فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۷۰۱ تا ۱٬۷۱۶ مورد از کل ۱٬۷۱۶ مورد.
حوزههای تخصصی:
مقدمه: اسید چرب امگا-3 نوعی اسید چرب اشباع نشده است که با افزایش بیان آدیپونکتین در بافت چربی همراه است. هدف این تحقیق بررسی تاثیر مصرف اسید چرب امگا- 3 و فعالیت ورزشی هوازی برغلظت آدیپونکتین و مقاومت به انسولین زنان سالمند بود. روش شناسی: 37 زن سالمند 55-80 سال سالم به طور داوطلبانه انتخاب و به صورت تصادفی به سه گروه تمرینات هوازی(12=n)، تمرینات هوازی به همراه مکمل اسید چرب امگا- 3 (13=n) و گروه کنترل (12=n) تقسیم شدند. فعالیت ورزشی هوازی از نوع ایروبیک موزون با شدت 40 درصد ضربان قلب بیشینه بود که به مدت ۸ هفته و ۳ جلسه در هفته انجام شد. مدت برنامه تمرین در هفته اول بیست دقیقه، در هفته دوم 35 دقیقه، هفته های سوم و چهارم 45 دقیقه و هفته های پنجم و ششم و هفتم و هشتم 60 دقیقه بود.گروه مکمل در طول دوره یک عدد کپسول 3 گرمی امگا-3 در روز دریافت کردند. انسولین و آدیپونکتین با روش ELISA وکیت تخصصی و شاخص مقاومت به انسولین با روش HOMA اندازه گیری شدند. تفاوت درون گروهی با روش t وابسته و تفاوت بین گروهی با تحلیل واریانس یک طرفه ارزیابی شد. یافته ها: نتایج این تحقیق نشان داد وزن و BMI در هر دو گروه تمرین و تمرین به همراه مکمل کاهش یافت که این کاهش در گروه تمرین همراه با اسید چرب امگا-3 معنی دار بود. همچنین، آدیپونکتین در هر دو گروه تجربی افزایش معنی داری یافت (گروه تمرین هوازی 03/0p= و گروه تمرین و مکمل001/0 p=). با این حال، در بین گروه ها در پس آزمون تفاوت معنی داری مشاهده نشد. مقاومت به انسولین در هیچ یک از گروهها و در بین گروه ها معنی دار نبود. بحث و نتیجه گیری: به طور کلی ، به نظر می رسد انجام فعالیت ورزشی هوازی به همراه مصرف مکمل اسید چرب امگا -3 تاثیر سودمندی بر وضعیت آدیپونکتین و مقاومت به انسولین زنان سالمند داشته باشد.
تاثیر تمرین مقاومتی کوتاه مدت با دو شدت متفاوت بر غلظت سرمی سیتوکین های ضدالتهابی و مقادیر تری گلیسیرید و گلیکوژن کبدی موش های صحرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: امنتین-1 آدیپوکین تازه شناخته شده ای با ویژگی های ضدالتهابی و افزایش حساسیت انسولینی است که نقش مهمی در پاتوژنز چاقی و بیماری های مرتبط با آن دارد. هدف این پژوهش، بررسی تاثیر تمرین مقاومتی با شدت های مختلف بر سطوح سرمی امنتین-1 و آدیپونکتین همراه با مقادیر تری گلیسیرید و گلیکوژن کبدی موش های صحرایی نر بالغ بود.
روش شناسی: 24 سر موش صحرایی نر از نژاد ویستار (12 تا 14 هفته ای) به طور تصادفی به 3 گروه کنترل، تمرین مقاومتی با بار معادل 50% وزن بدن (تمرین 1) و تمرین مقاومتی با بار معادل 100% وزن بدن (تمرین 2) تقسیم شدند. تمرین مقاومتی شامل بالا رفتن از نردبان با وزنه های متصل به دم حیوانات بود. به منظور تعیین غلظت سرمی امنتین-1 و آدیپونکتین از روش الایزا استفاده شد.
