نگاهی به شرح فصوص الحکم
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
حوزه هنرى سازمان تبلیغات اسلامى, دفتر ادبیات و هنر مقاومت اخیراً سه کتاب به این شرح منتشر کرده است:
1. خرمشهر در اَسناد ارتش عراق. تحقیق اصغر کاظمى. ترجمه حمید محمّدى. (تهران, 1375), 464ص
شامل شش فصل درباره تجاوز ارتش عراق به خرمشهر, اشغال آنجا, تبلیغات بعثى, کشتار و غارت مردم, تخریب شهر و آزادسازى آنجا; متضمّن 130 سند سرّى که عمدتاً از یکانهاى تحت امر سپاه سوم و خصوصاً از بایگانى لشکر سوم زرهى آنها (اشغال کننده خرمشهر) به دست آمده است (ص21) همراه با توضیحات یا تحلیل اسناد که مؤلّف ارائه نموده است.
2. مأموریت در خرمشهر. (خاطرات) سرهنگ عراقى صبّار فلاّح اللامى. ترجمه مهرداد آزاد (تهران, 1376). 168ص ـ که ضمائم آن نیز شامل اسناد عادى و سرّى واحدهاى اشغالگر (رزمى و اطلاعاتى) است.
3. سازش (حکایت همکارى تسلیحاتى عراق و اسرائیل در جنگ تحمیلى), نوشته سرگُرد فؤاد الدلیمى, ترجمه محمّد بنى ابراهیمى (تهران, 1376), 49ص ـ یادداشتهاى یک افسر اطلاعاتى عراقى پناهنده به جمهورى اسلامى ایران است, که اطلاعات خود را از جمله به کتاب (متّحد ما صدّام) (به فرانسه) و کتاب (روابط محرمانه بغداد ـ تل آویو) نوشته روزنامه نگار مشهور فرانسوى (ترى لالیف) مستند نموده است.
البته تاکنون کتابهایى درباره جنگ هشت ساله عراق با ایران; و دفترهایى از اَسناد مربوطه در اینجا و آنجا منتشر شده است, اما اهمیّت دفترهاى حاضر در آن است که متضمّن اسناد و اخبار طرف عراقى است, به نظر ما درجه اعتبار آنها بیشتر است. اگر باقى اسناد عراقى نیز به همین ترتیب منتشر شود, قطعاً در تدوین تاریخ جنگ تحمیلى از مدارک درجه اول بشمار آیند. اینک آنچه ذیلاً طیّ هفت بهر به عنوانهاى (1. فاشیسم بعثى, 2. جنون صدام, 3. تحریک از امریکا, 4. تجهیز از اسرائیل, 5. پان عربیسم, 6. دفاع ملى, 7. جاودانگى ایران) مى آید, بالجمله مستند بر اسناد عراقى نشر یافته مزبور مى باشد.
1. فاشیسم بعثى
اصطلاح سیاسى (فاشیزم) که غالباً مرادف با (نازیسم) هیتلرى به کار مى رود, برچسبى نیست که گروهى معیّن مغرضانه بر جنبش (بعثى) زده باشند; ناظران بى طرف و بدون غرض هم اهداف راهبردى و عملکردهاى سیاسى چند دهساله حزب (بعث) عراق را یکى از مصادیق عینى آن دانسته اند. ناسیونال سوسیالیزم نیز, چنان که معلوم است, اسم حزب هیتلرى آلمان (ـ نازى) بود, که اصول نظرى آن آمیزه اى از (فاشیزم), متضمّن اعتقادات ناسیونالیستى کهن, نظریه هاى برترى نژادى و سُنَن نظامیگریِ تجاوز پیشه با اهداف توسعه (فضاى حیاتى) یا گسترش مرزهاى قومى ـ نژادى با ابزارهاى زور و اِعمال قدرت, اِرعاب و تهدید و خشونت مى بود (فرهنگ سیاسى, ج165). همه این مفاهیم یا تعاریف فاشیستى ـ نازیستى الحق در اسم و مسمّاى (حزب بعث العربیّة الاشتراکیه) (=ناسیونال عربى سوسیالیسم) عراق, همبر با این شعار شعرى (اُمّة عربیّة واحده, ذات رسالة خالده) [؟!] جمع آمده است. (ج1,ص146 و…). میشل عفلق سورى (م1989م) بانى حزب (بعث) که تا پایان عمر حامى صدّام تکریتى بود, خود از طراحان نقشه تجاوز عراق به ایران بود; (قادسیه صدام) را او تشویق کرد و از نتایج عملیات (ـ اشغال خرمشهر) هم بازدید نمود (ج1,ص34و56).
