زن در توسعه و سیاست (پژوهش زنان)
زن در توسعه و سیاست دوره 16 پاییز 1397 شماره 3 (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
درباره مواجهه جامعه ایران با پدیده حجاب (به خصوص حجاب زنانه)، دو دیدگاه به ظاهر متفاوت وجود دارد؛ اول مقاومت مردم در برابر بی حجابی اجباری (کشف حجاب) در دوره رضاخان پهلوی و دوم مطابق با برخی از دیدگاه ها، واکنش به حجاب اجباری یا قانون حجاب در دوره جمهوری اسلامی. در دوره اول، در ذیل سیاست های «تجدد آمرانه» غربی، بی حجابی و در دوره دوم حجاب امری تحمیلی محسوب می شود. بین این دو دوره، حکومت 37 ساله پهلوی دوم قرار دارد که به رغم استمرار سیاست های تحمیل بی حجابی، کمتر مورد تحلیل قرار گرفته است. تحمیل بی حجابی در این دوره، برخلاف دوره پهلوی اول، مستقیماً در صحنه واقعی اجتماعی نبود، بلکه از طریق گسترش تصاویر رسانه ای و تبلیغاتی و تأثیر بر ناخودآگاه ذهن کنشگران اجتماعی صورت گرفت. به علاوه، این سیاست ها از دهه 1340 با طرح توسعه سرمایه داری پیوند خورد. در این مقاله، برای بیان ویژگی تصویری بی حجابی، از تعبیر «تصویر بی حجابی» استفاده شده است. این تصویر از اندام زنانه یا مردانه عمدتاً تحت تأثیر صنایع سینما و موسیقی پس از جنگ جهانی دوم گسترش یافت. پیش از آن، آشکار شدنِ تصاویر بی حجاب از اندام زنانه یا مردانه چندان رایج نبود یا حداقل نشانه تجدد، ترقی و شخصیت تلقی نمی شد. در مقاله حاضر، با استفاده از نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت و چارچوب روشی صنعت فرهنگ، که در نیمه دوم قرن بیستم صورت بندی شد، به بررسی وضعیت تصویر بی حجابی و تأثیر سیاست های پهلوی دوم بر آن خواهیم پرداخت. در نتیجه گیری، اولاً اشاره خواهیم کرد که توجه به ویژگی تصویری تحمیل بی حجابی، که از دوره پهلوی دوم شروع شد، می تواند دو دیدگاه به ظاهر متضاد درباره واکنش جامعه ایران به حجاب را توضیح دهد. ثانیاً، با توجه به استمرار تصاویر رسانه ا ی در دوره جمهوری اسلامی، پژوهش درباره منازعه تصویر باحجاب تصویر بی حجاب ضرورت دارد.
بررسی مفهوم سازی فرهنگی ازدواج و فرزندآوری در میان زنان شهر تهران: با رویکرد جامعه شناسی زبانی-شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تحقیقات اخیر در حوزه علوم شناختی درباره استعاره مفهومی نشان داده اند که استعاره صرفاً یک پدیده زبانی نیست، بلکه اساساً فرایندی مفهومی تجربی است که جهان ذهنی ما را ساخت مند می کند و ابزاری است که منعکس کننده منشأ ساختارهای شناختی تفکر انسان است. پژوهش حاضر بر آن است با بررسی مفهوم سازی های استعاری ازدواج و فرزند،که در کاربردهای زبان فارسی روزمره به وفور دیده می شوند، نشان دهد که چگونه بررسی استعاره های مفهومی در چارچوب زبان شناسی اجتماعی شناختی می تواند ما را در درک بهتر بازنمایی های جمعی و شناخت فرهنگی ازدواج و فرزندآوری یاری رساند. برای رسیدن به این هدف، پژوهش حاضر با استفاده از راهبرد قوم نگاری و فن مصاحبه های نیمه ساخت یافته از زنان متأهل دارای فرزند، بین سنین 50 تا 70 سالِ ساکن شهر تهران، استعاره های رایج در مفهوم سازی ازدواج و فرزند را به دست آورده و در ادامه با تکیه بر نظریه استعاره های مفهومی، آن ها را مورد تحلیل کیفی قرار داده است. نتایج نشان می دهند که استعاره های به دست آمده در بررسی بازنمایی جمعی و شناخت فرهنگی مفهوم ازدواج و فرزند معنادارند و به ما کمک می کنند به درک عمیقی از فهم فرهنگی این مفاهیم در جامعه دست یابیم.