یافته ها: پس از 4 هفته تمرین مقاومتی تفاوت معنی داری در غلظت سرمی امنتین-1، آدیپونکتین و گلوکز گروه های مختلف مشاهده نشد (05/0
مقایسه تغییرات ترکیب بدن، حداکثر اکسیژن مصرفی و توان بی هوازی بازیکنان فوتبال طی فصل مسابقات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: آمادگی جسمانی یکی از عوامل کلیدی موفقیت بازیکنان به هنگام مسابقه فوتبال است. در این میان عواملی چون ترکیب بدن، حداکثر اکسیژن مصرفی و توان بی هوازی نقش اساسی در موفقیت تیم دارند. بنابر این هدف ما از این تحقیق مقایسه تغییرات ترکیب بدن، حداکثر اکسیژن مصرفی و توان بی هوازی بازیکنان فوتبال طی فصل مسابقات بود. روش شناسی: در این تحقیق 24 بازیکن (8 مدافع، 8 هافبک و 8 مهاجم) از تیم فوتبال پاسارگاد مشهد حاضر در لیگ دسته دوکشور، به روش نمونه گیری انتخابی و در دسترس به طور داوطلبانه شرکت کردند. در شروع فصل مسابقات و بعد از انجام 15 مسابقه با استفاده از دستگاه سنجش ترکیب بدن، پروتکل نوارگردان آستراند و آزمون رست به ترتیب نمایه توده بدن، درصد چربی بدن، حداکثر اکسیژن مصرفی و توان بی هوازی بازیکنان اندازه گیری و با استفاده از آزمون تی استیودنت همبسته و آنالیز واریانس نتایج در سطح معنی داری 0.05≥P مقایسه شد. یافته ها: در طی فصل مسابقه، نمایه توده بدن بازیکنان مدافع(0.001=P)، میانی(0.001=P) و مهاجم(0.0009=P) کاهش معنیدارینشان داد. درصد چربی بازیکنان میانی(0.001=P) و مهاجمان(0.015=P) کاهش معنیداری داشت؛ ولی این کاهش در مدافعان معنی-دار نبود. حداکثر اکسیژن مصرفی بازیکنان میانی(0.006=P) و مهاجم(0.001=P) افزایش، و مدافعان(0.013=P) کاهش معنی داری داشت. توان بیهوازی مدافعان و مهاجمان افزایش معنیداری نشان داد(0.001=P). بحث و نتیجه گیری: فصل مسابقات احتمالاً میتواند تغییراتی در نیمرخ ترکیب بدن، حداکثر اکسیژن مصرفی و توان بی هوازی بازیکنان مدافع، میانی و مهاجم ایجاد کند؛ البته این تغییرات به ویژگی وظایف پستها و سبک یا روش بازی تیم بستگی دارد. این یافته ها به مربیان توصیه می کند که با انجام آزمون هایی در طی فصل مسابقات از میزان تغییرات آگاهی یابند و تمرینات فصل را مطابق با وظایف پستی طرح کنند تا آمادگی بازیکنان دچار نقصان نشود.
بررسی اثر غوطه وری در آب سرد و معتدل هنگام اجرای فعالیت بر محتوای پلاسمایی پروتئین شوک گرمایی (70HSP) در موش های صحرایی نر پس از 8 هفته تمرین مقاومتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: استفاده از غوطه وری در آب سرد که یکی از روش های مورد توجه در بازیافت ورزشی محسوب می شود، با چالش هایی همچون محدودیت پاسخ 70 HSPبه فعالیت ورزشی به دلیل کاهش دمای بدن مواجه می باشد. بدین منظور پژوهش حاضر درصدد تعیین تأثیر غوطه وری در آب هنگام اجرای فعالیت بر محتوای پلاسمایی پروتئین شوک گرمایی (eHSP70) پس از 8 هفته تمرین مقاومتی در موش های صحرایی نر خواهد بود. مواد و روش ها: بدین منظور 32 موش صحرایی نر نژاد اسپراگ-داولی (8 هفته ای) بطور تصادفی به چهار گروه 1- کنترل (وزن 8/19±228/5گرم)، 2- تمرین مقاومتی (وزن 6/5±217/26گرم)، 3- تمرین مقاومتی و غوطه وری در آب با دمای ˚C 27 (وزن 5/55±225/12گرم) و 4- تمرین مقاومتی و غوطه وری در آب ˚C 14 (وزن 9/5±226/45گرم) تقسیم شدند. تمرین مقاومتی در هر جلسه شامل 3 نوبت 5 تکراری بالا رفتن از نردبان 120 سانتیمتری بود که از طریق اتصال کیسه ای محتوی وزنه ای معادل درصدی از وزن بدن (که تدریجاً افزایش می یافت) به دم حیوان انجام می شد. در فاصله استراحتی بین نوبت ها و در پایان نوبت سوم (2 دقیقه غوطه وری و 2 دقیقه استراحت)، موش های گروه های 3 و 4 به ترتیب درون استخر آبی با دمای ˚C 27 و ˚C 14 قرار می گرفتند. این روند، 3 روز در هفته و طی 8 هفته تکرار شد. خون گیری (به میزان 5/1 سی سی) به دنبال 14-12 ساعت ناشتایی شبانه و 24 ساعت پس از آخرین جلسه فعالیت مقاومتی از ورید دمی انجام شد و مقادیر eHSP70 با استفاده از روش الایزا سنجیده شد. داده ها با استفاده از روش آنوای یک طرفه و در سطح معنی داری 05/0 تحلیل شد. یافته ها: نتایج حاکی از کاهش eHSP70 در هر سه گروه تجربی نسبت به گروه کنترل بود، هر چند این کاهش در گروه تمرین مقاومتی (0/006≥P) و تمرین مقاومتی و غوطه وری در آب سرد (0/013≥P)، معنی دار بود. بحث و نتیجه گیری: براساس یافته ها استفاده از غوطه وری در آب با دمای 27 درجه سانتی گراد به هنگام فعالیت مقاومتی یا پس از آن، از کاهش محتوای پلاسمایی HSP70 ممانعت می نماید که در صورت تعمیم یافتن به مطالعات انسانی آینده، می توان استفاده از غوطه وری در آب با دمای 27 درجه سانتی گراد را به ورزشکاران رشته-هایی همچون کشتی و وزنه برداری که ماهیت قدرتی داشته و به محتوای پروتئینی عضلات نیاز بیشتری دارند، به منظور پاسخ های محافظتی بیشتر، پیشنهاد نمود.
