۱.
اسطوره ها ازجمله کلان روایت هایی هستند که می توانند در موقعیت های گوناگون اجتماعی، سیاسی و فرهنگی محمل اندیشه ها، تجربیات و مسائل نوظهور بشری باشند و بر غنای هر نوع ادبی افزوده و پیوند روایت و معنا را مستحکم تر نمایند. ازاین رو، استفاده از اساطیر در قالب های نمایشی به ویژه فیلم، می تواند از دو جنبه ی فرم و معنا تأمل برانگیز باشد. این مقاله درصدد است تا با استفاده از روش تحلیل ساختاری روایت در کنار نقد تاریخی-فرهنگی به مطالعه وضعیت سینمای اوایل انقلاب یعنی سال های 60-57 بپردازد. نمونه موردی در این مقاله فیلم «خونبارش» است. نتایج تحقیق حکایت از آن دارد که گفتمان دوران انقلاب با عناصری همچون جامعه بی طبقه و مبارزه با طاغوت در شکل دهی به قالب خاصی از اسطوره که تأکیدش بر «گذشته تاریخی و حوادث سپری شده» است شکلی همگانی به خود گرفت. از سویی برخلاف دوران پیش از انقلاب که نتیجه کنش قهرمانان آن در پرده ای از ابهام قرار می گرفت، در این دوره قهرمانان داستان با اطمینان می توانند نتیجه عمل خود را ببیند و در انتظار روزهای بهتری باشند.
۲.
هدف مقاله حاضر طراحی الگوی جمع سپاری پایش و نظارت بر برنامه های سیمای جمهوری اسلامی ایران است. داده ها از طریق اجرای مصاحبه عمیق گردآوری شده است؛ برای این منظور ۱۷ نفر از مدیران و صاحب نظران و کارشناسان حوزه نظارت و تولید و پخش برنامه های تلویزیونی بر اساس اصول نمونه گیری نظری انتخاب شدند تا نظرات شان مبنای طراحی الگوی مذکور باشد. داده های حاصل از مصاحبه ی عمیق، گردآوری و سپس طبق دستورالعمل روش نظریه پردازی داده بنیاد در شش محور، شامل امکان سنجی و تعیین حدود پایش مردمی، طبقه بندی نظارت و قرارگیری در لایه های رسمی نظارتی سیما، مشارکت و استمرار حضور مخاطب در پایش برنامه ها، نحوه تجزیه وتحلیل اطلاعات در پایش مردمی، موانع اجرای پایش مردمی و تعارضات احتمالی و نحوه حل آن ها، دسته بندی شدند. این مقولات محوری شامل مقوله های اصلی و فرعی متعددی هستند که هریک از آن ها در این پژوهش تحلیل شدند؛ و درنهایت الگوی پیشنهادی ارائه شد. به کمک این مدل با پایش برنامه های تلویزیونی به شیوه ای مشارکتی و مردمی، علاوه بر رفع کاستی ها و نقاط ضعف نظام سنتی نظارت بر برنامه های تلویزیونی، می توان با درگیر کردن مخاطبان زمینه کسب بیشترین بهره وری و البته کاهش هزینه ها در نظارت بر برنامه های تلویزیونی را در کنار افزایش اعتماد و اطمینان عمومی به رسانه حاصل کرد.
۳.
مطالعه انتقادی آثار رسانه ای برای آشکارسازی لایه های گوناگون آن ها با اقبال پژوهشگران و جامعه علمی روبرو شده است. پژوهش حاضر مطالعه ای توصیفی تحلیلی است که به مطالعه انتقادی تبلیغات تجاری تلویزیونی ایران بر اساس نوع مخاطب زن و مرد پرداخته است. برای این منظور تعداد 10 فقره آگهی تلویزیونی تجاری اخیر پخش شده از تلویزیون ایران بر اساس دیدگاه کوک مورد مطالعه قرار گرفته است. تحلیل یافته های تحقیق بیانگر آن است که در آگهی های تلویزیونی از ابزارهای زبانی نظیر شعر، ضرب المثل، استعاره، تکرار، کنایه، بزرگ نمایی، جناس و غیره برای جلب توجه مخاطب به کالای تبلیغی و انتقال مفهوم استفاده می شود. وقتی کالایی تبلیغ می شود هدف آن فروش محصولی است که به زعم تولیدکنندگان در بیشتر موارد انتخاب کردن و انجام کارها را برای مخاطبان ساده تر و راحت تر می کند. هم چنین با برانگیختن برخی ویژگی های جنسیتی مختص به جنس زن نظیر زیبایی، آراستگی، کدبانوگری و مانکنیسم و برخی ویژگی های جنسیتی خاص مردان نظیر تناسب اندام، کسب مقبولیت بیشتر در محیط کاری، تأکید بر نقش تأمین کنندگی مرد، مخاطب را به خرید محصول ترغیب می کند. به دلیل وجود تفاوت های جنسیتی در جامعه، در ایدئولوژی های بکاررفته در آگهی های میان مخاطبان زن و مرد نیز تفاوت هایی وجود دارد. بر اساس یافته های تحقیق، تفاوت های جنسیتی در مخاطب زن و مرد از طریق عناصر زبانی مانند ویژگی های نحوی، آوایی، معنایی و عناصر فرا زبانی مانند ایدئولوژی، پیام نهفته در تبلیغ، لحن، صدا، و طرز بیان مورد توجه سازندگان آگهی های بازرگانی قرار گرفته است.
