مقالات
حوزه های تخصصی:
در این مقاله ابتدا به توصیف و تحلیل مباحثات درک پارفیت در باب موضوع بی طرفی از منظر کانت می پردازیم. در ادامه ضمن بررسی انتقادی ساختار و پیامدهای سخن پارفیت، میزان استحکام آراء او را بررسی می کنیم. در فراز پایانی این متن نیز راه حل پیشنهادی خود را به عنوان بدیل تلاش های صورت گرفته در این موضوع، تشریح می نماییم. به زعم ما نتیجه ای که پارفیت به آن رسیده علاوه بر این که از حیث ساختار فلسفی نامنسجم است، با رئوس اندیشه کانت هم ناسازگار بوده و در تقویت انگیزش اخلاقی نیز ناموفق می باشد. در جهت جبران این نقائص، تلاش می کنیم با رجوع به نقد سوم کانت، نگاه زیبایی شناختی او را به تأملات اخلاقی این متفکر ضمیمه کنیم. این رویکرد، افقی را به ما نشان می دهد که طبق آن تکوین شخصیت فاعل اخلاقی با تنقیح معیار معرفت اخلاقی مقارن می گردد. این تقارن علاوه بر استحکام نظری، از حیث عملی نیز ثمربخش خواهد بود.
انسان، غایتی بی کران تبیین نظری و عملی فرمول غایت فی نفسه و بررسی تفسیر نتیجه گرایانه دیوید کامیسکی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
انسان غایت فی نفسه است. این دومین صورت بندی کانت از امر مطلق است که در مرحله عمل، برای کانت بیشترین کارکرد را دارد. مراد از غایت فی نفسه بودن و ابزار نشدن چیست؟ چگونه می توان از فرمول غایت فی نفسه در عمل استفاده کرد؟ این صورت بندی که غایت مدار می نماید چه نسبتی با اخلاق های نتیجه گرا و فایده گرا دارد؟ این ها سه پرسش اساسی است که در این نوشته آن ها را پی می گیریم، هرچند موضوع اصلی بحث ما پرسش سوم است. ابتدا، صورت بندی دوم از امر مطلق را قدری توضیح می دهیم. سپس به اختصار، درخصوص نحوه کاربرد فرمول غایت فی نفسه سخن می گوییم که چه احکام سلبی و ایجابی ای از دل آن بیرون می آید. در مرحله آخر به تفسیری از دیوید کامیسکی1 اشاره می کنیم که می گوید از دل صورت بندی دوم، می توان اخلاق هنجاری نتیجه گرایانه استخراج کرد. با دقت و تفصیل، این تفسیر؛ یعنی نتیجه گرایی کانت را ارزیابی و نقد می کنیم.
جهان وطنی نوری به مثابه اتوپیای اشراقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
با توجه به جایگاه نور در حکمت اشراق این سوال پیش می آید که چرا سهروردی از یک سو نور را به جای وجود بر گزیده و از سوی دیگر از شرق و غرب جغرافیایی که در مورد وطن به کار می رود، استفاده می کند. پاسخ اصلی نوشته حاضر اثبات جهان میهنی اشراقی از منظر سهروردی است. در این مجال با بررسی هستی شناسی نوری و به تبع آن معنای وطن از منظر حکمت اشراق به تحلیل جهان وطنی سهروردی می پردازدیم. با توجه به اینکه سهروردی از یک سو در هستی شناسی خود از نظام نوری استفاده می کند و از سوی دیگر واژه هایی مرتبط با مقوله وطن مانند شرق و غرب را به کار می برد؛ هستی شناسی اش با مقوله وطن و به واسطه آن جهان وطنی پیوند می یابد. بر این اساس در اندیشه سهروردی نه تنها وطن همسان با هستی است بلکه باید گفت عین هستی به شمار می رود و پهنای وطن به گستره هستی امتداد می یابد. دراندیشه جهان وطنی سهروردی، چون انسان ها متعلق به یک حیقیقت نوری اند به لحاظ ذاتی میان آن ها اختلافی نیست و به یک اندازه دارای حرمت هستند بنابراین مبنا هیچ یک از اختلافات عرضی مانند رنگ و زبان و خاک و... حق ویژه ای را به گروهی خاص نمی دهد و هیچ گروهی را بر دیگری برتر نمی کند.
