فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۱۸۱ تا ۲٬۲۰۰ مورد از کل ۱۴٬۵۸۲ مورد.
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳۶
400 - 416
حوزههای تخصصی:
This paper reflects the inversion between the discourse on the Good and that on the khôra in view of the deconstructionist paradigm of the khôral mise en abyme as portrayed by Jacques Derrida and later elaborated on by John D. Caputo. Iddo Dickmann, further describing this paradigm as “lacunal”, schematically illustrates how it can create sameness in difference through reflective repetitions. This schema is used here in a Christian negative theological context and on the accounts of Incarnation and reincarnation to investigate the immanence khôra introduces into transcendence, rendering the Word/Logos as flesh. The present study takes a novel perspective in observing how this self-referential and meta-significatory paradigm can conversely render flesh as the Word, when flesh comes to reflect/interface the Good by negating itself ending up with the elliptical and creative contours that transcribe the Word, and outline a khôral negative-fleshly space that infinitely traces an abyssal “black sun”.
آگاهی پدیداری، چالشی برای فیزیکالیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
607 - 626
حوزههای تخصصی:
موفقیت انکارناپذیر علم عصب شناسی در توضیح حالات روانی انسان که در گذشته بر اساس مفاهیم فراطبیعی تبیین می شدند، بسیاری از دانشمندان و فیلسوفان عصر جدید را به دفاع از روش های فیزیکالیستی در توضیح ماهیت انسان سوق داده است. بر طبق این دیدگاه، علم با شناخت ساختارهای فیزیولوژی انسان به ویژه مغز و کارکرد های آن، سرانجام قادر خواهد بود از طریق مفاهیم فیزیکیِ صرف، سرشت انسان با همه ویژگی هایش را تبیین کند. مهم ترین چالشی که همواره متوجه این دیدگاه بوده است، مسئله آگاهی و یا به تعبیر سنتی آن چگونگی رابطه ذهن و بدن است. با این حال، دانشمندان معاصر با ارائه نظریه ها و مفاهیم جدید علمی درباره سازوکارهای مغز و نسبت آن با حالات ذهنی کوشش می کنند تا از طریق علوم فیزیکی پدیده آگاهی را تبیین کنند. هدف این مقاله نشان دادن این است که آگاهی پدیداری مهم ترین چالش در برابر فیزیکالیسم و نظریه-های طبیعت گرایانه است. با بررسی مفهوم آگاهی و تقسیم این مفهوم به دو بخش «آگاهی ادراکی» و «آگاهی پدیداری»، استدلال کرده ایم که نظریه های علمی در بهترین حالت صرفاً تبیینی از آگاهی ادراکی به دست می دهند، در حالی که چالش اصلی علوم طبیعی، تبیین آگاهی پدیداری است، لیکن آگاهی پدیداری به جهت ویژگی ذاتیِ ذهنیت، خارج از دسترس علوم فیزیکی قرار دارد، مگر اینکه علم منظر اول شخص را به رسمیت بشناسد.
ذهنی بودن زیبایی شناسی نزد کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
741 - 763
حوزههای تخصصی:
کانت، زیبایی شناسی را در حکم ذوق منحصر می کند. قوه حاکمه، داوری زشت و زیبا را در نسبت با خوشایندی از صورت عین خارجی صادر می کند. وی حکم زیبا شناختی را نیز چون حکم شناختی، یک حکم پیشینی تلقی می کند و آنرا ذیل مقولات ماتقدم ذهنی «کمیت»، «کیفیت»، «نسبت» و «جهت» درج می کند. با این رویکرد، حکم زیبا شناختی در عین اینکه حکم «شخصی» است، باید طبق الزام پیشینی کمیت، از «کلیت» و اعتبار عمومی نیز برخوردار باشد و در همان صورت «غایت مند»ی اش، به دلیل درج در مقوله پیشینی «نسبت» باید فاقد «غایت» باشد. همچنین مقوله ماتقدم کیفیت، حکم ذوق را ملزم به عدم تعلق می نماید؛ بدین الزام، در فرایند صدور حکم زیبا شناختی هیچ علاقه مفهومی نباید دخیل باشد، حال آنکه قوه متخیله با همه امکانات مصوره اش صرفاً می تواند در بازی آزاد، به تحریض قوه فاهمه بپردازد و بدون مفهوم سازی آن به تنهایی نمی تواند حکم کلی صادر کند. این نوشتار درصدد تبیین آن است که کانت در نقد قوه حاکمه، علیرغم توفیق در برقراری نسبت میان ساحت ضروری طبیعت (نقد عقل نظری) و سپهر آزادی اخلاقی (نقد عقل عملی)، نه تنها در ژرفنای ذهنی گروی و موضوعیت نفسانی(subjectivity) درغلطیده است، بلکه تعارضات و ناسازگاری هایی را نیز بر زیبایی شناسی خود تحمیل کرده است، که در جای خود قابل نقد و بررسی است.