تاثیر مصرف کوتاه مدت مکمل هیدروکسی متیل بوتیرات بر کراتین کیناز و لاکتات دهیدروژناز متعاقب یک وهله فعالیت مقاومتی برونگرا در ورزشکاران جوان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: مکمل هیدروکسی متیل بوتیرات، با کاهش تجزیه پروتئین سلول و فراهم آوردن پیش سازهای سنتز کلسترول غشای سلول، موجب حفظ و بهبود توده عضلانی می شود، اما نتایج مطالعات در خصوص اثر آن متعاقب فعالیت های بدنی متناقض است. هدف کلی این تحقیق بررسی تاثیر مصرف کوتاه مدت مکمل HMB بر CK و LDH متعاقب یک جلسه تمرین مقاومتی برونگرا در ورزشکاران پسر جوان بود.
روش شناسی: از بین فوتسالیست های پسر جوان 24 نفر (با میانگین سن 79/1 ± 7/22 سال، قد 05/7 ± 3/176 سانتی متر، وزن 06/10 ± 8/75 کیلوگرم، شاخص توده بدن 59/2 ± 3/24 کیلوگرم بر متر مربع و درصد چربی 73/1 ± 1/16درصد) به صورت نمونه در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی به دو گروه 12 نفری مکمل و دارونما تقسیم شدند. آزمودنی ها مکمل یا دارونما را روزانه به میزان 3 گرم به صورت قرص های 3 گرمی به مدت 6 روز قبل از یک جلسه تمرین مقاومتی برونگرا مصرف کردند. نمونه های خونی در 4 نوبت(قبل از شروع مصرف مکمل، قبل از پروتکل تمرینی، بلافاصله بعد از پروتکل تمرینی، 24 ساعت بعد از پروتکل تمرینی)، به منظور اندازه گیری CK وLDH گرفته شد. از آزمون تحلیل واریانس اندازه گیری های مکرر برای بررسی تفاوت بین زمان های مختلف نمونه گیری، و آزمون تعقیبی بن فرونی استفاده شد
یافته ها: نتایج نشان داد که مکمل HMB باعث کاهش معنی دار دو مارکر آسیب عضلانی (CK و LDH) بعد از تمرین مقاومتی، در گروه مکمل شده است، ولی تفاوت معنی داری بین گروه مکمل و دارونما مشاهده نشد.
بحث و نتیجه گیری: مکمل HMB می تواند باعث کاهش مارکرهای آسیب عضلانی شود اما نمی توان از این مکمل به عنوان عاملی مستقل برای کاهش مارکر های آسیب عضلانی متعاقب فعالیت های شدید بدنی استفاده کرد.
واژه های کلیدی: بتاهیدرکسی بتا متیل بوتیرات، لاکتات دهیدروژناز، کراتین کیناز، تمرین مقاومتی برونگرا
اثر 8 هفته تمرین استقامتی با مدت های مختلف بر سطوح استراحتی HDL تام، HDL2 و HDL3 پلاسما در موش های صحرایی نر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: بیماری کرونری قلب علت اصلی مرگ و میر در جهان توسعه یافته و توسعه نیافته امروز می باشد. و به خوبی با افزایش در سطوح کلسترول تام (TC) و لیپوپروتئین کم چگال (C-LDL) و تری گلیسرید (TG) و کاهش لیپوپروتئین پرچگال (C-HDL) که نشانه های مستقل قوی برای CAD هستند محرز شده است. اعتقاد بر این استکه فعالیت هوازی خطر ابتلاء به بیماری قلبی- عروقی را بویژه از طریق افزایش سطح سرمی C-HDL کاهش می دهد. اگر چه این اثرات در میان مطالعات اثر فعالیت بسیار متغیر است. هدف از اجرای این پژوهش بررسی اثر 8 هفته تمرین استقامتی با مدت های مختلف بر سطوح استراحتی HDL تام، HDL2، HDL3، TG و TC پلاسما در موش های صحرایی نر بود. مواد و روش ها: به این منظور 50 سر موش صحرایی نر 8 هفته ای ویستار با میانگین وزن (6.589± 189.98) گرم خریداری و به طور تصادفی در 5 گروه شامل 3 گروه تمرینی با مدت های مختلف 30، 60 و 90 دقیقه و یک گروه کنترل پایه (داخل قفس) و گروه پایه 2 (شم) قرار گرفتند. گروه های تجربی به مدت 8 هفته، هر هفته 5 روز و هر روز با سرعت 20 متر بر دقیقه با مدت های مختلف 30، 60 و 90 دقیقه تمرین داده شدند. 72 ساعت پس از آخرین جلسه تمرین کشته شدند و پلاسما جمع آوری شد.HDL تام و HDL3 با استفاده از روش رسوبی و کلسترول آن به روش آنزیمی اندازه گیری شد. مقدار HDL2 نیز از طریق محاسبه به دست آمد. تجزیه و تحلیل نتایج با آنالیز واریانس یکطرفه (ANOVA) و آزمون تعقیبی LSD با استفاده از نرم افزار (16 version)SPSS در سطح معنی داری 0.05 انجام شد. یافته ها: هیچ اختلاف معنی داری در میانگین غلظت C-HDL تام، C-HDL2، C-HDL3، TG، C-LDL، C-VLDL، C-HDL/TC، C-HDL/LDL و C-HDL3/C-HDL2 در بین گروه های پژوهش مشاهده نشد (0.05>p). تنها مقادیر کلسترول تام پس از 8 هفته تمرین استقامتی کاهش معنی داری را در گروه های 30 و 60 دقیقه در مقابل با گروه های شم و کنترل نشان داد.(F=6.566 ،p<0.000)نتیجه گیری: پژوهش حاضر نشان داد که، 8 هفته تمرین استقامتی با سرعت 20 متر بر دقیقه و مدت های مختلف 30، 60 و 90 دقیقه تاثیری بر سطوح HDL2-C/HDL3- و LDL/HDL-C ،TC/HDL-C ،VLDL-C ،LDL-C ,TG ،HDL3 ،HDL2 ،HDL-CC ندارد. اما سطوح کلسترول تام به طور معنی داری پس از 8 هفته تمرین استقامتی کاهش یافت.
