هدف: در یک مطالعه علم سنجی، به منظور بررسی وضعیت پژوهشهای بهداشت روان کشور، مقالات یک دوره 30 ساله نمایه شده در بانک مقالات پژوهشی بهداشت مرکز ملی تحقیقات علوم پزشکی کشور (IranPsych) مورد بررسی قرار گرفتند.
روش: مقالات نمایه شده در بانک، شامل مقالات بهداشت روان مندرج در مجلات علمی داخلی و خارجی است که موضوع اصلی آنها روانپزشکی، روانشناسی و علوم عصب پایه بوده است. برای این تحقیق، بررسی به مقالاتی محدود شد که در یک دوره، بین 1352 تا 1381 (برای مقالات فارسی زبان) و 1973 تا 2003 میلادی (برای مقالات انگلیسی زبان) منتشر شده اند.
یافته ها: در مجموع 3031 مقاله ارزیابی گردیدند که 19.8% آنها در نشریات خارجی چاپ شده بودند. روند انتشار مقالات این دوره، حکایت از رشد کمی قابل توجه انتشار مقالات داخلی و خارجی به ویژه در پنج سال آخر بررسی دارد. در بین حوزه های تحقیق، به ترتیب علوم روانشناختی (52.8%) تحقیقات بالینی (31.6%) و تحقیقات عصب پایه (13.5%) بیشترین مقالات را به خود اختصاص دادند. در طی این دوره سهم مقالات عصب پایه افزایش و سهم تحقیقات خدمات بهداشتی کاهش یافته بود. از بین کل مقالات، موضوع حدود 38.6% مقالات، اختلالات روانپزشکی، 14.5% درمان دارویی و 5.7% درمان های روانی – اجتماعی بوده است و از بین اختلالات روانپزشکی=، اختلالات خلقی و اختلالات مرتبط با مصرف مواد بیشترین فراوانی را به خود اختصاص داده بودند. رایجترین روش پژوهش، مقطعی بود (57 %)، در 15.9% موارد از روش آزمایشی (شامل کارآزمایی بالینی) و در کمتر از 1% از روش آینده نگر استفاده شده بود. فراوانترین محل جمع آوری داده ها، به ترتیب بیمارستان، مدرسه و دانشگاه بوده است. در بیش از 90% مقالات، منبع حمایت مالی ذکر نشده است و فقط در 2.1% مقالات نویسندگان داخلی و خارجی همکاری داشته اند.
نتیجه گیری: این مطالعه نشان دهنده رشد چشمگیر تعداد مقالات منتشر شده در داخل و خارج از کشور در سالهای اخیر است که میتواند بازتاب فعالیت قابل توجه محققان بهداشت روان کشور باشد. نتایج این تحقیق میتواند مبنای سیاستگذاری و برنامه ریزی پژوهشهای بهداشت روان کشور قرار گیرد.
مقدمه و هدف: بار اختلالات روانپزشکی در کشورهای پیشرفته تا حد زیادی به وسیله پزسشنامههای غربالگری و مصاحبه بالینی ساختار یافته شناسایی شده است، ولی بررسی بار اختلالات روانپزشکی در کشور ما محدود و تعداد مطالعات انجام شده کم میباشد. برنامهریزی برای ارایه خدمات اساسی بهداشت روان به افراد، نیازمند آگاهی از وضعیت موجود بیماری روانی در جامعه است. این مطالعه با هدف بررسی همهگیریشناسی اختلالات روانی در افراد 18 سال به بالاتر مناطق شهری و روستایی استان کهکیلویه و بویراحمد انجام گرفت.
مواد و روشکار: این مطالعه توصیفی به صورت مقطعی در سال 1380 انجام گردید. نمونه مورد مطالعه با روش نمونهگیری تصادفی خوشهای و سیستماتیک از بین خانوارهای موجود استان کهکیلویه و بویراحمد انتخاب گردید و از طریق تکمیل پرسشنامه اختلالات عاطفی و اسکیزوفرنیا به وسیله کارشناسان روانشناسی در استان، جمعاً 327 نفر مورد مطالعه قرار گرفتند. تشخیصگذاری اختلالات براساس معیارهای طبقهبندی DSM-IV (چاپ چهام کتابچه تشخیصی و آماری اختلالات روانی)میباشد. اطلاعات جمعآوری شده با استفاده از نرمافزار SPSS و روشهای اماری توصیفی مورد تجزیه و تحلیلی قرار گرفت.
یافتهها: نتایج این بررسی نشان داد که شیوع انواع اختلالات روانپزشکی در استان 23.17 درصد میباشد که این شیوع در زنان 36.73 درصد و در مردان 9.92 درصد بوده است. اختلالات اضطرابی و عصبی شناختی به ترتیب با 13.37 و 5.04 درصد، شایعترین اختلالات روانپزشکی دراستان بودند. شیوع اختلالات پسیکوتیک در این مطالعه 1.49 درصد، اختلالات خلقی 1.19 درصد و اختلالات تجزیهای 2.08 درصد بوده است. در گروه اختلالات عصبی شناختی، صرع با 4.15 درصد و در گروه اختلالات اضطرابی، اختلال فوبی با 7.43 درصد شیوع بیشتری داشتهاند.
