آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

موضوع مداخله بشردوستانه همواره سؤالاتی را درباره چالش برانگیزترین بحث اخلاقی در حوزه سیاست خارجی کشورها مطرح می کند. هواداران هر نوع تفکر سیاسی در حوزه روابط بین الملل، مداخله را تحت شرایط خاصی توجیه می کنند اما از طرف دیگر آنچه را گروهی به عنوان مداخله عادلانه می بینند، دیگران به شدت ناعادلانه می خوانند. درواقع اصل عدم مداخله در جامعه بین المللی یک قاعده آمره است اما هنگامی که دولت ها حقوق بشر شهروندان خود را نقض می کنند یا در جریان جنگ داخلی سقوط می کنند و نابسامانی و هرج و مرج حاکم می شود، آیا اصل حاکمیت را باید نادیده گرفت و مداخله نظامی را مجاز دانست؟ این سؤالی است که در این مقاله از دیدگاه نظریه های روابط بین الملل بررسی می شود. این مقاله درصدد است تا رویه های اصلی و دیدگاه های عمده نظریه های روابط بین الملل را در مورد مداخله بشردوستانه بررسی کند و ازآنجاکه اختلاف جزئی و ناهم آوایی هر نظریه را نمی توان به طور دقیق بیان کرد، طبقه بندی ها در این مقاله بیشتر کلی هستند.

Humanitarian Intervention from International Relations Theories’ Perspective

The issue of Humanitarian Intervention always poses questions of the most moral challenging. Proponent of every political belief in International Relations field will justify intervention under certain circumstances. What one group views as a just intervention, another will consider severely unjust. The challenge is that, Non– Intervention is a main principle in international community, but in times of violating citizen’s human rights by their states, or failed states due to a civil war, or while disorder and anarchy become dominant, should the sovereignty principle be forgotten, whereby military intervention is accepted? Examining this question, the article of each theory cannot be addressed adequately here, so the categorizations are necessarily broad.

تبلیغات