امیر نصری

امیر نصری

مدرک تحصیلی: دانشیار فلسفه هنر دانشگاه علامه طباطبائی، تهران

مطالب

فیلتر های جستجو: فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱ تا ۲۰ مورد از کل ۴۱ مورد.
۱.

تنش بین ساختار روایت و محتوای فلسفی در اعترافات روسو(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: زندگینامه خود نوشت روایت هویت روایی طرح داستان فرم نوشتاری

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۲۰۷ تعداد دانلود : ۱۵۷
روسو در اعترافات به دنبال نمایش خود با تمام خصوصیات حقیقی و طبیعی آن است. او ادعا می کند که خود حقیقی و طبیعی او تنها با در نظر داشتن زنجیره احساساتش، فهم منشأ این احساسات و مشخص کردن تمایز بین آن ها از جهت اصیل یا غیراصیل بودن قابل فهم است. روسو برای رفع اتهام فریب و خود فریبی، نتیجه گیری نهایی در خصوص کیستی خود را به خوانندگان واگذار می کند. علاوه بر آن، روسو باور دارد که تنها خوانش معتبر از جانب خوانندگان توجه به زنجیره احساساتش به عوض ساخنار و نسبت رویدادها است. در این نوشتار، با استفاده از تحلیل ریکور از ساختار و طرح روایت، هویت روایی و فن شعر ارسطو مشخص می شود رویدادها در اعترافات در فرم هماهنگیِ ناهماهنگ و ژانر تراژدی پیکربندی شده اند. این ساختار روایت شکلی از خوانش را به خواننده تحمیل می کند که متفاوت از خوانشِ مدنظر روسو است. به این معنا که بر مبنای تحلیل ریکور از هویت روایی، شخصیت روسو برای مخاطب اعترافات بر مبنای زنجیره رویدادهای روایی شکل می گیرد و نه بر مبنای زنجیره احساسات روسو.
۲.

زیباشناسی سلبی از منظر آرنولد برلینت(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: ذوق بد زیباشناسی سلبی نقد منفی زیباشناسی ایجابی آلودگی زیست محیطی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۸۵ تعداد دانلود : ۱۴۸
آرنولد برلینت با تمرکز بر تجربه حسی در زیباشناسی که همواره با احساس مثبت همراه نیست، به تحلیل پرسش چرائی و چگونگی منفی بودن ارزش های زیباشناختی می پردازد تا گستره دامنه زیباشناسی از امر «زیبا» و کاربرد آن در حوزه هنری فراتر رود و چون زیباشناسی برای برلینت امری تجربی است، برای گشودگی این دامنه، حالات زیباشناسی (ایجابی و سلبی) را مقوله بندی نمی نماید و به شناسایی حالات زیباشناسی می پردازد؛ بنابراین برلینت تجربیات حسی را که دارای ارزش مثبت نیستند با عنوان «تحت زیبایی» نام گذاری می کند. برلینت با معرفی مشخصه های نقدِمنفی در حوزه هنر، گستردگی زیباشناسی سلبی و اشکال گوناگون آن را در نسبت با نقد هنری آشکار می نماید. یکی ازاین گونه ها همان چیزی است که معمولاً «ذوق بد» نامیده می شود. با تبیین نسبت بین اخلاق و زیباشناسی سلبی، امکان ارزیابی اجتماعی و اخلاقی از ابژه های هنری و آلودگی های زیست محیطی پیش روی مخاطبان قرار می گیرد و با عبور از زیباشناسی ایجابی موضوعی نوین تحت عنوان «زیباشناسی سلبی فراتر از هنر» و تعمق در باب بحران محیط زیست برای مطالعه فراهم می نماید.  
۳.

مفهوم جایگاه بدن ناصرالدین شاه در نقاشی تالار آینه کمال الملک بر مبنای نظریه یوری لوتمان(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: ناصرالدین شاه قاجار یوری لوتمان بدن کمال الملک تالار آینه

