آموزة "عملیات پیشدستانه" با هدف دگرگونی در ساختار رژیم های حاکم بر منطقه، تحت پوشش مبارزه با تروریسم پس از 11سپتامبر2001 در دستور کار واشنگتن قرارگرفت که حمله به افغانستان سرآغاز آن بود. پیروزی زود هنگام و سقوط طالبان موجب شد تا با وجود مخالفت های همه جانبه، عراق در یک ائتلاف نمادین اشغال گردد. واقعیات، ابهامات ژئوپولیتیکی صحنه عراق و واکنش منفی بازیگران باعث شد تا فضای منطقه ای و جهانی به گونه ای شکل گیرد که سراب سیاست "امپراتوری جویانه" آمریکا به فرآیند معطوف به چندجانبه گرایی مبدل گردد. اکنون با گذشت 5سال از این عملیات و تحمل خسارات بیش از انتظار، دکترین مزبور و اقدامات اعمالی در فرایند"دموکراسی سازی" و "امنیت سازی" فاقد مطلوبیت های مورد انتظار بوده و موجب تصاعد بحران امنیتی در عراق و منطقه گشته است. هدف نوشتار حاضر تحلیل این روند می باشد و به نظر می رسد، سیاست تعامل سازنده بین ایالات متحِده و ج.ا.ایران راهبرد اساسی برای برون رفت از این بن بست و برقراری ثبات و امنیت پایدار در منطقه می باشد که به دلیل ذاتی بودن نظام سلطه، تحقق این امر دور از انتظار است.
اهمیت حیاتی انرژی در رشد و شکوفایی اقتصاد ملی و بین المللی باعث شده تا نفت بهعنوان یکی از عناصر اصلی سیادت جهانی مورد توجه قدرتهای بزرگ قرار گیرد. بخشی عمده از این رقابتهای جهانی نفت در منطقهی خلیج فارس روی داده است. در آستان? قرن بیست و یکم و حملات یازده سپتامبر، نفت بیش از پیش به یکی از ارکان سیاست خاورمیانهای آمریکا تبدیل شد؛ به نحوی که دغدغههای مربوط به نفت خلیج فارس به همراه مبارزه با تروریسم، جلوگیری از گسترش سلاح های کشتار جمعی و مناقشهی اعراب و اسرائیل مجموعهای بسیار درهم تنیده را ایجاد کرد که در قالب استراتژی امنیت ملی ایالات متحده متجلی گردید. مقال? حاضر درهم تنیدگی نفت خلیج فارس و استراتژی امنیت ملی آمریکا در دوران نومحافظهکاران را بررسی میکند.
با انقلاب اکتبر 1917 و تشکیل حکومت شوروی در روسیه، ملل ماوراء قفقاز (گرجیها، آذریها، ارامنه) جمهوریهای مستقل تشکیل دادند. اما به علت رقابت قدرت های بزرگ در ماوراء قفقاز، به رسمیت شناخته نشدن این جمهوریها در کنفرانس صلح پاریس (1919)، و ستیز و دشمنی میان خود این جمهوریها، حکومت بالشو یکی روسیه جمهوریهای آذربایجان، ارمنستان و گرجستان را یکی پس از دیگری درهم شکست و آنها را دوباره به قلمرو روسیه ضمیمه کرد. ولی اکنون با فروپاشی اتحاد شوروی و توجهی که دول بزرگ غربی به ماوراء قفقاز و آسیای مرکزی دارند، چنین انتظار میرود که جمهوریهای تازه تأسیس آذربایجان، ارمنستان و گرجستان- با درسی که از سال های 1920-1918 آموختهاند و درکی که از پیوندهای اقتصادی و ژئوپولتیک خود یافتهاند- به اختلافات دیرینه پایان دهند و از رقابت روسیه غرب برای حفظ استقلال خود استفاده کنند.