شهر شوش یکی از شهرهایی است که به دلیل قرار گرفتن در یک موقعیت جغرافیایی خاص، دارای اهمیت ویژه ای در تاریخ ایران بوده است. این شهر، به دلیل داشتن پیشینة تاریخی، به خصوص در دورة ایلامیان و هخامنشیان، از جایگاه و اهمیت ویژه ای برخوردار بود و یکی از مناطق کلیدی و سرنوشت ساز در تاریخ این دوران به شمار می رفت. در عهد ساسانیان، با اینکه شوش در مسیر جادة ابریشم قرار داشت و از اهمیت تجاری- اقتصادی ویژ ه ای برخوردار بود، اما بیشتر مدارک و شواهد نشان دهندة سقوط سیاسی اقتصادی این شهر در این دوره است. این پژوهش، تلاش دارد تا به روش تاریخی و با استفاده از مدارک و شواهد تاریخی و یافته های باستان شناسی، همچنین با تکیه بر منابع این دوران، به جایگاه و اهمیت شهر شوش و دلایل افت و سقوط آن در دورة ساسانیان بپردازد.
گستردگی قلمرو ساسانیان گذشته از ثروت و قدرتی که برای شاهنشاهان ساسانی به ارمغان می آورد، در زﻣیﻨﮥ حفظ یکپارچگی ایران مشکلاتی را باعث می شد. نواحی شرقی ایران که با پایتخت و مرکز حکومت فاصله داشت، بیشتر از نواحی دیگر در معرض ناآرامی بود. هجوم اقوام هپتالی و دست اندازی آنها به ایالات شرقی ایران بخش عمده ای از این ناآرامی ها را به وجود می آورد. هپتالیان علاوه برآنکه در مقاطعی از تاریخ بر خط مشی سیاسی و روابط بین المللی ساسانیان تأثیر گذاشتند، در تعیین الگوهای فرهنگی و هنری نیز نقش عمده ای ایفا کردند. بنابراین شناخت این تأثیرات در گرو مطالعه ماهیت قومی و شیوه معیشت هپتالی هاست و به تعیین حدود جغرافیایی قلمرو آنها در ادوار مختلف نیازمند است. با این هدف، مقاله پیش رو با تکیه بر متون تاریخی، وقایع مرتبط با اقوام هپتالی را در شرق ایران تشریح می کند و آثار مادی فرهنگ آنها را به مثاﺑﮥ شواهد تاریخی برمی شمارد. مطالعه توأمان تاریخ، جغرافیای تاریخی و آثار فرهنگی هپتالیان راهگشای رویکرد جدیدی در مطالعه تاریخ و باستان شناسی مناطق شرقی ایران در دوره ساسانی است.
یزدگرد یکُم. 399-420 میلادی با دوری جستن از جنگ با امپراتوری روم که خود سخت گرفتار شورش ها و آشفتگی های سیاسی بود و پایان بخشیدن به پیگردها و آزارهای گهگاه مسیحیان و یهودیان، هم بزرگان ایرانی خواهنده جنگ با دشمن دیرینه ایران را به خشم آورد و هم آزردگی و ناخشنودی موبدان زردشتی را که هیچگاه چشم دیدن بردباری مذهبی شهریاران ایران و گسترش فزاینده آموزه های مذهبی بیگانه در ایران را نداشتند. از این رو، در سُنَّت تاریخنگاری ساسانیان، که بازتاب دیدگاه موبدان و بزرگان زردشتی است، گویا بیش تر در واکنش به بردباری و شکیبایی مذهبی یزدگرد با یهودیان و مسیحیان، او چهره فرمانروایی گناهکار، خشن و ستمگر به خود می گیرد. گذشته از این چهره زشت یزدگرد، دو چهره دیگر هم از او، در ادبیات یهودی و مسیحی، به چشم می آید. گزارش های یهودی که از پیوند دوستانه یزدگرد با یهودیان سخن می گویند، او را بسیار نیک خواه و هوادار یهودیان و همچون یک کوروش دیگر می خوانند و مسیحیان همروزگار یزدگرد، او را فرمانروایی پیروزمند و نیک و همچون یک کنستانتین دیگر برای دنیای مسیحیت می انگاشتند. در این پژوهش، کوشش خواهد شد از دیدگاه زردشتیان، یهودیان و مسیحیان، به توصیف این سه چهره یزدگرد و واکاوی ناسازگاری نگاه سُنَّت ایرانی با گزارش های یهودی و مسیحی درباره دوره فرمانروایی یزدگرد پرداخته شود.