فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۴۲۱ تا ۱٬۴۴۰ مورد از کل ۱٬۹۳۱ مورد.
حوزه های تخصصی:
بررسی متون ادبی از منظر روایتشناسی می تواند موجب شناخت بیشتری از ابعاد گوناگون متن گردد و لایه های پنهان آن را برای خواننده آشکار سازد. طوطی نامهیکی از مشهورترین کتاب های داستانی در ادبیات فارسی است که ضیاء نخشبی آن را در قرن هشتم بر اساس قصه هایی که ظاهراً اصلی سانسکریت داشته، به نثر سادة فارسی بازنویسی کرده است. در مقالة حاضر، بر اساس نظریة روایی ژنت این متن تحلیل و بررسی شده است. در این متن، با یک راوی برون داستانی(نویسنده) و یک راوی درون داستانی(طوطی) مواجه هستیم و بیشترین میزان مشارکت در امر روایتگری بر عهدة راوی درون داستانی است. کانونی شدگی و کانونی گری در این متن، از دو جنبة راوی برون داستانی و راوی درون داستانی بررسی شده است. در طوطی نامهبا زمان های تقویمی روبه رو نیستیم و زمان عموماً به صورت کلی مطرح می شود.در برخی از بخش های متن، نویسنده با حذف و کوتاه کردن برخی توصیفات، سعی در فشرده سازی زمان دارد و نیز در روایت های طوطی نامهترتیب زمانی حوادث رعایت شده است. مکان در طوطی نامهبه دو صورت مکان های کلی و مکان های خاص بیان شده است. از منظر اندیشه و فضای فکری، در طوطی نامهبا یک اندیشة غالب روبه رو هستیم و متنی تک صدا داریم و هنگامی که رفتاری در تضاد با اندیشة حاکم در متن، از سوی یکی از شخصیت ها سر می زند، منجر به سرکوب و نابودی وی می شود.
نقد ادبی: روایت دگرگونی های روحی و عاطفی
حوزه های تخصصی:
خوانش داستان هفتواد از دید تاریخگرایی نوین و تحلیل گفتمان دکتر علیرضا قاسمی- دکتر فاطمه کاسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر بر آن است تا از دو دید تاریخگرایی نوین و تحلیل گفتمان، که با مقوله های قدرت و ایدئولوژی پیوندی ژرف دارند، به بازخوانی این داستان بپردازد و وجوه مغفول و نکاویدة آن را بازنمایاند. در مجموع، تنش میان عناصر ساسانی و اشکانی، تقابل قدرت مشروع و نامشروع و هژمونی نظام طبقاتی و مالی و نیز تقابل دو آیین زردشتی و مهرپرستی، بنمایة داستان هفتواد در هریک از این خوانشها است. همچنین بررسی عناصر و نشانه های روایت شاهنامه و دیگر منابع داستان هفتواد، نشان می دهد که منابع قدرت سیاسی و ایدئولوژیک در صورتبندی وقایع در منبع اصلیِ روایت شاهنامه (کارنامة اردشیر بابکان) و در پی آن در خودِ شاهنامه نقش مهمی ایفا کرده است.
تحلیل غزلی از مولوی بر مبنای رویکرد بینامتنی به قرآن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هر متنی با متون پیش از خود رابطه دارد و با آنها گفتگو می کند، و معنا در بافتی بینامتنی با ارجاع از متنی به متن دیگر شکل می گیرد. غزلیات شمس که حاصل مکاشفات و تجربه های معنوی مولوی است به شخصیت های قرآنی نیز می پردازد. مولوی ماجراهای پیامبران در قرآن را تنها رویدادی از آنِ گذشته نمی داند و معتقد است آن وقایع در سطحی دیگر برای کسانی که تشبه به احوال آنان دارند، روی می دهد. مولوی در غزلی که در این مقاله بررسی می شود، وقایع پیش آمده بر حضرت آدم را به گونه ای بیان می کند که می توان آن را زبان حال آدم دانست، یا گزارش تجربه راوی از آن ماجرا.
بر اساس نتایج این تحقیق، نسبت دو متن (قرآن و غزل مورد نظر) با یکدیگر نسبت میان مستعارله و مستعارمنه در استعاره فرض شده است، مستعارمنه یا بر مبنای اصطلاحات بینامتنی (زَبَرمتن)، متن غزل است و آیات قرآن با توجه به قراین، مستعارله یا بر مبنای اصطلاحات بینامتنی «زبر متن» در نظر گرفته شده است و آنگاه متن غزل با توجه به آیات، تفسیر و تحلیل شده است. از آنجا که زاویه دید این غزل اول شخص است راوی به احساسات و عواطف خود یا آدم نیز در شعر پرداخته است. سیر روایت این غزل بر مبنای محور عمودی با آیات مربوط به آدم در سوره بقره انطباق دارد، به گونه ای که علاوه بر موضوع اصلی، موضوع فرعی آن دو نیز به هم شباهت دارد.
