محوطه کوه خواجه در سیستان و شهر دورا اروپوس در سوریه امروزی، محوطه هایی شاخص در زمینه هنر نگارگری در دوران اشکانی به شمار می روند؛ با توجه به اینکه هنر نگارگری این دوره برای نخستین بار در این دو محوطه دیده می شود، این پرسش مطرح است که چه ارتباطی میان سبک هنری و نقش مایه های به کار رفته در این دو محوطه دیده می شود؟ هدف این پژوهش مقایسه تطبیقی نقوش دیواری کوه خواجه و نقاشی های شهر دورا اروپوس بوده و تمر آن، بیشتر بر روشهای هنری نقش مایه ها و مضامین به کار رفته در نقاشی های دیواری هر دو محوطه است. این پژوهش با استفاده از شیوه توصیفی - تطبیقی تکنیک های به کار رفته در نقاشی دیواری، نقش مایه ها و مضامین به کار رفته در دو محوطه را با یکدیگر مقایسه کرده و همچنین جهت یافتن سرچشمه هنری آنها سایر آثار باستان شناختی اشکانی و پیش از آن را نیز مورد مطالعه قرار داده و در نهایت، با تحلیل مفاهیم مرتبط، به جمع بندی مطالب پرداخته است. نتایج پژوهش نشان داد که باوجود تفاوت هایی به ویژه در انتخاب شخصیت ها و مضامین مذهبی در نقاشی های دورا ارپوس که متأثر از مفاهیم روم شرقی (بیزانس) است، نقاشی های هر دو محوطه در شیوه های هنری همچون تصاویر تمام رخ دورگیری و ژرف نمایی و در برخی موضوعات نقاشی همچون بهره گیری از کهن الگوه مانند شکار و صحنه بارعام شباهت هایی میان هر دو محوطه دیده می شود که همگی از هنر بومی ایران نشأت گرفته اند.
مفاهیم رمزگونه و نشانه های نمادین همواره در هنر ایران شیوه ای موثر در انتقال اندیشه های مذهبی و آئینی مردمان این سرزمین بوده است. یکی از مهمترین و فراوان ترین نقوش نمادین که در دوره ساسانی در کانون توجه هنرمندان قرار گرفت نقش های جانوری هستند. بر این اساس، هدف پژوهش حاضر، مطالعه نمادهای جانوری و تبیین چیستی بنمایه های آن در آثار هنری ساسانی است. این هدف با پاسخ به پرسش های زیر پی گرفته می شود ۱- هر یک از جانوران بازگو کننده چه مفهومی هستند؟ ۲- چه ارتباطی میان نقوش جانوری با مذهب زردشتی دوره ساسانی وجود دارد؟ در این پژوهش آثار هنری این دوره از جمله سنگ نگاره ها گچبری ظروف فلزی و پارچه ها (۸۴ نمونه) در نمودارهای فراوانی مورد بررسی قرار گرفت و در کنار آن استفاده از متون دست اول این دوره به منظور دست یابی به نتایج علمی، مورد توجه قرار گرفت. این پژوهش نشان می دهد که در فرهنگ هنری عصر ساسانی، نمادهای هر یک از جانوران دارای مفهومی ویژه است که مهمترین مضامین آن برگرفته از مفاهیم، مذهبی اسطوره ای کیهانی و همچنین بازتابی از ایدئولوژی سلطنتی دوره ساسانی بوده است.