۴.
گسترش فناوری های نوین ارتباطی و در رأس آن اینترنت و شبکه های ارتباطی، فضایی برای ساخت مجدد هویت فراهم کرده است. همچنین این شبکه های اجتماعی مجازی، پیوند عناصر اساسی هویت ساز یعنی زمان، مکان، فضا و مرزهای زندگی اجتماعی را به شدت تحت تأثیر قرار داده اند. تحقیق حاضر در همین راستا و با هدف مطالعه و شناخت تأثیر شبکه های اجتماعی مجازی بر هویت جهانی انجام شده است. این پژوهش با روش پیمایش و در بین دانشجویان دانشگاه سیستان و بلوچستان انجام شده است. حجم نمونه بر اساس فرمول کوکران 400 نفر بوده و به شیوه طبقه بندی شده نمونه گیری انجام شده است. یافته های تحقیق نشان می دهد که از بین متغیرهای زمینه ای، متغیرهای سن، مقطع تحصیلی و قومیت رابطه معناداری با هویت جهانی دارند. همچنین یافته های تحقیق نشان می دهد که بین عضویت در شبکه های اجتماعی مجازی با هویت جهانی تفاوت معناداری وجود دارد. همچنین بین سابقه استفاده از شبکه های اجتماعی مجازی هویت جهانی نیز رابطه معناداری مثبتی وجود دارد و باعث افزایش احساس تعلق به هویت جهانی شده اند. دو متغیر میزان استفاده از شبکه های اجتماعی مجازی و احساس آزادی رابطه معناداری با هویت جهانی نداشتند. در مجموع بر اساس یافته های تحقیق می توان به این نتیجه رسید که شبکه های اجتماعی مجازی به عنوان نوعی اجتماع مجازی باعث تقویت گرایش به هویت جهانی و تقویت جنبه های بومی هویت ملی می شود.
۵.
هدف از این مقاله پژوهشی همانا شناسایی فرصت ها و چالش های استفاده از شبکه های اجتماعی در ایران است. روش پژوهش، روش ترکیبی است و جهت گردآوری داده ها ابتدا از طریق مصاحبه عمیق با خبرگان بازاریابی که به روش هدفمند انتخاب کردیم فرصتها و چالش ها را شناسایی کردیم، سپس جهت ارزیابی عوامل شناسایی شده، از طریق نمونه گیری گلوله برفی، نمونه ای از بین فعالان کسب وکار در رسانه های اجتماعی انتخاب و پرسشنامه ای را در میان آنها توزیع کردیم. نتایج حاصل از مصاحبه ها را با استفاده از نرم افزار مکس کیودی ای [i] 12 کدگذاری و تحلیل و داده های پرسشنامه را نیز با استفاده از نرم افزار اس پی اس اس[ii] تحلیل و درنهایت در دو بخش فرصت ها و چالش ها دسته بندی کردیم. فرصت ها شامل تعامل و ایجاد ارتباط دوطرفه با مشتری، گستردگی شبکه های اجتماعی، بازاریابی دهان به دهان، بازاریابی پارتیزانی، برندینگ، عوامل اقتصادی، اجتماعی- فرهنگی و عوامل مرتبط با فن آوری و چالش ها نیز شامل عوامل سیاسی، کنترل ناپذیری پیام ها و محدودیت مخاطبین می باشد.
۶.
