فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴٬۶۶۱ تا ۴٬۶۸۰ مورد از کل ۷٬۲۷۵ مورد.
حوزههای تخصصی:
یکی از پرسشهایی که امروزه برای فیلسوفان تحلیلی مطرح است پرسش از نسبت میان قضایای پیشین (a priori) و پسین (a posteriori) از یک سو و قضایای ضروری (necessary) و ممکن (contingent) از سوی دیگر است تا چندی پیش یک پاسخ نسبتا رایج به این پرسش آن بود که همه قضایای ضروری پیشین اند (و بالعکس) و همه قاضای ممکن پسین اند (و بالعکس) اما در اسلهای اخیر برخی از فیلسوفان معاصر از جمله سول کریپکی با این دیدگاه مخالفت ورزیده اند د راین مقاله بخشی از دیدگاه های کریپکی تشریح می شود و پس از تقریر ادله وی و استدلالهای ناقدان او ارزیابی نهایی نگارنده عرضه می گردد.
کلیسای پروتستان، بنیادگرا یا لیبرال؟(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مسیحیت از جمله کلیسای پروتستان، در طول حیات خویش با چالش های مختلفی روبه رو شده است. یکی از این چالش ها، پیدایش الهیات لیبرال بود. نهضت اصلاح دینی، که در قرن شانزدهم به قصد بازاندیشی در باورهای مسیحیت پدید آمد، در برابر این چالش چه واکنشی از خود نشان داد؟ اینکه نهضتی بخواهد به باورهای دینی موجود نگاه تازه ای بیندازد، موهم این است که گویا قصد دارد به برخی اصول بی توجهی کند، یا از آنها دست بردارد. درحالی که کلیسای پروتستان با اصرار بر باورهای پذیرفته شده در کلیسای اولیه مانند تثلیث، تجسد و فدا، نشان داد که در برابر این چالش ها مقاومت کرده و از این باب تحول چندانی را نپذیرفته است.
مطالعه تطبیقی درباره زمان در فلسفه ارسطو و حکمت متعالیه
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی یونانِ باستان و روم سقراط تا ارسطو ارسطو (384-322 ق.م)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق گروه های ویژه فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
تجدید بناهاى طبیعتگرایانه از دین (1)(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نقد و نظر ۱۳۷۵ شماره ۲
حوزههای تخصصی:
ضرورت آزادی
نقد و بررسى دیدگاه جورج مور در باب فهم عرفى(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فلسفه فهم عرفى که نخست توسط توماس رید و سپس توسط جورج ادوارد مور پایه ریزى شد، با هدف مبارزه با شکاکیت و ایدئالیسم، تأثیرى چشمگیر در معرفت شناسى پس از خود داشت. آنچه درباره «فهم عرفى» اهمیت دارد عبارت است از: 1. تحلیل مفهومى «فهم عرفى» و تبیین شاخصه هاى آن؛ 2. منشأ و سرچشمه گزاره هاى «فهم عرفى»؛ 3. ملاک صدق و کذب و میزان اعتبار «فهم عرفى». در این نوشتار این سه مسئله از منظر جورج مور بررسى شده و سپس نظریه او در باب «فهم عرفى» در بوته نقد قرار داده شده و چالش هاى جدى آن مطرح گردیده است. در پایان با یک رهیافت تطبیقى، میان نظریه «فهم عرفى» و بحث «بدیهیات»، سنجشى صورت گرفته است.
