریت ریسک، نظارت و ارزیابی ریسک باید به صورت مستقل انجام شوند؛ زیرا به دلیل سرعت فساد محصولات تند گردش، فرصت از دست رفته می تواند زیان های جبران ناپذیری به همراه داشته باشد و سرعت عمل از اهمیت ویژه ای در مدیریت ریسک محصولات تند گردش برخوردار است. با توجه به عمر کوتاه این محصولات، هرگونه تأخیر در تصمیم گیری خسارات جبران ناپذیری به همراه داشته باشد. بنابراین، سرعت در مدیریت ریسک این محصولات بسیار حیاتی است. برای دستیابی به نتایج مورد انتظار، توسعه سیستم های جمع آوری و تحلیل داده برای ارزیابی ریسک این محصولات ضروری است.
مدل استوار مدیریت ریسک زنجیره تأمین خون در شرایط پاندمی کرونا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و اهداف: مدیریت ریسک زنجیره تأمین یک رویکرد پیشگیرانه به منظور جلوگیری از عواقب احتمالی و غیرمنتظره به شمار می رود. هدف از این پژوهش ارائه یک مدل ریاضی در جهت کاهش ریسک زنجیره تأمین خون در شرایط پاندمی است که بر این اساس، یک مدل استوار چند هدفه مبتنی بر سناریو با هدف کاهش ریسک زنجیره تأمین خون در شرایط بحرانی ارائه شده است.
روش ها: پاندمی کرونا سبب ایجاد اختلال در عرضه خون توسط اهداکنندگان شده و در نتیجه منجر به بحران در زنجیره تأمین خون گردید. با توجه به اینکه پیش از همه گیری کرونا بحران هایی مانند زلزله، جنگ و غیره منجر به افزایش تقاضا در خون مورد نیاز می شدند، در نتیجه در تحقیقات گذشته، اختلال در عرضه خون توسط محققان کمتر مورد توجه قرار گرفته بود. لذا در این پژوهش، به منظور غلبه بر این عدم قطعیت مدلی سه سطحی با دو هدف ارائه گردید، که هدف اول هزینه کل را کاهش و هدف دوم قابلیت اطمینان زنجیره تأمین خون را افزایش می دهد و در نهایت مدل با درنظر گرفتن عدم قطعیت در عرضه خون، استوار گردید. ارائه مدلی ریاضی که همزمان دو محدودیت متضاد هزینه و قابلیت اطمینان را با در نظر گرفتن عدم قطعیت در عرضه بهینه می نماید، از جمله نوآوری های این تحقیق است. برای تبدیل مدل چندهدفه به تک هدف از روش مجموع وزن دار شده استفاده و برای حل مدل از نرم افزار GAMS و حل کننده BARON استفاده شده است.
یافته ها: برای اعتبارسنجی مدل، مسئله در ابعاد مختلف و با استفاده از داده های واقعی مورد آزمون قرار گرفت و به منظور تعیین پایداری مدل نسبت به تغییرات در پارامترها، تحلیل حساسیت انجام گرفته است. حداقل سازی هزینه کل در مدل استوار محاسبه شده و مشاهده می گردد که با افزایش مقدار وزن تابع هدف حداقل سازی هزینه، این تابع هدف به سمت حداقل سازی و بهینه شدن پیش می رود و مقدار آن در وزن 0.1 استوار می گردد. با افزایش وزن در تابع هدف حداکثر سازی قابلیت اطمینان، میزان این تابع هدف از 0.5 استوار بوده و به سمت حداکثر سازی و بهینه شدن پیش می رود و در وزن 1 به حداکثر میزان خود می رسد. در نمودار پارتو تغییرات تابع هزینه و قابلیت اطمینان استوار نشان داده شده است و مشاهده می گردد که با افزایش میزان استواری تابع هدف هزینه، تابع استوار قابلیت اطمینان به شدت کاهش می یابد و برعکس. همچنین، تغییرات قابلیت اطمینان در برابر تعداد تسهیلات جمع آوری خون رابطه مستقیم بین این دو مورد را نشان داده است. اما با افزایش تعداد تسهیلات جمع آوری، قابلیت اطمینان سیستم نیز افزایش می یابد. طبق نتایج نشان داده شده، قابلیت اطمینان با احداث بیش از 15 تسهیل، افزایش پیدا نمی کند. در نتیجه، احداث و به کارگیری بیش از 15 تسهیلات جمع آوری خون مقرون به صرفه نیست و این نشان دهنده افزایش بهره وری زنجیره تأمین در سطح تسهیلات جمع آوری خون در صورت استفاده از مدل ارائه شده است. یافته ها نشان می دهد که مدل ارائه شده قادر است میزان بهینه خون جمع آوری شده از اهداکنندگان، تعداد مراکز جمع آوری، میزان موجودی خون در مرکز خون و بیمارستان و همچنین واحد خون ارسال شده از مرکز خون به بیمارستان را با هدف کاهش ریسک تعیین نماید و در جهت مدیریت ریسک زنجیره تأمین خون در شرایط بحرانی عرضه خون مانند پاندمی کرونا مورد استفاده قرار گیرد.