تأثیر مکمل گیری کوتاه مدت ویتامین E بر زمان رسیدن به واماندگی و پراکسیداسیون لیپیدی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ورزش و علوم زیست حرکتی سال ۱ زمستان ۱۳۸۷ شماره ۱
22-29
حوزههای تخصصی:
برای تعیین تاثیر مکمل گیری کوتاه مدت ویتامین E بر زمان رسیدن به واماندگی و تغییرات پراکسیداسیون لیپیدی استراحتی و بعد از یک جلسه فعالیت درمانده ساز 19 دانشجوی مرد سالم دانشگاه مازندران انتخاب و به طور تصادفی به دو گروه ویتامینE (9 نفر) و دارونما (10 نفر) تقسیم شدند. گروه ویتامین E روزانه یک عدد کپسول حاوی 400 واحد بین المللی آلفا توکوفرول استات و گروه دارونما 4/0 گرم نشاسته را در کپسول های مشابه به مدت 45 دقیقه قبل از صرف شام و به مدت 14 روز مصرف کردند. خون گیری با شرایط کاملاً مشابه در دو مرحله قبل و بعد از مکمل گیری و هر مرحله در دو نوبت قبل و بلافاصله بعد از آزمون درمانده ساز روی چرخ کارسنج و به دنبال 12 تا 14 ساعت ناشتایی شبانه انجام شد. زمان رسیدن به واماندگی نیز ثبت گردید. برای تعیین مقادیر مالون دی آلدهید از روش تیوباربیتوریک اسید استفاده شد. داده ها با استفاده از روش های آماری مناسب شامل آزمون اندازه گیری های مکرر، آزمون تعقیبی LSD و آزمون T در سطح 05/0 P≤ تجزیه و تحلیل شدند. نتایج نشان داد که دو هفته مکمل گیری باعث افزایش زمان رسیدن به واماندگی شد، ولی به لحاظ آماری معنادار نبود. به علاوه اجرای فعالیت درمانده ساز در هر دو گروه، با افزایش معنادار شاخص پراکسیداسیون لیپیدی (MDA) همراه بود، که با مکمل گیری ویتامین E به طور معنا داری هم در شرایط استراحتی و هم پس از ورزش کاهش یافت. از سوی دیگر، تغییرات بین گروهی پراکسیداسیون لیپیدی استراحتی و پس از ورزش، پس از دوره مکمل گیری معنادار بود. لذا بر اساس این یافته ها می توان گفت اگرچه مکمل-گیری کوتاه مدت ویتامین E نتوانست به طور کامل از پراکسیداسیون لیپیدی جلوگیری کند اما احتمالاً از این طریق با کاهش معنادار پراکسیداسیون لیپیدی توانسته است باعث افزایش غیرمعنادار زمان رسیدن به واماندگی شود.
مقایسه سطوح ایمنی هومورال تستوسترون وکورتیزول سرمی دوندگان مرد نیمه استقامت نخبه طی تمرینات دوره آمادگی عمومی و پیش مسابقه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: تمرینات مستمر و طاقت فرسای دوره آمادگی و بدنسازی پیش از مسابقه می تواند سیستم ایمنی ورزشکار را تحت تاثیر قرار دهد. لذا هدف از این پژوهش مقایسه سطوح IgA، IgG،IgM، تستوسترون وکورتیزول سرمی دوندگان مرد نیمه استقامت نخبه طی دوره آماده سازی عمومی و مسابقه بود. روش شناسی: در این پژوهش 13 دونده نیمه استقامت نخبه با میانگین سنی7/1±92/18 سال به طور داوطلبانه شرکت نمودند. دوندگان 14 هفته و هر هفته 12 جلسه(صبح و عصر) در برنامه تمرینی فعالیت کردند.پیش، حین دوره آماده سازی و پس از دوره پیش مسابقه، نمونه خونی جمع آوری و با استفاده از آزمون اندازه های تکراری و تعقیبی بنفرونی تفاوت میانگین های درون گروهی مقادیر IgA، IgG،IgM، تستوسترون وکورتیزول سرمی محاسبه و نتایج در سطح معنی داری 05/0≥P مقایسه شد. یافته ها: تمرینات دوره آماده سازی و پیش از مسابقه سبب کاهش غیر معنی دار سطح IgG سرمی دوندگان مرد نیمه استقامت نخبه شد. تغییرات میانگین درون گروهی سطح IgM سرمی دوندگان مرد نیمه استقامت نخبه طی دوره آماده سازی وپیش ازمسابقه کاهش معنی دار یافت(004/0=P). طی این دوره ها تغییر معنی داری در سطح IgA سرمی دوندگان مشاهده نشد. تغییرات سطوح کورتیزول سرمی دوندگان نخبه طی دوره آماده سازی و پیش از مسابقه تغییر معنی داری نشان داد(041/0=P). طی همین مدت تغییرات سطوح تستوسترون سرمی معنی دار نبود. تغییرات نسبت تستوسترون به کورتیزول سرمی طی دوره آماده سازی و پیش از مسابقه معنی دار بود(040/0=P). بحث و نتیجه گیری: براساس نتایج به دست آمده تمرین شدید وطولانی مدت با افزایش روند کاتابولیکی ممکن است موجب تضعیف سیستم ایمنی شود.
