مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
زمان رسیدن به واماندگی
حوزه های تخصصی:
هدف تحقیق حاضر، بررسی اثر مصرف کافئین بر متابولیسم سوبسترا و زمان رسیدن به واماندگی در طول فعالیت و یک ساعت بعد از آن در دختران ورزشکار بود. یازده دانشجوی دختر ورزشکار (سن 54/1±23 سال، وزن 99/5±09/56 کیلوگرم، توان هوازی 01/1±21/40 میلی لیتر بر هر کیلوگرم وزن بدن در دقیقه) به طور داوطلبانه انتخاب و به صورت تصادفی در یک طرح متقاطع در سه حالت کنترل، دارونما (کپسول نشاسته) و کافئین (mg/kg 5) قرار گرفتند. پروتکل ورزشی شامل دویدن وامانده ساز با شدت 70 درصد حداکثر ضربان قلب روی نوار گردان بود. اندازه گیری گازهای تنفسی نیم ساعت قبل از فعالیت در حالت خوابیده (پایه)، در طول فعالیت و یک ساعت بعد از فعالیت به عنوان EPOC انجام گرفت. مقدار اکسیداسیون چربی، کربوهیدرات و هزینه انرژی از طریق کالری سنجی غیرمستقیم اندازه گیری شد. داده ها با استفاده از آزمون کولموگروف- اسمیرنوف، تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و آزمون تعقیبی LSD در سطح معناداری 05/0P≤ تحلیل شدند. نتایج نشان داد با مصرف کافئین اکسیداسیون کربوهیدرات در طول فعالیت به طور معناداری افزایش یافت (05/0 >P)، اما در اکسیداسیون چربی اثر معناداری مشاهده نشد (05/0 <P). همچنین مصرف کافئین بر اکسیداسیون سوبسترا در وضعیت EPOC تأثیر معناداری نداشت (05/0 <P)، اما موجب افزایش معنادار زمان رسیدن به واماندگی شد (05/0 >P). در مجموع می توان گفت دختران ورزشکار برای بهبود زمان رسیدن به واماندگی می توانند از مصرف مکمل کافئین به مقدار 5 میلی گرم به ازای هر کیلوگرم وزن بدن در زمان یک ساعت قبل از فعالیت ورزشی سود ببرند.
اثر مکمل یاری آرژنین بر پاسخ پویایی جذب اکسیژن در دختران تکواندوکار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
امروزه با توجه به فراگیرشدن مکملهای ورزشی، پیامدهای مصرف این مکملها بر عملکرد ورزشکاران نیازمند بررسی و ارزیابی است. هدف تحقیق حاضر بررسی تأثیر دریافت یک هفته مکمل آرژنین بر پاسخ پویایی جذب اکسیژن و زمان رسیدن به واماندگی در دختران تکواندوکار بود. در این مطالعه نیمهتجربی 60 کیلوگرم( به طور تصادفی /98 ± 2/ 167 سانتیمتر(، )وزن: 4 /53± 6/ 19 (، )قد: 04 /88±2/ با طرح پیشآزمون- پسآزمون، 18 دختر تکواندوکار )سن: 23 به گروههای دریافت مکمل آرژنین )نه نفر( و دارونما )نه نفر( تقسیم شدند. آزمودنیها ابتدا در یک آزمون فزاینده روی دوچرخه کارسنج شرکت کردند و برای شبیهسازی با یک روز مسابقه تکواندو، جلسه پیشآزمون شامل سه آزمون فزاینده بیشینه با فاصله یک تا دو ساعت بود. گروه مکمل روزانه شش گرم پودر آرژنین و گروه دارونما همین مقدار پودر میکروکریستالین سلولز را به مدت هفت روز دریافت کردند. پسآزمون هفت روز بعد طبق پیشآزمون از تمام آزمودنیها گرفته شد. متغیرهای پویایی جذب اکسیژن )کسر اکسیژن، ثابت زمانی اول و دوم( ازطریق دستگاه اسپیرومتری به روش نفس به نفس اندازهگیری 0 در نظر گرفته شد. زمان رسیدن به واماندگی متعاقب مصرف آرژنین / و دادهها با استفاده از تحلیل واریانس دوطرفه تجزیه و تحلیل شد و سطح معناداری 05 همچنین نتایج نشان داد که مکمل یاری آرژنین به تسریع پویایی جذب اکسیژن )کسر اکسیژن، ثابت زمانی اول و .)P<0/ به طور معنیدار افزایش یافت ) 05 به نظر میرسد دریافت یک هفته مکمل آرژنین به میزان شش گرم در روز باعث بهبود شاخصهای .)P<0/ دوم( در دختران تکواندوکار منجر میشود ) 05 پویایی جذب اکسیژن )کسر اکسیژن و ثابت زمانی اول و دوم( و زمان رسیدن به واماندگی در دختران تکواندوکار میشود