تأسیس امپراتوری مغول به عنوان بزرگ ترین امپراتوری پیوسته تاریخ، تأثیر عمیقی بر مناطق فتح شده برجای نهاد و در بسیاری از آن ها مشخصه پایان یک عصر تاریخی بود. مطالعات نوین امپراتوری مغول از زوایای متعارضی شامل تاریخ، سیاست، فرهنگ و تأثیر مغولان بر جهانی است که فتح کرده بودند. ازآن جایی که بررسی امپراتوری مغول، عمری سی صد ساله دارد، مسئله ای درباره تفاوت های رویکردی و روشی طرح می شود که در بررسی امپراتوری به کار رفته اند. بررسی تاریخِ تاریخ نگاری حاضر با قراردادن آثار پژوهشی امپراتوری مغول در بافتار تاریخی و سیاسی دوره ای که نوشته می شدند، به صورت بندی فرایند تحولات روشی و فکری ای پرداخته که در مطالعه تاریخی امپراتوری به کار رفته اند. یافته های مقاله نشان می دهد که از انتشار نخستین آثار تاریخی در سده هجدهم، روایت غیر نقادانه مبتنی بر وحشی گری مغولی که با ایده شهریار روشنگر ترکیب شده بود، قرائت اصلی را تشکیل می داده است. در عین حال در سده بیستم، تاریخ نگاری مارکسیستی شوروی بر مناسبات طبقاتی و تحول اجتماعی مغولان دست می گذاشت. هم زمان با فروپاشی شوروی، آثار جدیدی در بریتانیا و آمریکا نوشته شدند که با موج جهانی شدن و نفی قرائت های مبتنی بر تخریب مغولی در آثار پیشین، به بررسی تبادلات جهانی و ادغام فرهنگی و اقتصادی و شکل گیری تجارت بین المللی در امپراتوری مغول پرداختند. مقاله تاریخ نگارانه حاضر با رویکرد توصیفی تحلیلی و با حفظ خط زمانی، رویکردها و روش هایی را ارزیابی می کند که در سی صد سال گذشته در مطالعه امپراتوری مغول به کار گرفته شده اند و به ارائه یک صورت بندی نقادانه از آن ها می پردازد.
The lifeways of mobile human societies are a field investigated by anthropologists and archaeologists. Mobility is considered an effective way of foraging and resource production among human societies (for hunter-gatherers, pastoralists, and farmers, respectively). Various classifications regarding the mobility patterns of human societies have been proposed so far. As of today, the majority of archaeologists use Murdock’s multi-purpose classification which divided mobile human societies into four groups: (1) Nomadic societies, (2) semi-nomadic societies, (3) semi-sedentary societies, and (4) sedentary societies. But some societies have characteristics that do not allow them to be placed in one of these groups. For identification of these unclearly defined societies, the authors will refer to 5 criteria of demographic dimensions: Mobility, number of movements, movement distance, residential criteria, and lifeway. For instance, it was not until 2003 that archaeologists began to recognize the intermediate trajectory of nomadic pastoralism from early village-based herding to the formation of full-fledged pastoralism in the western part of Central Zagros. Extensive study of pastoralist communities, however, can be used for the identification of several intermediate stages of the 5 criteria. Current archaeological evidence in most of the early Neolithic sites in Central Zagros such as Qazanchi, Sheikhi Abad, Sarab, Asiab, and Guran, unlike the Levant region which was settled in the Epipaleolithic (Natufian) period, indicates that these sites are seasonal. So how can we explain the mobility of human societies in the proto-Neolithic period of Zagros? As a result, the authors try to use these criteria to identify the intermediate stages of sedentarism in Zagros, from mobile societies in the Epipaleolithic period to sedentary societies in the late Neolithic period. For this purpose, the authors have studied the mobility patterns and residential criteria of human societies in the cultural landscape of Hawraman. The research was conducted in two seasons, in the summer of 2016 and the summer of 2018, respectively. At first glance, the patterns of mobility and lifeways of human societies seemed homogeneous and identical in the cultural landscape of Hawraman. But with a deeper analysis, Four main mobility patterns were identified. The patterns include (1) single-stage agriculturalist residential mobility in Koh-e-Takht, (2) multistage pastoralist residential mobility in Kosalan and Shahu Mountain, (3) logistical mobility (transhumance) in Javeh River, and (4) logistical mobility (based on cultural exchanges) all over the Hawraman. The patterns show that the Zagros societies did not become sedentary in a single stage. Therefore, semi-sedentary societies with residential mobility and semi-sedentary societies with logistical mobility can be placed in the intermediate stages.