مقالات
حوزه های تخصصی:
گرایش به یک انسان شناسی فلسفی در اوایل قرن بیستم، وجه غالب در فضای فکر آلمانی بوده، و تأثیر آن چندان عمیق و گسترده بوده که پدیدارشناسی، از همان آغاز لازم دانسته است که موضع خود را در برابر آن روشن کند. این موضع گیری اولیه تا حد زیادی به صورت یک تعارض ذاتی نمود کرده، تا آنجا که بلومنبرگ از آن به «ممنوعیت انسان شناختی» در پدیدارشناسی هوسرل و هایدگر تعبیر می کند. ما در این نوشتار به نسبت میان پدیدارشناسی هوسرل و هایدگر با انسان شناسی فلسفی پرداخته ایم و کوشیده ایم نشان دهیم که برخلاف برخی اظهارات صریح این دو، این تعارض نه ذاتی است و نه مطلق. از این رو، می توانیم از امکان یک انسان شناسی فلسفی بر پایه ی پدیدارشناسی این دو سخن بگوییم. پیرنگ و مختصات کلی یک انسان شناسی پدیدارشناختی را بر وفق تحلیل اگزیستنسیال دازاین بدست داده ایم، و نشان داده ایم که انسان شناسی پدیدارشناختی از جهت اسلوب و الگو با انسان شناسی سنتی از اساس متفاوت است.
خوانش هگل از تراژدی «آنتیگونه»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تراژدی آنتیگونه در نظر هگل نه تنها آشکار کننده روح قومی یونان، بلکه برترین اثر هنری تمامی ادوار بود. نقش حیاتی که هگل برای این اثر ادبی در پدیدارشناسی روح قائل بود آشکار کردن «منطق تاریخ» بود. مقاله پیش رو در پی پاسخ به این پرسش است که هگل چه خوانشی از تراژدی آنتیگونه ارائه می دهد و چگونه «منطق تاریخ» را در این اثر درمی یابد؟ هگل جامعه یونان باستان را الگوی «وحدت زندگانی» می دانست با وجوداین معتقد بود در مقطعی از تاریخ این وحدت و وضعیت شادمانه حیات اخلاقیاتی (Sittlichkeit) یونان از هم می پاشد. از آنجا که او آثار ادبی و در کل هنر را دارای دلالت فرهنگی تاریخی و نخستین واسطه ای می داند که روح در ظرف آن به خودآگاهی می رسد، در بخش «روح حقیقی، حیات اخلاقیاتی» از کتاب پدیدارشناسی روح فرو پاشی وضعیت شادمانه حیات اخلاقیاتی یونان را با خوانش «تراژدی آنتیگونه» توضیح می دهد. آنچه هگل در تراژدی آنتیگونه دریافت، سلسله ای از تعارضات دردناک بود که حاصل تقابل قوای اخلاقیاتی جامعه بود؛ قوایی که پیش از این در وحدتی نیندیشیده بودند اما اکنون که تقابل آنها آشکار شده، حیات اخلاقیاتی جامعه فرو می پاشد و روح به مرحله ای عقلانی تر و آزادتر گذار می کند؛ این مراحل همانا منطق جریان غایت مند تاریخ به سوی تحقق آزادی است.