از آنجا که (هر کسى بر طینت خود مى تند), یا به تعبیر عمیق قرآن مجید (کلّ یعمل على شاکِلِته), نظر به همانستى یگانه حزب (نازى) آلمان و حزب (بعث) عراق در ماهیّت, خواه به لحاظ (فکر) یا (عمل), این المثناى بسیار حقیر عربیِ اخیر آن, تمام اسالیب و فنونِ تجاوز پیشگى و شیوه و شگردهاى آدمکشى دَدمنشانه را با هر آنچه از (اُستاد) به یاد آورد ـ به کار آورد. (ج1,ص13). حتى در تبلیغات جنگى هم به سبک (گوبلز) نازى معروف, بعثیها از شعار (دروغ هرچه بزرگتر, البته بهتر) پیروى مى کردند (ج1,ص16) آنان بسى فراتر از اصل مشهور هیتلریِ (ملّت کُشى) (امحاى نژادى یا قومى که هنوز اسناد بعثى در این خصوص فاش نشده) حتى به همنژادان (عربى) و برادران خویش, به حامیان مطیع و منقاد و مرعوب خویش رحم نمى کردند: (لشکر (عراقى) اشغالگر در کویت و سربازان گارد جمهورى, هر شهروند کویتى را که در خیابان مى دیدند, از پاى درمى آوردند…; در آنجا هیچ قانونى جز قوانین بعثى محترم نبود) (ج2,ص124ـ 125). مدّعاى فاشیستى تجاوزگرانه بعثیان عراق این بود که (کویت یکى از اُستانهاى ماست, ما این واقعیت را به دوستان امریکایى خود اعلام کرده ایم; آنان نیز ضمن پذیرش این ایده, اعلام نموده اند که کویت بهاى پیروزى شما بر ایران خواهد بود) (ج2,ص119) ـ که بعداً البته (بهاى شکست) ایشان از ایران شد.
2. جنون صدام
مثلى است که (الجنون فنون), که در مورد فرمانروایان ستمگر جهان, سلاطین جور و مستبدان خودکامه, انواع و اقسام دیوانگى ها در خاطره تاریخى ملّتها به ضبط رسیده است. لیکن وجه مشترک جنایتکاران تاریخ یا نوع خاص جنون حکمرانان مطلق العنان, از (بُخت النصر) بابلى ویرانگر ـ که صدّام تکریتى خود را با او قیاس کرده (ج1,ص15) و آشور بانیپال آشورى سفّاک ـ که نیز صدام تکریتى خود را المثناى او دانسته (ج1,ص15) یا (ضحّاک) تازى ماردوش ـ که در حقیقت خود نماد اسطورى همان (آشور) (ـ عراق کنونى) تجاوز پیشه عهد باستان بوده, تا حجّاج بن یوسف ثقفى حکمران خون آشام اموى (عراق) ـ ضدّ ایرانى و علوى ستیز مشهور ـ که باز صدام تکریتى بارها بدو تشبّه نموده, هکذا تا برسد به سفاکان عهد اخیر مانند (هیتلر) و (پُل پُت) و جز اینها بالجمله و در یک کلمه جنون (آدمکشى) داشته اند. طیّ سالهاى جنگ تحمیلى بارها راقم این سطور (که طلبه تاریخ است) مورد این سؤال, حسب (قیاس تمثیلى) تاریخى, قرار گرفته است که سرزمین عراق کنونى یا آشور باستان چه ویژگى دارد که یکسره فرمانروایان خون آشام تجاوزپیشه مثل اَداد نیرارى ها, بُخت النصرها, سارگون ها, آشور بانیپال ها, اَسَرهدون ها, حجّاج ها و صدّام ها در آنجا به عرصه ظهورى نامیمون مى رسند؟ لابدّ (راز)ى در این پدیده تاریخى نهفته است؟ پاسخ علمى مقنع بدین پرسش عجالةً در اینجا مقدور نیست; ولى آنچه مربوط به تاریخ عهد اخیر عراق و پدیده (صدّام) مى شود, موافق با تفسیر عینى تاریخ, ظاهراً علّت عمده را بایستى در شرایط سیاسى مشخصِ حصول بر (دُلار)هاى نفتى بى شمار در آن کشور جستجو کرد, یعنى در جریان معاملات امپریالیستى (نفت ـ اسلحه) که حدّ یقفى ندارد, قابل کنترل و ضبط و منع در استفاده یا مشروط به عدم وقوع جنگ هم نیست. (کلاّ انّ الانسان لیطغى ان رآهُ استغنى).