بررسی تطبیقی مفهوم عقل در قرآن از دیدگاه محمد آرکون و علامه طباطبایی(مقاله ترویجی حوزه)
حوزههای تخصصی:
استفاده از عقل برای تبیین معارف الهی از دیرباز مورد توجه اندیشمندان بوده و در قرآن کریم نیز بر بهره گیری از عقل تأکید شده است. واژه های «تعقلون»، «تدبرون» و... در آیات بسیاری به کار رفته که نشان دهنده توجه قرآن کریم به قوه عقل است. با توجه به اهمیت و جایگاه عقل در معارف اسلامی، در مقاله پیش رو با گردآوری اطلاعات کتابخانه ای، عقل گرایی در قرآن را از دیدگاه آرکون و علامه طباطبایی به روش تطبیقی بررسی کرده و به این نتیجه رسیده ایم که آرکون مفهوم عقل در قرآن را غیر از عقل برهانی و استدلالی می داند و با دسته بندی عقل اسلامی به سه دوره «شکل گیری اندیشه اسلامی»، «دوره کلاسیک اسلامی» و «دوران اسکولاستیک» معتقد است عقل اسلامی پیرو وحی است و واژه عقل در قرآن بیانگر عبارات احساس گونه و مجاز است که به هیچ وجه استدلال پذیر نیستند و پس از نزول قرآن کریم، رئیسان مذاهب اسلامی معارف الهی را به صورت منقول و خالی از استدلال به نسل بعد منتقل کرده اند؛ اما علامه طباطبایی عقل قرآنی را «مطابقت با فطرت بشری» معنا و تفسیر می کند.
نزاع آزادی اراده و دترمینیسم در اندیشه هیوم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هیوم در نزاع میان دترمینیسم و آزادی اراده موضعی سازگارگرایانه دارد. او بر این نظر است که هر دو آموزه آزادی و ضرورت برای این که برای انسان ها مسئولیت اخلاقی قائل شویم ضروری اند. در این مقاله، ابتدا سعی می کنم مسیر هیوم در پیش برد پروژه اش را نشان دهم. درادامه، تفسیر کلاسیک از سازگارگرایی هیوم را شرح می دهم. مطابق این تفسیر، از نظر هیوم آنچه با آزادی در تعارض است نه علیت، که اجبار بیرونی است. درادامه، به تفسیر جدید باتریل از سازگارگرایی هیومی اشاره می کنم. باتریل بر این نظر است که تاکید هیوم بر عاملیت التفاتی است. در بخش پایانی مقاله درصددم تا نشان دهم براساس تفسیر باتریل هم موضع هیوم همچنان با دشواری هایی همراه است. این تفسیر همچنان نشان نداده است که عاملیت التفاتی با دترمینیسم گسترده ای که بر حالات و انگیزه های انسان حاکم است نیز سازگار است. اگرچه هیوم بر عاملیت، تعینات اراده، تصمیم و انتخاب، و حیث التفاتی اعمال توجه می کند، هم چنان دغدغه ناسازگارگرایان در فراهم بودن امکان های دیگر را نادیده می گیرد.