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۹۶ تعداد دانلود : ۱۹۸
نقاشی قاجار، به ویژه از دوران ناصرالدین شاه به بعد، همگام با تحولات اجتماعی فرهنگی، در آستانه عبور از سنت های پیشین، در گستره مفاهیم تازه ای قرار می گیرد. یکی از این مفاهیم که بیش از هر حوزه دیگری، دچار تحول و دگرگونی می شود؛ "بدن" است. از جمله جایگاه و کارکرد "بدن" در تصاویر پادشاه؛ که به عنوان یک نظام نشانه ای مهم، در تقابل با دیگری معنا تولید می کند. تصویر تالار آینه بازگوکننده چنین کارکردی از "بدن" در فضای گفتمانی قاجار با دیگری است و بر این مبنا، مساله پژوهش این است که؛ چه مناسباتی میان بدن ناصرالدین شاه با عناصر درون تصویر تالار آینه برقرار است یا به عبارتی، نحوه مواجهه بدنِ ناصرالدین شاه به مثابه بدنِ خود درون فرهنگ، در دیالکتیک با بدنِ دیگری که برآمده از "نه فرهنگ" است، چگونه نمایش داده می شود. "نَه فرهنگ" یکی از اصطلاحات اساسی و کاربردی در نظریات یوری لوتمان است که در برابر فرهنگ قرار می گیرد.     از این رو هدف پژوهش، بهره گیری از نظریات لوتمان برای بررسی جایگاه بدنِ ناصرالدین شاه در تناسب با عناصر تصویری درون تصویر تالار آینه کمال الملک است که در سپهرنشانه ای قاجار جای می گیرد. سپهرنشانه ای یکی از پویاترین مفاهیم در نظریات لوتمان است که حاوی دو مفهوم بنیادین "خود" و "دیگری" است و هم چون واسطه ای برای تولید معنا در فضایی دوگانه عمل می کند؛ بنابراین پرسشی که به آن پاسخ داده می شود این است که: آیا بدن ناصرالدین شاه در تقابل با بدنِ دیگری درون "نه فرهنگ"، "بدن نزدیک" محسوب می شود و یا "بدن دور" است؟بر این اساس، پژوهش با روش سپهرنشانه ای لوتمان، جایگاه بدن ناصرالدین شاه در تالار آینه را مورد مطالعه و بررسی قرار می دهد و جمع آوری این اطلاعات با استفاده از منابع مکتوب کتابخانه ای و با بهره گیری از شیوه توصیفی تحلیلی انجام می گیرد. با توجه به تحولات گفتمانی فرهنگ در سپهرنشانه ای قاجار؛ نتیجه پژوهش گویای این است که جایگاه "بدن" ناصرالدین شاه در تالار آینه کمال الملک، در دیالکتیک با دیگری، در مسیر گسست از خود قرار دارد؛ پیوسته کم رنگ شده و کنش خود را از دست می دهد و در نهایت، تصویری از یک "بدن نزدیک" را نمایش می دهد. جذب و نزدیک شدن به بدنِ دیگری درون "نه فرهنگ" حاکی از شکل گیری هویت در بدنِ ناصرالدین شاه در محور دیگری، و گسست جایگاه او از ارزش های تاریخی و حافظه فرهنگی است.
۴.

تاثیر بنیان های نظریه هنر قرون وسطا بر نظریه هنر داوینچی با رویکرد آراء امبرتو اکو(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: هنر قرون وسطی نظریه هنر رنسانس لئوناردو داوینچی امبرتو اِکو

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۲۵ تعداد دانلود : ۱۲۴
پیش از رنسانس، در دوره قرون وسطی، زیبایی به معنای امری قابل درک بود؛ یعنی همانا زیبایی موجود در هماهنگی اخلاقی و آمیخته با شکوه متافیزیکی. به بیانی دیگر زیبایی در خدمت عظمت و شکوه روایت های کتاب مقدس بوده و معنای اومانیستی در پی نداشت. نظریه هنر رنسانس پدیده ای است که در ایتالیا روی داد و صرفاً در ایتالیا بود که شرایط اجتماعی فکری و هنری دست به دست هم داد و برای مجموعه نظام مندی از افکار و اندیشه ها درباره هنرهای بصری بستری مناسب مهیا کرد و داوینچی در دگرگونی بزرگِ تاریخِ مفهوم هنر نقش مهمی را عهده دار بوده است. هنر در زمان پس از قرون وسطی، مسیر تحولی را ادامه داد که لازمه آن نگرش اومانیستی بود. زمینه های فکری داوینچی موجب بروز نظریه جهانی و ساده درباره اصول زیبایی شناسی شد. کتاب «رساله ای در باب نقاشی» اثر داوینچی شاهدی بر این مدعا است؛ چراکه در عصر روشنگری خصوصیات زیبایی شناسی دچار تحولی اومانیستی شد. دوران رنسانس، دوران تجدید حیات هنرها، علوم و ریاضیات بود. لئوناردو داوینچی قادر به بازکشف ایده های فراموش شده و تبدیل آن ها به آفرینش های ماندگار بوده و با تکمیل کردن مباحث نظریه قرون وسطی، ایده های جدیدی را کشف و توسعه داد. در این پژوهش امبرتو اکو با تشریح زوایای گسترده ای از هنر اواخر قرون وسطی، بستری را جهت آنالیز هنر رنسانس را فراهم می آورد؛ چراکه هنر رنسانس خود وام دار سنت و هنر قرون وسطی است که با تفاوتی چند، در نگرش فلسفی و اجتماعی در عصر روشنگری، سبب ساز خلق معنای نوینی است که یادآور سنت های هنر یونان باستان و قرون میانه است.اهداف پژوهش: .1بررسی زیبایی شناسی کمی در تابلوی شام آخر لئوناردو داوینچی.تبیین زیرساخت های شکل گیری هنررنسانس و بازتاب آن در تابلوی شام آخر داوینچی با رویکرد نظریات امبرتو اکو.سؤالات پژوهش:  .1معیارهای کمی نظیر تناسب و هماهنگی در شکل گیری تابلوی شام آخر لئوناردو داوینچی کدام اند؟مباحث تحلیلی امبرتو اکو، چگونه زیرساخت های معیارهای کمی را در تابلوی شام آخر را نشان می دهد؟
۵.