جنون تسلیحاتى را هم شاه ایران داشت; ولى در سیاست خارجى هزار بار عاقلتر از صدام بود. شاهِ سرسپرده ایران تا به آخر از وقوع جنگ ممانعت نمود; و در برابر تحریکات امپریالیستى به آغاز آن جدّاً مقاومت کرد, چندان که به روایتى گویا یکى از علل یا عوامل خارجى سقوط او همین فقره بود. (البادیُ اَظلم), صدّام دعوت جنگ افروزان امپریالیسم امریکا را لبیک گفت; نقش سَبُعانه (بعثى)مآبِ او در تهاجم و تجاوز به ایران انقلابى عیناً همان نقش هیتلر به مثابه (گرگ) نازیسم بود, که روباه پیر انگلیس او را در تجاوز و تازش به اتحاد شوروى سابق تحریک نمود. بارى, جنون عظمت طلبى, جنون توسعه طلبى, جنون خاک پرستى (= شووینیسم) و جنون خود (گُنده)بینى ـ که به موجب تفسیر روانشناسان در واقع همان (عقد حقارت) است ـ; و سرآمد همه دیوانگى هاى صدّام همانا کینه ضدّ ایرانى اوست, عقده اى مُهلک و بیمارى چاره ناپذیرى که سردار مفلوک (قادسیه), پهلوان پنبه عربهاى نفتى را به ارتکاب جنایات هولناک در جبهه ها و شهرهاى ایران زمین سوق مى دهد. چه همو درباره برنامه ساخت بمب اتمى با کمک آمریکا و آلمان و مصر و پاکستان گفته بود: (نیروها ایرانى را با بمب اتمى تهدید خواهم کرد; و اگر این تهدید مؤثر واقع نشد, زمانى که از جانب آنها مورد تهدید واقعى (ـ یعنى کودتاى نظامى یا انقلاب داخلى) قرار گرفتم, ایران را با بمب اتمى ویران مى کنم) (ج3,ص44). صدام بارها به صراحت گفته بود: (ما خواهان ایجاد قدرت هسته اى براى نابودى ایران هستیم) (ج3,ص45). به طور کلى همه کشورهاى عربى از ایجاد یک قدرت هسته اى خارق العاده در عراق حمایت مى کردند (ج3,ص45).
سرگرد عراقى (الدلیمى) صائبانه و به درستیِ تمام مى گوید که کارگیرى مواد شیمیایى, به ویژگیهاى شخصیت صدام برمى گردد. مسموم کردن مخالفان و دشمنان با سمّ, از شیوه هاى مرسوم اوست. عناصر دستگاه اطلاعات نظامى, از مواد شیمیایى براى کشتن اسیران ایرانى پس از بازجویى استفاده مى کردند. به اسیرانى که از حضور آنها در میان دیگر اسیران خوف داشتیم, (تالیوم) و سرب همراه با نوشیدنى هاى سبک مى دادیم و از نوشیدنى ها در طیّ بازجویى هاى ویژه استفاده مى کردیم. از (پاسدار انقلاب) مى خواستیم به آیت الله خمینى ناسزا بگوید, اگر نمى پذیرفت, مى فهمیدیم که او بسیجى درجه یک است; براى همین, نام او را در فهرست کشته شدگان با نوشیدنى هاى سبک ثبت مى کردیم (ج3,ص46). سپس در مواقع کاربرد سلاح شیمیایى از جمله مى گوید که گاهى تلفات نیروهاى خودمان هم زیاد مى شد, زیرا گاهى جهت وزش باد تغییر مى کرد. از این رو ما در (فاو) 65کشته و در هورها 150کشته دادیم…; تبلیغات بعثى آنها را از اقدامات ایرانیها وانمود مى کرد (ج3,ص47). صدام نسبت به سربازان خودى (عراقى) هم حسّ ترحمى نداشت, آنان را یکجا با رزمندگان ایرانى در قتلگاه شیمیایى مى گذاشت. چه مکرّر به وزیر دفاع عراق که کراراً گفته بود: (سرورم, سربازان ما با نیروهاى ایرانى در تماس هستند), او با خشم دستور داده بود: (همه را با شیمیایى نابود کنید, آنها را از بین ببرید; زنان عراقى چند برابر آنها فرزند به دنیا مى آورند) (ج3,ص41). به این ترتیب, نیروهاى عراقى در میان دو آتش قرار داشتند (ج3,ص49).