نتیجه گیری: در شرایط پاندمی، اهمیت مدیریت ریسک زنجیره تأمین خون بیش از پیش مشخص شد. از آنجایی که زنجیره تأمین خون یکی از عوامل حیاتی در سلامت عمومی جامعه است، لازم است که سازمان ها و نهادهای مرتبط با این زمینه، برنامه ها و استراتژی های استواری را برای مدیریت ریسک ها و افزایش پایداری زنجیره تأمین خون در شرایط بحرانی مانند پاندمی کرونا اجرا کنند. بنابراین، اجرای مدل استوار مدیریت ریسک زنجیره تأمین خون در شرایط پاندمی کرونا، به سازمان های مسئول کمک می کند تا پایداری و عملکرد خود را تضمین کرده و به بهترین شکل ممکن به نیازهای جامعه در زمینه تأمین خون پاسخ دهند.
توسعه یک مدل برنامه ریزی ریاضی به منظور بازطراحی شبکه ی زنجیره تأمین با امکان تغییر کاربری تسهیلات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و اهداف: امروزه به دلیل فضای رقابتی بازار، همکاری در قالب شبکه های زنجیره تأمین لازمه ادامه حیات کسب وکار ها است و برای همکاری کارا و اثربخش میان اعضا، مدیریت منسجم زنجیره تأمین مورد نیاز است. تحقق این امر، مستلزم هماهنگیِ پیوسته بین عملکرد زنجیره تأمین از یکسو و انتظارات بازار در سوی دیگر است. یکی از روش های حفظِ این هماهنگی، بازطراحی مداوم و پیوسته شبکه زنجیره تأمین در طول زمان است. در مسئله بازطراحیِ شبکه زنجیره تأمین، هدف بهبود یک زنجیره تأمین موجود است در حالی که در مسئله طراحیِ شبکه زنجیره تأمین، یک زنجیره تأمین جدید از ابتدا ایجاد می شود. در شرایط واقعی؛ اغلب، مسئله بازطراحی زنجیره تأمین، پراستفاده تر از مسئله طراحی زنجیره تأمین است، حال آنکه اکثر تحقیقات، بر طراحی یک زنجیره تأمین متمرکز شده اند. یکی از تصمیمات مسئله بازطراحی که از توجه پژوهشگران پنهان مانده، تصمیم به تغییر کاربری تسهیلات زنجیره تأمین است. به عبارت دیگر، تغییر لایه تسهیلات در زنجیره تأمین به عنوان یک تصمیم جدید لحاظ می گردد.
روش ها: تصمیم به تغییر کاربری تسهیلات در مسئله سنتی زنجیره تأمین، چالش زا است، زیرا نه تنها جریان های شبکه بلکه ساختار شبکه (توپولوژی) را نیز تغییر می دهد. تغییر ساختار اساسی شبکه زنجیره تأمین یک مسئله غیرخطی است. در این تحقیق، برای رویارویی با این چالش، از یک نوآوری مبتکارانه استفاده شده است، به این صورت که ابتدا تغییر در دیدگاه نسبت به شبکه زنجیره تأمین از شبکه لایه ای سنتی به یک شبکه دوار انجام شده و سپس مدل سازی ریاضی ابتکاری براساس دیدگاه نوآورانه شبکه دوار زنجیره تأمین ارائه گردیده است .
یافته ها: بازطراحی شبکه زنجیره تأمین با امکان تغییر کاربری تسهیلات به دلیل تغییرات ساختار شبکه، یک مسئله غیرخطی است. در این پژوهش، با استفاده از تغییر دیدگاه و ایجاد متغییرها و محدودیت های ابتکاری، یک مدل برنامه ریزی چند دوره ای عدد صحیح مختلط خطی برای مسئله ارائه شده است. همچنین در این مدل، حالت گذار تغییر کاربری تسهیلات از یک لایه به لایه ای دیگر در نظر گرفته شده است که دست یابی به این قابلیت از نتایج شگفت انگیز استفاده از دیدگاه نوآورانه شبکه دوار زنجیره تأمین است. این مدل، با استفاده از مثالی در نرم افزار گمز با روش سیپلکس حل شد و برای نمایش نتایج این مدل و دیدگاه نوآورانه به زنجیره تأمین از نرم افزار متلب استفاده شده است.