میشل فوکو تاریخ را دگرگون می کند
حوزههای تخصصی:
مفهوم «محرک نخستین» در اندیشه ارسطو
منبع:
فلسفه دین ۱۳۸۳ شماره ۱
حوزههای تخصصی:
ارسطو از راه حرکت وجود محرک نامتحرک نخستین را اثبات و نام خدا را بر آن اطلاق می کند او ویژگی هایی چون محرک بودن از طریق معشوقیت تعقل، علم ، سرمدیت ، فعلیت تام و کامل ترین موجود را در مورد خدا می پذیرد اما ارسطو در مورد وحدت یا کثرت محرک های نامتحرک در تردید به سر می برد و در نهایت بر اساس علم نجوم زمانش، 49 محرک نامتحرک را اثبات می کند و همه آن ها را محرک های نامتحرک نخستین می نامد. اما گاه تنها در مورد یکی از این محرک ها از واژه نخستین استفاده می کند و دیگر محرک ها را دومین و سومین و... می نامد. موضوع اصلی این مقاله روشن ساختن معنای «نخستین» در این عبارت هاست. پس از نقد و بررسی برخی احتمال ها و نظریات پیشنهاد این نوشتار آن است که واژه نخستین به دو صورت و در نتیجه به دو معنا به کار رود: گاه بدون لحاظ ارتباط محرک های نامتحرک بر همه آنها واژه نخستین اطلاق می شود و گاه برای بیان ارتباط آن ها. در صورت اول نخستین بودن همه محرک های نامتحرک از آن روست که همه آن ها مبدا حرکت های نخستین در سپهر های نخستین اند چرا که سپهرها و حکت هایشان نسبت به موجودات زمینی و حرکت هایشان نخستین اند. اما سپهرها نسبت به یکدیگر از لحاظ مکانی نخستین و دومین و سومین هستند و به این لحاظ مبدا حرکت سپهر نخستین محرک نخستین نامیده می شود و مبدا حرکت سپهر دومین محرک دومین و همین طور سایر مبداهای حرکت سپهرهای بعدی محرک های بعدی نامیده می شود.
الهیات دیالکتیکی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کارل بارت (1968-1886) متفکر و متاله سویسی، مؤسس نهضت نو ارتدوکس (راست دینی جدید) در مسیحیت پروتستان است. وی در شرایطی که دین در معرض شدیدترین حملات نقادانه مخالفین قرار داشت و جنگ های جهانی یأسی دهشت بار بر دل و جان مردم مستولی گردانده و رابطه معنوی آن ها را با خ داوند سست نموده بود
و در شرایط ی که سلطه تفکرات لیبرالی حاکم بر الهیات، دین را تا حد یک
پدیده ی تاریخی و ضامنی برای ارزش های اخلاقی تنزل داده بود، به نجات
ایمان برخاست و این مهم را با درانداختن طرحی نو و ارائه روشی بدیع و از طریق نگاهی به سنت، به انجام رساند که در این راستا یکی از مهم ترین آموزه های وی، ‹‹الهیات دیالکتیکی››بود.این مقاله بر آن است که ضمن نگاهی مختصر به مدعیات الهیات لیبرال آئین پروتستان و نقدهای بارت بر آن، الهیات دیا لکتیکی را به عنوان جایگزینی برای الهیات لیبرال معرفی کرده و اختلاف های اساسی آن را با الهیات لیبرال روشن سازد و ازاین طریق نقش کارل بارت را در تاریخ تفکر معاصر معلوم نماید.
مردم سالاری و بی ثباتی سیاسی
منبع:
کیان ۱۳۷۴ شماره ۲۴
حوزههای تخصصی:
ژان ژاک روسو
ساختگرایی و نظریه «حق معتقد» ابن عربی
حوزههای تخصصی:
ساختگرایان شکل گیری تمام تجارب عرفانی را تحت تأثیر زمینههای پیشین ذهنی عارف، از جمله زمینههای اعتقادی می دانند. بررسی نظریة «حق معتقد» ابنعربی نشان می دهد که از نظر وی شهود حق در مراتب ابتدایی و متوسط تجارب عرفانی میتواند متأثر از زمینههای اعتقادی بوده و در قالب آنها شکل گیرد. در چنین مواردی الگوی معرفتشناختی ساختگرایی برای تبیین این تجارب مفید و کارساز خواهد افتاد. اما بنا بر همین نظریه، تجارب نهایی عرفانی، فناء و بقاء بعد الفناء، از دایرة شمول این قاعده خارجند و عارف کامل میتواند حق را فارغ از قالبهای ذهنی- اعتقادیِ جزیی شهود کند؛ علاوه بر این در نظریة «حق معتقد»، امکان شهود حق در هر مرحلهای برخلاف توقعات اعتقادی وجود دارد. در حالی که در نظریة، ساختگرایی هیچ گونه تجربة عرفانی نمیتواند از قالبهای اعتقادی پیشین فاصله گرفته و از آنها فراتر رود. بنابراین الگوی معرفتی ساختگرایی از نظر ابنعربی عاجز از تبیین تجارب نهایی عرفانی است.