از صورت منطقی تا صورت زندگی: بررسی انتقادی دنیل هوتو از ویتگنشتاین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از آنجا که ویتگنشتاین دارای دو فلسفه است، یکی از دغدغه های مفسران او، درک ارتباط بین دو فلسفه اوست. هوتو از جمله مفسرانی است که تلاش کرده ارتباطی وثیق میان فلسفه های او برقرار کند تا تفسیری منسجم و سازگار از آن ها ارائه دهد. به اعتقاد او، چنین دیدگاهی منجر به رفع اختلافات سطحی و عمیق در فلسفه های ویتگنشتاین می شود. به بیان هوتو، بستر یکپارچه ای که فلسفه های ویتگنشتاین را به هم مرتبط می کند «غایت فلسفه» از نظر او، و رویکردش نسبت به «ماهیت و معنای زبان» است. بنابر تفسیر هوتو، غایت فلسفه در دو دوره فکری ویتگنشتاین توصیف بوده است. اما رویکرد فلسفی او در مورد ماهیت زبان دچار تحول شده است: تحول از صورت منطقی به صورت زندگی. همت هوتو بر این است که نشان دهد این تحول خواست اصلی ویتگنشتاین نبوده، و در اثر روشی که برای ارائه تفکر خود برگزیده، پیش آمده است. او رویکرد ویتگنشتاین در فلسفه دوم را که برمبنای نگرش کارکردی است صحیح می داند، اما رویکرد او در فلسفه اول را بر مبنای نظریه تصویری و ناصحیح می خواند، و معتقد است سردرگمی ویتگنشتاین باعث وقوع این رویکرد ناصحیح شده است. هوتو قصد دارد روش فلسفه دوم را به فلسفه اول تسری دهد تا کل فلسفه او با یک غایت و یک رویکرد مورد تفسیر قرار گیرد. گرچه نتیجه ای که هوتو می گیرد بدیع است، اما به این امر می انجامد که در رساله، نکته قابل ملاحظه ای وجود ندارد که ارزش حفظ کردن داشته باشد.
کوهن و گذار از تمایز گردآوری/داوری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این نوشتار با مرور مؤلفه های اصلی فلسفه تامس کوهن خواهیم دید که او منتقد تمایز میان مقام گردآوری/داوری در روش شناسیِ علم است. دلایل کوهن عبارتند از: 1. موافقان صرفاً به تبیین جایگاه تمایز گردآوری/داوری در بستر آموزشی آن پرداخته اند که بر اساس آن تنها شواهد در جهت داوری یک فرضیه مؤثر تلقی می شوند. و در دیگر زمینه های مهمِ داوری مورد غفلت قرار می گیرد. 2. تمایز دو مقام مبتنی بر نگاه ساده انگارانه به روند تولید علم است که صرفاً به بیان نقاط قوت و نه ضعف نظریه ها می پردازد. 3. هیچ گونه تعیین کنندگیِ تجربی در مقام داوری وجود ندارد. 4. در فرآیند تولید علم، جنبه های توصیفی و تجویزی فرضیه ها انفکاک ناپذیر و درهم تنیده اند. 5. برخلاف موافقان این تمایز، واژگان ساختاریافته در مقام داوری، دارای پیامدهای ثابت و قطعی نیست بلکه، تحت تأثیر اصول پیشینِ نسبیت شده کانتی، همواره دچار تغییر، تعدیل و اصلاح قرار می گیرند. کوهن پس از بیان این اِشکالات، از سوی موافقان تمایز گردآوری/داوری از چند جهت مورد نقد قرار گرفت: 1. اخذ تعمدی سبک مبهم نویسی در آثارش. 2. کاربست رویکرد دُورگونه در ارائه فهرستی از معیارهای معرفتی-واقع گرایانه و بازگشت دوباره به معیارهای غیرمعرفتی. 3. خلط میان «مقام تصمیم» و «مقام داوری» و توجه به «علت» به جای «دلیل». او برای فرار از این نقدها به دو نکته اشاره می کند: نخست، فهم نادرست دیدگاه هایش توسط این موافقان. دوم، ارائه معیارهایی در جهت حفظ عینیت علم متفاوت با موافقان این تمایز. هدف این نوشتار، تحلیل، تکمیل و نقد اندیشه های کوهن درباره ی تمایز گردآوری/داوری است.