نتیجه گیری: در گذشته، مدیران شبکه های زنجیره تأمین در مواجه با تصمیم گیری برای تغییر کاربری تسهیلات در شبکه زنجیره تأمین با چالش روبه رو بوده اند. دلیل این چالش ها، محدودیت های دیدگاه سنتی لایه برای مدل سازی ریاضی و بازطراحی بهینه شبکه تحت مدیریت آنها بوده است. اکنون مدیران با کمک این مدل مبتکارانه و تغییر دیدگاه نسبت به شبکه زنجیره تأمین، امکان مواجهه با آن را دارند. به عنوان پیشنهاد مدیریتی می توان به لزوم بکارگیری اصول بهینه سازی و مدیریت زنجیره تأمین، به عنوان یک رویکرد و پارادایم جدید مدیریتی اشاره کرد. در سطح راهبردی زنجیره تأمین به دلیل ماهیت و ابعاد گسترده ای که وجود دارد، میزان هزینه ها زیاد بوده و بهبودهای اندک در آن منجر به افزایش مزیت رقابتی قابل توجهی برای زنجیره تأمین تحت مدیریت خواهد شد. به همین دلیل؛ به مدیران زنجیره توصیه می شود، برای زنجیره هایی که امکان تغییر کاربری تسهیلات در آن ها وجود دارد، با استفاده از مدل ارائه شده در این مقاله، جهت بهبود زنجیره تحت مدیریت خود، اقدام کنند.
ارزیابی و رتبه بندی صندوق های سرمایه گذاری در سهام با رویکرد تکنیک نوین فرصت از دست رفته بر مبنای فاصله در فضای مختصات قطبی (OPLO-POCOD)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و اهداف: امروزه در دنیای اقتصاد مدرن با توجه به رشد بازار سرمایه، اهمیت سرمایه گذاری برای مردم بیشتر شده است. از دغدغه های اصلی سرمایه گذاران در وهله اول انتخاب مناسب ترین گزینه سرمایه گذاری است. صندوق های سرمایه گذاری مشترک، نوعی سرمایه گذاری است که به جمع آوری وجوه سرمایه گذاران پرداخته تا در طیف متنوعی از اوراق بهادار سرمایه گذاری کنند و از این طریق منجر به کاهش ریسک سرمایه گذاری و افزایش بازده می شود. در حوزه تصمیم گیری سرمایه گذاری، فرآیند انتخاب مناسب ترین صندوق از میان طیف وسیعی از گزینه ها می تواند پیچیده باشد. در ادبیات تحقیق، معیارهای مختلفی برای ارزیابی عملکرد صندوق های سرمایه گذاری توسعه داده شده است. در این تحقیق مهم ترین معیارها مشخص شده و با استفاده از تکنیک نوینی در حوزه تصمیم گیری چند معیاره مورد ارزیابی و رتبه بندی قرار گرفته اند.
روش ها: فرصت از دست رفته یک مفهوم اساسی در اقتصاد و مدیریت است که به معنای هزینه های ناشی از عدم انتخاب بهترین گزینه ممکن در یک موقعیت خاص می باشد. این مفهوم می تواند به عنوان پایه ای برای تعیین ارزش مرتبط با اطلاعات و تصمیم گیری های اقتصادی مورد استفاده قرار گیرد. در واقع، فرصت از دست رفته به ما کمک می کند تا درک بهتری از هزینه های واقعی انتخاب های خود داشته باشیم و به این ترتیب، تصمیمات بهتری اتخاذ کنیم. در این تحقیق، با توجه به مفروضات حل مسأله، از تکنیک جدید فرصت از دست رفته بر مبنای فاصله در فضای مختصات قطبی (OPLO-POCOD) برای ارزیابی و رتبه بندی صندوق های سرمایه گذاری استفاده شده است. این تکنیک به دلیل برخورداری از منطق قوی و علمی در تحلیل فرصت های از دست رفته، به عنوان ابزاری کارآمد در فرآیند تصمیم گیری شناخته می شود. یکی از مزایای بارز این تکنیک، قابلیت آن در انجام ارزیابی دقیق و رتبه بندی جامع از گزینه های مختلف است. با استفاده از این روش، می توان به سادگی و به طور سیستماتیک، فرصت های از دست رفته هر گزینه را سنجید و جایگاه آن ها را نسبت به بهترین وضعیت موجود مورد ارزیابی قرار داد. این ارزیابی براساس فاصله در فضای مختصات قطبی انجام می شود که به تحلیلگران این امکان را می دهد تا به صورت شهودی و کمی، نقاط قوت و ضعف هر گزینه را شناسایی کنند. به طور کلی، این تحقیق نه تنها به درک بهتر مفهوم فرصت از دست رفته کمک می کند، بلکه با ارائه یک روش نوین برای ارزیابی و رتبه بندی صندوق های سرمایه گذاری، می تواند به سرمایه گذاران و تصمیم گیرندگان در انتخاب های آگاهانه تر یاری رساند. این رویکرد می تواند به بهبود فرآیندهای تصمیم گیری در حوزه سرمایه گذاری و مدیریت مالی کمک کند و در نهایت به افزایش کارایی و اثربخشی سرمایه گذاری ها منجر شود.
یافته ها: در این تحقیق با استفاده از فیلتر اندازه دارایی صندوق ها و عملکرد یک ساله، دو ساله و سه ساله و براساس اطلاعات موجود در سایت مرکز پردازش اطلاعات مالی ایران (فیپیران)، تعداد 20 صندوق سرمایه گذاری در سهام از بین انواع صندوق های سرمایه گذاری مشترک که دارای بیشترین دارایی و بهترین عملکرد هستند، انتخاب شدند. نتایج تحقیق نشان می دهد که صندوق های سرمایه گذاری گزینه 14 با مقدار 0.000841DOL=، گزینه 15 با مقدار 0.017437 =DOL و گزینه 19 با 0.03432 = DOL بالاترین رتبه بندی را داشته اند.