واکاوی مفهوم غرب زدگی در مواجهه فردید با انقلاب اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این پژوهش باهدف واکاوی مفهوم غرب زدگی در فلسفه تاریخ احمد فردید و نسبت آن با انقلاب اسلامی انجام و در آن سعی شده تا ضمن تحلیل نگرش فردید به وضعیت تمدن بشری در عصر جدید، به جایگاه انقلاب اسلامی در آن به عنوان تحولی عظیم جهت رهایی از سیطره غرب زدگی و مقابله با نیست انگاری ناشی از آن توجه شود. روش تفسیری - انتقادی در این پژوهش موردتوجه بوده که با به کارگیری آن سعی شده ضمن تحلیل مفهوم غرب زدگی در ادبیات فکری فردید و بررسی نسبت آن با انقلاب اسلامی نحوه مواجهه وی با این پدیده مورد ارزیابی و نقد قرارگیرد. تحلیل فردید از این تحول مهم سیاسی بیشتر مبتنی بر خصلت های غرب ستیزانه انقلاب اسلامی بوده و وی به ماهیت سیاسی انقلاب به عنوان یک پدیده مدرن سیاسی بی توجه است. یافته اصلی این پژوهش درک ماهیت تقلیل گرایانه اندیشه فردید درباره نسبت انقلاب اسلامی و مدرنیته و بررسی پیامدهای تحلیل وی است که مستلزم نادیده گرفتن وجوه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی انقلاب و تمرکز صرف بر بعد هستی شناختی آن است. نتیجه کلی نشان می دهد که رویکرد هستی شناختی و فلسفه تاریخ فردید که مبتنی بر نقد هایدگری متافیزیک و توجه به اسم شناسی عرفانی ابن عربی و انگاره های آخرالزمانی است در تبیین پدیده انقلاب اسلامی دارای کاستی های اساسی می باشد.
تحلیل و نقد بعد هستی شناسی و معناشناسی الهیات تنزیهی حکیم تبریزی بر مبنای حکمت صدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
رجبعلی تبریزی یکی از نظریه پردازان الهیات تنزیهی می باشد. وی بر این باورست که همه اوصاف خداوند، جنبه سلبی دارند و تنها از نوعی تنزیه حکایت می کنند و ارجاع اوصاف الهی به سلب مقابل آن است.مبنای این دیدگاه بر اساس آموزه های اصالت ماهیت و اشتراک لفظی وجود و تفسیرها و برداشت های ظاهری و قشری ازآیات وروایات می باشد ورگه های فکری مکتب نوع افلاطونی نیز درآن مشاهده می شود.حکیم بسیاری از امهات حکمت متعالیه، همچون، اصالت وجود و لوازم آن،بالاخص، عینیت ذات وصفات الهی را،در سه بعد هستی شناختی،معرفت شناسی و معناشناسی انکار کرده است. حکیم در استدلال های خود در بعد هستی شناسی و معنا شناسی دچار خلط مفهوم و مصداق شده است . نگارنده بر اساس اصالت وجود و اشتراک معنوی وجود و تشکیک خاصی وجود و اصولی همچون قاعده بسیط الحقیقه و حیثیت تقییدیه اندماجی و قاعده معطی الشی دیدگاه های حکیم را نقد کرده است .
How to Complete Quantum Mechanics, or, What It’s Like to Be a Naturally Creative Bohmian Beable(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳۶
53 - 71
حوزههای تخصصی:
In another essay, I’ve argued by means of a formal analogy between (i) the incompleteness of Principia Mathematica-style systems of mathematical logic (logico-mathematical incompleteness) and (ii) the incompleteness of the Standard Models in contemporary physics (physico-mechanical incompleteness), that (iii) just as the fact of logico-mathematical incompleteness entails the existence of mathematical creativity, so too the fact of physico-mechanical incompleteness entails the existence of natural creativity. Building on that line of thought, in this essay I present a new and empirically-testable strategy for completing quantum mechanics. More precisely, I argue that if we assume that the Standard Models in contemporary physics are incomplete, and if we also assume that all rational human animals are primitive sources of natural creativity via their free agency, then, by means of an appeal to Bohmian mechanics, together with the thesis that all rational human animals are primitive sources of natural creativity via their free agency, we can complete quantum mechanics.
The Interaction of Science and Philosophy in the Present Age Two Dutch Philosophers: Herman Philipse and Hans Achterhuis(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳۶
72 - 82
حوزههای تخصصی:
Herman Philipse considers “religious beliefs, faith and religion [to be] incompatible with science or reason”; he defines religion scientifically and specifically rejects religious doctrine. He describes reason “… as the whole of methods of empirical scientific research and critical discursive thinking as they have evolved in the scientific tradition and will continue to develop in the future” and he defines “… the phenomenon of conscience as a mental organ that can be scientifically explained and that makes the religious explanation superfluous …”. Herman Philipse classifies science as the highest in rank, discards religion and sees philosophy, a rational view of the world, as based solely on the sciences. For his subject, Hans Achterhuis “… primarily cites biologists, ethologists and evolutionary psychologists with a philosophical interest” because “they presently have more to offer [him] than do his immediate colleagues”. Furthermore, “… it will be clear that ethologists and sociobiologists are of the opinion that the violent behaviour of human beings must be understood in part from the point of view of the evolutionary history of the sort ….. most philosophers and anthropologists are not aware of this. Their considerations suggest that violence only entered our world together with humankind”. Achterhuis’s choice is a “historic concept of violence”.