نتیجهگیری: در این مطالعه 11.28 درصد افراد مورد مطالعه دچار یک اختلال روانپزشکی بودهاند. شییوع اختلالات روانپزشکی در استان در افراد گروه سنی 65-56 سال با 17.65 درصد، افراد متأهل با 14.02 درصد، افراد ساکن در مناطق شهری با 15.38 درصد، افراد بیسواد با 14.68 درصد و افراد خانهدار با 14.53 درصد بیش از گروههای دیگر بوده است. لذا نتایج این تحقیق مسؤولیت سیاستگذاران و برنامهریزان بهداشتی استان کهکیلویه و بویراحمد و کشور در رابطه با تدوین برنامههای عملی و اجرایی بهداشت روان را بیش از پیش روشن میسازد.
در دهه های گذشته تغییرات عظیمی جهان صنعتی را در بر گرفته و به ویژه جوانان تجربه های بسیار متفاوتی را در زندگی خود داشته اند این تغییرات بسیار حدی اثرات عمیقی را بر روابط انسانی در سطوح مختلف خانوادگی و روابط با دوستان ایجاد کرده و تغییر در سبک زندگی بر توانایی های آنها برای تبدیل جوانان به بزرگسالانی مستقل موثر بوده است نتیجه این تغیرات به ویژه در سطح جوانی منجر به شکل گیری مخاطراتی شده است که برای خانواده ها و والدین ناشناخته است افزون بر آن بسیاری از تغییرات موجود در گستره زمانی محدود رخ داده و وقوع این تغییرات در دوره ای کوتاه عدم قطعیت و ابهام را افزایش داده و این خود زمینه های افزایش اضطراب و آسیب پذیری را تشدید کرده است در نوگرایی متاخر یا در موقعیت نوینی که از آن با عنوان پسانوگرایی یاد می شود مشکلات فراوانی شکل گرفته است بخشی از این مشکلات به تغییرات محیطی و روابط انسان با دیگران وابسته است و بخش دیگر از این مشکلات به ضوررت تغییر در رویکرد های نظری مربوط می گردد در این مقاله شواهدی مورد توجه قرار گرفته است که دریافت انسان را از فرایند های تغییرات اجتماعی در جهان نوگرا گسترش میدهد هدف اصلی مقاله حاضر آشکار ساختن شواهدی از تغییرات اجتماعی است که به صورت روز افزون ساختارهای اجتماعی را تحت تاثیر خود قرار داده و چگونگی این تغییرات را می توان با مطالعه جوانان درجهان نوگرا به خوبی مشاهده کرد.
انسان نیز مانند حیوانات آزمایشگاهی به بسیاری از داروها مانند الکل، کوکائین و اپیات ها وابسته می شود. با وجود این، علت وابستگی به این داروها کاملا شناخته نشده است. برخی از داروها و یا تحریک برخی از نواحی مغز موجب بروز پاداش می شوند که پاسخ به محرکی است که سبب احساس لذت می شود. به نظر می رسد که سروتونین در هیپوتالاموس، انکفالین ها و گابا (GABA) در ناحیه تگمنتوم شکمی و هسته اکومبنس و نورآدرنالین (رهایی نورآدرنالین در هیپوکامپ از فیبرهای عصبی است که از لوکوس سرلئوس منشا می گیرند) در بیولوژی پاداش دخالت دارند، ولی مسیر نهایی در این فرآیند، سیستم دوپامینرژیک است. عمل داروها بر مکانیسم پاداش، لذت را القا می کند که تقویت (reinforcement) نامیده می شود. اثر تقویتی داروها، تقویت کردن حسی است که موجب تکرار مصرف دارو می شود. تقویت، سبب تحمل و وابستگی به دارو می شود. الکل، کوکائین، مرفین و آمفتامین دارای خواص تقویت کنندگی می باشند. مدل های حیوانی که به منظور مطالعه وابستگی به داروها مورد استفاده قرار گرفته اند، عبارت اند از: خود - تجویزی (self-administration)، خود – تحریکی (Self-stimulation) و ترجیح مکان شرطی شده (conditioned place preference). به علاوه، رفتار پرشی، مدلی برای مطالعه وابستگی به داروهای اپیوئیدی می باشد.
این پژوهش، تاثیر آموزش شیوه های مقابله ای بر کاهش افسردگی، اضطراب، آمادگی ابتلا به سرطان و آمادگی ابتلا به عارضه کرونری قلبی کارمندان مرکز تحقیقات و تکنولوژی هسته ای ایران را بررسی می کند. بدین صورت که، 63 نفر از کارمندان مرکز به صورت خوشه ای و تصادفی انتخاب و به وسیله آزمون های اضطراب بک، افسردگی بک و استرس شخصیت گروسارت- ماتیسک ارزیابی شدند. سپس برای تعیین افراد دو گروه آزمایش و کنترل، از شیوه تصادفی با فواصل منظم استفاده گردید. برای گروه آزمایشی، آموزش شیوه های مقابله ای انجام شد. میزان افسردگی گروه آموزش دیده (آزمایش) نسبت به گروه آموزش ندیده (کنترل) به طور معناداری کاهش یافته بود، ولی در مورد اضطراب و ویژگی های آمادگی ابتلا به سرطان و آمادگی ابتلا به بیماری کرونر قلب تفاوت ها معنی دار نبود.