آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۸

چکیده

متن


قرن دهم تا دوازدهم هجرى در عصر جهانگیر (1037ـ1014ق) و دوران عالمگیر (1119ـ 1068ق) شاهان سرزمین شبه قاره, به گونه اى است که شعر و ادب فارسى رواج و رونقى خاص دارد و کار نقد و داورى اعتبارى ویژه مى یابد.
از عمده ترین آثارى که در این زمانه به کار نقد و ارزیابى شعر فارسى مى پردازد, یکى کتاب تنبیه الغافلین است که شیخ سراج الدّین على خان (م1169ق), متخلّص به (آرزو) و ملقّب به (استعداد خان), آن را به سال 1154ق به رشته تألیف درآورده است. این کتاب مربوط مى شود به نقد و بررسى شعر حزین لاهیجى (1180ـ1103ق) و انتقاد بر آنچه او سروده است.
سبب تألیف کتاب فوق آن بوده است که خان آرزو, به جهاتى چند شعر حزین را نمى پسندد و دعویهاى شاعرانه او را ناصواب مى شمارد. در واقع تدوین کتاب تنبیه الغافلین نقدى است همه جانبه به شیوه ادباى گذشته, لکن محدود به چگونگى الفاظ و معانى و حرکات.
این کتاب به همّت استاد ارجمند آقاى دکتر سید محمّد اکرم (اکرام), رئیس بخش فارسى دانشگاه پنجابِ لاهور, به سال 1401ق براى نخستین بار در 236 صفحه تصحیح گردیده و به ضمیمه یک پیشگفتار به زیور طبع آراسته شده است.1
مصحح محترم این اثر, چهار نسخه از کتاب تنبیه الغافلین را پیش چشم داشته و سال کتابت و تعداد اوراق و اندازه و وضع هر نسخه اى را معین کرده است. کار تصحیح متن به کوشش مصحح به شیوه انتقادى صورت پذیرفته و سعى شده است تا حتى الامکان ضبط نسخه اساسى را در همه جاى کتاب رعایت کند. مصحّح از باب ایقان بیشتر به آنچه مورد نظر خان آرزو بوده است, به نسخه هاى دیوان حزین لاهیجى رجوع کرده و منابع لازم را بدقّت بازجسته است. نیز به منظور نمودن فضاى ادبى خاصّى که در آن عصر در کار نقد شعر وجود داشته است, متنى دیگر تحت عنوان (قول فیصل), اثر امام بخش صهبایى (م1262ق), را در حاشیه کتاب نقل مى کند.
امام بخش صهبایى, صاحب قول فیصل, بر آن شده است تا پس از 108 سال که از تألیف تنبیه الغافلین مى گذرد, نقد شعر حزین را به گونه اى دیگر در ترازوى نقد بنهد. بجز صهبایى, دیگرانى هم در شبه قارّه بوده اند که بدین معنى توجّه داشته اند; از آن جمله است میر محمّد عظیم ثبات و برخى تذکره نویسان دیگر.2
حزین لاهیجى ظاهراً به دلیل گرفتاریهاى زمانه و سرنوشت خاصّى که داشته است, به سوى هند مى رود و با مردم زمانه بناى ناسازگارى مى نهد; امّا در شعر و شاعرى صاحب ادّعا بوده است و گهگاه به مذمّت شعراى آن دیار مى پردازد. این کیفیّت سبب شده است تا همعصرانش از شعرا و ادبا از سر عناد برخیزند و به بد گفتنش بنشینند. بدین لحاظ است که خان آرزو از سر عمد کتاب تنبیه الغافلین را در مذمّت حزین تدوین مى کند و بتصریح نقل مى کند که: (تمام شد تنبیه الغافلین فى مذمّت الحزین).3 در واقع خان آرزو, نه تنها شعر حزین را در بوته نقد قرار مى دهد, بلکه به بررسى و نقد دیگر شعرا هم به نوعى مبادرت ورزیده است.