تحلیلِ روایتِ تاریخی_هگلیِ دانتو از استحاله شیء روزمره به اثر هنری(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: آرتور دانتو زمینه اجتماعی - فرهنگی تفسیر تاریخ گرایی سوژه محوری ذات گرایی اثر هنری

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۱۴ تعداد دانلود : ۱۳۶
آرتور دانتو (2013-1924) فیلسوفِ معاصر، برای دستیابی به تعریفِ هنر، ضمن ردِّ دیدگاههای پیشین و مخالفتِ صریح با ذات گراییِ مفهومِ هنر، با نگاهِ کاملاً متفاوتی، درصددِ تبیینِ رویکردی جدید در مواجهه با آثار هنریِ چالش برانگیزِ معاصر است. او با روی گردانی از دیدگاهِ کانتیِ مسلّط بر نظریه های هنر تا اواسطِ قرنِ بیستم، نظریه خود را تحتِ تأثیرِ هگل و بر مبنای زمینه تاریخیِ روندِ ارتقایِ شیء عادی به اثر هنری بنا می نهد. بر این اساس، زمینه ای تاریخی، فرهنگی و اجتماعی لازم است تا ابژه ها، مشروعیتِ اثر هنری بودن را کسب کنند. از نظر او به واسطه نوعِ نگاهِ هنرمند (در بسترِ تاریخی) به شئ عادی و نحوه ارائه او، روایتِ تازه ای از یک امر معمولی پدید می آید و آن را به عنوان مفهوم و معنایی متجسّد درمی آورد که منجر به استحاله به یک اثر هنری می شود. از آنجا که درکِ محتوای فکریِ اثر و دستیابی به معنای اثر، کنشی فعّالانه از سوی ناظرِ اثر را می طلبد، تأکیدِ بیش از حدِّ نظریه او بر سوژه محوری، تفاسیرِ شخصی را سبب می شود. همچنین با توجه به اینکه نظریه هنرِ دانتو بر فاصله اثرِ هنری از دنیای واقعی تمرکز دارد (اثرِ هنری، ابژه واقعی نیست)، نسبتِ اثر با جهانِ واقع، زیرِ سؤال می رود و با خصائصی که برای اثر هنری قائل می شود، خود به نوعی گرفتارِ ذات گرایی می شود. این مقاله در پیِ سؤالِ چه چیزی اثرِ هنری را اثرِ هنری می کند؟ با بررسی و توصیفِ آرایِ دانتو، ضمنِ اشاره به آثارِ هنریِ موردِ ارجاعِ وی، عواملِ مؤثر در نظریه او را واکاوی می کند تا نهایتاَ به تحلیلِ برخی ایراداتِ این تلقی از مفهومِ هنر بپردازد.
۶.

روایتگری بدن و خودرنجوری رستگارانه در شخصیت های آثار ساموئل بکت، با نظر به ثنویت دکارتی(مقاله علمی وزارت علوم)

تعداد بازدید : ۱۶۲ تعداد دانلود : ۱۳۴
اگر جستجوی انحاء مختلف وجود و نیز بررسی قابلیت های زبان از کلیدی ترین مسائل اندیشه ساموئل بکت باشند، بی شک وی این دو را جهت شناخت هرچه بهتر آدمی و برقراری ارتباط با جهان پیرامون به کار می گیرد. بکت متأثر از ثنویت گرایی دکارتی بر این باور است که مفارقت جوهری نفس و بدن باعث شده زبان آدمی ذاتاً از برقراری ارتباط با جهان پیرامون ناتوان باشد. لذا وی بر آن است تا نشان دهد بدن جداشده از نفس ناگزیر است با خلق زبانی نو به روایتگری خود در جهت رفع کاستی های ارتباطی اش بپردازد. بکت برای انجام این مهم از بدن، اجزاء و حرکات آن کمک می گیرد. وی معتقد است هر چه بدن رنجورتر باشد، تلاش آن برای دیده شدن مشهودتر است. لذا در آثارش شخصیت هایی با بدن های معلول و ناتوانی های متعدد جسمی به تصویر می کشد. به باور بکت، بدن از طریق روایتگری کاستی های خود می تواند موانع ارتباطی را تا حدودی از سر راه بردارد. ازاین رو، شخصیت های آثارش نه فقط گلایه ای از وضع اسف بار خود ندارند، بلکه همچون همراهی همیشگی تااندازه ای به نقص های جسمی خود عادت می کنند که بشود گفت گونه ای خودرنجوری در رفتار و حرکات شان دیده می شود. همراهی این رنج ها با شخصیت های بکت در پایان سیر جستجوی شان، آن ها را به نوعی خودآگاهی از سویی و فراتر رفتن از بدن های رنجور خود از سوی دیگر می رساند؛ به گونه ای که در اثر این خودآگاهی و از خلال یک جور مکاشفه، به رهایی دست پیدا می کنند که برای آن ها شکلی از رستگاری قلمداد می شود. در نگارش این مقاله از روش تحلیلی انتقادی استفاده شده است. نتایج این پژوهش نشان می دهد که ساموئل بکت از ثنویت دکارتی رفته فراتر و تلاش می کند شأن و جایگاه ازدست رفته بدن را، با این فرض که بدن بزنگاه رخداد آگاهی است، به آن بازگرداند.
۷.