تأثیر دویدن نیمه ماراتن بر تغییرات نشانگرهای قلبی تروپونین-T، پپتاید ناتریورتیک-B و ST2 دوندگان استقامت میانسال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: دوهای استقامت با بروز تغییرات ساختاری، عملکردی و التهابی قلبی - عروقی همراه است. پژوهش حاضر با هدف ارزیابی اثر دو نیمه ماراتن بر میزان تغییرات نشانگرهای آسیب قلبی - عروقی پپتایدناتریورتیک نوع- B، آمینوترمینال (NT-pro BNP < span lang="FA">)، (ST2) و تروپونین- T(hs-cTn) انجام شد. مواد و روش ها: در این مطالعه 80 دونده ماراتن مرد میانسال تمرین کرده غیرنخبه (میانگین سن 6±40 سال، وزن 8±76 کیلوگرم، قد 8±177 سانتی متر و میانگین شاخص توده بدن 2±24 کیلوگرم/مترمربع) به صورت داوطلبانه شرکت کردند. نمونه های خون در سطح پایه (24-48 ساعت قبل از مسابقه)، پس از مسابقه (1-2 ساعت پس ازمسابقه) و 48 ساعت پس از مسابقه جمع آوری شدند. مسابقه در مسیر پیست دوچرخه سواری چیتگر به مسافت 21 کیلومتر برگزار گردید. میانگین سال تمرین آزمودنی های این مطالعه 7 سال، میانگین ساعت تمرین هفتگی 6 ساعت و میانگین زمان مسابقه 6±104 دقیقه بود. برای تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و آزمون های هبستگی و رگرسیون استفاده شد. سطح معنی داری آزمون ها P≤0.05 در نظر گرفته شد.یافته ها: نتایج آماری نشان داد که میزان تغییرات با افزایش 3/1 در NT-proBNP < span lang="FA">، 6/1 در ST2 و 16 برابر در hs-TnTبلافاصله پس از مسابقه همراه است (P<0.05). در نتایج 48 ساعت پس از مسابقه نیز یک رابطه معکوس و معنادار بین ساعات تمرین هفتگی با میزان افزایش ST2 مشاهده گردید (P<0.05). همچنین یک رابطه مستقیم و معنادار بین زمان پایان مسابقه و میزان افزایش hs-TnT (P<0.05) و یک رابطه مستقیم و معنادار بین زمان پایان مسابقه و میزان تغییرات ST2 نشان داده شد (P<0.05). بحث و نتیجه گیری: چنین به نظر می رسد که شرکت در رویدادهای استقامتی از طریق مسیرهای مختلف باعث بروز نشانگرهای آسیب سیستم قلبی - عروقی می گردند. لذا افزایش غلظت این نشانگرها ممکن است خطر بروز سکته های قلبی و مرگ های ناگهانی قلبی ورزشی در ورزشکاران بدون علائم بیماری قلبی - عروقی را افزایش دهد.
مقایسه آدیپونکتین و لپتین بین زنان یائسه فعال و غیر فعال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دکتر محمدرضا حامدی نیا1، دکتر امیرحسین حقیقی2 1. هدف این تحقیق مقایسه آدیپونکتین و لپتین بین زنان یائسه فعال و غیر فعال بود. بدین منظور 14 زن فعال (سن 19/4 ±55 سال ، شاخص توده بدن 16/3 ±66/27، درصد چربی بدن 16/5 ±45/35 و توان هوازی 53/ 5 ±64/26میلی لیتر برای هر کیلوگرم از وزن بدن در دقیقه) که حداقل سه ساعت در هفته ورزش می کردند و 14 زن غیرفعال (سن 01/4 ±54 سال، شاخص توده بدن 93/2 ± 13/27، درصد چربی بدن 71/4 ±46/36 و توان هوازی 42/2±78/19 میلی لیتر برای هر کیلوگرم از وزن بدن در دقیقه) انتخاب شدند. بعد از تحلیل داده ها با آزمون آماری T مستقل مشخص شد که لپتین و نسبت آدیپونکتین به لپتین بین دو گروه زنان یائسه فعال و غیر فعال تفاوت معنی داری وجود ندارد ولی آدیپونکتین در زنان یائسه فعال به طور معنی داری بیشتر از زنان یائسه غیر فعال می باشد. در مجموع می توان نتیجه گرفت که احتمالا تمرینات دراز مدت ورزشی مستقل از وزن بدن بر بهبود آدیپونکتین در زنان یائسه تاثیر معنی داری دارد.