آنچه از فحواى سخنان خان آرزو و بحثهاى مربوط به صهبایى در باب شعر حزین دریافت مى شود, آن است که سخنان خان آرزو همراه است با لحنى تند و نیشدار, و قول فیصل, نمودار داوریى است متعادل. صهبایى نقل مى کند که: در این بررسى و نقد و نظر, جانب هیچکدام را نگرفته ام; چرا که رعایت جانب یکى, مبادا از روى دیگرى خجلم سازد. هم از اوست که در کار نقد شعر حزین مى گوید: من بدان مرد گشاده پیشانى مانم که نه بر خاطر این بار است و نه در طبع آن دیگرى ناگوار.4 صاحب این سخن صهبایى است که پس از گذشت 98 سال از فوت خان آرزو, با تواضع و انصاف علمى, هم شعر حزین و هم نقد خان آرزو, یعنى تنبیه الغافلین, را در ترازوى عدل مى نهد و با آنکه لحنش را (کلپتره) نام مى نهد, بر آن است که در همه جوانب وسواسى و دقّت لازم را داشته باشد تا مبادا در مطالعه آثار این دو دچار نوعى بدخوانى و کج فهمى شود و از درک حقیقت بازماند.
امّا آنچه در این مقاله مورد نظر است, مربوط مى شود به کار خان آرزو در نقد شعر حزین. در باب نقد خان آرزو و اعتراضات او بر شعر حزین, بواقع هیچ نوع نظامى که ناظر به طرزى خاص از نقد شود, دیده نمى شود. و شاید بر همین اساس بوده است که پس از وى منتقدى دیگر به نام ملا محسن اکبرآبادى, به سال 1180ق, کتابى تحت عنوان محاکمات الشّعراء مى نویسد و ضمن برشمردن ایرادهاى خان آرزو بر شعر حزین, مى کوشد تا کلیّه انتقادات او را بر شعر حزین به سه نوع5 به شرح زیر تقسیم کند:
1ـ انتقاد خان آرزو به عبارات غیرمستعمل در شعر حزین;
2ـ ایراد منتقد بر عباراتى که مخلّ معنى فصیح و بلیغ است;
3ـ اشکال کردن بر مصاریع شعرى حزین و تصحیح عبارتى آن, به گونه اى که خان آرزو آن را درست مى داند; یعنى تصرف عمدى در سبک بیان حزین.
مصحح کتاب ارجمند تنبیه الغافلین ـ که خود از قریحه شاعرى بتمام برخوردار است و از ذوق کافى بهره ور ـ ضمن نقل این مطالب, متعرّض نوع چهارمى هم بر آنچه صاحب محاکمات الشّعراء آورده است, مى شود که آن (سرقت ادبى) است. شاید این مقوله از نقد در کار حزین به کوشش جمعى دیگر پیش از این صورت پذیرفته, لکن محصول کار آنها در دسترس مصحّح نبوده است. از آن جمله مى توان به کتاب ابطال الباطل, متعلّق به فتح على خان گردیزى, اشاره کرد. این کتاب ظاهراً مفقود شده و تاکنون ناشناخته مانده است.
انگیزه واقعى مصحّح در تصحیح متن تنبیه الغافلین, هم این بوده است تا اهل تحقیق بتوانند به شیوه نقد قدما اطلاع یابند و عملاً متنى یکدست و منقّح پیش روى داشته باشند, و از این طریق به صورتى مستقیم با نمونه هاى مختلف نقد و نظر و نوع اصطلاحات ادبى در باب نقد شعر مأنوس گردند.
به هر تقدیر, به گمان بنده, آنچه در این گونه از نقد شعر, در عصر حزین و خان آرزو دیده مى شود, در حقیقت نقدى است (توصیفى), لکن چیزى از نوع نقد (اجتماعى), (اخلاقى), (تاریخى) و دیگر انواع نقد, گویى در آن مشاهده نمى شود.