لِم های فلسفی ساختن هنر از منظر دریدا(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: لم ها پارارگون مغاک دریدا حقیقت در نقاشی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۵۵۰ تعداد دانلود : ۳۳۰
نخستین مقاله کتاب حقیقت در نقاشی، «پارارگون/Parergon»، را بعضی به «پیرامون کار» و یا «پیراکار» ترجمه کرده اند. اما «پارارگون» برای دریدا چیزی بیش از معنای لغوی صرف است. در بیان بی مأواییِ پارارگون، دریدا آن را «نه کار و نه بیرون از کار» می داند، «پارارگون نه در درونْ جایی دارد و نه در بیرونْ، نه در ماورأ و نه در مادون قرارگرفته است». دریدا این واژه را از نقد سوم برگرفته است. فصل «Lemmes» نقطه عزیمت دریدا در این کتاب است. در این مقاله، کلیدواژه «لِم» (فوت وفن، شگرد) را معادل کلیدواژه فرانسوی «Lemmes» قرار داده ایم و آن چه دریدا لم های کار می خواند، که فی الواقع روش هایی برای فلسفی ساختن هنر هستند، را بررسی کرده ایم. روش هایی که هنر را در ساختار متافیزیکیِ فلسفه محدود ساخته اند و آن را در حالتی اولیه و راستین تعریف می کنند. این روش ها شامل: لم هجوآمیزِ زمان، لم آموزه های هنر، لم حلقه های مدور و لم سوم یا میانی است. در این حین به مفهوم «مغاک» خواهیم پرداخت. مفهومی که نشانگر برخورد ذهن و عین (سوژه و ابژه) به عنوان یکی از مسائل تعیین کننده فلسفه است و خاصه پس از کانت دغدغه ای جدی برای تعریف سوبژکتیویته بوده است. از دیگر ارجاعات مغاک (شکاف، خلیج) در متن دریدا، اشاره به فاصله پرنشدنی دو نقد نخست کانت، و افزون بر آن رابطه نومن و فنومن است.
۸.

زیبایی در قالب معیارهای کمی در تابلوی شام آخر داوینچی با رویکرد نظریات اومبرتو اکو(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: زیبایی معیارهای کمی شام آخر لئوناردو داوینچی امبرتو اِکو

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۵۳۰ تعداد دانلود : ۲۶۱
بدون تردید زیبایی یکی از عناصر بنیادین هنر در جوامع مختلف است. این مسئله سبب شده تا محققان در دوره های مختلف با شیوه های مختلف درصد واکاوی معیارهای زیبایی در آثار هنری باشند. در اروپا می توان دوره رنسانس را یکی از اعصار درخشان هنر و زیبایی دانست. نقاشی یکی از مهم ترین هنرها و لئوناردو داوینچی یکی از مهمترین نقاشان این دوره بود. واقعه شام آخر مسیح یکی از رویدادهای مهم آیین مسیحیت به شمار می رود. هنرمندان بسیاری در طول تاریخ به این موضوع پرداخته اند که یکی از مهم ترین آنان، دیوارنگاره شام آخر لئوناردو داوینچی است. اهمیت این اثر به حدی است که از جنبه های متفاوتی مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است. امبرتو اکو در کتاب هنر و زیبایی قرون وسطا به شکل گیری هنر و تشریح زوایای گسترده آن می پردازد. شکل گیری هنر رنسانس، وام دار سنت و هنر قرون میانه است. از دیگر سو، نظریات و آرا امبرتو اکو در قرن بیستم که عمدتاً تببین زیبایی است، نگرش تازه ای از زیرساخت های فکری هنرمندان رنسانس را نشان می دهد که به ویژه در نظریه هنر داوینچی مشهود است. پژوهش حاضر به روش توصیفی و تحلیلی و با تکیه بر داده های منابع کتابخانه ای به بررسی این موضوع پرداخته است. در پژوهش مورد نظر معیارهای کمی در نظریه هنر داوینچی شامل استفاده از تقارن، تناسب، پرسپکتیو و اصول کاربردی ریاضیات در هنر است. نتایج حاکی از آن است نظریات زیبایی شناسانه امبرتو اکو زمینه ساز شکل گیری نظریات و هنر رنسانس به ویژه در شکل گیری آثار داوینچی نمود یافته است؛ که نمونه موردی آن تابلوی شام آخر است. اهداف پژوهش: بررسی زیبای شناسی کمی در تابلوی شام آخر لئوناردو داوینچی. تبیین زیرساخت های شکل گیری هنر رنسانس و بازتاب آن در تابلوی شام آخر داوینچی با رویکرد نظریات امبرتو اکو. سؤالات پژوهش : معیارهای کمی نظیر تناسب و هماهنگی در شکل گیری تابلوی شام آخر لئوناردو داوینچی کدامند؟ مباحث تحلیلی امبرتو اکو، چگونه زیرساخت های معیارهای کمی را در تابلوی شام آخر را نشان می دهد؟
۹.