نتیجه گیری: بر اساس این تحقیق ضمن رتبه بندی جامع گزینه ها به تحلیل جزئی تر در سه بعد ویژگی های صندوق، ویژگی های شخصیتی مدیر صندوق و معیارهای ارزیابی عملکرد صندوق پرداخته شده است. مدیران هر صندوق سرمایه گذاری، ضمن آگاه شدن از رتبه صندوق، می توانند کارآمدی و ناکارایی صندوق را در ابعاد مختلف و براساس صندوق های برتر تحلیل نمایند.
ارزیابی ریسک های بهره وری منابع انسانی با رویکرد ترکیبی دیمتل فازی و سیستم دینامیک (نمونه موردی: پروژه های بلندمرتبه سازی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و اهداف: بهره وری منابع انسانی ماهر یکی از عوامل کلیدی و تاثیرگذار بر عملکرد پروژه های ساختمانی می باشد و عدم توجه به این مهم، سبب تحمیل خسارات جبران ناپذیری به پروژه ها می شود. بهره وری پایین نیروی کار، یکی از مسائل و چالش های اساسی در صنعت ساخت وساز می باشد؛ چراکه این مسئله همواره یکی از دلایل افزایش بیش از حد زمان و هزینه در پروژه های ساخت و ساز بوده است. تحقیقات به عمل آمده پیرامون عوامل ریسک زا و تاثیر گذار بر بهره وری منابع انسانی در پروژه ها، با کاستی هایی از قبیل عدم جامع نگری در فرایند شناسایی ریسک ها، عدم توجه به تعاملات بین ریسک ها، در نظر نگرفتن عوامل ریسک زا و همچنین تاثیر آنها بر بهره وری منابع انسانی مواجه می باشد. بنابراین هدف از این تحقیق شناسایی عوامل ریسک زا و ریسک های حاصل از آنان و تحلیل و اولویت بندی آن ها می باشد تا بدین ترتیب بتوان ریسک های بحرانی را بصورت موثرتری مدیریت کرد.روش ها: این تحقیق از نوع مطالعه موردی بوده و ابزار گردآوری اطلاعات در آن از نوع مصاحبه ساختاریافته و پرسشنامه می باشد. گام اول این تحقیق شناسایی شاخص های بهره وری منابع انسانی ماهر و سپس ریسک های حاصل از این شاخص ها می باشد که نحوه تکمیل این گام، بررسی جامع ادبیات موضوع به منظور شناسایی شاخص ها، ریسک ها و سپس انجام مصاحبه با 10 نفر از خبرگان این حوزه به منظور بررسی صحت ریسک های شناسایی شده خواهد بود. در گام دوم به منظور تحلیل ریسک ها، ابتدا با بکارگیری روش دیمتل فازی سعی در تعیین روابط علیّ میان متغیرهای سیستم خواهیم داشت و سپس از طریق اطلاعات بدست آمده در این مرحله، از روش سیستم دینامیک برای مدلسازی ریسک ها استفاده کرده و بدین ترتیب پس از تعیین نمودار حالت جریان و انجام شبیه سازی نقاط حساس و بحرانی سیستم را تعیین خواهیم کرد.یافته ها: نتایج نشان می دهد که ریسک های تداخلات اجرایی در سایت، سقوط از ارتفاع، انجام ناایمن عملیات، برق گرفتگی، عدم پایبندی به نقشه ها و مشخصات، وجود ایرادات سطحی در اجرا، دوباره کاری، سطح کارآمدی تجهیزات و ماشین آلات، ارتباطات و هماهنگی و اتلاف مصالح جزو 10 ریسک کلیدی و مهمی هستند که به سبب کاهش بهره وری در پروژه های بلندمرتبه بوجود می آیند.نتایج حاصل از تحلیل ریسک نشان می دهد که ریسک های 1)تداخلات اجرایی در سایت، 2) دوباره کاری، 3) ارتباطات و هماهنگی و 4) سقوط از ارتفاع به ترتیب بیشترین تاثیرگذاری را بر پروژه های ساخت دارند. همچنین یافته ها بیانگر آن است که ریسک تداخلات اجرایی در سایت در صورت وقوع می تواند بهره وری را به عدد 190 واحد کار انجام شده در ماه و ریسک دوباره کاری، بهره وری را به 300 واحد کار انجام شده در ماه برساند. از سویی دیگر ریسک سقوط از ارتفاع میزان بهره وری را به عدد 380 رسانده در صورتی که ریسک ارتباطات بهره وری را در محدوده 300 واحد نگه خواهد داشت. بنابراین از آنجایی که بیشترین کاهش، میزان بهره وری مرتبط با ریسک تداخلات اجرایی در سایت بوده، بنابراین این ریسک به عنوان مهم ترین ریسکِ سیستم شناخته می شود.نتیجه گیری: مدل بدست آمده در این تحقیق پتانسیل زیادی در کمک به مدیران ساخت وساز برای ارزیابی تاثیرات منفی ریسک های بهره وری به روشی سیستماتیک دارد و مدیران پروژه با استفاده از نتایج بدست آمده در این تحقیق می توانند با تمرکز بیشتر بر ریسک های کلیدی از قبیل ریسک تداخلات اجرایی در سایت، دوباره کاری، ارتباطات و هماهنگی و سقوط از ارتفاع، آن ها را به صورت موثرتری مدیریت کنند تا در نهایت بتوانند میزان بهره وری منابع انسانی که همواره یکی از مسائل اساسی در این صنعت می باشد را بهینه کنند. مزیت این تحقیق برای صنعت ساخت آن است که به مدیران ساخت و ساز کمک می کند تا پویایی ریسک های بهره وری را بهتر درک کرده و بتوانند از طریق بازیابی ارتباطات موجود میان ریسک ها و شکستن تعاملات مهم میان حلقه های بازخورد سبب قطع روند فزاینده تاثیرات ریسک ها بر یکدیگر شوند.