تأثیر مصرف مکمل منیزیم سولفات بر شاخص های الکترومیوگرافی آستانه خستگی، لاکتات و TTE در پی فعالیت هوازی حاد دویدن روی نوارگردان تا حد واماندگی در مردان دانشگاهی غیرفعال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از این تحقیق بررسی تأثیر مکمل گیری منیزیم سولفات بر شاخص های الکترومیوگرافی آستانه خستگی (EMG FT)، لاکتات و زمان رسیدن به واماندگی (TTE) در پی یک جلسه فعالیت هوازی دویدن روی نوار گردان تا حد واماندگی در مردان دانشگاهی غیرفعال بود. به این منظور 16 دانشجوی پسر غیرفعال ( با میانگین سنی 18/1 ± 25/25 سال، قد 75/4 ± 18/176 سانتی متر، وزن 65/25 ± 51/79 کیلوگرم) به طور تصادفی به دو گروه مکمل (8 نفر) و دارونما (8 نفر) تقسیم شدند. خون گیری در چهار مرحله، قبل و بلافاصله بعد از آزمایش بروس در پیش آزمون و پس آزمون انجام گرفت. داده ها با استفاده از آزمون اندازه گیری مکرر، آنالیز کوواریانس، آزمون t همبسته و مستقل در سطح معناداری 05/0 =P تجزیه و تحلیل شد. نتایج نشان داد، بعد از دوره مکمل گیری TTE گروه مصرف کننده منیزیم سولفات با افزایش همراه بود (44/5 درصد)، ( 05/0 P<). همچنین مکمل منیزیم سولفات بروز EMG FTرا 140درصدافزایش داد ( 05/0 P<). اما تغییرات لاکتات در دو گروه معنادار نبود (05/0 P>). نتایج تحقیق حاضر نشان می دهد که مصرف مکمل منیزیم سولفات موجب کاهش شیب فعالیت EMG FTعضله در پی یک جلسه فعالیت دویدن وامانده ساز روی نوارگردان می شود.
پیش بینی زمان رسیدن به واماندگی در سرعت های مختلف نوارگردان از روی برخی از متغیرهای فیزیولوژیک و جسمانی در مردان جوان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی پاییز ۱۳۹۷ شماره ۳۹
17 - 34
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، پیش بینی زمان رسیدن به واماندگی در سرعت های مختلف از روی برخی متغیرهای فیزیولوژیک و جسمانی در مردان جوان بود. تعداد 75 نفر از دانشجویان پسر (سن: 22/1 ± 74/20 سال، وزن: 78/10 ± 25/67 کیلوگرم، قد 06/0 ± 3/174 سانتی متر و توان هوازی 29/3 ± 1/47 میلی لیتر بر وزن بدن در دقیقه) به صورت نمونه گیری دردسترس انتخاب شدند. ارزیابی های تن سنجی و فیزیولوژیک شامل آستانه لاکتات، توان هوازی و بی هوازی، ضربان قلب استراحتی، سطح فعالیت بدنی، سرعت در حداکثر اکسیژن مصرفی، استقامت و قدرت پایین تنه و توان انفجاری پایین تنه انجام شد. برای ثبت ضربان قلب، اشباع اکسیژن و زمان دویدن، آزمودنی ها یک وهله فعالیت دویدن روی نوار گردان را با سرعت های 8، 10، 12 و 14 کیلومتر در ساعت و شیب صفر تا واماندگی انجام دادند. یافته ها نشان داد که سرعت حداکثر اکسیژن مصرفی، ضربان قلب حین فعالیت، ضربان قلب استراحتی، سطح فعالیت بدنی و توان انفجاری پایین تنه، عوامل پیش بینی کننده زمان رسیدن به واماندگی در سرعت هشت کیلومتر در ساعت هستند ( 0.05 P≤ )؛ سرعت حداکثر اکسیژن مصرفی، سابقه دویدن، ضربان قلب استراحتی، سرعت در آستانه لاکتات و وزن، پیش بینی کننده زمان رسیدن به واماندگی در سرعت 10 کیلومتر در ساعت هستند ( 0.05 P≤ ). سرعت در آستانه لاکتات، سابقه دویدن، وزن، ضربان قلب استراحتی و توان بیشینه، پیش بینی کننده زمان رسیدن به واماندگی در سرعت 12 کیلومتر در ساعت هستند ( 0.05 P≤ ) و سرعت حداکثر اکسیژن مصرفی، سطح فعالیت بدنی، وزن، توان بیشینه و سابقه دویدن، پیش بینی کننده زمان رسیدن به واماندگی آزمودنی ها در سرعت 14 کیلومتر در ساعت هستند ( 0.05 P≤ ). سرعت حداکثر اکسیژن مصرفی، ضربان قلب استراحتی و سابقه دویدن، در اکثر سرعت ها مشترک بودند. براساس نتایج، برای پیش بینی زمان رسیدن به واماندگی می توان از سرعت حداکثر اکسیژن مصرفی، سابقه دویدن، ضربان قلب استراحتی و آستانه لاکتات استفاده کرد.