غرض نگارنده از طرح این مقاله نیز آن است که ضمن توجّه به تاریخ ادب فارسى در سرزمینهاى دیگر خارج از مرزهاى ایران بتوان با اعتماد به گفته هاى مختلف, روش معیّنى را در کار نقد پیش رو نهاد و میزان و نسبت موضوع ایرادهاى مختلف را به صورتى جزمتر معیّن نمود, یا آنکه حداقل این معنى را به گونه اى دیگر طرح کرد تا ابزار کار تا حدّى نموده شود.
با توجّه به نوع نقد خان آرزو از شعر حزین, این نکته حاصل مى شود که خان آرزو در بررسى شعر حزین, متوجه جزئیات امر است; یعنى او طبق سنّت قدماى اهل ادب, شعر را در کلیّت شعرى اش نمى بیند و نمى پسندد. خان آرزو در عمده اعتراضاتش براى این امر تکیه مى کند که مثلاً: این نوع تعبیر و ترکیب خاصى که در شعر حزین دیده مى شود در هیچ اثرى ملاحظه نگردیده و سندى دالّ بر این شیوه از گفتار نیست. از این جاست که حدود هفتاد درصد اعتراضاتش را بدین گونه طرح مى کند که: من الدّعى فعلیه السّند.6 بدیهى است که خان آرزو, گویى در هر موردى طالب حجّتى است مسبوق به سابقه; بدون توجّه به تاریخ زبان فارسى و تحوّل آن و نیز مسافرت زبان در عصر حزین به خاک و سرزمینى که خان آرزو در آن جا مى زید. علاوه بر این شاید خان آرزو کمتر بدین معنى توجّه داشته است که حزین لاهیجى شاعر عصر خود است; عصرى که پاره اى از تعبیرات موجود در این زبان (سماعى) بوده است و حزین خود زباندان است و صاحب سبک و نظر. این جاست که خان آرزو در مواردى معترض است که فلان کلمه در شعر حزین (حشو) است و (مبتذل), یا (لغو) و (زاید) و (بى کار محض) و (مخلّ مطلب). یا اینکه (طرفه افاده اى است و (از مخترعات است) و (غریب ترکیبى) و (طرفه معنى موحشى).7 و گاه این نوع از اشکالات مربوط مى شود به مواردى بسیار جزئى از نوعِ (وجود یک کسره اضافه) یا سکون برخى حروف در کلمات, یا بیان نوعى (یا)ى زاید.8 یا اینکه ـ مثلاً ـ (فلان مطلب جاى تأمل دارد), و این لفظ (بى سبب است) و در فلان مورد (تغایر است بین معانى الفاظ) یا (این معنى به فهم این بى کمال نیامد) و (این گونه سخن خالى از غرابت نیست),9 که در مجموع سلیقه منتقد ملاک عمل قرار مى گیرد.
پاره اى از اعتراضات خان آرزو بر شعر حزین, مربوط مى شود به نقد معنى و مضمون ابیات; بدین گونه که وى مى گوید: این مضمون خاص از فلان شاعر است که جناب شیخ به این آب و تاب رنگ بسته. و باز اشاره مى کند که: توارد و ابتذال در دیوان شیخ به حدّى است که انتها ندارد. یا اینکه: شیخ بیت شاعرى را گرفته و با خاک برابر کرده, و مثلاً ابیاتى را از استادش گرفته و عجبا که با این همه صدق مقال حافظه ندارد.10
وقتى بخواهیم این گونه ایرادها را به صورت اجمالى برشماریم, معلوم مى شود که پنج یک ابیاتى که خان آرزو در کتاب تنبیه الغافلین به عنوان اعتراض بر حزین آورده, متأثّر است از مضامین دیگر شعرا. بدیهى است این گونه اعتراضهاى خان آرزو, ظاهراً به یک سخن مى رسد و آن, اینکه مضامین شعرى محدود به وجود شاعرى خاص نمى شود, بلکه تجارب شعرى شعراى مختلف سبب مى شود تا به صورتى ناخودآگاه از مضامین شعراى متقدّم بهره برگیرند و در مواردى محدود, الفاظى واحد به کار گرفته شود. نقل مضمون دیگر شعرا, چه در شعر حزین و چه در شعر خان آرزو, البتّه مسأله مهمى نیست. وجوه افتراق یک مضمون در شعر شاعرى با شاعرى دیگر, در حقیقت وابسته به سبک بیان شاعر است. در این موارد است که بسیارى از شعرا, به سبک و اسلوب خاصى دیگر شعر نیم نگاهى داشته اند. بنابراین نظر خان آرزو و در مواردى از این دست که مى گوید: گویا جناب شیخ با این طرز شاعرى خود را استاذ الاساتذه, این فن مى گیرد و بالاتر از کمال الدین اسماعیل.11 یا بیان اینکه: شیخ در این جا خواسته است که طور و طرز استاد نورالدین ظهورى ترشبیزى و طالب آملى را به کار برد, لکن متتبّع مى داند که از عهده طرز این عزیزان برآمدن خیلى دشوار است.12 این مقوله ها, مربوط مى شود به نوعى از اخذ و اقتباسهاى شعرى که لازمه زبان است و وابسته این پدیده مهم.