معماری بیزار از معماری: تأملی معمارانه در مفهومِ بی صورتِ ژرژ باتای(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: معماری بی صورت باتای نفی قربانی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۴۶۶ تعداد دانلود : ۲۱۸
«بی صورتِ» باتای اگرچه در نگاه نخست با معماری در تضاد است اما چندان که آشکار خواهد شد ریشه معماری است. در آرای باتای بی صورت «ضرورت امکان» هنر است و معماری برای آنکه هنر باشد از این قاعده مستثنا نیست.  هدف این مقاله بررسی نسبت معماری و بی صورت در دستگاه باتای است. این مسیر با عرضه تفسیری از بی صورت به تأمل در ملزومات فلسفی معماری ای می رسد که انسان را از استبداد منظر کنونی برهاند. این پژوهش پرسش محور معنای بی صورت را در آثار باتای دنبال می کند و با تکیه بر نظریه «اقتصاد عام» به نظریه ای درباره معماری می رسد. این مقاله آرای باتای را جایی میانه هگل و نیچه می بیند و به نسبتی که این نظرات با پروست برقرار کرده می رسد. بی صورت شالوده معماری یا «ضرورت امکان» معماری است. معماری بی صورت به اندازه «شعر سکوت» باتای تناقض آمیز است: شعری که برای هنر بودن زبان را «قربانی» می کند. در آثار باتای قربانی کردن معنا شرط هنر است. اما در معماری که از نظر باتای مرجع بازنمایی انسان و بنیاد صورت انسانی است قربانی به معنای بی صورت کردن آدمی است. و این بی صورت اگر انسان را از جنس نیروی نفی بدانیم چیزی جز باز گذاشتن راه انسان برای گذار از انسان هنوز محقق ناشده و خویشاوندی با طبیعت نفی شده نیست. بی صورت چرخشی کوپرنیکی از منظرِ محدود به منظرِ عام در معماری است.
۱۰.

Tracing the Black Sun in the Derridean Khôral Mise en Abyme: elliptical reflections on the “word-space-flesh”(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: Word-space-flesh khôral mise en abyme ellipsis trace black sun Interface

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۲۲۰ تعداد دانلود : ۲۲۷
This paper reflects the inversion between the discourse on the Good and that on the khôra in view of the deconstructionist paradigm of the khôral mise en abyme as portrayed by Jacques Derrida and later elaborated on by John D. Caputo. Iddo Dickmann, further describing this paradigm as “lacunal”, schematically illustrates how it can create sameness in difference through reflective repetitions. This schema is used here in a Christian negative theological context and on the accounts of Incarnation and reincarnation to investigate the immanence khôra introduces into transcendence, rendering the Word/Logos as flesh. The present study takes a novel perspective in observing how this self-referential and meta-significatory paradigm can conversely render flesh as the Word, when flesh comes to reflect/interface the Good by negating itself ending up with the elliptical and creative contours that transcribe the Word, and outline a khôral negative-fleshly space that infinitely traces an abyssal “black sun”.
۱۲.

لوکوربوزیه، بازی، باتای؛ تفسیرِ کلیسای رُنشان براساسِ مفهومِ بی صورت در فلسفه باتای(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: باتای بازی بی صورت رنشان لوکوربوزیه

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۲۵۵ تعداد دانلود : ۲۰۷
لوکوربوزیه و باتای که از مخالفانِ معماری بود، به ظاهر دو چهره متضادند. اما میانِ این دو رابطه ای هست. لوکوربوزیه زمانی که مشغولِ ساختِ رُنشان بوده سهم ملعونِ باتای را می خواند. «بازی» از مفاهیمِ مشترک در دستگاهِ نظریِ این دوست که شاید اندکی متفاوت باشد. در این مقاله با مروری بر کلیسای رُنشانِ لوکوربوزیه به جستجوی این نسبت خواهیم پرداخت. در رُنشان لوکوربوزیه بازیِ تقابل محور را به سرآغازِ معماری می رساند: آنچه هم معماری است و هم نیست. رُنشان ادامه بازیِ چرخاندنِ محورهاست که لوکوربوزیه از دهه ۱۹۲۰ آغاز کرده بود، تدبیری که باتای نیز در «آسفاله» به کار برده بود. بازیِ رُنشان در کارِ «ناچیز کردنِ چیز» و «قربانیِ» معماری است، مفاهیمی که در سهم ملعون و آثارِ باتای یافت می شود. در نهایت رُنشان به بازی کشاندنِ ساختارِ مرسومِ معمارانه است چه در ارجاع ها و چه در صورت. این درست همان موضوعِ تحسینِ باتای در آثاری است که از نظرِ او کلیسای جامعِ زمانه و برتر از آن اند: نقاشی های مانه و تالارِ غارِ لاسکو. لوکوربوزیه در مفهومِ کم تر فهمیده «ماشینِ زندگی» معماری کردن را به فرآیندِ «بی صورتی» که باتای در نظر داشت نزدیک کرده است: بازیِ تنش هایی که در رُنشان به نتیجه اعلای خود رسیده است. لوکوربوزیه با قربانیِ آنچه دوست می دارد، چنان که خود می پندارد، در جایگاهِ «شهریارِ» باتای می نشیند و قربانی می شود.
۱۳.