تحلیل مواضع ویتگنشتاین متأخر و دکارت و تأکید بر مشابهت آن ها در برون رفت از مسئله دوآلیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این نوشتار می کوشد به این پرسش پاسخ گوید که آیا رویکرد ویتگنشتاین متأخر در رویارویی با دوآلیسم نسبتی با پاسخ دکارت دارد. ارزیابی رویکرد ویتگنشتاین از استدلال زبان خصوصی آغاز می شود و برای فهم موضع دکارت یکی از مکاتبات او با پرنسس الیزابت و همچنین مفهوم طبیعت در تاملات تحلیل می شود تا بر این نسبت با وجود تمامی اختلافات بنیادین، تصریح شود. در اینجا نشان داده می شود که در متن فلسفه دکارت راهی برای حل مشکل دوآلیسم وجود ندارد، به این معنا که چیرگی بر مشکل دوآلیسم تنها می تواند با خروج از مبانی فلسفه دکارت محقق شود و این همان کاری است که ویتگنشتاین و دکارت انجام داده اند. بنابراین، نوشتار بر این برداشت استوار است که اساس نقدهای ویتگنشتاین بر دوآلیسم و اصول تفکر دکارتی به رویکرد ضدفلسفی ویتگنشتاین مربوط می شود و راه حل دکارت هم برای برون رفت از این مسئله تنها در بستر همین رویکرد ضدفلسفی تحقق می یابد.
نقد دازین کاوانه رویکردهای مبتنی بر علوم طبیعی در روان پژوهی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از دستاوردهای مشارکت هیدگر در طرح رویکرد دازین کاوانه در روان پژوهی، نقد بنیادین رویکردهای مبتنی بر علوم طبیعی در این حوزه است. مسئله کانونی در این زمینه، الگو قرار گرفتن علوم طبیعی برای پژوهش هایی است که روان پژوهان بدان اشتغال دارند. در این مقاله، با تکیه بر رویکرد مدارد باس، به وجوه مختلف چنین نقدی به عنوان زمینه ساز پدیدآمدن تحولات ایجابی در علوم روانی می پردازیم. محدودیت محاسبه گرایی، مسئله واقعیت، مسئله تبیین علمی ادراک، و خلط میان انگیزه و علّت رفتار انسانی چهار مؤلفه ای است که در این خصوص موردتوجه قرارمی دهیم. در حالی که بی تأمل رهاشدن موضوعات مورداشاره می تواند مطلق انگاری نسبت به علوم طبیعی به عنوان الگوی حقیقی فعالیت علمی در پژوهش های روانی را به همراه داشته باشد، پرسش گری، روان شناسان، روان پزشکان و تمامی پژوهشگرانی که به ادراک، رفتار و فهم تجارب انسانی می پردازند را دست کم از جزم اندیشی در این عرصه رها می کند و مسئله سازبودن ادعاهایی بی پایه همچون استقلال روان پژوهی از فلسفه، که دست کم از قرن نوزدهم میلادی، و با آغاز شکل گیری روان شناسی جدید، سوءتفاهم هایی را در این عرصه پدید آورده است، روشن می سازد.
بررسی تناقضات درونی و نوآوری های ملّاصدرا در مورد هیولاى اولى(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در مورد روش فلسفی ملّاصدرا، همواره این پرسش مطرح است که آیا تلاش این اندیشمند شیعی در مقام بهره گیری از مکاتب فکری مختلف، نظام معرفتی منسجمی را برای او به ارمغان آورده یا آنکه اقتباس هاى متعدّد وی از آراء متناقض اهل نظر، به التقاط اندیشه ها منجر شده است؟ طبعاً مطمئن ترین روش برای دست یابی به پاسخ این پرسش، بررسی یکایک مسائل مطرح شده در حکمت متعالیه، به ویژه مسائلی است که صدرا در آن ها دعوی نوآوری دارد. در این راستا، نوشتار پیش رو درصدد بررسی سخنان متفاوت صدرا در باب «هیولای اولی» است، اینکه صاحب أسفار ضمن اذعان به ترکیب انضمامی جسم از مادّه و صورت، با بیانات مبسوطی به دفاع از ایده فیلسوفان مشّائی در مورد تحقّق خارجی «هیولا» به عنوان امری فاقد فعلیّت و صرف قابلیّت برمى خیزد و در قبال ناقدان این نگاه فلسفی خاصّه حکیم سهروردی موضع مى گیرد؛ امّا در عین حال برخی توصیفات وی از هیولای اولی، شباهت ویژه اى با سخنان سهروردی در تلویحات دارد. همچنین دعوی نوآوری ملّاصدرا پیرامون ترکیب اتّحادی مادّه و صورت و قول به وجود شوق در هیولا، به ترتیب با مراجعه به آثار حکمای إخوان الصّفا و رساله «العشق» بوعلی مورد انکار قرار گرفته و نوآوری صدرا در این دو مسئله، محدود به برخی تبیین ها و براهین نوین وی دانسته شده است.