3. تحریک از امریکا
تحریکات امپریالیستى فَرمدارى امریکا در افروختن آتش جنگ عراق علیه ایران, نه تنها از مشهورات که خود از مسلّمات امور واقع است; هم از این رو ملّت ایران به درستى آنها را (جنگ تحمیلى) وصف نموده; بدین معنا که امریکا آن را على السواء بر دو ملّت ایران و عراق تحمیل کرده است. اما آنچه اینک اهمیت دارد, اَسناد عراقى در این خصوص است. افسر اطلاعاتى عراقى (الدلیمى) فاش مى کند که در حقیقت این امریکا بود, که ما را در ورطه جنگ گرفتار کرد; زیرا صدام قبلاً با برژینسکى در اردن محرمانه دیدار نموده, برژینسکى به وى اطلاع مى دهد که امریکا خواستار سرنگونى دولت اسلامى در ایران است و قول همه گونه همکارى و کمک خواهد داد (ج3,ص30). هم چنین, تحت عنوان (اسرار جبهه ایران) افشا مى کند که تحرّکات نظامى سپاهیان و حتى نقشه هاى نظامى درباره نیروهاى اسلام در (فاو), (مهران) و شرق (بصره) توسط رابرت گیتس رئیس سازمان سیا در اختیار کمیته عراقى نهاده شد (ج3,ص29). جنگ که ادامه یافت, امریکا به طور محرمانه جانب عراق را گرفت; و به این ترتیب ما توانستیم مواد هسته اى لازم را براى ساختن 4بمب اتمى در سال تولید کنیم; قدرت انفجارى این بمبها معادل بمبى بود که امریکا بر شهر ناکازاکى ژاپن انداخت (ج3,ص43).
سرگرد الدلیمى تحت عنوان (تجهیز نیروهاى ما توسط اسرائیل) گوید که همکارى جدید با اسرائیل, شامل ارسال اطلاعات از طریق ماهواره ها نیز مى شد. در آن زمان, ایالات متحده هم با ماهواره تحرّکات نیروهاى اسلامى را در جبهه کنترل مى کرد; و اطلاعات دریافتى را از طریق اردن براى ما مى فرستاد, اما پس از افتتاح سفارت امریکا در بغداد, آن سفارتخانه اطلاعات نظامى را مستقیماً در اختیار نیروهاى ما قرار مى داد; امریکا دلش نمى خواست اظهار کند که به ما تمایل دارد, چون اعتبارش نزد دیگر کشورها خدشه دار مى شد (ج3,ص19ـ20). از سویى هم بر طبق قرارداد سرّى میان ما و نیروهاى امریکایى واکنش سریع در خلیج فارس, اطلاعات دقیق نظامى درباره (فاو) نیز از طریق هواپیماهاى آواکس به وسیله فاکس سرّى در هر دقیقه به ما داده مى شد (ج2,ص116).
4. تجهیز از اسرائیل
افسر اطلاعاتى مذکور درباره ارتباطات وسیع دستگاه رهبرى عراق با اسرائیل, از نزار حمدون (نماینده آن کشور در سازمان ملل) پرسیده است که آیا حزب بعث از نظریه مشهور خود در موضوع اصلى مبارزه با اسرائیل عدول کرده؟ و پاسخ مى گیرد که جهان دستخوش تغییر شده, این گفته ها فقط نوشته هاى روى کاغذ است; دشمن اصلى ما امروز ایران است, نه اسرائیل و نه امریکا; و مى افزاید که صدام گفته است که ما خود را دشمن اسرائیل نمى دانیم, بلکه ما دشمن ایرانیم) (ج3,ص22). روزنامه (جیروز الیم پست) که در اسرائیل چاپ مى شود, در تاریخ 13 نوامبر 1987 نوشت که (اسرائیل) درباره جنگ خلیج فارس, از بى طرفى به تأیید سیاسى عراق روى آورده است) (ج3,ص21). یک گروه صهیونیستى که در رأس آنها هنرى کیسینجر قرار داشت, نقش مهمّى در تسهیل تلاشهاى ما براى دستیابى به سلاح ایفاء کرد (ج3,ص25). معاملات اسلحه رژیم عراق با اسرائیل, شامل ابزار و وسایل تکنولوژیک در ساخت سلاح اتمى نیز مى شد (ج3,ص26) و درباره نتایج توپ غول پیکر مشهور (بول) (به طول 150 متر و قطر 1متر) صدام گفته بود که: (این به اسرائیل برمى گردد که بول و موفقیتهاى او را در زمینه کشتار به ما معرفى کرد) (ج3,ص36).