تحلیل آثار وحید چمانی بر مبنای مفهوم بدن گروتسک در اندیشه میخائیل باختین(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: باختین بدن گروتسک وحید چمانی وارونگی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۹۶۶ تعداد دانلود : ۱۰۳۴
درک جهان، حاصل درونی شدن نشانه های اجتماعی و سپس، بازخوانی و به کار گرفته شدن آن ها به وسیله کنش گران اجتماعی، از خلال یک بدن انجام می گیرد. بنابر این، بدن را باید محوری دانست که امکان درک نسبت با جهان را به وسیله انسان ممکن می کند. بدن گروتسک، یکی از مفاهیم اصلی میخائیل باختین، ادیب روسی، در حوزه نقد و نظریه ادبی و قابل اطلاق به مباحث دیگر از جمله هنرهای تجسمی است. در این نوشتار، نمود بدن گروتسک در آثار وحید چمانی، نقاش معاصر، از منظر باختین با بهره گیری از منابع کتاب خانه ای و به شیوه توصیفی-تحلیلی، مورد بررسی قرار گرفته است. هدف از انجام این پژوهش، بیان قابلیت انطباق نظریات باختین با حیطه هنرهای تجسمی است که به واسطه آن، می توان وضعیت گروتسک را -که متاثر از شرایط پیرامونی است- در حوزه هنر مورد تحلیل قرار داد. باختین با طرح مفهوم کارناوال، نگاه طنزآمیز و وهم آلودی را نسبت به آنچه در جامعه اتفاق می افتد، بیان می کند. در آثار چمانی با تن هایی گروتسک مواجه هستیم؛ که گاه، چشم ندارند؛ گاه، دهان آن ها مانند حفره ای ترسیم شده و یا اندام های آن ها، به طور کامل، شکل نگرفته اند؛ بدن گروتسک، دایما در حال شدن و صیرورت است. هیچ گاه، پایان نمی پذیرد و هرگز، کامل نمی شود. بدن های گروتسک چمانی با داشتن ماسکی بر چهره، حالتی مسخ یافته دارند و وجوهی دوگانه، همراه با ابهامی از مرگ را در فضایی کارناوال گونه، نه به معنای جشن و سرور، بلکه فضایی از جنس وارونگی و تضادهای کارناوالی به نمایش می گذارند. چنین بدنی، شامل قلمروهای ناشناخته جدید است و نگرشی جدید از زندگی اجتماعی به ما ارائه می دهد.
۱۴.

تحلیل گفتمانی نحوه قرارگیری بدن فتحعلی شاه و بدن ناصرالدین شاه در سپهرِ نشانه ای قاجار(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: هنر دوره قاجار فتحعلی شاه قاجار ناصرالدین شاه قاجار بدن نشانه شناسی فرهنگی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۳۷۶ تعداد دانلود : ۲۰۱
نقاشی قاجار در دوره متلاطم و آشفته تشکل انقلاب های سیاسی، اجتماعی و تاریخی در مواجهه با هنر و فرهنگ غرب، از عناصر کهنه و نو عبور کرده و در گستره مفاهیمی چالش برانگیز و تازه ساکن می شود. یکی از این مفاهیم، کارکرد بدن است که در برخورد با "نَه- فرهنگ"، همچون یک نظام نشانه ای قدرتمند در نقاشی قاجار و در جهت تولید معنا عمل می کند. "نَه- فرهنگ"، یکی از اصطلاحات کاربردی و اساسی در رویکرد نشانه شناسی فرهنگی یوری لوتمان است که در برابر فرهنگ قرار می گیرد. محوری ترین مفهوم نزد لوتمان، سپهرِ نشانه ای آغشته با فضایی دوگانه است؛ به گونه ای که از تقابل مفاهیم دوتایی در این فضا، معنا زاییده می شود. از این رو، این پژوهش در نظر دارد تا با هدف بهره گیری از "تَن- نشانه ها" در رویکرد نشانه شناسی فرهنگی لوتمان، به بررسی و مقایسه نوع کارکرد و جایگاه تصویر بدن فتحعلی شاه و ناصرالدین شاه در تقابل با "نَه- فرهنگ" بپردازد. مسئله ای که هدف این مقاله را در بر می گیرد، بر این مبنا است که نحوه نمایش بدن هر دو پادشاه به مثابه تنِ خود درون فرهنگ در مواجهه با تنِ دیگری درون "نَه- فرهنگ" چگونه تبیین می شود. روند بررسی این رویارویی، با استفاده از روش تطبیقی- تحلیلی انجام می گیرد. نتیجه تحلیل گویای این است که تنِ فرهنگی هر دو پادشاه در نظام گفتمانی سپهرِ نشانه ای در مواجهه با "نَه- فرهنگ"، از جایگاه نابرابری نسبت به یکدیگر برخوردار هستند. تصویر تن ناصرالدین شاه پیوسته به سوی تنِ دیگری درون "نَه- فرهنگ" نمایان شده و در دیالکتیک تن خود/تن دیگری، "تن- نزدیک" به شمار می آید؛ علی رغم فتحعلی شاه که از آن دوری می گزیند. در نتیجه با نفوذ "نَه- فرهنگ"، تصویر تن ناصرالدین شاه بیش از تن فتحعلی شاه در معرض تغییر و استحاله قرار گرفته و تنِ فرهنگی شاه به تدریج کم رنگ می شود.
۱۵.