نقد خان آرزو در این ابواب گویاى دو نکته مهم است: یکى حسّ تحقیر خصم و کوچک برشمردن او, همراه با نوعى انتقامجویى, و دیگر طرح هنر و نمودن خویشتن در مقابله با حریف در میدان مبارزه و معارضه. در گفتار خان آرزو, از جهات مختلف لحن خصمانه اى به حزین درک مى شود; چندان که پندارى نمودى از افراط کارى اوست در خرده گیریها و سرانجام ایراد تهمت و افترا. مواردى از این است, آنجا که خان آرزو مى گوید: (ذائقه سخن فهمى گواه است بر بى مزّگى این شعر.13 یا: (عزیزان شما را به خدا انصاف بدهید و از حق مگذرید, مراعات این کلمه [تمنّا] در مصراع اول چیست؟)14 یا اینکه: (بهترى مصرح فقیر از مصرح شیخ بر هیچ کس پوشیده نیست); یا: (این مصراع از مصراع حضرت شیخ بهتر است).15 (انصاف باید کرد که مصرع اوّل شیخ بهتر باشد یا این مصراع فقیر؟)16
در مقابل این نوع از انتقادها که در سراسر کتاب تنبیه الغافلین دیده مى شود, (قول فیصل) به صورت زیرنویس دوم در متن چاپى کتاب تنبیه الغافلین آمده است. آنچه از محتواى قول فیصل به دست مى آید, نمودار آن است که لحن او در بیان انتقاد نرمتر است و در بادى امر چنین به نظر مى رسد که وى در کار نقد مدافع حزین است. از این روى خطاب به خان آرزو مى گوید: سر رشته این حکم در کف عداوت است.17 صهبایى, با حوصله تمام, هر بیتى را که مورد اشکال معترض واقع گشته است, به گونه اى خاص رفع مى کند و در مواردى چند شواهدى نمودار تأیید قول حزین مى آورد. آنچه از بررسى قول فیصل در این ابواب حاصل مى شود, مى توان بدین شرح خلاصه کرد:
در بیان صهبایى, نوعى وسعت نظر در کار نقد دیده مى شود. او در سنجش کلام حزین و اعتراضات خان آرزو, راهى میانه برگزیده است. گاه حق را به جانب حزین مى دهد, و گاه به طرف خان آرزو. مواردى از این دست در قول فیصل هست که مى گوید: خان آرزو معنى لفظ را درنیافته… و نه چنان است که او تصوّر کرده که شعر از رتبه خود افتاده.18 یا مثلاً بیان مى کند که: خان آرزو تأمّل را در کار نمى فرماید, این چه سخن و این چه سخندانى است ناحق دخل خان را در مصراع شیخ جز کاوکاو بى جا اثرى نباشد و گویى خان آرزو چشم را بسته و دهن را گشاده است.19
در پاره اى موارد قول فیصل جامع دو نظر است: بدین معنى که وى مى گوید اگر مثلاً مصراع اوّلى در بیتى که مطرح است, از حزین بودى و ثانى از خان آرزو, پایه سخن بلند گشتى. یا اینکه: به یک وجه مصراع شیخ بهتر است و به یک وجه مصراع جناب خان آرزو.20 در مواردى هم هست که صاحب قول فیصل تصریح مى کند که: حق با معترضى است ـ یعنى خان آرزو, یا در جایى دیگر اشاره مى کند که: آنچه معترض گفته حق است, یا اینکه در این مورد خاص حق با خان آرزوست و شیخ خشک مغزانه حرف مى زند.21
