بقای نفس از موضوعات بحث برانگیز و چالشی در حوزه فلسفه است که در این نوشتار با پرداختن به مفاهیم اساسی آن، این موضوع از دیدگاه ابن سینا و فخر رازی بررسی می شود. ابن سینا از طریق عدم تعلق ذاتی میان نفس و بدن، بقای نفس پس از مرگ را اثبات می کند؛ بدین معنا که فساد بدن، هیچ گونه تأثیری در فساد نفس ندارد. فخر رازی نیز بدن را محل تصرف نفس می داند و برای رهایی از شبهه فساد نفس با فساد بدن، معتقد است نباید نفس را حال در بدن و ساری در آن بدانیم؛ بلکه بین نفس و بدن، مناسبتی از جهت قرب و بعد نیست. بر این اساس، این دو فیلسوف، بر اینکه نفس ناطقه به عنوان یک موجود مجرد، پس از مرگ باقی است و انعدام بدن، هیچ تأثیری در انعدام آن ندارد، اتفاق دارند.
امروزه پدیدارشناسی دین، نزد بسیاری از دین پژوهان مقبول افتاده است. این روی آورد تحت تأثیر پدیدارشناسی هوسرل، وارد گستره دین پژوهی شد. مؤلفه های بنیادینِ پدیدارشناسی دین عبارتند از: توصیف پدیدارهای دینی به صورت صرف و عاری از تبیین، تمرکز بر حیث التفاتیِ نهفته در پدیدارهای دینی، مقابله با تحویلی نگری، تعلیقِ همه پیش فرض ها و پیش دانسته ها و تلاش برای شهود ذاتِ دین. پدایدرشناسی دین، فاقدِ همه ابعاد یک نظام شناختاری کامل است؛ لذا نمی توان آن را یک دانش مستقلِ بهره مند از تعین معرفتی تامّ دانست. پدیدارشناسی دین در کارآمدترین حالت صرفاً یک روی آوردِ متعلق به مقام گردآوری است، نه یک دانش مستقل و نه روشی برای مقام داوری. توقف در توصیفِ صرف، غفلت از تبیین و توجیه، ناکارآمدی در پیشگیری و درمانِ تحویلی نگری، ابتنا بر مفاهیم کلی و مبهم، فقدان الگوی مطالعاتی مشخص و برنامه پژوهشی مدون، فقدان روش های کارآمد برای سنجش نظریه ها در مقام داوری و امعان در مقام گردآوری، موجب ناکارآمدی پدیدارشناسی دین به منزله منطق فهم دین شده است.
قلمرو اعتبار خبر واحد از مباحث مهم در معرفت شناسی دینی است. هرچند نتایج این بحث در دانش هایی چون تفسیر، تاریخ و کلام نیز کاربرد دارد، خاستگاه اصلی آن در علم اصول فقه است. نگرش رایج دانشمندان علم اصول آن است که خبر واحد، تنها در حوزه فقه معتبر است. علامه طباطبایی از مخالفان سرسخت اعتبار خبر واحد در تفسیر و معارف غیرفقهی است و به اعتقاد او، خبر واحد تنها در محدوده احکام شرعی معتبر است. وی در مواضع مختلفی از آثار خویش به ویژه تفسیر المیزان به این مبنا پای بند بوده، از خلال سخنان وی نیز می توان چهار دلیل بر این مدعا اصطیاد کرد. او مفید علم نبودنِ خبر واحد، اثر شرعی نداشتن خبر واحد در تفسیر و معارف، محال بودن جعل حجیت در حوزه اخبار تکوینی و کثرت اخبار جعلی را دلایلی بر این مدعا ذکر کرده است. علامه اعتبار خبر واحد را در تفسیر، منوط به موافقت محتوای اخبار با قرآن می داند. در این مقاله، هر یک از ادله علامه بررسی و نقد شده است. به نظر می رسد ادله اقامه شده از جانب ایشان، وافی به مقصود نیست.
ابن سینا در قامت حکیمی مشائی و با رویکردی عقل گرایانه، سه ویژگی را در نبی شرط دانسته و بر آنها استدلال نموده است. از سوی دیگر، قاضی عضد ایجی در کسوت یک الهی دان اشعری، ضمن انتقاد از مواضع حکما، پرداختی نص گرایانه به مسئله داشته، برگزیده شدن پیامبر را مشروط به هیچ شرطی نمی داند. تقابل این دو دیدگاه، ضعف های هر دو را به خوبی می نمایاند و در عین حال نشان می دهد که دیدگاه ابن سینا صلابت بیشتری دارد. این مقاله که در چارچوب کلام تطبیقی جای می گیرد، به مقایسه دیدگاه های ابن سینا و قاضی عضد ایجی در موضوع ویژگی ها و شرایط پیامبر، با روشی تحلیلی پرداخته و درصدد پاسخ به این پرسش برآمده است که تبیین کدام یک از این دو متفکر از ویژگی های پیامبر، معقول تر است و کدام یک با اشکالات کمتری مواجه است.