مفهوم تجربه نزد متفکران نو-کانتی و تأثیر آن بر نوشته های اولیه ی والتر بنیامین(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: والتر بنیامین معرفت خاستگاه تجربه زیسته حسیات استعلایی منطق استعلایی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۷۳۶ تعداد دانلود : ۴۰۸
مفهومی از تجربه که در نظام معرفت شناسانه کانت پرداخته می شود، به رغم اهمیتی که در مقام یکی از ارکان اساسی نظام انتقادی دارد، به نحوی طنزآلود تا چند دهه پس از مرگ کانت در پرده می ماند. کشف و بازیابی مفهوم کانتی تجربه مرهون مساعی متفکرانی است که عموماً ذیل عنوان مکتب نو-کانتی شناخته می شوند. در مقاله حاضر، با تمرکز بر آثار یکی از برجسته ترین چهره های نو-کانتی، هرمان کوهن، نشان می دهیم که تجربه مورد نظر کانت چگونه می تواند از تلقی متعارفی که بر پایه دوگانه سوژه/ابژه بنا می شود فراتر رفته و به خاستگاه معرفت واصل شود. پس از آن، خواهیم دید که این تجربه خاستگاهی چگونه برانگیزاننده «فلسفه آینده»ای می شود که والتر بنیامین، در نوشته های اولیه خود در دهه 1910، طرح آن را پی ریخته است. اما این به هیچ وجه به معنای آن نیست که بنیامین صرفاً مسیر متفکران نو-کانتی را ادامه می دهد: چنانکه مشاهده خواهیم کرد، برای نیل به خاستگاه تجربه، بنیامین «نقشه نبردِ» تاریخی-الهیاتی ای را به کار می گیرد که با نقشه مورد استناد متفکران نو-کانتی – و خود کانت – تفاوت های اساسی دارد.
۱۶.

تحلیل عناصر معماری در محاکمه کافکا(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: مطالعات بینارشته ای معماری و ادبیات عناصر معماری کافکا محاکمه یوزف کا.

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۹۵۷ تعداد دانلود : ۷۲۸
پژوهش حاضر با رویکردی بینارشته ای به بررسی عناصر معماری در رمان محاکمه می پردازد. هریک از عناصر معماری در ساختمان برای هدف خاصی طراحی و جانمایی می شوند. استفاده از این عناصر به شیوه معمول باعث ایجاد آسایش برای کاربران بنا خواهد شد. کافکا در رمان محاکمه ، با استفاده های پارادوکسیکال از این عناصر معماری و با نگاهی اکسپرسیونیستی، سعی در بیان مف اهی م مورد نظر خود دارد. اولین نکته ای که در این میان خودنمایی می کند، بیان مفهوم تناقض است. در این راستا در دنیای محاکمه حتی در، پنجره، دیوار، پله و سایر عناصر نیز کاربری های معمول خود را ازدست داده اند. مفهوم دیگری که کافکا به یاری این اجزا بیان می کند، بیگانگی و تنهایی است که در سراسر رمان محاکمه دیده می شود. گویی این عناصر معماری در درجه اول برای دیگران ساخته شده اند و این کاربری های معمول برای یوزف کا. دربرابر دیگران رنگ می بازد. این بیگانگی یادآور ابعاد مختلف زندگی خود کافکا است. آخرین و شاید مهم ترین مفهومی که کافکا به کمک عناصر معماری بیان می کند، تحت کنترل و سلطه بودن است که با ازمیان رفتن فضای خصوصی زندگی یوزف کا. پررنگ تر جلوه گر می شود.
۱۷.

نگاه زنانه در پیوند با عناصر تصویری در "طوطی با ظرف میوه و تک چهره زن"(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: نقاشی قاجار تک چهره نگاه زنانه بدن نشانه شناسی فرهنگی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۴۱۴ تعداد دانلود : ۶۸۴
نقاشی قاجار در آستانه عبور از سنت های پیشین، نقاشی ایران را تحت تأثیر فرهنگ تصویری تازه ای قرار می دهد. بانفوذ فرهنگ و هنر غرب به مثابه فرهنگ دیگری، موضوعات نقاشی تغییر پیداکرده و تک چهره و تک پیکره اهمیتی ویژه می یابند. هدف این پژوهش بررسی و تحلیل تک چهره ای از یک زن قاجار و نگاه زنانه به عنوان بخشی از عملکرد بدن با استفاده از نشانه شناسی فرهنگی است. تصویری که چند ژانر نقاشی را در خود جای داده است و از این منظر اثری ویژه محسوب می شود. ازاین رو نمونه مطالعاتی، اثری با عنوان " طوطی با ظرف میوه و تک چهره زن" متعلق به نقاشی دوره نخست قاجار است. روش تحقیق در این پژوهش، توصیفی تحلیلی است و بر مبنای تغییرات اجتماعی و فرهنگی شکل گرفته در این دوره؛ مسئله، نحوه حضور بدن و نگاه زنانه در این اثر چند تصویری است. به این صورت که چه نسبتی میان عناصر تصویری این اثر و درواقع میان بدن و فرآیند نگاه زن جوان با دیگر عناصر تصویر وجود دارد و به چه میزان کنش نگاه زنانه در این اثر در پیوند با دیگر نشانه های تصویری برآمده از فرهنگ دیگری تعریف می شود و متمایز از نگاه قدرت نمای مردانه به تصویر کشیده شده است. نتیجه تحلیل حاکی از این است که تک چهره زن جوان در این اثر با تصاویر زن در آثار دیگر این دوره مفهوم متفاوتی را در برمی گیرد. پیوند میان عناصر درون تصویر با بدن زن، نشان گر نگاه مقتدر زن درباری در کشاکش این دوران و تحولات برخاسته از فرهنگ دیگری است و او در آستانه ورود به چنین معنایی، به تصویر کشیده می شود.
۱۸.

