مقالات
حوزه های تخصصی:
رویکرد تئوری خطا را ابتدا جی ال مکی در اخلاق مطرح کرد و سپس کسانی چون ریچارد جویس با گونه ای اصلاح و تعدیل از آن حمایت نمودند. در اهمیت این تئوری همین بس که برخی از صاحب نظران موج جدید واقع گرایی که از دهه های اخر قرن بیستم شروع شده را واکنشی به این تئوری و تلاشی برای خروج از تنگناهایی می دانند که مکی برای ابژکتیویست ها در اخلاق ایجاد کرده است. در یک جمله طرفداران تئوری خطا بر آنند که گزاره های اخلاقی گو اینکه توصیف گرند و از واقع حکایت دارند با این همه همواره کاذب اند چون خاصه هایی که این گزاره ها بر ان دلالت دارد در خارج موجود نیست. این تئوری دارای دو حیث ایجابی و سلبی است. جنبه سلبی آن به وجود شناسی یا ما بعد الطبیعه اخلاق مربوط می شود. از این جنبه حامیان تئوری خطا همچون دیگر کسانی که به واقع گرایی اعتقادی ندارند وجود حقایق اخلاقی را نفی می کنند. جنبه ایجابی جنبه سمنتیکی و زبان شناختی آن است و می گوید مفاهیم اخلاقی دال بر امور واقعی خارجی است و جملات اخلاقی حکایت گرند و کاربران نیز زبان اخلاق را به این قصد به کار می برند. لذا این تئوری در چالش میان واقع گرایی و نا واقع گرایی موضعی میانه بر می گزیند از یک سو همچون واقع گرایان ارزش صدق جملات اخلاقی را می پذیرد اما از دیگر سو در طرد و نفی واقعیات ابژکتیو اخلاقی با ناواقع گرایی اخلاقی همراه و هم رای است.
تاملی در مبانی هستی شناختی زیبایی شناسی در مکتب عرفانی ابن عربی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از پرسش های بسیار مهم در عرصه هنر پژوهی و بلکه اساسی ترین آن ها پرسش از زیبایی و مبانی آن به عنوان پایه گفتمان هنری و زیبایی شناسانه است. با توجه به اینکه هر مکتبی بنا بر چارچوب فکری خود مبانی ویژه ای برای زیبایی شناسی مطرح می کند در این پژوهش تلاش شده مبانی زیبایی شناسی بر اساس دستگاه عرفان اسلامی استخراج و سازماندهی شوند. از آنجایی که وجود و شناخت زیبایی ارکان و مقوم های اصلی زیبایی شناسی هستند در این نوشتار از مبانی زیبایی شناسی عرفانی در حوزه هستی شناختی بحث خواهیم کرد. هر چند این نوشتار در صدد مقایسه بین مبانی زیبایی شناسی در عرفان اسلامی با هنر معاصر نیست اما از خلال مباحث آتی روشن خواهد شد که در بسیاری از موارد عرفان اسلامی دارای ابداعات و مبانی تاسیسی در زیبایی شناسی است که می تواند توجه پژوهندگان فلسفه زیبایی و هنر معاصر را به عرفان اسلامی جلب نماید.
اسطوره شناسی یونانی در نگاهی فرا تاریخی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تمدن هر ملتی در بردارنده تمامی عناصر فرهنگی آن ملت است و اسطوره ها نخستین بن مایه های فرهنگی آن هستند. کارل گوستاو یونگ معتقد است اسطوره ها در روان جمعی هر ملتی حضور دارند و ویکو نیز عقیده دارد اندیشمندان هر عصری می توانند با بررسی اسطوره های ملت ها به اکتشاف دوباره تاریخ نائل شوند. اسطوره های باستانی به علت فرا تاریخی بودنشان نمونه هایی مثالی برای انسان کنونی هستند که شگفتی، حرمت گذاری و خطا پذیری انسان اولیه را از منظری فرا زمانی به انسان کنونی نشان می دهند. آگاهی فرا تاریخی از اسطوره ها موجب می شود ریشه های تمدنها شناخته شود و قدرت اداره و برنامه ریزی برای پیشرفت انسان حاصل شود. در مقاله پیش رو اسطوره های یونانی به عنوان ریشه ای ترین عناصر تمدن کنونی غرب با نگاهی فرا تاریخی مورد بررسی قرار گرفته است.