ارائه رویکردی کمی برای ارزیابی اولویت ها در زنجیره تامین هوشمند با استفاده از پیش بینی داده گرا: مطالعه موردی در دو صنعت پر کاربرد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه: تعیین اولویت های زنجیره تأمین در صنایع هوشمند با روش های تحلیل و مدل سازی داده گرا برای دست یافتن به دقت کافی و تشخیص عوامل کلیدی تأثیرگذار بر کارایی زنجیره تامین ضروری است؛ زیرا استفاده از این اطلاعات، اثربخشی مدیریت زنجیره تامین را بهبود می دهد. این مقاله به بررسی و ارائه یک رویکرد کمی برای ارزیابی اولویت های زنجیره تامین هوشمند با استفاده از روش های تحلیل داده گرا می پردازد. هدف اصلی این مقاله، ارائه یک روش سیستماتیک و کارا برای تعیین اولویت ها در زنجیره تامین است. در این رویکرد، ابتدا شاخص های کلیدی کارایی در زنجیره تامین شناسایی می شوند. سپس با استفاده از روش های تحلیل داده گرا مبتنی بر یادگیری ماشین، کارایی هر شاخص برای هر عنصر زنجیره تامین محاسبه می شود. رویکرد ارائه شده در این مقاله دارای مزایایی از جمله سیستماتیک بودن، قابلیت انعطاف پذیری، کاربردی بودن و دقت بالا است. روش پیشنهادی به شرکت ها و سازمان ها نیز کمک می کند تا با ارزیابی و تعیین اولویت های زنجیره تامین، بهبود عملکرد و بهینه سازی فرآیندها، تصمیم گیری های مدیریتی خود را بهبود بخشند.
روش: ابعاد نوآوری این تحقیق شامل دو بعد اصلی است. بعد اول، تمرکز بر دو صنعت پرکابرد در شرایطی است که به تکنولوژی اینترنت اشیا مجهز شده اند. بعد دوم، ترکیب روش های سنتی تحلیل زنجیره تامین با الگوریتم های یادگیری ماشین است. در ابتدا شاخص های کلیدی کارایی در زنجیره تامین شناسایی شدند. این شاخص ها از طریق جستجوی جامع مقالات در پایگاه های علمی معتبر و با استفاده از کلمات کلیدی مرتبط با زنجیره تامین هوشمند استخراج و سپس، با استفاده از روش های تحلیل داده گرا کارایی هر شاخص برای هر عنصر زنجیره تامین محاسبه شد. در این پژوهش از ماتریس DEMATEL برای تحلیل روابط متقابل بین شاخص ها و از روش پیش بینی با ماشین های بردار پشتیبان (SVM) برای ارزیابی روابط بین معیارها استفاده شد. در نهایت، وزن نهایی هر شاخص با ترکیب نتایج DEMATEL و SVM تعیین و اولویت بندی شاخص ها در زنجیره تامین انجام شد.
یافته ها: نتایج این مقاله نشان می دهد که انعطاف پذیری به دلیل توانایی زنجیره تامین در پاسخگویی به تغییرات و نوسانات تقاضا به عنوان مهم ترین معیار در زنجیره تامین مطرح است. نتایج روش پیشنهادی بر روی دو حوزه صنعتی مبتنی بر اینترنت اشیا نشان می دهد، مهم ترین معیار در زنجیره تامین متعلق به انعطاف پذیری است و کیفیت، هزینه و زمان تحویل به ترتیب در رتبه های بعدی قرار دارند. این اولویت بندی به مدیران کمک می کند تصمیمات آگاهانه تری برای بهینه سازی زنجیره تامین اتخاذ کنند.
