سوررئالیسم جنبشی ادبی ـ هنری بود که در فاصله دو جنگ جهانی در اروپا ظاهر شد؛ و سپس در بسیاری از نقاط جهان در آثار هنرمندان و نویسندگان بروز یافت و نوعی «بین الملل» ویژه را به وجود آورد که تقریباً تا دهه 1960 فعال بود. آثار سوررئالیستها به طور کلی متعلق به اروپای غربی و امریکای شمالی بود؛ اما نفوذ این جنبش در کشورهایی با سنت لاتین و به ویژه اسپانیایی، از جمله مکزیک و آرژانتین، آثار عمیقی داشت. این امر نه فقط ثمره وجود شخصیتهایی مهم در این حوزه، همچون پیکاسو و میرو و دالی و پاز و بورخس، بلکه حاصل نوعی نزدیکی معنایی فرهنگ قاره لاتین با سوررئالیسم و وجود زمینه های آماده در قاره لاتین بود که شکل گیری واقع گرایی موصوف به «جادویی» در آن را نیز توجیه می کند. نزدیکی سوررئالیسم و انسان شناسی به مثابه علم و شاخه ای از علوم اجتماعی امری ذاتی نیست و بیشتر محتوایی است که البته برخی از شخصیتها، همچون میشل لیریس و اوکتاویو پاز، موجب استحکام آن شده اند. در این مقاله تلاش می شود بیشتر به این نزدیکی محتوایی پرداخته شود که باید آن را حاصل شورش و طغیان بر فرهنگ غالب در غرب دانست که در هنر سوررئالیستی پدیدار شد؛ و همین امر سوررئالیستها را به سوی قطبهای مخالف این فرهنگ در معنای اَشرافی اش، یعنی به سوی فرهنگهای مردمی خود این کشورها و همچنین فرهنگ و رسوم مردمان ابتدایی، می کشید تا در آنها منابع و سرچشمه های جدیدی برای هنر خود بیابند.
اکنون می توان دیکانستراکشن را جزیی لاینفک از تاریخ، تئوری و تجربه معماری دانست. در حدود بیست سال پس از انتشار نخستین کتاب های فلسفی ژاک دریدا، ایده ها و اندیشه های وی توسط معماران و منتقدان معماری مورد توجه قرار گرفت و به مدت یک دهه از اواخر دهه 1980 تا اواخر دهه 1990 با اشتیاقی فراوان در دنیای معماری دنبال شد. مقاله حاضر به تبیین ریشه های "دیکانستراکتیویسم" در فلسفه، هنر و معماری و بررسی تاثیر دیکانستراکشن بر روند دگرگونی های معماری معاصر غرب اختصاص دارد. به این منظور با ارائه بعضی از تعاریف مربوطه، مساله اصلی دیکانستراکشن از طریق ارجاع به ژاک دریدا و مفسران درجه اول آن مورد معرفی و بررسی قرار گرفته است. این امر که لازمه درک مناسبت تسری و کاربرد دیکانستراکشن در معماری است، در ادامه با ملاحظه اختصاصی آن در هنر و معماری، ریشه ها و پشتوانه های هنری و معماری دیکانستراکتیویسم با ارائه نمونه های مرتبط دنبال می شود. در نسب شناسی دیکانستراکتیویسم تعدادی از جنبش ها و گرایشات هنری و معماری اوایل قرن بیستم شامل "دادائیسم"، "دستیل" و "کانستراکتیویسم" در ارتباطی بلافصل قرار دارند. لذا نمونه های معرفی شده با استفاده از روش مقایسه ای مبین همین واقعیت می باشند. در خاتمه مطالب، نکاتی در جمع بندی و در انتهای مقاله، مجموعه یادداشت ها و فهرست کامل منابع ارجاع شده در متن ارائه شده اند.
توجه به طبیعت و گرامیداشت مظاهر آن همچون کوه، آب، آتش، گیاه، خورشید، ماه و ستارگان از گذشته های دور مرسوم بوده است. درباورهای اسطوره ای ایرانیان باستان آب، گیاه، ماه و خورشید از نمادهای اَناهیتا و مهر بوده اند. مهر مظهر نور و فروغ خورشید که پرستش او در کنار آب انجام می شده و هم چنین نیایش اَناهیتا ایزدبانوی آبها و باروری و حاصلخیزی در ارتباط با آب و گیاه بوده است. اغلب نیایشگاههای ایزدان مهر و ماه (میترا و اَناهیتا) در جوار کوه، چشمه و درخت مقدس بر پا می شده است. از این جمله می توان به چارتاقی ها اشاره کرد که برخی به آتشکده یا اماکن مقدس دیگر تبدیل شده اند.