نسبت دوگانه انگاری ویژگی با فیزیکالیسم غیرتقلیل گرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در تقسیم، تئوری های فلسفه ذهن، همه انواع فیزیکالیست ها اعم از تقلیل گرا و غیرتقلیل گرا، یگانه انگار محسوب می شوند؛ چراکه قائل به فیزیکی بودن همه چیزند. دراین بین فیزیکالیست های تقلیل گرا علاوه بر این که همه چیز را فیزیکی می دانند، قائلند همه چیز قابلیت دارد به سطوح پایین فیزیک تقلیل یابد؛ اما غیرتقلیل گرایان در فیزیکالیسم، با این که همه چیز را فیزیکی تلقیّ می کنند، قائلند در ساحت فیزیک با اموری «نوخاسته» مواجه ایم که نمی توان آنها را به ذرات بنیادین فیزیک تقلیل برده و تبیینی میکروفیزیکال از آنها داشته باشیم؛ چراکه اساساً با امری نوخاسته مواجه ایم؛ اما «دوگانه انگاری ویژگی» با قائل شدن به غیرفیزیکی بودن ویژگی های ذهنی، قائل به دو گونه امر در عالم شده و در نتیجه هردو نظریه فیزیکالیستی یگانه انگارانه را از اساس کنار زده است. علاوه بر این، هرچند در دوگانه انگاری ویژگی همانند فیزیکالیسم غیرتقلیل گرا با تیره ای از ناتقلیل گرایی و نوخاستگی مواجه ایم، اما ناتقلیل گرایی و نوخاستگی در دوگانه انگاری ویژگی، به ترتیب «گونه»ای و «بنیادین» است نه «نوعی» و «سطحی». مقاله حاضر با روشن کردن مرزهای دقیق دوگانه انگاری ویژگی با فیزیکالیسم، بالخصوص نوع غیرتقلیل گرای آن، مانع خلط های بعدی می شود.
خاستگاه زیست شناختی انسان شناسی فلسفی هلموت پلسنر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
580 - 606
حوزههای تخصصی:
استعاره ها در رویکرد جدید به دلیل ظرفیت های درونی همانند برجسته سازی و تنوع نگاشت ها از حوزه های منبع، امکان فهم اخلاقی و زیست اخلاقی بهتری را برای ما فراهم می کنند. به تعبیر برخی، استعاره ها نه منحصر در استعاره های متعارف هستند و نه صرفاً امر شناختی، بلکه ما برای تفکر عمیق و ملاحظات فرهنگی سنجیده، نیازمند استعاره های پیچیده و نامتعارف هستیم. از سویی دیگر، سلول های بنیادی ویژگی های فوق العاده ای برای حوزه منبع در استعاره نامتعارف و پیچیده اخلاقی دارند. از این رو، نگارنده، از استعاره مفهومی سلول برای اخلاق بهره برده است. پرسش اساسی این جُستار این است: استعاره مفهومی سلول در اخلاق چه زوایایی از اخلاق را برای ما برجسته می کند؟ دستاوردهای این پژوهش به این قرار است: استعاره مفهومی سلول برای اخلاق، برخلاف اکثر استعاره های اخلاقی که استعاره های ساده و متداولی هستند و طبیعتاً قدرت کمتری برای زیست اخلاقی دارند، استعاره ای پرتوان، نامتعارف و پیچیده ای است که بخوبی می تواند از عهده تحلیل مراتب اخلاق برآید؛ استعاره یادشده در اخلاق، پدیدارهای اخلاقی شکل گرفته و تمایزیافته در محیط دین و عرفان را به رسمیت می شناسد؛ در پرتو استعاره سلولی اخلاق، تفاوت عملکرد اخلاقی در موقعیت ها و کنشگران اخلاقی مختلف بهتر تبیین می شود؛ این استعاره، برخلاف دیگر استعاره ها، آیدوس اخلاق را برجسته می کند نه یک ویژگی یا چند ویژگی اخلاقی را.