قطعه، به مثابه بازگشت ابدی؛ زمان و نوشتار غیردیالکتیکی در خوانش بلانشو از نیچه(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: قطعه نویسی ناتمامی بازگشت ابدی تحقق اندیشه غیر دیالکتیکی کران مندی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۶۸۷ تعداد دانلود : ۷۱۱
قطعه نویسی به مثابه ی نحوه ای نوشتن/اندیشیدن که اساساً بر ناکاملی و گسستگی از تمامیت و کلیت دلالت دارد، در آثار بلانشو به سان فوریتی مطرح می شود که رها از اندیشه سیستمی و یا دیالکتیکی، کرانمندی و تناهی را تصدیق می کند و همزمان بازتابی از گشودگی بی کران اندیشه و نوشتار است. درک اهمیت قطعه نویسی به عنوان امری که پس از به اتمام رسیدن نیروهای اندیشه ی سیستمی فوریت می یابد، می تواند در گرو خوانشی از تاریخ باشد که کلیدواژه ی آن نه پیشرفت و تحقق، که بازگشت و تکرار است. نیچه که خودْ آثارش آکنده از فضایی قطعه وارند، با معرفی آموزه بازگشت ابدی، دوشادوش ابرانسان، جهانی را ترسیم می کند که در آن انسان با کرانمندی رو به روست و تنها در صورت آری گویی بدان است که می تواند از هیچ انگاری گذر کند. جستار حاضر با خوانش و تحلیلی که از نقش و ویژگی قطعه در آراء بلانشو ارایه می دهد کوشش می کند تا با پیوند آن با آموزه بازگشت ابدی نیچه، فوریت قطعه نویسی را در قبال امر کلی و نیز آری گویی به تناهی، به بحث و بررسی بگذارد.
۱۹.

خاستگاه ادبیات و مسئله تناهی از منظر موریس بلانشو(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: ضد نظریه خاستگاه ادبیات مرگ تناهی غیاب نیهیلیسم ایلیا

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۵۱۱ تعداد دانلود : ۵۷۶
موریس بلانشو، فیلسوف و ادیب فرانسوی، علی رغم آن که در زمانه خود شخصیتی کمتر شناخته شده به شمار می رفت، اما آثارش از نیمه دوم قرن بیستم تا به امروز مورد توجه فلاسفه و منتقدان ادبی واقع شده است. آنچه نوشته های بلانشو را متمایز می سازد، رویکرد قطعه وار او در قبال فلسفه و ادبیات است که بیش از آنکه به تدوین نظریه های فلسفی و ادبی بینجامد، منجر به ضد-نظریه و در نتیجه بینشی غیرسیستماتیک به این دو حوزه شده است. از چشمگیرترین جنبه های اندیشه بلانشو، بحث در باب نسبت غریبی است که او میان خاستگاه ادبیات و مسئله تناهی و مرگ برقرار می سازد. جستارحاضر، در پی خوانش آراء بلانشو در خصوص ادبیات، به مسئله تعریف ناپذیریِ آن و سپس خاستگاه ادبیات می پردازد و از خلال تحلیل دیدگاه بلانشو در باب مرگ، نسبتِ این دو موضوع را به بحث و بررسی می گذارد. چنان که خواهیم دید، تصور بلانشو در خصوص تناهی و نیهیلیسم را می توان به نحوی ناسازنما برسازنده ی راز ابهام ادبیات و خاستگاه آن تلقی کرد.
۲۰.

فلسفه تطبیقی هنر با رویکرد پدیدارشناسانه هانری کربن(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: هانری کربن فلسفه تطبیقی هنر پدیدارشناسی تاویل

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۵۳۴ تعداد دانلود : ۵۵۶
کربن در طرح عام تطبیقی خود، جایگاهی ویژه برای فلسفه تطبیقی هنر قائل است؛ فلسفه تطبیقی هنر با نشان دادن مشترکات انضمامی تر فرهنگ های دینی، امکان برابر نهی آن ها و کشف تناظرات موجود را سهل تر می کند؛ این رویکرد با روش «تأویل باطنی» یا پدیدارشناسی (البته پدیدارشناسی به معنایی کربن مراد می کند) میسر خواهد بود؛ این تأویل باطنی مبتنی بر دریافت خاصی از زمان و حقیقت است که فهم به معنای واقعی کلمه که چیزی جز «وعی» نخواهد بود را ممکن می سازند. به رأی کربن ما با این تأویل باطنی می توانیم بدون درافتادن به دام تناقض گویی، قرابت های موجود میان اجزاء یک اثر هنری در گوشه ای از عالم را با ساختارهای مشابهی که در مکان های دیگر یافتنی هستند، مقایسه کنیم و تطبیق دهیم؛ کاری که در صورت توفیق مهیا کننده زمینه های گفتگو در دیگر عرصه ها نیز خواهد بود. تلاش ما بر این بوده است تا با بررسی این تلاش تطبیقی کربن، به فهمی از الگویی که بر مبنای آن، این «فلسفه تطبیقی هنر» رخ می دهد، دست یابیم؛ کاری که با طرح نمونه هایی از نوشته های کربن که در این چهارچوب قرار می گیرند، صورت پذیرفته است؛ ازاین رو نوشتار حاضر با معرفی عناصر روش شناسانه ای آغاز می شودکه هانری کربن در تدوین فلسفه تطبیقی هنر به کار می بندد و با پژوهشی در تحلیل های او در این چهارچوب پایان خواهد پذیرفت.

پالایش نتایج جستجو

تعداد نتایج در یک صفحه:

درجه علمی

مجله

سال

حوزه تخصصی

زبان