در علم کلام، از برهان معجزه در مواردی برای اثبات وجود خداوند بهره گرفته می شود. این مقاله با بررسی نسبت معجزات با براهین خداشناسی، درپی کشف میزان کارآمدی و توفیق برهان معجزه در کلام اسلامی و الهیات مسیحی در زمینه اثبات وجود خداوند است. روشن ساختن این مسئله، نه تنها کمک می کند تا جایگاه واقعی برهان معجزه و مدلول آن را به درستی دریابیم و موقعیت دقیق استفاده از آن را درک کنیم، مفسر را نیز در تفسیر و فهم مدلول واقعی برهان معجزه در تفسیر آیات معجزه در قرآن کریم مدد می رساند. در این مقاله، ابتدا با رویکردی دینی به توصیف معجزه پردخته می شود و آنگاه با مطالعه کتابخانه ایِ کاربرد برهان معجزه در میان آثار متکلمان اسلامی و مسیحی، به تحلیل نقادانه میزان قوت و کارآیی این برهان در مواردی که از آن استفاده شده است، پرداخته خواهد شد.
حرکت جوهری از اصول بنیادی حکمت متعالیه است که آن را از دیگر مکاتب فلسفی متمایز می کند. نفس به جهت تعلّقی که با عالم طبیعت دارد، مشمول این حرکت می شود که بروز تحوّل و تغییر، آن را دور از واقع نمی سازد. این نظریه در معرفی و شناخت نفس انسان، بابی جدید را می گشاید که برای فلاسفه پیش از ملاصدرا مطرح نبوده است. تبیین علت قابلی دریافت وحی و نحوه تحقق معجزه و کرامت اولیای الهی در سایه این اصل صورت می گیرد. همچنین حرکت جوهری نفس در تبیین موت نیز اثرگذار است. سعادت انسان به کمک این اصل فلسفی به نحوی دیگر تبیین می شود و در تأمین این مسیر، دو بال ایمان و عمل صالح، نقشی محوری ایفا می کنند. معاد جسمانی و مسخ انسان نیز در پرتو حرکت جوهری نفس قابل تبیین خواهد بود.
یکی از باورهای قطعی مسلمانان این است که با رحلت پیامبر اسلام| باب نبوت و رسالت برای همیشه بسته شد و پس از آن حضرت، پیامبری ظهور نخواهد کرد (خاتمیت). پس از پیامبر اسلام، تبیین و تبلیغ دین ازسوی امامان معصوم و اوصیای بحق آن حضرت انجام خواهد شد. خاتمیت بر چند پایه استوار است؛ ازجمله اینکه دین اسلام، جاودانه، جامع و دارای مراتب است و کمال دین، آن را جاودانه نموده و پس از طی مراحل و مراتب مختلف به عنوان دین کامل در اسلام تجلی یافته است. اکنون این پرسش مطرح است که آیا پیروان قاصر ادیان دیگر نیز مانند مسلمانان به دلیل برخورداری از حجت و عمل بر طبق دین و آیین خود، استحقاق پاداش دارند یا اینکه تنها معذورند؟ برخی معتقدند پیروان قاصر ادیان دیگر، استحقاق پاداش ندارند و تنها معذورند و شماری نیز برآنند که آنها نه تنها معذورند، استحقاق پاداش را دارند و به بهشت می روند. این نوشتار با تأکید بر معذوریت پیروان قاصر ادیان دیگر، نگرش استحقاق پاداش آنان را نقد و ارزیابی کرده است.
