ماهیت وجودی یک عکس چیست؟به نظر می رسد یکی از مهم ترین سوالاتی که باید در باره این ابزار و جایگاهش در زندگی بشر، به آن پاسخ داد این پرسش باشد. ما در این مقاله سعی داریم با توجه به یکی از مهم ترین دوران تاریخی ایران، از لحاظ تاریخی و هم از لحاظ هنر عکاسی، یعنی دوران ناصرالدین شاه، با رویکردی تطبیقی بین نظریات موجود درباره عکاسی با عکس های این دوران، از منظرگاهی جامعه شناختی و همچنین نشانه شناسانه، به تفسیری مستقل از رویکردهای تاریخی به برخی سوالات درباره این دوران پاسخ دهیم. همچنین ناصر الدین شاه از بعدی دیگر نیز برای نگاه امروزی مهم و قابل بررسی است و آن حضور و دخالت زنان در امور مملکتی آنهم بصورتی که این تصمیمات نقش مهمی را در شکل گیری برخی از اتفاقات تاریخی داشته باشد، است. این دو بعد زنان سوژه شده و بی تاثیر در عکس ها و زنان با عملکردی زیر لایه ای در تاریخ تضادی است که ما درتفسیر و تاویل عکس ها به دنبال آن هستیم. این رویکرد کاملا نشانه شناسانه و تفسیری در راستای این مورد بررسی قرار می گیرند که نشان داده شود؛ عکس ها جدا از اینکه یک سند تاریخی به حساب می آیند رمزگانی با خود دارند که زیر لایه ها را فرا از تصور عکاس به معرض نمایش و همین طور در معرض تاویل قرار می دهند.
گیلان دارای بقاع زیادی است که بر دیوارهای آنها نقاشیهای عامیانه با موضوعات مذهبی کشیده شده اند. در این میان بقعه لیچا یکی از پر طرفدارترین بقاع منطقه به حساب میآید که دیوارها و ستون هایش دارای نقاشیهایی از این دست است. بقعه لیچا، آرامگاه آقا سید محمد یُمنی بن امام موسی کاظم(ع)، در روستای لیچا در لشت نشا گیلان قرار دارد. مضامین نقاشیهای این بقعه نشان دهنده علاقه فطری مردم به مذهب و ارادت، احترام و سرسپردگی ایشان به اهل بیت(ع) و صاحب این مکان است. از ویژگیهای قابل اعتنا در این دیوارنگاره ها، اجرای آنان بر اساس نذورات و وقف آن توسط مردم محلی است. این مقاله که بر اساس تحقیق میدانی انجام پذیرفته بر این مساله تاکید میورزد که زیباشناسی و مضامین دیوارنگاره های این بقعه با اعتقادات، خلوص و علائق شیعی مردم منطقه گره خورده و ریشه در باورهای دیرین آنان دارد. برای دستیابی به این هدف پژوهشی در ابتدا به جایگاه امامزاده ها در میان مردم منطقه و سنت دیوارنگاری بقاع در گیلان پرداخته میشود، سپس بقعه لیچا ازجهت موقعیت محلی مورد ارزیابی قرار میگیرد، پس از آن به بررسی نقاشیهای دیواری این بقعه از منظر مضمون، زیباشناسی فرم، محتوی و هنرمند خالق این آثارمیردازیم.
امروزه نزدیک به یک قرن است که هنر پژوهان جهان درباره رضا عباسی هنرمند نقاش در باره شاه عباس مطلب می نویسند و هنر پژوهان در نیمه اول قرن 20 رضا آقا رضا و رضا عباسی را سه تن مجزا فرض و درباره او و آثارش قلم فرسایی کرده اند در نیمه دوم این قرن آثار هنر پژوهانی چون سچوکین و انتونی ولش و شیلا کنبی منتشر میشود و این محققان به رفع اشتباهات محققان پیشین می پردازند و این نتیجه حاصل می شود که این سه تن یک نفر هستند در قالب سه اسم و رقم بخصوص تک نگاری محققانه کنبی در باره آثار و احوال رضا عباسی به طور مستوفی کارستان و زندگی او را می پژوهد و نتایح در خور شایسته پیش رو می نهد در این مقاله نگارنده از برای اثبات یکی بودن این سه تن به شواهد تاریخی و تاریخنگاری دیگری نیز اشاره می کند و بر این نظر تاکید می ورزد که رضا آقارضا و رضا عباسی سه اسم و رقم هستند در قالب یک قلم.
این مقاله می کوشد نگاره ایرانی بیرون آوردن یوسف از چاه را بر مفاهیم اصلی واسازی دریدا مورد انطباق قرار دهد. هدف این مقاله بررسی روند تزلزل معنای قطعی و رسیدن به معانی جدید است.از بررسی این نگاره، مفاهیم مهمی سر برمی آورند که در دو موضوع دلالت و روایت دسته بندی می شوند. در موضوع دلالت با بررسی وارونگی تقابل های دوگانه متن هنری، سرگشتگی، آرایه های اثر هنری و در موضوع روایت با بحث مرکزگریزی و بینامتنیت به چارچوب تحلیلی این مقاله دست می یازیم. این تحلیل، نشان می دهد هر نشانه این تصویر، دالی است که مدلول آن غایب است. تقابل های دوگانه این تصویر با واژگون سازی تقابل های مرد/ زن، شب/ روز، رنگ های سرد/ گرم، تقابل درون/ بیرون به هم آمیخته اند. در این اثر، سوال های متعددی وجود دارد که مخاطب (بیننده) برای آنها پاسخی نمی یابد و به سرگشتگی منجر می شود. عواملی که از چارچوب تصویر بیرون زده اند به حاشیه ای می مانند که با تمرکز روی آن خوانش متن دیگرگونه می شود. مرکزیت نگاره با قرار دادن موضوع اصلی، در جایی غیر از مرکز، یعنی در قسمت پایینِ سمت راست، از بین می رود. این نگاره با متون و نظام های دیگری نیز در ارتباط است که استقلال آن را زیر سوال می برد. نگارگر در بازسازی این روایت، سنت را به کناری می نهد و بدون درنظر گرفتن منطق علی و معلولی، روایت این قسمت از داستان یوسف را برای ما باز می گوید. با خوانش این اثر و با پیش فرض قرار دادن واسازی به عنوان روش و تحلیل متن به منطق اندیشه واساز در پشت آن پی می بریم. این منطق راه را بر معنای قطعی اثر می بندد و آن را به روی معناهای متعدد می گشاید. از نتایج دیگر این بررسی، یافتن نزدیکی ذهنیت نگارگر و اندیشه های دریدا است.