براى آنکه بیشتر بتوان با سنخ بیانات خان آرزو و قول فیصل آشنا شد, ناچار باید متن تنبیه الغافلین و قول فیصل را با چاپ انتقادى دیوان حزین ـ که به اهتمام استاد صاحبکار به صورتى منقّح تصحیح شده است22 ـ مقابله کرد و ضبط چاپ انتقادى این اثر را با قول پیشینیان سنجید. در این مورد است که ملاحظه مى شود دریافت خان آرزو و ضبط خاصّى که او پیش چشم داشته است, چندان درست نمى باشد. صهبایى اشاره مى کند که این هیچ مدان چند نسخه دیوان شیخ فراهم کرده و نسخه ها را دیده است و مثلاً در فلان بیت لفظ (خارا) صحیح است و لفظ (صحرا) مشاهده نشد.23 در این مورد ضبط جدید نسخه تصحیح است صاحبکار این معنى را تأیید مى کند.24
نکته دیگرى که در کار منتقدان شعر حزین دیده مى شود, آن است که بر دو منتقد براساس سلیقه زمان به کار نقد شعر مى پردازند. خان آرزو در نقد کلمات و ترکیبات شعرى معتقد به اعتبار کلمه است در خلال آثار دیگر و با تاریخ ادب دمساز است و کلماتى را مى پسندد که مسموع است; امّا صهبایى برخلاف او نظر مى دهد و مى گوید: خان آرزو دایره سخن را مقیّد به تنگى الفاظ مى داند و پاى بند مناسبات لفظى است. این کیفیت موجب مى شود تا پاى سخن لنگ گردد.25 دنبال شواهد گردیدن در هر موردى چندان معتبر نیست, سند تنها قول شیخ مى تواند باشد و همین. خان آرزو در هر بابى به دنبال سندى است از گفته هاى شعرا, و صهبایى این نظر را چندان نمى پسندد.
در نقد شعر حزین, خان آرزو پند خویش را مطرح مى کند و معرفت خویش را از آنچه دیده و شنیده و خوانده است. وى به درک تازه, احساس نو, نوآورى و طرز بیان شاعر توجه نمى کند و از این جاست که مى گوید: این از تصرّفات شیخ است. بدون توجه به اینکه تصرّف شاعر در یک مضمون خاص نه تنها عیب نیست, بل گاه از محاسن شعرى محسوب مى شود. جایى هست که حزین در بیتى ترکیب (فصل باغ)26 را مى آورد و خان آرزو آن را به صورت (فصل گل) یا (فصل بهار) تصحیح مى کند. گویى خان آرزو دایره لغت و محدوده ذهن شاعر را به تاریخ ادب محدود مى داند و نازک خیالى و طرح هنرى شعر را نمى پسندد. درحقیقت کار شاعر تکرار مکرّرات و پیروى از محدوده لغات مطرح شده در دواوین دیگران نیست; بلکه شاعر مى کوشد تا کلمات را با طرحى دیگر عنوان کند و اشیا را با دیدى دیگر بنگرد. بدیهى است اگر شاعرى تنها بخواهد با کلمات و مصطلحات معمول دیگر شعرا را در شعرش به کار گیرد, زمان شعرى از حرکت خواهد ایستاد و تعبیر تازه اى طرح نخواهد شد.