سناریوهای پیش روی حضور زنان ایرانی در عرصه سیاست 1396- 1406 یک بررسی آینده پژوهانه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مشارکت و فعالیت سیاسی زنان در تاریخ سیاسی ایران به شیوه های مختلف انجام پذیرفته است؛ موضوعی که نقشی درخور توجه در سیر تحولات تاریخی ایران داشته و بدیهی است در آینده مشارکت سیاسی این کشور نیز تأثیرگذار خواهد بود. مقاله حاضر، که از نوع تحقیقات کاربردی است، با اتکا بر روشی توصیفی پیمایشی در صدد است به این پرسش پاسخ گوید که روند حضور زنان در عرصه سیاست ایران در دهه آینده چگونه خواهد بود؟ در این پژوهش، ابتدا با استفاده از پرسش نامه باز، از استادان و صاحب نظران در خصوص شاخص های فعالیت های زنان ایرانی در عرصه سیاست نظر سنجی به عمل آمد و گویه های به دست آمده با استفاده از روش تحلیل محتوای استقرایی در 7 مقوله شاخص های فردی روان شناختی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، ارتباطی و ویژگی های نهادی طبقه بندی شد. در ادامه، بر اساس گام های سناریونگاری شوارتز، ابعاد سه گانه مستخرج از 7 مقوله یادشده، سناریوهای چهارگانه آینده فعالیت زنان ایرانی در عرصه سیاست یعنی سناریوی اول: حضور کمرنگ و کم اثر زنان؛ سناریوی دوم: تحول نهادی و شکل گیری الگوی سکولار مشارکت در ایران؛ سناریوی سوم: پیشتازی زنان با ایجاد فرصت های برابر سیاسی، اقتصادی و رفع نارسایی های فرهنگی اجتماعی؛ سناریوی چهارم: ارتقای وضع فعلی مشارکت زنان تدوین شدند. بررسی های انجام شده نشان می دهند که نمی توان روند ده سال آینده فعالیت زنان در عرصه سیاست را حضوری صرفاً کمرنگ و کم اثر دانست، بلکه رشد تدریجی مشارکت آنان محتمل و مطابق با واقع خواهد بود. در نهایت، چنین به نظر می رسد که با اتکا بر توضیحاتی که در ارتباط با هر یک از سناریوها ارائه شد، ظهور و بروز سناریوی چهارم محتمل ترین گزینه خواهد بود.
شناسایی و سطح بندی موانع ارتقای مدیریتی زنان در نظام آموزش و پرورش مبتنی بر مدل سازی ساختاری تفسیری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش حاضر شناسایی و سطح بندی موانع ارتقای مدیریتی زنان در نظام آموزش و پرورش است. روش پژوهش، مطالعه موردی است و به منظور تجزیه و تحلیل داده ها از تکنیک مدل سازی ساختاری تفسیری برای سطح بندی موانع و دسته بندی آن ها استفاده شد. جامعه آماری پژوهش را اعضای هیئت علمی دانشگاه ها تشکیل می دهند که از بین آن ها 13 نفر به عنوان نمونه پژوهش به شیوه هدفمند انتخاب شدند. ابزار گرد آوری داده ها پرسش نامه خود تعاملی محقق ساخته بود. به منظور سنجش و ارزیابی روایی پرسش نامه از ملاک روایی محتوایی استفاده شد. بدین صورت که پرسش نامه در ابتدا از سوی متخصصان حوزه زنان بررسی و پس از اصلاحات عوامل نهایی تدوین شد. نتایج پژوهش نشان داد که 10 عامل به عنوان موانع نهایی مؤثر بر عدم ارتقای مدیریتی زنان در نظام آموزش و پرورش به حساب می آیند. همچنین، تحلیل حاصل از داده ها به سطح بندی مدل به 8 سطح منجر شد. سطح هشتم مدل شامل هنجارهای مبتنی بر سنت گرایی اند. سطح هفتم شامل غلبه فرهنگ مردسالاری و نگرش کلیشه ای به مدیریت زنان است. تبعیض های جنسیتی نانوشته به عنوان سطح ششم مدل به حساب می آید. عامل های نپذیرفتن مدیریت زنان از سوی کارکنان و همچنین ناتوانی زنان در برخورد قهر آمیز و ریسک ناپذیری مشترکاً به منزله سطح پنجم مدل به حساب می آیند. نداشتن خودباوری و اعتمادبه نفس زنان به منزله سطح چهارم مدل و تعارض شغلی با وظایف خانوادگی نیز به منزله سطح سوم مدل به دست آمد. همچنین، عامل های نپذیرفتن مسئولیت مدیریتی از سوی زنان به منزله سطح دوم و عدم شایسته گزینی به منزله سطح اول است.