مطالعه تطبیقی آرای ژیل دلوز و نلسون گودمن در نقاشی و ادبیات مدرن با تمرکز بر مفهوم گریز از بازنمایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۵
358 - 378
حوزههای تخصصی:
مدرنیسم گرایشی است ذهنی و فکری از سوی انسان مدرن. ذهنی که در مواجه با بحران های زندگی به تغییری تازه مبدل شد و جنبه های مختلف زندگی را به واسطه اثر هنری تجلی بخشید. عصر مدرن شروع یک تغییر اساسی بود و هنرمند با تکیه بر افکار بی نهایت خویش معنای هنر را نیز دگرگون کرد. نویسنده، شاعر و نقاش مدرنیسم، هر یک با اندیشه ا ی خلاقانه، ایده خود از مسائل پیرامون را به شیوه ای متفاوت تجسم نمودند. رسیدن به تفاوت ها بود که همواره ذهن پویای هنرمند مدرن را مورد کنکاش قرار داد تا از پس نیروهای ذهن گرای خویش جهانی فارغ از هرگونه بازنمایی بیافریند. از سویی، صاحب نظران با نگرش هایی نوین، نظریات ساختارشکن خود در باب مفاهیم گریز از بازنمایی را در هنر مدرن مطرح نمودند. ژیل دلوز و نلسون گودمن از جمله متفکران قرن بیستم هستند که با طرح مفاهیمی سازنده، یک پارادایم خاص را در این دوره انسجام بخشیدند. نگارنده بر این باور است که شناخت و درک آثار هنری مدرن با تکیه بر آرای این دو نظریه پرداز، مفهومی تازه می یابد. آثار تصویری و ادبی مدرن با روی گردانی از سنت بازنمایی پیشین، به فرمی ضد بازنمایانه تغییر یافتند و مدل سازی بر اساس مفاهیم این متفکران، بستری از تفکرات جدید را فراهم آورد. این پژوهش با تمرکز بر نقاشی و ادبیات به عنوان دو عرصه هنری در تلاش است تا با پیوند میانشان، زبانی متفاوت از بازنمایی را نوسازی کند. آنچه مورد پرسش قرار می گیرد، این است که مفهوم بازنمایی در جهان بینی هنرمندان و نظریه پردازان عصر جدید مبتنی بر چه مفاهیمی بوده و چگونه تاثیر پذیرفته است؟
مشکلات کثرت گرایی دینی با رویکرد نتیجه گرایانه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کثرت گرایی دینی جایگزین مناسبی برای دو رویکرد انحصارگرایی و شمول گرایی دینی است. تناسب بیشتر کثرت گرایی دینی با مقتضیات دنیای جدید موجب اقبال بیشتری به آن شده است. اما این رویکرد به لحاظ مبانی، اصول و بویژه نتایج آن ناپذیرفتنی است. از دلایل مهم برای عدم پذیرش کثرت گرایی دینی، به لحاظ نتایج آن، می توان به موارد زیر اشاره کرد: 1. آن موجب نادیده گرفتن واقعیت های ادیان مختلف موجود می گردد؛ 2. کثرت گرایی دینی باعث عدم توجه به تفاوت های مهم درون سنت های دینی است؛ 3. اقبال به آن موجب عبث شدن پرسش از مساله حقانیت دینی و تلاش انسان برای نجات می شود، 4. پذیرش کثرت گرایی دینی به نسبیت معرفتی و بی معنایی حقیقت جویی دینی منجر می شود؛ 5. دلبستگی به کثرت گرایی دینی موجب بی معنایی وحی و لغو فلسفه نبوت می شود؛ 6. باوربه این رویکرد به بیهوده شدن تفاوت دینداری مقلدانه و محققانه منجر می شود؛ 7. بی ارزش شدن دینداری و اعتقادات دینی از نتایج خوش آمدگویی به کثرت گرایی دینی است؛ 8. پذیرش آن همچنین موجب نقض در صفات الهی و توهین به منزلت الهی خدا است؛ 9. اقبال به آن موجب رشد اباحی گری دینی، و 10. بنابراین، از بین رفتن هویت دینی مومنان است. با نظربه مشکلات ناپذیرفتنی کثرت گرایی دینی، و عدم کارآیی دو رویکرد سابق، پیشنهاد این پژوهش، تامل درباره رویکرد تشکیکی به مساله حقانیت و نجات است؛ به این معنی که دو موهبت حقانیت و نجات به درجات مختلف تشکیک طولی و سلسله مراتبی در همه ادیان وجود دارد؛ اگرچه رستگاری نهایی به تلاش و تقلای خود مومنان وابسته است.