تمرین تناوبی شدید بیان ژن FGF-21کبدی TNF-α سرمی موش های صحرایی دیابتی را کاهش می دهد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دیابت یکی از بیماری های شایع متابولیکی است. در بدن بیماران دیابتی، برداشت گلوکز کاهش می یابد و FGF-21 نقش مؤثری در برداشت گلوکز دارد . همچنین، TNF-α یک عامل التهابی است که دیابت افزایش می یابد . هدف این پژوهش، بررسی تأثیر شش هفته تمرین تناوبی شدید بر بیان ژن FGF-21 کبدی و میزان سرمی TNF-α در موش های صحرایی دیابتی بوده است. به همین منظور، 48 موش صحرایی به طور تصادفی به چهار گروه کنترل، دیابت، تمرین تناوبی شدید، و دیابت و تمرین تناوبی شدید تقسیم شدند. القای دیابت به روش تزریق صفاقی محلول استرپتوزوتوسین انجام شد. پروتکل تمرینی شامل ده نوبت یک دقیقه ای دویدن (بین هر نوبت دو دقیقه استراحت) روی نوارگردان با سرعت و شیب پیش رونده، طی شش هفته و هر هفته سه جلسه تمرینی بود. در نهایت، با استخراج نمونه کبدی، بیان ژن FGF-21 با روش Real time PCR و تغییرات سرمی TNF-α با روش الایزا اندازه گیری شد. تغییر معناداری در بیان ژن FGF-21 در هیچ گروهی مشاهده نشد، ولی کاهش سرمی عوامل التهابی نظیر پروتئین TNF-α در سطح معنی داری 0.05 p= و حفظ و بهبود زمان رسیدن به واماندگی در اثر تمرین تناوبی شدید مشاهده شد ( 0.00). احتمالاً، عوامل التهابی ناشی از دیابت نظیر TNF-α در بیان و میزان کوفاکتورهای الزامی ( FGF-21 (β -Klotho اثر مخربی داشته و سبب مقاومت در مقابل ورود FGF-21 به بافت های مختلف بدن از جمله کبد می شود؛ از طرفی، تمرین می تواند التهاب ناشی از دیابت را کاهش دهد.