ارزیابی نسبت دین با جهان بینی و ایدئولوژی از جمله مباحث جذاب و چالش زا در مطالعات دین شناختی است. این پژوهش، با رویکرد نظری و تحلیلی و با هدف پاسخ به این دست سؤالات که آیا ایدئولوژی همسان با دین است یا بخشی از آن، ایدئولوژی سازی دین، تعبیری رسا است یا مسامحی، دین ایدئولوژیک چه آثار و پیامدهایی دارد، و واکاوی آرای دکتر شریعتی در این عرصه تدوین یافته است. نوع تفسیر اندیشمندان مسلمان و غربی از ایدئولوژی و تلقی شریعتی از آن و میزان دوری و نزدیکی وی به تفسیر ایدئولوژی اسلامی، پیامدهای دین ایدئولوژیک و نقد و بررسی دیدگاه شریعتی در این زمینه از جمله مباحث این مقاله است. یافته های پژوهش نشان می دهد که ۱. دین، در یک اصطلاح، اعم از ایدئولوژی است؛ هرچند ممکن است جنبه ایدئولوژیک داشته باشد؛ ۲. گاهی نیز دین، معادل ایدئولوژی نیست؛ نظیر دین غیرایدئولوژیک در تفسیر شریعتی که به صورت «نهاد» درآمده است؛ ۳. ایدئولوژی لزوماً امری دینی نیست؛ نظیر مکتب مارکسیسم که ایدئولوژی غیردینی است؛ ۴. هرچند دین، معادل ایدئولوژی نیست، رسالت ادیان توحیدی فحوای ایدئولوژیک داشته اند.
سطوح مختلف معنایی قرآن و ذوبطون بودن آن، امری پذیرفته شده در بین فریقین است. برخی به خطا از این ویژگی منحصر به فردِ کلام الهی، پلورالیسم و تکثر قرائت ها را نتیجه گرفته اند؛ درحالی که از منظر عموم مفسران و اندیشمندان، مقصود از بطون قرآن، فهم های طولی و ذومراتب، غیرمتعارض، روشمند، غیر متداخل در حوزه نصوص و به مثابه پشتوانه استناد آرای متکثر مفسران و فقیهان می باشد که هیچ گونه تلازم و پیوندی با پلورالیسم و تعدد و تکثر قرائت ها ندارد؛ ضمن آنکه تکثر قرائت ها: اولاً، به تکثر تعارض آمیز و متناقض، و ثانیاً، به حجیت و اعتبار بخشیدن به همه قرائت های دینی و فِرَق مذهبی می انجامد؛ امری که با اصیل ترین اهداف انبیا، یعنی هدایت الهی، منافات دارد و به سردرگمی و ضلالت بندگان منجر می گردد. بنابراین ذوبطون بودن کلام الهی با پدیده تکثر قرائت ها، کاملاً متعارض است و به هیچ رو مولودی به نام تکثر قرائت ها و پلورالیسم را در دامن خویش نمی پروراند.
در قرون وسطا که جهان غرب در تاریکی جهل و خرافه فرو رفته بود، جهان اسلام در عصر شکوفایی و ترقی (قرون ۱۳ ۸ میلادی) به سر می برد؛ اما از قرن سیزدهم میلادی به بعد، علم در بین مسلمانان دچار انحطاط و زوال گردید. در قرن شانزدهم میلادی و همزمان با پیشرفت علم در جهان غرب، جهان شرق نیز مشتاق مجهز نمودن خود به علم گردید؛ ازاین رو غرب بدون توجه و در نظر گرفتن فرهنگ و جوامع سنتی شرق، درصدد گسیل نمودن دستاوردهای خود به آن سرزمین برآمد؛ اما دیری نپایید که شرقیان دریافتند که علم دارای بستری خنثی نیست و باعث تأثیرات منفی بر پیکره جوامع غربی نیز گردیده که از جمله آنها الیناسیون افراد آن جوامع است. از طرفی، بستر شکل گیری فرهنگ غربی بسیار متفاوت از فرهنگ شرقیان بود. این فهم جدید از علم غربی، اندیشمندان و روشنفکران جوامع مسلمان را به تأمل درباره ماهیت این مسئله واداشت که از میان ایشان، برخی علم مدرن را ناسازگار با اسلام تلقی کردند، عده ای با علم مدرن موافق بودند، گروه دیگر در پی تعبیری جدید از اسلام برآمدند و برخی دیگر درصدد بودند علم مدرن را در متن جهان بینی اسلامی قرار دهند. پژوهش حاضر، کاوشی نظری در مبانی و دلایل دو نگرش «کارکردگرایانه» (Functional) و «نمادگرایانه» (Symbolic) به ترتیب در اندیشه های شفاهی سید حسین نصر و ضیاءالدین سردار است که مروری گذرا بر مبانی فکری و فلسفی مدل های «کارکردگرا» و «نمادگرا» درباره علم مدرن خواهد داشت.