نقش ویژگی های روایتی در افزایش ظرفیت های نمایشی طومار جامع نقالان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هفت لشکرازجمله نمونه های طومار جامع نقالان در عهد قاجار است که نقالی گمنام در سال 1292ق آن را کتابت کرده است. هفت لشکردر اصل نام یکی از نبرد- روایت های مشهور نقالی است که از روی شهرت و رواج به یکی از طومارهای جامع نقالان نیز گفته شده است. جنبة روایی متن عامل پیوستگی ادبیات و نمایش است. تقلید حالات و حرکات اشخاص به وسیلة راوی، متن را به سمت داستان گویی نمایشی رهنمون می سازد. در این میان دخل و تصرف های ذهنی- ساختاری نقال در متن طومار، علاوه بر تبیین جایگاه روایت گری او، شگردهای روایتی خاصی را درجهت افزایش توان نمایشی اثر فراهم ساخته است. در مقالة حاضر ویژگی های روایی طومار جامع نقالان بر اساس نظریة ژراژ ژنت و تأثیر آن در جهت دهی به ظرفیت نمایشی اثر، بررسی شده است. براین اساس، ساختمان روایت در روایت در کنار شیوه های روایتی چون نظم و وجه یا حالت به شکل گذشته نگر و آینده نگر، شکل دهی کانون روایت و رابطة کانون با راوی دانای کل ازجمله ویژگی های روایی اثر مورد بحث است که جهت دهی نمایشی متن را نیز فراهم ساخته است.
نقد ادبی: توفیق: عبرتی و حکایتی
منبع:
کلک مهر ۱۳۶۹ شماره ۷
حوزه های تخصصی:
ساختار شکل گیری معنا در سورة کافرون به مثابة اثری ادبی از دیدگاه نظریة ساختارگرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله می کوشد نظم حاکم بر کاربست عناصر زبانی در متن سورة کافرون را کشف کند. با این هدف، سؤال این است که متن سورة کافرون به مثابة یک اثر ادبی در قالب چه ساختار زبانی تنظیم شده است و معانی موجود در این متن، در چه ساختاری ارائه شده اند؟ برای پاسخ به این سؤال، متن سوره از دیدگاه نظریة ساختارگرایی، با استفاده از ایدة تقابل های دوگانه و محورهای هم نشینی و جانشینی مطالعه می شود. روش مطالعه، تحلیلی تطبیقی خواهد بود. در بخش اول، تحلیلی کاربردی از روش ساختارگرا برای مطالعة یک متن خاص ارائه می شود. در بخش دوم، سورة کافرون با تطبیق روشی که در بخش اول ارائه شده، تحلیل می گردد. در نتیجة این تحلیل، مشخص می شود که سورة کافرون بر اساس سه تقابل دوگانة اصلی، از سه سازة اصلی، و سازة دوم نیز بر اساس سه تقابل دوگانة فرعی از چهار سازة فرعی تشکیل شده است. یکی از این سازه های فرعی، عیناً دو بار در متن به کار رفته است که یک بار دلالت ایجابی و یک بار دلالت سلبی دارد. عناصر زبانی در متن به گونه ای تنظیم شده اند که سازه های سوره را همزمان از هم جدا می کنند و به یکدیگر پیوند می دهند تا از این طریق، ساختار کلی متن شکل بگیرد. این جدایی و پیوند هم در سطح معنایی سوره به طور عینی نمود دارد و هم در سطوح واجی و واژگانی و نحوی. این مطالعه با تحلیل ساختار سورة کافرون نشان می دهد که چگونه معانی مدّ نظر در سوره، از طریق روابط جانشینی و همنشینی میان سازه های سوره در چارچوبی منسجم ارائه شده اند.