بارى, با توجّه به آنچه باختصار آمد, کتاب تنبیه الغافلین و قول فیصل و نظایر آن از آثارى است که در زمینه نقد شعر به سبک کهن بسیار ارجمند و از جهاتى محلّ تأمّل است و دقّت. وجود این آثار مى تواند ملاکهاى مربوط به نقد شعر را در ادوار مختلف بنمایاند و در نوع خود اطلاعات ادبى, محقّقین و دانشجویان را به صورت عملى وسعت بخشد.
علاوه بر همه اینها, نکته دیگرى که باید متعرض شد, مربوط مى شود به نقد ادب و ادب نقد, با توجّه به شیوه هاى علمى و عملى. آنچه نقاد خوب باید ملاک کارش قرار دهد, ارزش آن به مراتب بالاتر از یک اثر ادبى است. همچنان که هر دیوان شعرى, علاوه بر آنکه خود مجموعه اى است از ملاکهاى نقدى, کتابى است گویاى سبکى از آنچه در دایره وسیع نقد مى تواند جایى خاص داشته باشد; منتها آنچه در همه این زمینه ها مطرح مى شود, همان قضاوت و داورى عادلانه است که آن را (نقد سالم) مى خوانیم در مقابل (نقد مغرضانه) یا آنچه باید آن را (نقد بیمارگونه) نامید. امعان نظرى دوباره در عمده آثار مربوط به نقد و ادب فارسى این نکته حاصل مى شود که بیقین باید نقد ادبى هم مثل دیگر علوم ملاکهاى معین و مشخّصى پیدا کند و فرهنگى دربردارنده همه آنچه وابسته نقد ادبى است.
متأسفانه ما هنوز که هنوز است, یک اثر کامل و بى عیب و نقصى که همه مصطلحات مربوط به نقد ادبى را به گونه اى روشن شرح و وصف کند, در دست نداریم. براى فراهم آوردن چنین اثرى و برآوردن این چنین حاجتى است که بررسى کتابهاى مربوط به نقد از نوع تنبیه الغافلین مى تواند مفید واقع گردد, همچنان که چاپ و نشر دواوین مختلف شعرا و تشکیل جلسات و انجمنهاى مختلف ادبى و برگزارى کنگره هاى بزرگ علمى و ادبى. در این صورت است که سعى شاعر و نویسنده و منتقد و کارگزار در هر مقام و مرتبه اى که باشد بر همگان معلوم خواهد شد و سعیشان مشکور خواهد بود.
پاورقی:
1. سراج الدّین على خان آرزو, تنبیه الغافلین, تصحیح دکتر سید محمد اکرم (اکرام), انتشارات دانشگاه پنجاب, لاهور, 1401ق.
2. همان کتاب, پیشگفتار, ص30, نیز ر.ک: دکتر شفیعى کدکنى, حزین لاهیجى, انتشارات توس, مشهد, 1342, ص40 به بعد.
3. همان, پیشگفتار, ص15.
4. همان, پیشگفتار, ص58.
5. همان, پیشگفتار, ص45.
6. همان, ص2 و برخى دیگر از صفحات کتاب.
7. همان, ص12, 21, 26, 32, 35, 38, 64, 88, 105, 106, 123.
8. همان, ص10, 26, 63, 76.
9. همان, ص7, 14, 15, 24, 39, 59, 81, 128.
10. همان, ص14, 27, 39, 40, 108.
11. همان, ص116.
12. همان, ص125.
13. همان, ص26.
14. همان, ص25.
15. همان, ص25, 136.
16. همان, ص129, 130.
17. همان, ح73.
18. همان, ح33, ح133, ح138.
19. همان, ح48, ح100, 112.
20. همان, ح42, 43, 130.
21. همان, ح16, 43, 51, 119.
22. حزین لاهیجى, دیوان اشعار, تصحیح استاد ذبیح الله صاحبکار, نشر سایه با همکارى دفتر نشر میراث مکتوب, تهران, 1374.
23. خان آرزو, تنبیه الغافلین, ح8.
24. حزین لاهیجى, دیوان اشعار, ص56.
25. خان آرزو, تنبیه الغافلین, ح28, 91.
26. همان, ح43 .

تبلیغات