آزادی اجتماعی از دیدگاه علامه طباطبایی(ره) و کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله بر آن است که به بررسی تطبیقی آزادی اجتماعی از دیدگاه دو فیلسوف و متفکر جهان اسلام و جهان غرب، علامه طباطبائی و کانت بپردازد. در دو بخش نخست دیدگاه علامه و سپس دیدگاه کانت مطرح می شود و در بخش آخر مقایسه و تطبیق نظرگاه ای دو بیان می گردد. علامه آزادی حقیقی را آزادی از همه قیود، جز عبودیت الهی می داند اما کانت آزادی حقیقی را آزادی اراده معرفی می کند. نظر این دو فیلسوف این است که انسان در ابتدا برای تشکیل زندگی اجتماعی مقاومت نشان می دهد اما نهایتا آن را می پذیرد و برای دوام جامعه و برخورداری از آزادی در اجتماع، قانون وضع می کند. علامه معتقد است قانون باید بر اساس توحید، معاد، اصول اخلاقی و مراعات جانب عقل باشد اما کانت اساس آن را اراده انسان و خویشتن راستین او می داند. این دو فیلسوف معتقدند قانون به تنهایی نمی تواند انسان را در برقراری آزادی اجتماعی یاری کند. علامه توحید و ایمان مبتنی بر اخلاق را پشتوانه قانون می داند و کانت قوانین اخلاقی نشات گرفته از عقل محض را لازمه آن معرفی می کند.
خلاقیت نفس و واقع نمایی علم به عالم ماده در فلسفه صداریی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ملاصدرا در مباحث مربوط به علم به جایگاه نفس به عنوان فاعل شناسا توجه بسیاری داشته و آن را موجودی خلاق معرفی می نماید. از سوی دیگر از آنجا که یکی از مباحث اساسی در معرفت شاسی، واقع نمایی ادراکات است در این نوشتار ادعا می شود تکیه بر خلاقیت نفس در فرایند ادراک، نمی تواند تضمین کننده عینیت ماهوی ادراکات با موجودات مادی به عنوان یکی از متعلقات ادراک آدمی باشد بلکه صور مخلوق نفس که همان معلوم بالذات نام دارند در سایه خلاقیت نفس، معلوم حضوری آن هستند اما اینکه چه ارتباطی با معلوم بالعرض دارند هر چه باشد نمی توانیم ادعا کنیم در سایه خلاقیت نفس عینیت ماهوی دارند. همچنین نظریه اتحاد نفس با عقل فعال با رویکرد معرفت شناختی نیز نمی تواند اثبات کند صور ذهنی لزوما بایستی با موجودات مادی عینیت ماهوی داشته باشند.
بررسی تطبیقی فلسفه اخلاق آلن بدیو و اندیشه های کی یر کگور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله در نظر دارد ابتدا توصیف مختصری از فلسفه اخلاق آلن بدیو کند و پس از آن با توجه به نکات اساسی ای که در این توصیف روشن می شود تطبیق و مقایسه ای میان آراء بدیو در زمینه اخلاق و اندیشه های کی یر کگور صورت گیرد. هر دو فیلسوف زندگی انسان را از نظر امکانی به ساحاتی مجزا تقسیم می کنند. چیستی اخلاق از نظر این دو فیلسوف و جایگاهی که برای اخلاق در ساحات مختلف زندگی در نظر گرفته اند موضوع خاص این پژوهش است.
تقریر هایدگر از ایدئالیسم افلاطونی به عنوان خاستگاه استتیک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یونانیان هرگز واژه ای مطابق با آنچه ما به معنی دقیق کلمه از واژه هنر مراد می کنیم نداشتند اما دو مفهومpoiesis و techne را که معنایی گسترده تر از هنرهای زیبای امروزی داشتند برای اشاره به این معنا به کار می بردند. poiesis به معنی فرا-آوردن یا ساختن بود که در آن to on یعنی امر حاضر یا هستنده، به حضور می آمد که به دو طریق اساسی techne و physis روی می داد. در که امروزه آن را به طبیعت ترجمه می کنند اما نزد یونانیان واجد دلالتی گسترده تر از این بود چرا که خدایان نیز در آن به سر می بردند موجودات از جانب خود و در techne از جانب دیگری یعنی technites به حضور می آمدند. اما تغییر جهتی که با افلاطون در تفکر یونانی پدید آمد در تفکر به هنر نیز قابل ردگیری است. چنانکه به گفته هایدگر نزد افلاطون وجود در نسبت ذاتی است و نیز بی گمان به همان اندازه معادل است با خود نشان دادن و پدیدار گشتن، با خود نشان دادن آنچه درخشنده است و نیز آنچه به راستی خود را نشان میدهد و درخشنده تر از هر چیز است امر زیباست. کار هنری، به واسطه idea می رود تا در مقام امر زیبا، به مثابه ekphanestatan پدیدار گردد. این را می توان یکی از مولفه های اساسی تفکر استتیکی به هنر دانست که هایدگر خود به آن اشاره کرده است. اما افزون بر این، دو رویداد دیگر نیز در تفکر افلاطون قابل تشخیص اند که می توان آنها را به عنوان خاستگاه دیگر مولفه های اساسی استتیک معرفی نمود. فاصله افتادن میان هنر و حقیقت و نیز جدایی زیبایی از حقیقت.