نتیجه گیری: استفاده از رویکردهای سیستماتیک و دقیق برای اولویت بندی معیارهای زنجیره تامین می تواند به عنوان یک راهنمایی کاربردی برای انتخاب و تعیین تأمین کنندگان، اجرای استراتژی های بهینه سازی زنجیره تامین و تخصیص منابع استفاده شود. این تحقیق نشان داد که ترکیب روش های سنتی تحلیل زنجیره تامین با الگوریتم های یادگیری ماشینی مانند SVM می تواند به بهبود دقت و کارایی در پیش بینی و تصمیم گیری ها کمک کند. با بهبود زنجیره تامین، سازمان ها قادر خواهند بود عملکرد خود را بهبود داده و فرآیندها را بهینه سازی کنند. همچنین، رویکردهایی مانند استراتژی Just-In-Time (JIT)، مدیریت کیفیت جامع و استفاده از فناوری های نوین نیز می توانند به بهبود زنجیره تامین کمک کنند. توسعه روابط با تأمین کنندگان و تحلیل داده ها و پیش بینی نیازها و مشکلات زنجیره تامین نیز از دیگر رویکردهای مفید است.
تلفیق و توسعه QFD فازی در ارزیابی و انتخاب راهکارهای توسعه سوخت های زیستی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: در راستای دستیابی به اهداف توسعه پایدار و نیز کاهش وابستگی به سوخت های فسیلی، سوخت های زیستی به عنوان جایگزینی پایدار و طرف دار محیط زیست مطرح هستند. صنعت سوخت های زیستی می تواند با تنوع بخشی به منابع انرژی، امنیت انرژی را افزایش داده و وابستگی به واردات سوخت های فسیلی را کاهش دهد؛ اما ارزیابی و انتخاب بهترین راهکارهای توسعه آن، نیازمند به کارگیری روش های مناسبی است.
روش ها: این پژوهش از نظر هدف، کاربردی است و به دلیل اینکه به شناسایی و رتبه بندی چالش ها، راهبردها و راهکارهای توسعه سوخت های زیستی می پردازد، می توان آن را پژوهش توصیفی پیمایشی محسوب کرد. در این مقاله، از توسعه و تلفیق روش گسترش کارکرد کیفیت، برای ارزیابی و انتخاب راهکارهای توسعه سوخت های زیستی استفاده شده است. بر همین مبنا، با مرور چارچوب نظری و بررسی نظرات خبرگان طی روش دلفی فازی، چالش ها و راهبردهای توسعه سوخت های زیستی و نیز راهکارهای اجرایی آن شناسایی شدند. سپس، با استفاده از یک QFD فازی و دومرحله ای، درجه اهمیت استراتژی ها در مقابل چالش ها و وزن راهکارها در مقابل استراتژی ها ارزیابی شد و در مرحله آخر با تلفیق و توسعه QFDبا روش تاپسیس، به رتبه بندی راهکارهای توسعه سوخت های زیستی پرداخته شد.
یافته ها: با بررسی سیستماتیک چارچوب نظری، مهم ترین چالش ها و موانع توسعه پایدار سوخت های زیستی شناسایی و در 4 بعد چالش های اقتصادی، فنی، زیست محیطی، اجتماعی و سیاسی طبقه بندی شدند. 20 چالش استخراج شده از چارچوب نظری با استفاده از روش دلفی فازی و تجمیع نظر کارشناسان، غربالگری و به 13 چالش تقلیل داده شد. در مرحله بعد، خبرگان پژوهش، بهترین و بدترین چالش را انتخاب و اهمیت سایر چالش ها را با آنها مقایسه نمودند. پس از تجمیع نظرات و فرموله نمودن معادله ریاضی غیرخطی و حل آن توسط نرم افزار لینگو، وزن چالش ها محاسبه شد. بر مبنای وزن های حاصل از اجرای روش بهترین-بدترین (BWM)، "تأمین ناپایدار مواد اولیه و انرژی" و نیز "فقدان نوآوری ها و تکنولوژی های به صرفه" به ترتیب مهم ترین و کم اهمیت ترین چالش های شناسایی شده بودند. استراتژی های مقابله با چالش های توسعه سوخت های زیستی در فاز اول روش گسترش کارکرد کیفیت، تعیین وزن گردیدند. بر این اساس و طبق نظر خبرگان پژوهش، راهبردهای"تحقیق و توسعه برنامه های بهبود فرایند تولید سوخت های زیستی" و "تحقیق و توسعه فناوری های جدید و پیشرفته برای تولید سوخت های زیستی" به عنوان مهم ترین استراتژی توسعه سوخت های زیستی شناخته شدند. در مرحله پایانی و در فاز دوم QFD، 10 راهکار اجرایی توسعه سوخت های زیستی، در مقابل راهبردهای اولویت بندی شده، مورد ارزیابی و رتبه بندی قرار گرفتند و سه راهکار اصلی دارای اولویت عبارت بودند از: ایجاد و ارتقای استانداردها، حمایت از تولیدکنندگان پایدار و حفاظت از تنوع زیستی.