5. پان عربیسم
حسب تعریف اصطلاحى (پان) (= وحدت سیاسى افراد داراى نژاد, زبان, ملیّت یا دین مشترک) پان عربیسم نیز جنبشى است شبیه پان اسلاویزم, پان ژرمنیزم, پان تُرکیسم و (صهیونیسم) که چون محور اصلى و فصل مشترک همه اینها (قوم خاص) یا مردمى داراى (نژاد) معیّن مى باشد, هرگز مکتب یا نهضت سیاسى معقول و مثبت و بر حقّ نبوده و نیست. در آخرین تحلیل همانا وجوهى مختلف از مذهب (نژاد پرستى)اند (Racism) که از منظر قرآن و اسلام, چنان که همه آگاهند, شدیداً نهى و نفى شده, بکلّى مردود و از نظر عقلى نیز ناپسند است. باید از باب رفع دخل مقدّر گفت که (ملّت گرایى/ ملى گرایى) (= القومیّه) عربى یا در کشورهاى عربى اصولاً مقوله اى جداست و امرى متفاوت از (پان عربیسم) است; چه در (ملى گرایى) راستین مطلقاً مفهوم نژادى دخیل نباشد, بلکه مفهوم (فرهنگ) و (میهن) بدان منضمّ است. بارى, پان عربیسمِ صدّام در همان شعار بعثى (امّة عربیّة واحده) بازتاب نموده, که یاد شد, چیزى مرادف با فاشیسم و نازیسم است. به طور کلّى, پان عربیسم یا ناسیونالیسم عربى, چنان که اَسناد عراقى خود مکرّر نشان داده اند (براى توجیه توسعه طلبى حزب بعثَ) عنوان شده است (ج1,ص58).
حزب بعث علناً استان خوزستان ایران را سرزمین جدا شده از (وطن بزرگ عربى) مى داند, که رؤیاهاى جاه طلبانه صهیونیستى کاملاً در آن هویداست (ج1,ص96); سرزمین غصب شده خوزستان که از وطن بزرگ عربى جدا شده (ج1,ص70); یعنى همان سرزمین عربى که باید از دست ایرانیان بیگانه آزادش کرد (ج1,ص66); حزب هدایتگر به صفات اصیل عربى در نیروهاى مسلح (ج1,ص28); باید در انجام این مهم کارى کند که ایران بدین (حقوق ملى و قومى) عربى اقرار نماید (ج1,ص30). حتى هنگامى که خرمشهر در اشغال قواى بعثى بود, سرفرماندهى شان به افراد بخشنامه کرده است که در کتابخانه ها و دوایر دولتى آنجا کتب و نقشه هایى که تصوّر مى شود اسنادى دالّ بر عربیّت این مناطق مى باشد (ج1,ص132) موافق با مشى ناسیونالیستى حزب بعث (ج1,ص138) پیدا کنند و بفرستند. مشهور است که بر عملیات تهاجمى رژیم بعثى عراق به ایران زمین اسم (قادسیه صدام) اطلاق شد (ج1,ص9, 15, 25), زیرا به انگیزه فخرفروشى و خودنمایى قائلان (ایام العرب), خواسته اند افتخار شروع جنگ با ایران را به عربهاى عراق منسوب کنند (ج1,ص9). (قادسیه صدام) حاکى از آن است که وى خود را شوالیه و شهسوار یکّه تاز و منجى قوم عرب مى انگارد, از اینرو جنگ با انقلاب اسلامى ایران را (جنگ عرب و ایران) مى نامد (ج1,ص15). دستگاه هاى تبلیغاتى عربهاى نفتى و از جمله (کویتى)ها (البته قبل از آن که صدّام به تلافى شکست (قادسیه) خود از دلاوران ایران زمین, بر آن واحد قومى از (امّة عربیّة واحده) کذایى, رذیلانه و وحشیانه بتازد) تا آنجا پیش رفتند که حتى به صدام لقب (امیر عرب) دادند; و با این اقدام عملاً او را به مرحله اى رساندند که نقشه تصاحب کشورهاى عربى را در سر بپروراند; و بدین وسیله او خلیفه تمام اعراب شود. (ج2,ص121).