این مقاله، با هدف مطالعه نقش متغیر جنس در استفاده از شبکه های اینترنتی ، با استفاده از روش پیمایش انجام شده است. جمعیت مورد مطالعه، دانشجویان دانشگاه یاسوج بوده است. بر اساس فرمول لین، حجم نمونه 400 نفر محاسبه؛ که با روش نمونه گیری تصادفی از نوع طبقه ای چند مرحله ای، انتخاب و مورد مطالعه قرار گرفتند. ابزار گردآوری داده ها نیز، پرسشنامه ای 24 سؤالی و محقق ساخته بوده است. این ابزار با بهره گیری از پیشینه مطالعاتی در این زمینه؛ و با استفاده از پیش آزمون؛ ارزیابی و طراحی شد. در نهایت، پس از تایید اعتبار آن توسط صاحب نظران، مورد استفاده قرار گرفت. نتایج نشان داد مردان بیشتر از زنان در شبکه های اینترنتی «عضویت» (متغیر وابسته) داشته و «سابقه عضویت» (متغیر وابسته) بیشتری نیز در این شبکه ها داشتند. در مقابل، «میزان استفاده» (متغیر وابسته) زنان از این شبکه ها در شبانه روز بیشتر از مردان بود. نتایج همچنین نشان داد زنان و مردان به ترتیب بیشتر از «تلگرام»، «فیسبوک» و «دیگر شبکه های اجتماعی» استفاده کرده اند. در بحث «نوع مطالب مورد استفاده از شبکه های اجتماعی» (متغیر وابسته)؛ مردان به ترتیب مطالب «احساسی»، «سیاسی» و «مذهبی»؛ و زنان مطالب «احساسی»، «مذهبی» و «سیاسی» را بیش از سایر مطالب استفاده کرده اند. در زمینه «نوع استفاده از شبکه ها» (متغیر وابسته) نیز تفاوت معناداری بین زنان و مردان پاسخگو وجود نداشت و «چت»، «پیگیری اخبار» و «دانلود» بیشترین نوع کاربرد را برای زنان و مردان به خود اختصاص داده است. نتایج این تحقیق مطابق با نظرات برخی صاحبنظران مربوط به این حوزه؛ عبداللهیان و استریناتی؛ و همچنین رویکرد نظری مورد استفاده در مقاله (نظریه استفاده و خشنودی) بود. رویکردهای نظری مربوطه همه به این مهم اشاره داشتند که تعامل «جنس» و «زمینه های اجتماعی افراد»؛ موجب تفاوت در ذائقه های مصرفی کاربران از رسانه ها می شود. مهمترین دستاورد مقاله حاضر، این وجه تحلیلی بوده است که تجربه مشترک نسلی و میزان گسترش فناوری های جدید در جامعه، چگونگی رویارویی و بهره گیری زنان و مردان از شبکه های اجتماعی را تحت تأثیر قرار می دهد. اگرچه ویژگی های روانشناختی زنان و مردان ذائقه های نسبتاً متفاوتی را برای آنها شکل می دهد، متغیر جنس، جدای از ویژگی های نسلی و میزان گسترش فناوری در جامعه نمی تواند تعیین کننده سبک استفاده زنان و مردان از شبکه های اجتماعی باشد. این به آن معناست که تفاوت زنان و مردان در مصرف رسانه ای تا حدی پیامد و برساخت میزان گسترش رسانه های جدید، تجربیات نسلی و نظام ارزشی و هنجاری جامعه است.
۷.
هویت قومی در جهان امروز، اساساً امری سیال بوده و درک واحدی نسبت به آن وجود ندارد. از سوی دیگر، باور به ماهیت برساختی هویت، مستلزم تدقیق و تعمق نسبت به جایگاه افراد یا گروه هایی است که چشم انداز ویژه خود را در این ارتباط توسعه می بخشند. پژوهش حاضر، بر مبنای چنین درکی و با ضرورت فهم بخشی از اندیشه هایی که نسبت به مسئله قومیت و هویت قومی در بلوچستان ایران خاصه در دوران معاصر وجود داشته و دارد، سازمان یافته است. به طور مشخص، سعی نموده تا با تمرکز بر فعالیت های تعدادی از روشنفکران و فعالین مدنی بلوچ، چگونگی بازتعریف مسئله هویت و بازاندیشی در آن را توسط ایشان که بیشترین فعالیت هاشان بر بستر فضای مجازی صورت می گیرد، به پرسش کشیده، به فهم در آوریم. تأملات ما در این پژوهش، با حرکت از نوعی روش شناسی کیفی نشان می دهد که اغلب اعضای جامعه مورد مطالعه با پایگاه های اجتماعی- فرهنگی مشابه و نیز رویکردهای سیاسی اصلاح گرانه، سعی بر صورت بندی مجموعه ای از مواجهه های انتقادی نسب به طیف ها و جریان های مختلف سیاسی و اجتماعی داشته اند؛ برخلاف برخی از گروه های هویت خواه دیگر، این گروه پیش از هر چیز، در پی ارئه نوعی نقد درونی، بر اصلاح ساختار و سازمان اجتماعی جامعه خود بلوچ ها تأکید دارد و پس از آن، نوک پیکان انتقاد خود را به سوی ساختارهای کلان تر حاکمیتی نشانه می رود. در حقیقت، به نظر می رسد ما با نوعی جریان روشنفکری انتقادی رو به رو هستیم که بیش تر فعالیت های آنان بر حول یک هسته محوری می چرخد و آن همان چیزی است که در این پژوهش، تحت عنوان « بازاندیشی در خویشتن بلوچ » مورد بحث قرار گرفته است ] 1 [ .