تأملی بر مسأله ذهن و بدن از دیدگاه پراگماتیستی ریچارد رورتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر در صدد طرح رویکرد و ایده پراگماتیستی ریچارد رورتی درباره مسئله ذهن-بدن است. این طرح دارای دو محور اصلی است: رویکرد انتقادی رورتی نسبت به تلقیِ دکارتی از ذهن به عنوان آئینه طبیعت و ایده پراگماتیستی او درباره انسان تحت عنوان ماتریالیسم بدون این همانی ذهن و بدن. او برمبنای تاریخ باوری، از طرفی گسست معرفتی بین پارادایم های فلسفی و وابستگی آنها را به شرایط تاریخی و لذا انتخابی بودن آن ها و مسائل ناشی از آن ها را نشان می دهد. و ازطرف دیگر آشکار می سازد که مسئله ذهن نتیجه مسلم دانستن فرض هایی در پسِ فلسفه مدرن است که منشأ تاریخی دارند و در همان دوره تاریخیِ خاص نیز به علل غیرمعرفتی انتخاب شده اند. لذا این تلقیِ سنتی به شناخت و ذهن، قابل جایگزینی با رویکرد پراگماتیستی به شناخت، به عنوان امری مستلزم گفت وگو و فعالیت اجتماعی و ایده پراگماتیستی درمورد انسان، یعنی ماتریالیسم بدون این همانی ذهن و بدن است.
حضور ضمنی مفهوم فرونسیس (حکمت عملی) ارسطو در «وجود و زمان» هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
قول به تقدم رویکرد عملی (پراتیک) بر رویکرد نظری (تئوریک) به عالم را می توان یکی از مؤلفه های بنیادین اندیشه هایدگر در «وجود و زمان» دانست؛ چه از نظر وی، نخستین گشایش دازاین به عالم، نه گشایشی نظرورزانه که گشایشی مبتنی بر عمل است و بلکه دازاین خود چیزی نیست جز همان پراکسیس. از این منظر، تئوری صرفاً اشتقاقی از پراکسیس خواهد بود. در«وجود و زمان»، هایدگر البته به تصریح از «فرونسیس ارسطو» سخن به میان نمی آورد. لیکن محتوای کتاب چنان است که به محققین شهیری چون «ولپی» این مجال را می دهد که وجود و زمان را ترجمه ای از اخلاق نیکوماخوس ارسطو بدانند. این مقاله تلاش خواهد کرد چهار ظهور ضمنی مفهوم فرونسیس در وجود و زمان را مستخرج و مدلل سازد که این هر چهار ظهور، خود بر مفهوم کایروس که هایدگر در درسگفتار پدیدار شناسی حیات دینی مورد تأکید بلیغ قرار داده، ابتناء دارند.
آزادی استعلایی و فلسفه تاریخ کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مفهوم آزادی یکی از محوری ترین مفاهیم در فلسفه کانت است که هم در عقل نظری و هم عقل عملی نقشی تعیین کننده دارد. به این معنا که از منظر برخی مفسران، فاعلیت و خودانگیختگی عقل در شناخت نظری، در حقیقت تعبیری دیگر از خودقانون گذاری و آزادی است. از سوی دیگر، در عقل عملی، مفهوم آزادی نقشی محوری دارد. به این معنا که عقل عملی به عنوان امکان تعین بخشی به اراده فارغ از نظام علی طبیعی، در حقیقت همان آزادی است. اما چالشی مهم پیش روی این مفهوم بنیادین در فلسفه کانت وجود دارد. این چالش به بیان هگل این است که این آزادی «استعلایی» است؛ به این معنا که منتزع و بریده از واقعیت است و کانت هرگز نتوانست این بنیادین ترین مفهوم فلسفه خویش را اثبات کند و صرفا آن را به عنوان مفروضی برای برپا کردن نظام اندیشه خویش به نحو استعلایی فرض گرفت. در این مقاله می کوشیم ضمن تقریر این چالش، امکان پاسخ گویی به آن را از مسیر خوانش آثار تاریخی کانت به محک آزمون بگذاریم. در این راستا در مقدمه، به تقریر نقد استعلایی بودن مفهوم آزادی می پردازیم. در گام بعد می کوشیم نشان دهیم که چگونه کانت در فلسفه تاریخ خود کوشید نشان دهد آزادی نه ایده ای مفروض، که واقعیتی است که در دل تاریخ به ظهور می رسد. در بخش نتیجه گیری کفایت این خوانش را به سنجش می گذاریم.