(امپراتورى عرب), با آنچه در باب پان عربیسم و ناسیونالیسم گسترش خواه و عظمت طلبانه صدام تحت عنوان (امّة عربیّة واحده) بیان گردید, همانا آرزوى جانکاهى بوده است که وى سالها در مغز علیل خود مى پروراند; افسوس که رزمندگان بسیجیِ اسلام دوست ایران, کاخ چنان (آرزوى) مجنون مخبّط تکریتى را از بُن ویران کردند و خواب و خیالش را برآشفتند (اى بسا آرزوها که در خاک شده است!). القاب (امیر العرب) و یک پلّه بالاتر, (خلیفة العرب) که او خود یا دیگران بدو بستند, بى گمان کاشف از آن است که هم مى خواست در پایان سده بیستم میلادى به عنوان (امپراتورى عرب) لابدّ بر جهان اسلام حکمرانى کند. هم چنین طیّ همین اسناد در کنار اطلاق (قادسیه صدام), عناوین دیگرى چون (سردار قادسیه), و (سردار حمورابى) و مانند اینها جعل و تبلیغ شده است (ج1,ص50). همه اینها ملازم و متابع با رؤیاى (امپراتورى عرب), چنان که پیشتر هم یاد کردیم, با مالیخولیاى صدام که در عالم خیال مى پندارد از زهدان تاریخ عراق, همچون وارث مرده ریگ فرمانروایان بابل و آشور باستان (حمورابى, بخت النصر, آشور بانیپال) سر بر آورده, کاملاً به گونه اى اندامگان مرتبط است. صدام مدّعى است که: (عظمت و اقتدار دوران بخت النصر را در دوران زمامدارى خود احیا کرده است); و نیز خواسته است که تندیسى از او بسازند, تا تصویر او با آشور بانیپال ـ فرمانرواى سفّاک و سنگین دل آشور ـ شباهت داشته باشد (ج1,ص15). نکته اینجاست که صدام مى خواست (امپراتورى عرب) کذایى را, بر اثر فیروزى در جنگ با ایران و انتزاع خوزستان از آن, همانطور که بر طبق اسناد خود آنها گذشت (بهرهاى 3و4) با حمایت و تجهیز از طرف امپریالیسم امریکا و صهیونیسم اسرائیل بنیاد کند (جلّ الخالق!).
6. دفاع ملّى
هرچند که ما فعلاً حاجت به تذکار و تفصیل در مراتب پایدارى هاى مردم میهن خود, جانفشانى هاى رزمندگان و خویشتن دارى هاى مسؤولان کشور طیّ دوران هشت سال (دفاع مقدس) نداریم; اما به مصداق (الفضلُ ما شهدت به الاعداء) اشارت این نکته هم بى مناسبت نباشد که اسناد عراقى ـ آنچه تاکنون انتشار یافته ـ گواه بر عزم آهنین مدافعان و حاکى از ایمان راسخ رزمندگان ایرانى است, حسبما صدق القول: (حبّ الوطن من الایمان). سرگرد الدلیمى از جمله گوید که من خود شاهد قهرمانیها و فداکارى هاى بسیار مردم ایران بوده ام; سرباز ایرانى در زیر آتش و انفجار پیش مى آمد, براى مردان بسیجى فقط پیشروى و فرود بر دشمن اهمیّت داشت. به خدا سوگند, آنها را چون عقابهایى یافتم که در پى شکارند; شکارى در پى شکار دیگر…) [3/39]. در واکنش به روحیه شهادت طلبى رزمندگان ایرانى, صدام ـ در حالى که با مشت روى میز مى کوبید ـ گفت: (آنها انسان نیستند, آنها زندگى نمى خواهند; بنابراین ما حیات را از آنها مى گیریم, ما مجبور به این اقدام (ـ کاربُرد سلاح شیمیایى] هستیم) (ج3,ص33). در معنا همین (ذَمّ یشبه بالمدحِ) آن جانى بالفطره ضدّ بشر, که دستانش تا مرفق به خون پاک دهها هزار انسان