مقاله حاضر نتیجه کاری میدانی و اکتشافی در حدود دو دهه پیش است، که با پژوهش کتابخانه ای آمیخته و پرورده شده است. در قسمت نخست نوشته، کوشیده ایم تا نوبودن بافت این نوع قالی در ایرانرا مورد بررسی قرار دهیم. با وجود محدودیت بسیار در منابع به مدارک و اسنادی دست یافتیم که نشان می دهد، حداقل بافت این نوع قالی از زمان سلجوقیان رواج داشته و اوج آن در عصر صفوی بوده است. و دنباله آن چه به صورت قالیچه یا به صورت تابلو فرش و تابلوفرش خط برجسته و ... در ملایر و قم و کاشان و اصفهان و به ویژه در تبریز تا به امروز ادامه یافته است. نگارنده در این نوشته، افزون بر معرفی قالیچه های نقش برجسته دره جوزان، به مناسبت از برخی مراکز بافت و برخی کارهای مشاهده شده در دو دهه گذشته نیز اشاراتی کرده است به امید آنکه تحقیقات بیشتری درباره قالیچه های گل برجسته و تابلوفرش های نقش بجسته ایران به کمک موزه فرش ایران و سازمان ها و وزارتخانه های مربوط به آن به انجام رسد.
اگرچه آشپزی را سازوکار آماده سازی خوراک های گوناگون با بهره گیری از روش ها و فنون و ابزار مختلف برای دستیابی به طعم و مزه مطلوب و قابلیت گوارش بهتر دانسته اند، لکن آشپزی مفهومی فراتر از دستور پخت و پز غذاها را دربرمی گیرد. بسیاری از عناصر جغرافیایی- تاریخی و اجتماعی در شکل گیری فرهنگ آشپزی و نظام تغذیه ای هر جامعه ای نقش دارد.
" هویت ملی بهویژه از عصر مشروطه و دستکم برای جامعه و گفتمان روشنفکری معاصر ایران به یک مساله تبدیل شد. مسالهای که برای صادق هدایت با آن شخصیت چندگانه و متفاوت فردی و هنری که خود فرزند عصر مشروطه و در گیرودار فرهنگی چند گانه و برزخ سنت و تجدد بود میتوانست دو وجه داشته باشد؛ یکی فردی و دیگری جمعی.
خویشتنیابی و جستوجوی هویت ملی از طریق هنر و خلق اسطورههای هنری، از دغدغههای اصلیِ این نویسنده و روشنفکر معاصر ایرانی بود. این مقاله، ابعاد تلاش «هدایت» را در این زمینه مورد بررسی قرار میدهد و به دلایل ناکامی آن میپردازد، و این پرسش را که «معنی و غایت زندگی چیست؟» بهعنوان مسالهای فلسفی و معناشناختی برای هدایت معرفی میکند که برای او حل نشده باقی مانده و همین امر کوشش هویتجویانه هدایت را ناکام گذاشته است. "
" هویت ملی، مجموعهای از گرایشها و نگرشهای مثبت نسبت به عوامل و عناصر و الگوهای هویتبخش و یکپارچه کننده در سطح یک کشور، بهعنوان یک واحد سیاسی، است. هویت ملی دارای عناصر سازنده گوناگونی چون ارزشهای ملی، دینی، فرهنگی، جامعهای، انسانی، و در ابعاد فرهنگی، اجتماعی، تاریخی، جغرافیایی، سیاسی، زبانی و غیره است.
هویت ملی ایرانی نیز به انحای مختلف، دارای ابعاد و عناصر فوق هستند؛ اما مهمترین مسایل آن، وجود دو عنصر اسلامیت و ایرانیت و تاثیرپذیری آن از فرهنگ غربی است. لذا، در تاریخ معاصر ایران، چالش و بحران در عناصر هویت ملی ایرانی در این دو مولفه اساسی و رابطه آن با فرهنگ غربی بود.
استاد مطهری، بهعنوان یک روشنفکر دینی و آسیبشناس مذهبی، که دردهای جامعه را از زاویه دینی مورد شناسایی و ارزیابی قرار میداد، به طرح دیدگاههایی درباره هویت ایرانی پرداخته و از میان عناصر متفاوتی که به هویت ایرانی شکل داده است، به مذهب اولویت و اصالت بخشیده و عواملی چون جغرافیا، نژاد، زبان، سنن، فرهنگ و سایر عناصر هویتی را در درجه دوم اهمیت قرار داده است.
از نظر ایشان مهمترین عامل هویتیابی ایرانیان، گرایش آنان به دین اسلام میباشد، چرا که اسلام بواسطه خصوصیات معنوی خود، توانست به ایرانیان هویت جدیدی اعطا کند و به ایرانی بودن نیز معنای جدیدی بدهد. "
معمولا برای تفکیک و بازشناخت اقوام و ملل گوناگون، به بررسی و تحلیل ارزشهای آنان مثل دین و مذهب، زبان و ادبیات، آداب و سنن و حتی نژاد و پیشینه تاریخی میپردازند. یکی از بارزترین نمودهای عینی و ذهنی شناسایی و تمییز اقوام و ملل، «پوشاک» آنان است. هنوز در کشور ما تحقیقات علمی و تحلیلهای روششناختی مناسبی در زمینه پوشاک انجام نگرفته است. این مقاله سعی دارد با اشارهای کوتاه به سرفصلهای اساسی در این زمینه، باب بحث و تفحص در ابعادی چون نمادهای پوشاک، زبان پوشاک و ادبیات آن، نشانهشناسی و هویتپردازی به خصوص هویتسازیهای ملی و قومی همراه با پوشاک را، باز کند. باید توجه داشت که مقاله حاضر رویکردی نشانهشناختی را در این روابط مد نظر داشته است.
مردم در فرهنگ های مختلف با تجربه مشترک و ناگزیر مرگ چه می کنند؟ همه ما مرگ و مناسک و معانی پیرامون و همراه با آن:سوگ، اندوه و ماتم و شرکت در مراسم سنتی و دسته جمعی را به نوعی در زندگی شخصی خود تجربه کرده ایم.گاهی نیز مرگ را در حوادثی بسیار تاثربرانگیز مثل حوادث غیرطبیعی نظیر قتل ها و کشتارهای دسته جمعی در جنگ ها و خشونت های سیاسی، یا بلایای طبیعی چون زمین لرزه، سیل و نظایر آن دیده ایم و از آن متاثر شده ایم. این حوادث هرچند ممکن است مرگ هایی نامتعارف تلقی شوند اما باید اعتراف کنیم که از اولین انگیزه های انسان شناسان برای توجه به موضوع مرگ بوده اند...