مقایسه عملکرد و قدرت اندام فوقانی در زنان والیبالیست نیمه حرفه ای با و بدون آسیب شانه(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
مفصل شانه، یکی از مهم ترین مفاصل درگیر در برخی از رشته های ورزشی مانند والیبال، هندبال و شنا است. کاهش یا افزایش قدرت گروه های مختلف عضلانی آن نیز یکی از عوامل مهم در بروز آسیب در این مفصل می باشد. این مفصل، از مفاصل متحرک بدن است که برای انجام حرکات طبیعی، نیازمند تعادل بین ثبات و حرکت می باشد تا آزادی حرکتی زیادی برای اندام فوقانی مهیا کند. هدف از این مطالعه، مقایسه عملکرد و قدرت اندام فوقانی زنان والیبالیست نیمه حرفه ای با و بدون آسیب شانه بود. به همین منظور، 40 والیبالیست در دو گروه آسیب دیده (تعداد: 20 نفر، سن: 89/2 ± 60/25 سال، قد: 07/0 ± 63/1 متر، وزن: 71/4 ± 55/59 کیلوگرم، شاخص توده بدنی: 50/2 ± 46/22 کیلوگرم بر متر مربع) و بدون آسیب شانه (تعداد: 20 نفر، سن: 76/2 ± 50/24 سال، قد: 04/0 ± 61/1 متر، وزن: 17/5 ± 20/58 کیلوگرم، شاخص توده بدنی: 60/2 ± 36/22 کیلوگرم بر متر مربع) به عنوان آزمودنی در این مطالعه شرکت کردند. اطلاعات دموگرافیک و اطلاعات در مورد سابقه آسیب دیدگی و سابقه ورزشی توسط پرسشنامه جمع-آوری شد. قدرت فلکشن، اکستنشن، ابداکشن، اداکشن، چرخش داخلی و چرخش خارجی به وسیله قدرت سنج دستی (MMT)، ارزیابی گردید. همچنین ورزشکاران با آسیب شانه از ناتوانی در عملکرد که با پرسشنامه DASH مورد ارزیابی قرار گرفت، بودند. برای مقایسه نسبت قدرت عضلات اندام برتر و غیربرتر بین گروه ها از آزمون t مستقل (05/0>P) و آزمون یو من - ویتنی استفاده شد. نتایج، نشان دهنده وجود تفاوت معنی دار بین ناتوانی عملکردی (001/0=p)، نسبت قدرت عضلات فلکسور به اکستنسور (03/0=p)، ابداکتور به اداکتور (03/0=p) و چرخاننده داخلی به چرخاننده خارجی (001/0=p) در دست برتر بود. با این حال تفاوت معنی داری بین نسبت قدرت عضلات دست غیربرتر مشاهده نشد. با توجه به نتایج تحقیق به نظر می رسد که حضور طولانی مدت و انجام حرکات تکراری باعث تغییرات ایمبالانس قدرت عضلانی شانه شده که این تغییرات با بروز آسیب و تغییر الگوی حرکتی در مفصل آسیب دیده مرتبط است.
تاثیر هشت هفته تمرینات مقاومتی و تناوبی پرشدت بر سطوح نوروپلین 1 در رت های نر چاق سالمند(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
در پژوهش نیمه تجربی حاضر، تعداد 30 سر رت نر صحرایی سالمند نژاد ویستار با میانگین سن 22-20 ماه از حیوانکده دانشگاه فردوسی مشهد خریداری شد. رتها به صورت تصادفی، به سه گروه مساوی رژیم غذایی پرچرب، رژیم غذایی پرچرب و تمرین مقاومتی و رژیم غذایی پرچرب و تمرین تناوبی پرشدت تقسیم شدند. تمرین مقاومتی شامل هشت هفته، هفته ای پنج جلسه صعود از نردبان یک متری با 26 پله بود. در هفته اول، میزان وزنه های بسته شده به رت ها 30 درصد وزن بدن بود که به تدریج افزایش یافته و به 200 درصد وزن بدن آن ها در هفته پایانی رسید. تمرینات در سه نوبت با چهار تکرار انجام شد. سه دقیقه استراحت بین نوبت ها و حدود 10 ثانیه استراحت بین تکرارها در نظر گرفته شد. برنامه تمرین تناوبی پرشدت شامل شنا کردن در استخر مخصوص جوندگان به مدت هشت هفته و پنج جلسه در هفته بود. دامنه شدت تمرین شنا از شدت کم (بار بین صفر تا سه درصد توده بدن) تا شدت بالا (بار بین 5 تا 16 درصد توده بدن) در نظر گرفته شد. چهل و هشت ساعت پس از آخرین جلسه تمرین، خونگیری در ساعت هشت صبح انجام شد. سرم حاصل جهت اندازه گیری سطوح شاخص های خونی مورد استفاده قرار گرفت. برای اطمینان از معنادار بودن تفاوت بین گروه ها از آزمون تحلیل واریانس یک راهه و نرم افزار SPSS ویرایش 22 استفاده شد. نتایج نشان داد که فعالیت های ورزشی در پژوهش حاضر، توانست از طریق تغییر در سطوح سرمی نوروپلین 1 تاثیرات محافظتی خود را اعمال کند. تمرین ورزشی قادر به افزایش سطوح نوروپلین1 نسبت به گروه کنترل است که نشان دهنده سودمند بودن این گونه تمرینات در فرایند پیری و چاقی است. البته، هیچ تفاوت معنی داری در بین دو گروه تمرین یافت نشد. تایید کامل این نتایج نیازمند تحقیقات بیشتر با بررسی سایر مسیرهای سیگنالینگ و اثرگذار و نیز سایر فاکتورهای دخیل در این زمینه می باشد.