تاثیر هم زمان تمرین استقامتی جسمانی و مغزی بر میزان خستگی و تحمل ورزشی افراد فعال(مقاله علمی وزارت علوم)
زمینه و هدف: به نظر می رسد ترکیب تمرین مغزی و تمرین جسمانی بدلیل کاهش میزان درک تلاش در حین عملکرد استقامتی، از تمرین جسمانی تنها موثرتر است. بر همین اساس هدف از تحقیق حاضر بررسی تاثیر تمرین استقامتی جسمانی به همراه تمرین مغزی بر میزان خستگی تحمل ورزشی افراد فعال بود. روش تحقیق: تعداد 20 داوطلب سالم (14 مرد و 6 زن) به دو گروه تمرین استقامتی جسمانی+تمرین استقامتی مغزی و تمرین استقامتی جسمانی تقسیم شدند. دو گروه در هر جلسه 60 دقیقه با شدت 75-60 درصد ضربان قلب ذخیره بر روی چرخ کارسنج رکاب زدند. گروه تمرین مغزی در حین رکاب زدن یک تلاش ذهنی را نیز انجام دادند. دو گروه هر هفته 3 تا 4 جلسه به مدت 24 جلسه تمرین کردند. حداکثر اکسیژن مصرفی با استفاده از یک آزمون فزآینده و تحمل ورزشی افراد با استفاده از یک آزمون وامانده ساز با بار ثابت، قبل و بعد از دوره تمرین اندازه گیری شد. درک تلاش و ضربان قلب در طول آزمون زمان رسیدن به واماندگی ثبت شد. داده ها با روش آماری تحلیل واریانس با عامل بین گروهی تجزیه و تحلیل شدند (p˂0/05). یافته ها: حداکثر اکسیژن مصرفی در هر دو گروه به طور معنی داری افزایش یافت (p =0/01). با این وجود، زمان رسیدن به واماندگی در گروه تمرین استقامتی جسمانی + تمرین استقامتی مغزی نسبت به گروه تمرین استقامتی جسمانی به طور معنی داری افزایش یافت(p =0/01)هم چنین تمرین استقامتی جسمانی + تمرین استقامتی مغزی نسبت به تمرین استقامتی جسمانی میزان درک تلاش را در آزمون وامانده ساز به طور معنی داری کاهش داد (P˂0/05)نتیجه گیری: نتایج این تحقیق نشان می دهد ترکیب تمرین مغزی و جسمانی از طریق کاهش درک تلاش بیشتر، کارآیی بهتری برای افزایش عملکرد استقامتی نسبت به تمرین جسمانی دارد.
تأثیر مکمل گیری کوتاه مدت ویتامین E بر زمان رسیدن به واماندگی و پراکسیداسیون لیپیدی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ورزش و علوم زیست حرکتی سال ۱ زمستان ۱۳۸۷ شماره ۱
22-29
حوزه های تخصصی:
برای تعیین تاثیر مکمل گیری کوتاه مدت ویتامین E بر زمان رسیدن به واماندگی و تغییرات پراکسیداسیون لیپیدی استراحتی و بعد از یک جلسه فعالیت درمانده ساز 19 دانشجوی مرد سالم دانشگاه مازندران انتخاب و به طور تصادفی به دو گروه ویتامینE (9 نفر) و دارونما (10 نفر) تقسیم شدند. گروه ویتامین E روزانه یک عدد کپسول حاوی 400 واحد بین المللی آلفا توکوفرول استات و گروه دارونما 4/0 گرم نشاسته را در کپسول های مشابه به مدت 45 دقیقه قبل از صرف شام و به مدت 14 روز مصرف کردند. خون گیری با شرایط کاملاً مشابه در دو مرحله قبل و بعد از مکمل گیری و هر مرحله در دو نوبت قبل و بلافاصله بعد از آزمون درمانده ساز روی چرخ کارسنج و به دنبال 12 تا 14 ساعت ناشتایی شبانه انجام شد. زمان رسیدن به واماندگی نیز ثبت گردید. برای تعیین مقادیر مالون دی آلدهید از روش تیوباربیتوریک اسید استفاده شد. داده ها با استفاده از روش های آماری مناسب شامل آزمون اندازه گیری های مکرر، آزمون تعقیبی LSD و آزمون T در سطح 05/0 P≤ تجزیه و تحلیل شدند. نتایج نشان داد که دو هفته مکمل گیری باعث افزایش زمان رسیدن به واماندگی شد، ولی به لحاظ آماری معنادار نبود. به علاوه اجرای فعالیت درمانده ساز در هر دو گروه، با افزایش معنادار شاخص پراکسیداسیون لیپیدی (MDA) همراه بود، که با مکمل گیری ویتامین E به طور معنا داری هم در شرایط استراحتی و هم پس از ورزش کاهش یافت. از سوی دیگر، تغییرات بین گروهی پراکسیداسیون لیپیدی استراحتی و پس از ورزش، پس از دوره مکمل گیری معنادار بود. لذا بر اساس این یافته ها می توان گفت اگرچه مکمل-گیری کوتاه مدت ویتامین E نتوانست به طور کامل از پراکسیداسیون لیپیدی جلوگیری کند اما احتمالاً از این طریق با کاهش معنادار پراکسیداسیون لیپیدی توانسته است باعث افزایش غیرمعنادار زمان رسیدن به واماندگی شود.