از آنجا که ویتگنشتاین دارای دو فلسفه است، یکی از دغدغه های مفسران او، درک ارتباط بین دو فلسفه اوست. هوتو از جمله مفسرانی است که تلاش کرده ارتباطی وثیق میان فلسفه های او برقرار کند تا تفسیری منسجم و سازگار از آن ها ارائه دهد. به اعتقاد او، چنین دیدگاهی منجر به رفع اختلافات سطحی و عمیق در فلسفه های ویتگنشتاین می شود. به بیان هوتو، بستر یکپارچه ای که فلسفه های ویتگنشتاین را به هم مرتبط می کند «غایت فلسفه» از نظر او، و رویکردش نسبت به «ماهیت و معنای زبان» است. بنابر تفسیر هوتو، غایت فلسفه در دو دوره فکری ویتگنشتاین توصیف بوده است. اما رویکرد فلسفی او در مورد ماهیت زبان دچار تحول شده است: تحول از صورت منطقی به صورت زندگی. همت هوتو بر این است که نشان دهد این تحول خواست اصلی ویتگنشتاین نبوده، و در اثر روشی که برای ارائه تفکر خود برگزیده، پیش آمده است. او رویکرد ویتگنشتاین در فلسفه دوم را که برمبنای نگرش کارکردی است صحیح می داند، اما رویکرد او در فلسفه اول را بر مبنای نظریه تصویری و ناصحیح می خواند، و معتقد است سردرگمی ویتگنشتاین باعث وقوع این رویکرد ناصحیح شده است. هوتو قصد دارد روش فلسفه دوم را به فلسفه اول تسری دهد تا کل فلسفه او با یک غایت و یک رویکرد مورد تفسیر قرار گیرد. گرچه نتیجه ای که هوتو می گیرد بدیع است، اما به این امر می انجامد که در رساله، نکته قابل ملاحظه ای وجود ندارد که ارزش حفظ کردن داشته باشد.