بررسی دلالت های علم اشتدادی بر وجه سیاسی انسان کامل نزد سهروردی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و ششم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۱۰۲
185 - 208
حوزههای تخصصی:
تحقیق و تفحص در باب معرفت شناسی که از شاخه های اساسی فلسفه دین به شمار می رود، از دیرباز مورد توجه متفکران و پژوهشگران این حوزه بوده است. ارتباط معرفت و علم شناسی دینی با حیطه سیاست دینی، یکی از مهم ترین مسائلی است که ابعاد ظرفیت اندیشه و گزاره های دینی را در اثبات برخی مسائل دینی به نمایش می گذارد. در این باب مطالعه دیدگاه سهروردی حائز اهمیت است؛ چراکه زوایای متعددی از ارتباط علم دینی با وجه سیاسی و حکومت دینی را به اثبات می رساند. بیانات او درباره نسبت انسان با مراتب هستی و حقیقت، نورانیت ادراک و اشتداد آن، زمینه استنتاج علم شناسی دینی- فلسفی را فراهم آورده که اعتبار آن با سایر نظریات حوزه فلسفه علم متفاوت است. در این علم شناسی انسان به میزان تناظر و هماهنگی با هستی، به تدریج از ظواهر محسوسات به بطن آنها رهنمون و از این طریق به حقیقت آنها نایل می گردد و علم او اشتداد می یابد. این گذر در فلسفه اشراق به وسیله عالم مثال به عنوان حلقه پیوند عالم ماده با عالم عقول امکان پذیر است و ارتباط مستقیمی با ارتقای ساحت نورانیت انسان دارد. به نظر می رسد سهروردی آموزه انسان کامل را با اهتمام به حقانیت چنین علمی بنا نموده است. هدف نوشتار حاضر این است که با روش توصیفی- تحلیلی ابعاد علم اشتدادی را بررسی و سپس آموزه انسان کامل و تبیین وجه سیاسی او در مکتب اشراق را به عنوان یکی از لوازم اهم علم اشتدادی واکاوی نماید. لزوم وجود، جنبه سیاسی و حکومتی و سایر ویژگی های انسان کامل از مواردی است که با تفطن به ابعاد علم اشتدادی قابل اثبات می گردد.
مقایسه و نقد دیدگاه های جان شلنبرگ و پاسکال درباره مسئله اختفای الهی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه اختفای الهی دیدگاهی است که مدعی است خداوند دلایل کافی برای شناخت خود را در اختیار انسان ها قرار نداده است. از نظر شلنبرگ اختفای الهی اثبات می کند که خدایی وجود ندارد چون اگر وجود داشت دلایل کافی برای شناخت خود را در اختیار انسان ها قرار می داد، در حالی که چنین نکرده است. اما از نظر پاسکال اختفای الهی به دلیل تأثیرات مثبتی که بر باطن انسان ها دارد برای خداباوری لازم و ضروری می باشد. نتایجی که از بررسی های انجام شده در این مقاله و مقایسه دیدگاه های این دو فیلسوف به دست می آید این است که دلایل پاسکال نمی تواند ضرورت اختفای الهی را توجیه کند. در عین حال استدلال شلنبرگ بر مبنای اختفای الهی قابل پاسخگویی توسط خداباوران بوده و نمی تواند الحاد را توجیه کند.
تحلیل و بررسی نظریهی فخر رازی و خواجه نصیرالدین طوسی درباره تصوّر و تصدیق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تقسیم علم به «تصور» و «تصدیق» از مباحث بنیادی است، اما دو اِشکال به تعریف آن مطرح است، یکی «عدم رعایت ملاکات تقسیم منطقی» که دو مصداق دارد؛ دیگری «تقابل دو مقوله در یک ماهیت». برخی اندیشمندان، اِشکال اول را با لحاظ اعتبارات مختلف در تقسیم، پاسخ گفته اند و در پاسخ به اشکال دوم نیز گفته اند: حکم، لازم تصدیق است و به منزلهی فصل است و معیّت تصوّر و حکم، ذهنی است. فخر رازی، «تصدیق» را مرکّب می داند که از اشکالات آنْ اکتساب تصدیق از قول شارح یا هم از قول شارح و هم از حجّت، و همچنین ناسازگاری آن با وحدت و بساطت علم است. از آنجا که راه حل ها و تلاش اندیشمندان برای رهایی از اشکالات نظریهی تصوّر و تصدیق، ثمری ندارد، استفاده فخر رازی از آنها بی فایده است. افزون بر این، چون مبنای ترکیب تصدیق اِشکال دارد، جواب ها و لوازم مبتنی بر آن نیز اِشکال دارد. بنابراین، فخر رازی در پاسخ به اشکالات موفق به نظر نمی رسد. خواجه نصیرالدین طوسی، «معنا» را مَقسم تصوّر و تصدیق می داند. علم، تنها تصوّر است و تصدیق همان حکم است که فعل نفس است. تصوّر این فعل توسط نفس سبب می شود از مصادیق تصور گردد. انحصار علم در تصورات، منجر به انکار بخش حجّت از منطق می شود و با اصول تقسیم منطقی نیز منافات دارد. بر این اساس، تقسیم علم به اقسام دوگانه، تقسیمی مَجازی و تسامحی می شود. خواجه با معرفی «معنا» به عنوان مقسم، توانست بخش نخست مشکل اول را پاسخ دهد؛ چنان که با یکسان دانستن تصدیق با حکم نیز بخش دوم آن و هم اِشکال دوم که بحثی هستی شناختی است، اساساً قابل طرح نیست.