شریف عجم و عرب و کُردِ بى دفاع آلوده است, در مورد انسان دلاور و سلحشور ایرانى بى نیاز از تفسیر, ولى به نظر ما خود بهترین توصیف است. چه آنان که به پیروى از سالار شهیدان امام ابى عبداللّه(ع) زندگى خود را در مرگ شرافتمندانه مى دیدند, نه تنها (انسان) به معناى واقعى کلمه, بل هریک از ایشان فرد اَشرف خلق خدا بودند, آنان نمونه (انسان) ایثارگر ایرانى را تجسّم بخشیدند; مغزهاى علیل جانیان بالفطره زبونى چون صدام تکریتى ـ که بویى از (انسانیت) و (ایثار) نبرده اند ـ از درک این معنا عاجز است. به حقیقت خود او (انسان) نیست, که چنین دست به خون انسانهاى دیگر مى گشاید (مَن قَتَلَ نفساً…, فکانّما قَتَلَ الناس جمیعا) ـ یعنى (انسانیت) را در خود کشته است:
(آه از آن وقتى که یک انسان
مى کشد انسان دگر را,
مى کشد در خویشتن
انسان بودن را…).
(انسان بودن) از نظر صدام, یعنى مرعوب و مقهور او شدن, تسلیم و دست بالا بردن در برابر اراده او, یا فرار کردن از مهلکه اى که او براى انسانها فراهم کرده; زهى بلاهت, زهى سخافت, زهى جهالت و ضلالت. بارى, شکست ننگین صدام در (قادسیه) خود ساخته اش, پوزه کبر و غرور و نخوت احمقانه آن پهلوان پنبه عربهاى نفتى را به خاک مالید, رزمندگان ما با آزادسازى خرمشهر (دروازه نکبت) را به روى بعثى ها گشودند; و این تعبیر و اعتراف خود آنهاست, چنان که فرماندهى نیروهاى قادسیه در توجیه سیاسى از جمله گفته است: (خدا نکند که دشمن [ایران] به نیّت خود [آزادسازى خرمشهر] دست یابد, چه در این صورت, دروازه هاى نکبت بر روى عراق نه تنها به سبب باز پس گیرى محمّره [خرمشهر] بلکه به خاطر انعکاس آن در میان ملّتمان و امّتمان باز خواهد شد) (ج1,ص288).
7. جاودانگى ایران (تفسیر نویسنده).
ابدیّت ایران که هرگز شعار ملّى گرایانه اى نیست, بل یک استنباط علمى تاریخنگرانه است; و تاریخدانان بى طرف در این خصوص کتاب یا رساله نوشته اند, به نظر ما چنین جاودانگیِ فرهنگى ـ میهنیِ ایران در آن است که هم از دوران باستان یک کشور و ملّتى (دفاعى) بوده است; هیچ سرزمین و مردمى دیگر در جهان چنین ویژگى ملّى و تاریخى نداشته است. ایران, در سراسر اعصار عظمت و اقتدار خود, از حدود 2700 سال پیش که همواره یکى از دو ابرقدرت جهانى, یعنى ابرقدرت (شرق) در قبال ابرقدرت (غرب) (روم باستان) بوده, مطلقاً کشورى (مهاجم) و (فاتح) بر شمار نیامده است; چه پیوسته در حال (دفاع) از کیان خویش و پایدارى در برابر تازشگران غارت پیشه شرقى (ـ سَکاها و تُرکها) و مهاجمان تجاوز پیشه غربى (ـ آشور و روم) بوده است; دغدغه ها و چالش هاى دفاعیِ ملّت نجیب و مقاوم ایران از جمله در حماسه کبیر جهانى اش (شاهنامه) بازتاب بسیار روشنى دارد. آرى, اگر به قول شاعر (ما فاتحان قلّه هاى فخر تاریخیم), خدا را شکر که فاتح متجاوز و غالب مهاجم در تاریخ نبوده ایم; اصولاً ملّتى دفاعى هستیم و بسا که راز ماندگارى ملّى و جاودانگیِ میهنى و پیوستگى فرهنگى مان در همین (پایدارى)ها باشد.