نتیجه گیری: سوخت های زیستی نقش مهمی در آینده ایفا می کنند، اما در تولید این انرژی های تجدیدپذیر چالش هایی هم وجود دارد. تأمین ناپایدار مواد اولیه و انرژی از مهم ترین چالش های یافت شده در این مطالعه است. راهکارهای اجرایی این مطالعه نیز نقش مؤثری در تولید سوخت های زیستی ایفا می کنند. به طور کلی، ارتقای پایداری زیست محیطی شامل اقداماتی است که به افزایش استفاده از منابع تجدیدپذیر، کاهش استفاده از منابع غیرقابل تجدید، ارتقا استفاده از سوخت های زیستی، بهبود کارایی انرژی و مدیریت مؤثر پسماند و پساب های صنعتی متمرکز می شود.
ارزیابی کارایی زیست محیطی استان های کشور با رویکرد تحلیل پوششی داده های پنجره ای فازی (FWDEA) با حضور خروجی نامطلوب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه: در سه دهه اخیر، با افزایش نگرانی ها در مورد پیامدهای جبران ناپذیر تخریب محیط زیست، چالش های زیست محیطی به دغدغه ای جهانی تبدیل شده است؛ بنابراین، حل معضلات زیست محیطی به طور فزاینده ای در دستورکار سیاست گذاران قرار گرفته است. امروزه، همه کشورها در تلاش اند تا با تدوین سیاست های کارآمد، به تعادل بین حفاظت از محیط زیست و ثبات اجتماعی- اقتصادی دست یابند.
هدف: هدف پژوهش حاضر، بررسی و ارزیابی کارایی زیست محیطی استان های کشور در دوره های زمانی مختلف با در نظر گرفتن عدم قطعیت موجود در داده ها است. در دنیای واقعی، داده ها همیشه دقیق و قطعی نیستند و انحرافات موجود در آنها می تواند نتایج ارزیابی کارایی را به طور قابل توجهی تغییر دهد. از این رو، استفاده از روش های مناسب برای مقابله با عدم قطعیت داده ها در هنگام ارزیابی کارایی ضروری است. در این پژوهش، از مدل تحلیل پوششی داده های پنجره ای فازی (FWDEA) برای ارزیابی کارایی زیست محیطی استان های ایران استفاده شده است. این مدل قادر است عدم قطعیت موجود در داده ها را به طور مؤثر در نظر بگیرد و نتایج دقیق تر و قابل اعتمادتری ارائه دهد.
روش شناسی پژوهش: رویکرد مورد استفاده در این پژوهش شامل خروجی نامطلوب نیز می شود و برای ساختارهای مختلف در تحلیل پوششی داده های فازی قابل استفاده است. با بررسی ادبیات موضوع و نیز مشورت با خبرگان حوزه زیست محیطی و تکنیک تحلیل پوششی داده ها و همچنین براساس داده های موجود، متغیرهای ورودی پژوهش شامل سرانه مصرف انرژی و سرانه وسایل نقلیه و متغیر خروجی شامل سرانه گازهای آلاینده تعیین شد. باتوجه به عدم اطمینان از اینکه همه واحدها در مقیاس بهینه عمل می کنند یا خیر از مدل بازده متغیر نسبت به مقیاس (BCC) استفاده شد. همچنین، از آنجا که امکان کنترل بر خروجی ها نسبت به ورودی های پژوهش بیشتر است، از مدل تحلیل پوششی داده ها با ماهیت خروجی محور استفاده شد. در نهایت، مدل تحلیل پوششی داده های پنجره ای فازی پیشنهادی در 29 استان کشور طی چهار دوره زمانی سال های 1396 تا 1399 اجرا شد و نتایج آن مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته ها: تحلیل داده ها با مدل پیشنهادی نشان داد که در طول 4 سال مورد مطالعه، استان آذربایجان شرقی با کارایی 837407/0 بهترین و استان هرمزگان با کارایی 332543/0 بدترین عملکرد را در زمینه زیست محیطی داشته اند. بررسی میانگین کارایی سالانه استان ها نشان داد که روند صعودی یا نزولی کارایی در هر استان در طول سال ها متفاوت بوده و ثبات نداشته است. همچنین، نتایج مدل تحلیل پوششی داده های پنجره ای فازی نشان داد که کارایی استان ها در هر پنجره زمانی متوالی سیر متفاوتی داشته و از یک الگوی ثابت پیروی نمی کند.
نتیجه گیری: در این مطالعه با توجه به شرایط ابهام، در دسترس نبودن و نادقیق بودن داده ها از رویکرد DEA فازی برای ارزیابی کارایی استفاده شده است. در کل، استفاده از DEA فازی پنجره ای در ارزیابی کارایی زیست محیطی در استان های کشور، به دلیل دقت بالا، توانایی مدل سازی داده های فازی و شناسایی الگوهای پیچیده، یکی از بهترین روش ها است. این رویکرد می تواند به سیاستگذاران در شناسایی نقاط قوت و ضعف استان ها در زمینه زیست محیطی و تدوین سیاست های مناسب برای ارتقای کارایی زیست محیطی کمک کند. به منظور ارتقای کارایی زیست محیطی استان ها، لازم است که سیاست های زیست محیطی به صورت پویا و متناسب با شرایط هر استان تدوین و اجرا شوند. همچنین با توجه به اینکه چالش های زیست محیطی چالشی جهانی هستند، استفاده از رویکردهای مشابه برای ارزیابی کارایی زیست محیطی در سایر کشورها نیز می تواند به ارتقای عملکرد زیست محیطی در سطح جهانی کمک کند.