تاثیر هشت هفته تمرین ترکیبی با و بدون مصرف آب انار بر شاخص های سندرم متابولیک زنان میانسال دارای اضافه وزن(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، تعیین تاثیر هشت هفته تمرین ترکیبی با و بدون مصرف آب انار بر شاخص های سندرم متابولیک زنان میانسال دارای اضافه وزن بود. پژوهش حاضر نیمه تجربی و آزمایشگاهی بود. جامعه آماری این پژوهش زنان میانسال منطقه 9 شهر مشهد بودند که توسط فراخوان انتخاب شدند. نمونه آماری از بین زنان میانسال با دامنه سنی 40 تا 50 سال، ۳۰ نفر به صورت تصادفی به 3 گروه 10 نفری (گروه کنترل، هیچ گونه فعالیتی را انجام نمی دادند، گروه تمرین ترکیبی با مصرف آب انار و گروه تمرین ترکیبی بدون مصرف آب انار) تقسیم شدند. قبل و پس از اجرای برنامه تمرینی ترکیبی (هوازی-مقاومتی) اندازه گیری های اولیه شامل وزن، قد، قندخون ناشتا، هموگلوبین گلیکوزیله، لیپوپروتئین های پلاسما و مقاومت به انسولین انجام گردید. نتایج نشان داد که بین سه گروه مورد بررسی در شاخص قندخون، هموگلوبین گلیکوزیله و مقاومت به انسولین، لیپوپروتئین با چگالی پایین و لیپوپروتئین با چگالی بالا تفاوت وجود دارد (05/0>p). شاخص قندخون و هموگلوبین گلیکوزیله و مقاومت به انسولین، لیپوپروتئین با چگالی پایین در هر سه گروه از پیش آزمون به پس آزمون کاهش یافت (05/0>p)؛ اما در گروه تمرین با و بدون مصرف آب انار کاهش معنی دار بود. شاخص لیپوپروتئین با چگالی بالا در هر دو گروه تمرین از پیش آزمون به پس آزمون افزایش داشت (05/0>p). بنابراین، یک دوره تمرین مقاومتی و هوازی با و بدون مصرف آب انار موجب بهبود شاخص قندخون، هموگلوبین گلیکوزیله و مقاومت به انسولین، لیپوپروتئین با چگالی پایین و لیپوپروتئین با چگالی بالا می شود.
اثرات یک جلسه تمرین تناوبی پرشدت و پیلاتس بر سطوح آیریزین، واسپین، رزیستین و مقاومت به انسولین در مردان دارای اضافه وزن(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش نیمه تجربی و کاربردی حاضر، تعیین و مقایسه اثرات یک جلسه تمرین تناوبی پرشدت و پیلاتس بر سطوح آیریزین، واسپین، رزیستین و مقاومت به انسولین در مردان دارای اضافه وزن بود. تعداد 30 نفر از مردان میان سال غیرفعال دارای اضافه وزن شهر تهران با شاخص توده بدنی 30 – 25 کیلوگرم بر مترمربع و درصد چربی بیشتر از 25 به صورت هدفمند و در دسترس انتخاب شدند. آزمودنی ها، به طور تصادفی به گروه های مساوی پیلاتس، تمرین تناوبی پرشدت و کنترل تقسیم شدند. نمونه گیری خونی و اندازه گیری متغیرهای پژوهش در پیش آزمون و پس آزمون، 24 ساعت قبل و بعد از پایان پروتکل تمرینات انجام شد. تغییرات بین گروهی و درون گروهی متغیرها با استفاده از آزمون آماری واریانس با اندازه گیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی بررسی گردید. نتایج نشان داد که سطوح آیریزین، واسپین و رزیستین تغییرات معنی داری داشتند؛ اما در سطوح مقاومت به انسولین تغییر معناداری دیده نشد. بنابراین، هر دو نوع تمرین تناوبی پرشدت و پیلاتس باعث تغییر و کاهش سطوح آیریزین، واسپین و رزیستین سرمی در مردان غیرفعال دارای اضافه وزن شد. احتمالا، کاهش وزن و اثرگذاری آن بر آدیپوژنز باعث تغییر و کاهش سرمی این فاکتورها بوده است. برای اثبات این یافته ها به تحقیقات بیشتری نیاز است.