تحلیل و واکاوی دیدگاه رورتی در خصوص تفکیک حوزه ی خصوصی از حوزه ی عمومی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
رورتی با به چالش کشیدن کل سنت فلسفی غرب که به عقیده او باعث دوگانه انگاریهای مختلف بی فایده نظری در طول تاریخ فلسفه شده است، درصدد است در بستر"فرهنگ رستگاری بخش ادبی"به ساختار شکنی مسائل مختلف فلسفه و رفع این دوگانه انگاریها مبادرت ورزد. رورتی با ایجاد خط انشقاقی میان حوزه ی خصوصی وحوزه ی عمومی می خواهدسهم و دخالت فیلسوفان را در ارائه دیدگاه های نظری و فلسفی مشخص کند و ادعا کند حوزه سیاست نیازی به آن ندارد که مبانی خود را از معیارهای فردی حوزه ی خصوصی کسب نماید؛ چیزی که زمینه بلندپروازیهای متافیزیکی فیلسوفان را فراهم می آورد. گویی رورتی با تقلیل فلسفه به ادبیات می خواهد مانع از بلندپروازیها و دخالتهای فیلسوف با نظریه پردازی شویم. درواقع، او با تفکیک بین دو حوزه خصوصی و عمومی یا سیاست معتقد است، ابزار فیلسوف تخیل و حوزه فکری وی فرهنگ ادبی و جایگاه او حوزه خصوصی است. در اینجا سوال و ابهام اساسی قدعلم می کند اینکه آیا با فرض قبول معیارهای پراگماتیستی این تفکیک فرد در دو حوزه کاملا مختلف از وی شخصیتی دوگانه نمی سازد آیا این موضع گیری فکری می تواند معقول و قابل قبول باشد. این نکته مهمی است که در جای جای این پژوهش سراغ جوابی برای آن هستیم
خوانش توصیفی – تحلیلی تأثیر ولایت تکوینى اهل بیت (ع) بر تهذیب نفوس(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال ششم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱۱
153 - 171
حوزههای تخصصی:
ولایت تکوینی یکی از مراتب و شئون نبوت و امامت است که ابعادی گسترده دارد. دخل و تصرف تکوینی در نفس انسان ها برای مهذب شدن و تغییر باطن از جمله ابعاد این نوع ولایت به شمار می آید. بر این اساس، اولیاء الهی با علم و قدرتی که از جانب خداوند متعال به ایشان إعطا شده، با علم به ضمیر انسان های مستعد قادر به تغییر نفوس آن ها می باشند. نقش تکوینی اولیاء الهی در تحول باطن و تهذّیب نفوس، هم نقش فاعلی عام و هم نقش فاعلی خاص است. در نقش فاعلی عام، اولیاء الهی سبب و واسطه رسیدن فیض الهی به همه مخلوقات از جمله انسان ها هستند که این مختص به چهارده معصوم می باشد. نقش فاعلی خاص که نمود آن در تصرفات تکوینی اولیاء الهی دیده می شود، به دو قسم حداکثری و حداقلی تقسیم می گردد. نقش حداکثری هدایت به امر و ایصال به مطلوب (ایصال الی المطلوب) تعبیر می شود. معنای حداقلی خاص، جایی است که شخص هنوز به این قابلیت دست نیافته است؛ در اینجا گاه، ولیّ خدا با تصرف در کائنات، مسیر تهذیب نفس را برای وی هموار می سازد تا او با گوهر ذاتی خود یعنی اختیار، راه بپیماید و قابلیت هدایت خاص را پیدا کند. جستار پیش رو با نگاهی توصیفی- تحلیلی، جوانب مختلف مفهوم ولایت تکوینی را تشریح نموده و چرایی تأثیر ولایت تکوینی امام بر تهذیب نفوس را تبیین می کند.