اگر صدام تکریتى پهلوان پنبه عربهاى نفتى حَسَب (گُنده بینى)ها حین (گُنده گویى), تشبّه به آشور بانیپال ها نموده, باید بداند که ایرانیان آن روزگار در سرزمین (ماد) باستان, سزاى تعدّیات و تطاولهاى دویست ساله دولت نظامیگراى تجاوز پیشه (آشور) را چنان در کف دست اولاد آن سفّاک ستمگر نهادند (سال 612ق.م) که دیگر اسم (آشور) ـ که لرزه بر اندام ملل قدیم عالم مى افکند ـ براى همیشه از صفحه تاریخ جهان پاک شد; رهبر فرهمند ایران (هوخشتره) فروریش مادى به قصاص آن همه تجاوز و غارات, خاک (نینوا)ى فاسد را به توبه کشید (عبرة لمن اعتبر) و با آن پایتخت مقدّس (هگمتانه) (همدان) را بنیاد کرد. اگر صدام تکریتى باز حین گنده گویى تشبّه به بخت النصرها نموده, مگر جاهل باشد ـ که هست ـ و نداند که (کوروش) کبیر هخامنشى نیز ـ چونان (هوخشتره) مادى ـ ذُریّه آن سلسله نمرودى ظالم و فاسد را بر باد داد (سال 539ق.م) و با تسخیر (بابل) تمام سرزمین میانرودان ـ عراق کنونى ـ و متصرّفات آن دولت ـ یعنى عربستان و کویت و اردن و سوریه و فلسطین کنونى ـ در قلمرو (نیزه پارسى) قرار گرفت; تمام ملتهاى دربند و (برده) بابل را ـ از عرب و یهود و فلسطینى ـ به معنایى حقیقى کلمه (آزاد) فرمود, یوغ بندگى چند صد ساله بخت النصرى را از دوش همه آنها برداشت, (انسانیت) و (تسامح) و (فضیلت) ایرانى نجیب و آزاده را به تمام معنا و حسب واقع متجلّى و متجسّم ساخت; از اینروست که ملل از بند رسته باستان او را (منجى) و (مسیح) و (پیامبر) دانسته اند و همو (ذوالقرنین) قرآن مجید شناخته آمده است.
بیش از این مجال تفصیل در باب مسائل تاریخى بین دو کشور ایران و عراق نباشد; اما از ذکر این نکته هم نباید گذشت که اگر بعثى هاى عراق در تبلیغات ضدّ ایرانى شان, ملت کهنسال و فرهنگمند این سرزمین را با عناوین طعن آمیز و کنایه دار (فارس مجوس), (فارس نژادپرست) (= الفرس العنصریین), (فارس آتش پرست نژاد پرست) (= الفارسیة العنصریة المجوسیه) و (نژاد پرستان مجوس) نواخته اند (ج1,ص105, 112, 182, 287, 364, 390 و 455); اولاً در خصوص (نژادپرستى) واقعاً نام خود بر ما نهاده; دقیقاً به مصداق (کافر همه را به کیش خود پندارد), ماهیّت نژادپرستانه (العربیّة) را حتّى در اسم حزب فاشیستى (بعث)شان ندیده گرفته اند. ثانیاً از آنجا که سفّاکان جنایتکار در تاریخ بشر, اغلب بمانند صدام تکریتى جاهل و کودن و بى شرم و حیا هم بار آمده اند; نمى دانند یا بسا تجاهل مى کنند که اسم پایتخت عراق (بغداد) همانا مرکّب از یک (نامخداى فارسى مجوسى) است; حتى فراموش مى کنند که اسم (عراق) معرّب از کلمه (ایراگ) فارسى به معناى سرزمین (آریایى) (ایرانى) مجوسى است; بگذریم از این که عراق خود رویهم بالغ بر دو هزار سال صرفاً یک ایالت غربیِ کشور پهناور (ایرانشهر) در مرز طبیعى (فرات) و سیاسى امپراتور یا ممالک محروسه ایران با امپراتورى روم بوده است.
خلاصه, از منظر عامّ تاریخى چون به جنگ عراق با ایران نگریسته شود, نظر به جمیع ملاحظات تاریخى و سیاسى, بسا که تحلیل آیندگان بر مصادیق این تمثیل بیان شود که:
(بود شیرى به بیشه اى خفته
موشکى کرد خوابش آشفته….).
l