تاثیر تمرین تناوبی همراه با مکمل بتاآلانین بر عوامل آمادگی جسمانی مردان فوتسالیست(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
فوتسال، ورزشی تناوبی با شدت بالا است که با استفاده از برنامه های تمرینی تخصصی و مصرف مکمل های غذایی مناسب سبب بهبود عملکرد ورزشکار می شود. پژوهش حاضر با هدف مقایسه تاثیر تمرین تناوبی و مکمل بتاآلانین بر آمادگی جسمانی بازیکنان فوتسال انجام شد. تعداد ۴۰ نفر در این پژوهش شرکت کردند. آزمودنی ها، به صورت تصادفی به دو گروه مساوی تمرین تناوبی با شدت بالا و مکمل، و تمرین تناوبی با شدت بالا و دارونما تقسیم شدند. آزمون های چابکی، توان هوازی، توان بی هوازی؛ در پیش آزمون و پس آزمون از بازیکنان فوتسال گرفته شد. برنامه تمرین تناوبی با شدت بالا شامل ۱۰ تکرار دویدن یک دقیقه ای با ۹۰ درصد ضربان قلب بیشینه بود که بین هر وهله دویدن یک دقیقه استراحت فعال (دویدن یا راه رفتن) لحاظ گردید. مکمل بتاآلانین به میزان شش گرم در روز بود که ۳۰ دقیقه قبل از تمرین و بلافاصله بعد از تمرین مصرف شد. از روش تحلیل واریانس یک راهه برای مقایسه بین گروهی در سطح معنی داری ۰۵/۰ استفاده شد. نتایج نشان داد که توان هوازی در گروه تمرین تناوبی با شدت بالا و مکمل بتاآلانین نسبت به گروه تمرین تناوبی و دارونما بهبود یافت. اوج توان بی هوازی در گروه تمرین تناوبی با شدت بالا و مکمل بتاآلانین نسبت به گروه تمرین تناوبی و دارونما بهبود یافت. کاهش سطح معنی داری در سرعت دویدن در گروه تمرین تناوبی با شدت بالا و مکمل بتاآلانین نسبت به گروه تمرین تناوبی و دارونما مشاهده شد. بنابراین، استفاده از برنامه تمرین تناوبی با شدت بالا به دلیل کارآمدی در زمان می تواند به بهبود عملکرد جسمانی و حرکتی منجر گردد. علاوه بر این، ترکیب تمرین تناوبی با مکمل بتاآلانین می تواند در اثر بخشی بر آمادگی جسمانی موثرتر باشد.
اثرات هشت هفته تمرین تناوبی و مکمل کازئین بر ناقل اسید چرب FATCD 36 در زنان چاق(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
فرآیندهای تنظیمی بسیاری در اکسیداسیون اسیدهای چرب در عضلات اسکلتی صورت می گیرد. از آن جمله، می توان به انتقال این سوبسترا به درون سلول عضلانی اشاره کرد؛ زیرا سهم زیادی از اسید چرب اکسید شده از اسیدهای چرب استریفیه نشده پلاسمایی فراهم می شود. تفاوت های هورمونی مرتبط با جنسیت، تأثیر چشمگیری بر اکسیداسیون سوبستراها دارد، به گونه ای که پاسخ هورمون های مؤثر بر لیپولیز، انتقال و اکسیداسیون اسیدهای چرب در فعالیت ورزشی در زنان متفاوت از مردان است. تمرین تناوبی از طری ق اف زایش مص رف انرژی در طول فعالیت و پ س از آن و نی ز تغیی ر سوبس ترا ب ه سمت اس تفاده از چرب ی ه ا، ممکن است مزایای متابولیکی براب ر یا بیشتری نسبت به سایر اشکال تمرینات داشته باشد. هدف پژوهش حاضر، مقایسه اثرات اجرای هشت هفته تمرین تناوبی و مکمل کازئین بر ناقل اسیدچرب FATCD 36 در زنان چاق بود. نمونه آماری این تحقیق نیمه تجربی و کاربردی شامل 40 نفر از زنان چاق داوطلب بود که به صورت تصادفی ساده به چهار گروه مساوی تمرین، تمرین و مکمل کازئین، مکمل کازئین و کنترل تقسیم شدند. گروه های تمرینی هشت هفته و سه جلسه در هفته برنامه تمرین تناوبی دویدن را انجام دادند. آزمودنی ها، مسافت 20 متری را در مدت 30 ثانیه با نهایت سرعت به صورت رفت و برگشت دویدند؛ که در ادامه با 30 ثانیه راه رفتن همراه بود. تمرین در هفته اول، شامل چهار تکرار فعالیت و چهار استراحت بود که در هفته های آتی، هر هفته یک فعالیت و یک استراحت اضافه شد. به صورت روزانه، 20 گرم پودر مکمل کازئین شرکت پگاه، محلول در 200 سی سی آب همراه با غذای ظهر مصرف شد. سطح ناقل اسیدچرب FATCD 36آزمودنی ها با استفاده از کیت شرکت زلبیو آلمان اندازه گیری شد. نتایج آزمون های آماری آنالیز واریانس دو طرفه و آزمون تکمیلی توکی نشان داد که بین میانگین میزان ناقل اسید چرب FATCD 36 در تمام گروه ها نسبت به گروه کنترل تفاوت معنی دار وجود دارد. بنابراین، هم اجرای هشت هفته تمرین تناوبی، هم مصرف هشت هفته مکمل کازئین و هم ترکیب اجرای تمرین و مصرف مکمل بر ناقل اسیدچرب FATCD 36 در زنان چاق اثر دارد.