طراحی یک مدل دو هدفه بهینه سازی مبتنی بر شبیه سازی برای بازپرسازی موجودی زنجیره تأمین: مورد مطالعه صنعت برق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و اهداف: صنعت برق بخش مهمی از اقتصاد کشور را تشکیل می دهد. بنابراین، بروز اختلال در زنجیره تأمین این صنعت منجر به از بین رفتن منافع اقتصادی و کاهش توان رقابتی صنایع وابسته به این حوزه می شود. تحلیل ساختار صنعت برق نشان داده که عدم وجود روابط صحیح بین نهادهای مرتبط با تأمین کالاو تجهیزات، منجر به ایجاد اختلال در زنجیره تأمین برق می شود. از سوی دیگر، شرایط خاص سیاسی و اقتصادی کشور، وجود بلایای طبیعی و سطح بالای تغییرات در منطقه خاورمیانه تاثیرات قابل توجهی بر روی افزایش عدم قطعیت در سطوح مختلف زنجیره تأمین این حوزه گذاشته است. با توجه به عدم قطعیت بالا در تأمین قطعات این صنعت، در این پژوهش به ارائه مجموعه ای از سناریوهای بازپرسازی کالا در نهادهای زنجیره تأمین کنندگان تجهیزات این حوزه پرداخته شد. روش ها: برای این منظور، یک مدل احتمالی چهار حلقه ای شامل تأمین کننده، توزیع کننده، خرده فروش و مشتری برای حداقل نمودن هزینه کل موجودی و نسبت تقاضای برآورده نشده مشتریان بر اساس سیاست (R,Q) ارائه گردید. همچنین از طریق جستجو در اسناد و مدارک سازمانی، مصاحبه با خبرگان صنعت و استفاده از نرم افزار مدیریت انبار داده های مدل جمع آوری شد و سپس با استفاده از طراحی آزمایشات مجموعه جواب اولیه برای الگوریتم تکاملی تفاضلی فراهم گردید و بر اساس این الگوریتم فراابتکاری، مقادیر مختلف نقطه سفارش مجدد و مقدار سفارش تعیین و با بکارگیری روش شبیه سازی مقادیر اهداف مدل تخمین زده شد و مجموعه راه حل ها در نمودار پارتو نشان داده شد. یافته ها: یافته های تحقیق نشان داد که افزایش متوسط سطح موجودی انبارهای خرده فروشان منجر به کاهش نسبت تقاضای برآورده نشده مشتریان می گردد که این در زمان بالابودن مقادیر نقطه سفارش مجدد دو خرده فروش صورت می گیرد؛ ولی با توجه به تابع احتمالی تقاضای مشتریان، مقدار سفارش می تواند مقادیر متفاوتی را بگیرد. از طرفی، کاهش هزینه های سفارش دهی و انبار منجر به افزایش تقاضای برآورده نشده مشتریان می شود، به عبارت دیگر، زمانی که مقادیر نقطه سفارش مجدد کالا و مقدار سفارش پایین باشد منجر به کاهش موجودی انبار و افزایش نارضایتی مشتریان می گردد. الگوریتم تکاملی تفاضلی بکار رفته در این پژوهش منجر به سرعت بخشیدن در یافتن راه حل و افزایش کارآمدی مدل شده است. این الگوریتم مقادیر بین سطوح بالا و پایین نقطه سفارش مجدد و مقدار سفارش را در نظر گرفته که مقادیر تابع هدف متعددی را نشان داده است. استفاده از روش شبیه سازی برای تخمین توابع اهداف احتمالی بکار رفته در مدل منجر به افزایش سرعت اجرای سناریوهای متعدد گردیده که در کاهش هزینه و زمان اجرای مدل کمک نموده است.نتیجه گیری: بر اساس نتایج این پژوهش، آن دسته از تجهیزات الکتریکی دارای سطح نوآوری بالا می بایست نقطه سفارش مجدد پایین و مقدار سفارش بالایی در زنجیره تأمین این صنعت داشته باشد؛ زیرا با توجه به طول عمر کوتاه محصول در طول زنجیره منسوخ و مستهلک گردیده و فاقد تقاضای مشتری خواهد شد و در نتیجه باعث افزایش هزینه زنجیره می گردد. نتایج محاسباتی این پژوهش نشان داد که افزایش 105 درصدی کالاهای موجود در انبار منجر به افزایش 104 درصدی سطح رضایت مشتریان و کاهش 95 درصدی هزینه فروش ازدست رفته خواهد شد؛ ولی با توجه به هزینه بالای خرید و حجم زیاد محصول در هنگام سفارش می بایست سناریوی متناسب با شرایط مالی و ظرفیت انبار نهادهای زنجیره را انتخاب نمود.