الگوی تفاوت جنسی مرگ و میر در ایران طی سال های 1385- 1394(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
چرخه عمر و سبک زندگی متفاوت مرد و زن در جمعیت های انسانی همواره تفاوت های جنسیتی مهمی را در مرگ دو جنس پدید آورده است. مطالعه حاضر، الگوهای علت سن شکاف جنسی مرگ ومیر در ایران و روند تحولات آن را در ایران طی یک دهه اخیر بررسی می کند. داده های مطالعه، از سامانه ثبت وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی اخذ شده و پس از ارزیابی و تصحیح به روش تعدیل شده براس تراسل و روش بنت هوریوشی مورد استفاده قرار گرفته است. یافته ها نشان می دهد تفاوت جنسی امید زندگی در سال 1385 حدود 5 / 3 سال بوده که در سال 1390 به 9 / 2 سال کاهش یافته و سپس با اندکی افزایش در سال 1394 به 3 سال رسیده است. در طول دوره مطالعه شده، حدود 80 درصد از تفاوت جنسی مرگ ومیر مربوط به تفاوت های مرگ ومیر مردان و زنان در سنین 20 تا 64 سالگی بوده است. حوادث غیرعمدی در هر سه دوره نقشی مسلط در شکاف جنسی مرگ ومیر داشتند، اما سهم آن در طول زمان کاهش یافته و از 60 درصد به حدود 42 درصد در فاصله سال های 1385 تا 1394 رسیده است. درمقابل، در این دوره، نقش بیماری های قلبی عروقی در تبیین فزونی امید زندگی زنان نسبت به مردان، از 9 درصد به 20 درصد و نقش سرطان ها از 10 درصد به 15 درصد افزایش یافته است. مطالعه تفاوت جنسی در علل مرگ ومیر می تواند ضمن نشان دادن ظرفیت های کاهش مرگ ومیر مردان، به شناسایی نقاط بحرانی مرگ ومیر زنان بر حسب علت و سن نیز کمک کند. بر این مبنا، می توان با تمرکز برنامه ریزی های بهداشتی و پیشگیری از بیماری ها در جهت مشخص، تفاوت جنسی مرگ ومیر را کاهش داد و درضمن، امید زندگی در هر دو جنس را بهبود بخشید.
بررسی ارتباط بین حضور زنان در هیئت مدیره و ضعف کنترل داخلی، شواهدی از شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
امروزه، توسعه پایدار بر توانمندسازی زنان تکیه دارد؛ به طوری که اندیشمندان اجتماعی همواره بر رفع موانع جنسیتی به منزله لازمه تحقق توسعه اقتصادی و اجتماعی تأکید کرده اند. بر این اساس، هدف اصلی تحقیق حاضر بررسی ارتباط بین جنسیت هیئت مدیره و ضعف کنترل داخلی در شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران است. در این مطالعه، جنسیت هیئت مدیره به منزله متغیر مستقل و ضعف کنترل داخلی متغیر وابسته پژوهش است. برای آزمون فرضیه های تحقیق از اطلاعات مالی شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران در فاصله زمانی بین سال های 1391 تا 1395 استفاده شده است. به طوری که پس از اعمال محدودیت های مورد نظر در این تحقیق، نمونه نهایی متشکل از 87 شرکت انتخاب شدند. پس از اندازه گیری متغیرهای تحقیق از تجزیه و تحلیل رگرسیون خطی چند متغیره و تکنیک آماری داده های ترکیبی برای آزمون فرضیه تحقیق استفاده شد. نتایج به دست آمده از آزمون فرضیه حاکی از آن است که بین جنسیت هیئت مدیره و ضعف کنترل داخلی شرکت ها رابطه منفی معناداری وجود دارد. به عبارت دیگر، حضور زنان در هیئت مدیره ضعف کنترل داخلی شرکت را کاهش می دهد.
آسیب پذیری زنان در سوانح طبیعی: یک بر ساخته اجتماعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر با تلفیقی از نظریه های برساخت گرایی اجتماعی و فمنیستی به بررسی کمّ وکیف آسیب پذیری زنان در سوانح طبیعی به منظور مدیریت بهینه ریسک سوانح طبیعی با هدف کاهش میزان آسیب پذیری آنان می پردازد. روش شناسی تحقیق کمی و روش آن پیمایشی بوده است که بین 768 نفر از زنان و مردان 15 تا 65 ساله دو شهر گرگان و کرمان براساس شیوه های نمونه گیری خوشه ای، طبقه بندی متناسب و تصادفی نظام مند انجام شده است. نتایج نشان داد که حوزه های مهم آسیب پذیری زنان در سوانح طبیعی عبارت بودند از: فقدان امنیت، فقدان اشتغال، فقدان یا ضعف آموزش در زمینه سوانح طبیعی و مشکلات فرهنگی یا انگاره های تفکر سنتی مردان درخصوص زنان و باورنداشتن به مشارکت زنان در سوانح. همچنین، دلایل مهم آسیب پذیری زنان در سوانح طبیعی، در مقایسه با مردان، عبارت بودند از: پتانسیل و زمینه آسیب پذیری بیشتر روحی و روانی زنان (به دلیل عاطفی بودن، داشتن ترس و اضطراب و...)، شرایط اجتماعی تعریف شده برای زنان در جامعه و رعایت نکردن حقوق زنان از طرف جامعه و مسئولان، آسیب پذیری جسمانی و فیزیکی زنان و حفظ حجاب در زمان وقوع سوانح و... . دلالت یافته ها بر آن است که سوانح طبیعی ذاتاً پدیده های اجتماعی اند و در ساختار یا نظام اجتماعی ریشه دارند. از این رو، آسیب پذیری زنان در سوانح طبیعی را می توان به منزله امری برساختی و نتیجه ساختارهای اجتماعی و نظام های معنایی آن دانست که تفکیک نقشی زن و مرد موجب تولید و بازتولید این آسیب پذیری می شود.