فراتر از تقابل ماده – صورت نگاهی به چگونگی بهره گیری شیلر از مفهوم بازی در گذر از این تقابل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شیلر در جستارهای نه چندان کمی که در حوزه های زیبایی شناسی، اخلاق و فلسفه دارد همواره مساله ای واحد را درسطوح مختلف دنبال نموده است. مساله شیلر، گسست یا تقابل حادی است که در سطوح مختلف گریبان گیر فرهنگ، جامعه و سیاست شده است؛ این تقابل حاد چیزی نیست جز همان تقابل متافیزیکی کهن میان ماده و صورت. از طرف دیگر مبنای همه این تقابل ها در سطوح مختلف را باید در انسان جستجو کرد. انسان مدرن، برخلاف انسان یونان باستان موجودی گسسته است چراکه همواره به استیلای یک بعد وجودی خود بر دیگر ابعاد وجودی اش تن در داده است. شیلر از دو رانه یا غریزه در انسان سخن می گوید: رانه حس و رانه فرم. رانه حس نماینده بعد حسی و مادی انسان است و رانه فرم نماینده بعد عقلانی و اخلاقی او. شیلر با استفاده از رانه بازی به عنوان رانه سوم تلاش می کند مساله گسست میان ماده و صورت و به تبع آن حس و عقل و رانه های حس و فرم را از میان بردارد. آنچه به پرسش مقاله پیش رو تبدیل می شود این است که شیلر چگونه از مفهوم بازی در حل مساله بزرگ خود که همان مساله گسست است بهره می گیرد؟شیلر به واسطه مفهوم بازی از دوگانگی و گسست بیان شده فراتر می رود. انسان تنها هنگامی می تواند یک انسان باشد که این دو رانه را به یک رانه سوم فرابرد. این رانه سوم رانه بازی است و انسان کامل انسان بازیگر. آنچه در اینجا نشان خواهیم داد آن است که رانه بازی نه تعادل و توازن دو رانه بلکه فراتر رفتن از آن ها است. انسان توسط این رانه از حس و عقل فراتر می رود و به جای حس کردن و یا فکر کردن صرف، بازی می کند. آنچه سبب می شود که انسان به این رانه فرارود، «زیبایی» است. انسان تنها با زیبایی بازی می کند و زیبایی تنها موضوع بازی است. اما زیبایی «آزادی در نمود» است و نمود تنها قلمرو بازی.
دفاع از حقیقت (نقد و بازسازی الگوی حقیقت در عصر مدرن و تأثیر آن در فلسفه سیاسی از دیدگاه هوسرل و اشتراوس((مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هوسرل و اشتراوس دو فیلسوفی هستند که درصدد اصلاح تفکّر فلس فی و به تبع آن فلسفه سیاسی برآمده اند؛ امّا علی رغم اشتراک نظر در هدف و مبانی، چگونه و چرا هوسرل را در صف خط شکنان مبارزه با فلسفه متافیزیکی به اصطلاح سنّتی و اشتراوس را در نقطه مقابل او و رهبر فلسفه گرایی سنتی و محافظه کارانه به شمار می آورند؟ مطابق با روش اندیشه شناختی توماس اسپریگنز، هر چند این استاد و شاگرد آلمانی تبار، دارای دغدغه ای مشترک در باب افول تفکر حقیقت جوی فلسفی اند اما درک متفاوت آن ها از ریشه های این بحران و نیز تصوّر حالت کمال مطلوب، مختوم به فلسفه-های سیاسی متفاوت و بسا متضاد شده است. برخلاف هوسرل که نوعی اصالت انسان و تفاهم بین الاذهانی را بستر فکری و فرهنگی طرح خود؛ یعنی پدیدارشناسی قرار می دهد، اشتراوس از سرشت طبیعی امور سیاسی و محکوم بودن فلسفه سیاسی به قواعد خارج از کنترل انسان سخن می گوید. در نتیجه از پدیدارشناسی هوسرل گونه ای فلسفه سیاسی پسامتافیزیکی منتج می شود، که امور سیاسی را در بطن زندگی روزمره و تعاملات و تفاهمات اجتماعی و تاریخی می یابد؛ اما اشتراوس با تکیه بر فلسفه سیاسی کلاسیک، محتاطانه به دنبال پاسخ گویی به سوالات بنیادین و فراگیر سیاست، در ضمن کاوش مستمر و فروتنانه در برابر سرشت امور سیاسی است.