مشروعیت و ضرورت تفسیر عرفانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و ششم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۱۰۲
75 - 102
حوزههای تخصصی:
تفسیر عرفانی بر مبنای وجود بطن و مراتب معنایی قرآن و درک آن با سیر و سلوک و شهود عرفانی است. این گرایش تفسیری کهن، یکی از مسائل مبنایی در شاخه ای از فلسفه دین است؛ زیرا بحثی در فلسفه تفسیر عرفانی شمرده می شود که می تواند با عنایت به قاعده روح معنا، برداشت از قرآن را در گستره های علوم انسانی قرآن بنیاد شکوفا سازد. این گرایش تفسیری همواره موافقان و مخالفانی داشته است. برخی آن را مشروع نمی دانند. برخی دیگر آن را نه تنها مشروع که ضروری می شمارند و معتقدند دست کم به دو علت لازم است این مسئله بررسی شود: یکی نیاز جامعه به خصوص قشر جوان که تشنه مباحث عرفانی اند و دیگر رفع مبانی فهم بعد عرفانی قرآن که یکی از موارد این مهم اثبات مشروعیت و ضرورت تفسیر عرفانی است. برای بررسی این دو عنوان با روش کتابخانه ای و رویکرد نقلی- عقلی ساختار مقاله با مباحث ذیل سامان می یابد: تعریف عرفان و تفسیر عرفانی؛ اثبات مشروعیت تفسیر عرفانی با رد ادله منکران مشروعیت با عناوینی مانند اصالت تفسیر عرفانی؛ استدلال پذیربودن یافته ها در تفسیر عرفانی؛ ارتباط تفسیر عرفانی با ظواهر قرآنی؛ موضع معصومان در برابر تفسیر عرفانی؛ طرح وحدت وجود در تفاسیر عرفانی و نیز طرح شریعت، طریقت و حقیقت در تفسیر عرفانی و در در بخش بعدی اثبات ضرورت با عناوینی چون بطون قرآنی و تناسب آن با تفسیر عرفانی؛ تناسب تفسیر عرفانی با حقیقت ماورایی قرآن؛ طرح اعجاز معارف عرفانی در تفسیر عرفانی؛ درک صحیح و عمیق برخی آیات تنها با تفسیر عرفانی؛ ارزش یافته ها در تفسیر عرفانی؛ نسبت سنجی آیات و روایات در سطوح معنایی و روش فهم.
بررسی و نقد تحول معرفت شناسی در فلسفه سهروردی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد هشتم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱
129 - 150
حوزههای تخصصی:
معرفت شناسی فیلسوف مسلمان مبتنی بر نظریه وی درباره هویت نفس است. فلاسفه مشاء نفس را جوهر مجرد می دانستند. سهروردی نیز در ابتدای فلسفه ورزی به پیروی از فلاسفه مشاء نفس را جوهر مجرد می دانست اما بعد از تحول درونی و تغییر مشی فلسفه ورزی، نظریه مشاء را درباره هویت نفس نقد می کند و برای نفس هویت نوری قائل می شود. بر خلاف فلاسفه مشاء که با تکیه بر تجرد نفس، نظام معرفتی خود را بنیان نهادند سهروردی نور بودن نفس را محور معرفت شناسی خود قرار می دهد. می توان گفت سهروردی با این انقلاب در هویت نفس، معرفت شناسی اشراقی را بنیان می گذارد. وی با تکیه بر این انقلاب، معرفت شناسی فلاسفه مشاء را در تعریف علم، ملاک علم، اقسام علم و منابع علم مورد نقد و ارزیابی قرار داده و در نهایت مبتنی بر نفس به عنوان نور محض، نظریه معرفت خود موسوم به معرفت اشراقی را مطرح می کند. در این مقاله با استفاده از روش تحلیلی-انتقادی ضمن ارائه و ارزیابی انتقادات سهروردی بر معرفت شناسی مشایی، تحول فکری سهروردی در نظریه معرفت نیز مطرح شده و نهایتا به محدودیت های معرفت شناسی اشراقی اشاره می شود.