منتقدی که وجود ندارد
نقد خیال
حوزه های تخصصی:
نقش تغییر علّت در تأویل قصص قرآنی در متون عرفانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
روش عارفان در بیانِ اندیشه های عرفانی و مفاهیم سیروسلوک بیشتر مبتنی بر نقل حکایت هایی از گذشتگان است که گهگاه متناسب با موضوع، تغییراتی در اصل آنها ایجاد می کنند تا معنی مورد نظر خود را با آن بیان کنند. بنابراین در روش شناسی تأویلِ عارفان از داستان ها، توجّه به نوعِ تغییری که آنها در روایتِ اصلیِ حادثه ها ایجاد می کنند، اهمیّت بسزایی دارد. مهم ترین تغییری که آنها در داستان ها ایجاد می کنند، «جابه جایی و تغییر علّت اولیّه» ای است که باعث ایجاد حادثه و شکل گیری داستان شده است. این تغییر علّت، خود باعث تغییرات اساسی در دیگر اجزا و عناصر داستان و دگرگونی ساختار کلّی آن می شود و بافت و زمینه ای که در داستان به وجود می آورد کاملاً با بافت و زمینه قبلی آن متفاوت می گردد. در این نوشتار، نخست به اهمیّتِ «علّت» و نقش آن در نوع و چگونگی عناصر داستان اشاره می کنیم، سپس به ذکر چند نمونه از برداشت های عرفانی عارفان از داستان ها که با تغییر علّت اصلی آنها، تغییرات دیگری نیز در درون روایت به وجود آمده است، می پردازیم.
هنجارگریزی معنایی در قصیدة «رَحَلَ النَّهَار» بدر شاکر السیّاب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هنجارگریزی، بحثی در نقد صورتگرا و یکی از نظریّه های ادبی معاصر است که مبنای آن بر پایة علم بلاغت استوار می باشد. در رویکردهای جدید زبان شناختی، نظریّه پردازان معاصر هنجارگریزی را ابزار شعرآفرینی معرّفی کرده اند و برای آن انواع گوناگونی برشمرده اند. در این میان، هنجارگریزی معنایی بیش از همه در عرصة شعر بازخورد دارد. شاعر با به کارگیری این صنعت و طولانی کردن فرایند ادراک مخاطب، پیام هنری خویش را به وی عرضه می کند، چراکه در این نوع از هنجارگریزی، بازی دال ها، گریز و سیلان معنا را به دنبال دارد که باعث تعویق معنا و ایجاد خوانش های متعدّد در ذهن مخاطب می شود. گذری بر شعر سیّاب، گرایش وی به کاربرد رمز و اسطوره را در بازپرداخت مفاهیم شعری خویش، آشکار می سازد. وی با چنین رویکردی، عناصر زیباشناختی کلام خویش را افزوده، کارکرد واژگان زبانی را رنگی مجازی بخشیده است. نمودهای بیانی علم بلاغت در شعر سیّاب، جلوه هایی از هنجارگریزی معنایی هستند که نگارندگان به بررسی این عناصر در قالب دو محور جانشینی و همنشینی در قصیدة «رَحَلَ النَّهَار» و کارکرد آنها در بازتاب پیام شعری وی پرداخته اند و از این رهگذر، تبیین نموده اند که بسامد بهره مندی وی از عناصر بلاغی و طولانی کردن فرایند ادراک مخاطب، تأثیر شگرفی بر همراهی مخاطب با معانی شعری وی دارد.
کارگاه شعر: ناگزاره ها
تحلیل شعر «خضر کجاست» سرودة تقی پورنامداریان بر مبنای رویکرد بینامتنی
حوزه های تخصصی:
در این مقاله، شعر «خضر کجاست» سروده تقی پورنامداریان، به لحاظ بینامتنی تحلیل می شود. هدف از این تحقیق علاوه بر تبیین نسبت تصاویر این شعر با شعر کلاسیک، نشان دادن ارتباط عناصر ژانرهای عرفانی، حماسی، غنایی و چگونگی ترکیب آنها در آفرینش شعر عاشقانه معاصر است. واژه «خضر»، دلالت های عرفانی و اسطوره ای را تداعی می کند. با توجه به ویژگی خضر که دستگیر گم شدگان است، انتظار می رود گوینده عبارت «خضر کجاست»، در وادی های سیر و سلوک سرگردان باشد. چنین دلالت هایی در واژگان و عبارت هایی چون «ظلمات»، «آب حیات» و «بیابان شب» نیز دیده می شود. از سوی دیگر با توجه به مضمون شعر، این پرسش مطرح می شود که چگونه اجزای شعر و دلالت های معنایی مختلف آن در کنار یکدیگر قرار گرفته است؟
نتایج تحقیق نشان می دهد که این شعر در ژانر غنایی و توصیف معشوق زمینی است، اما نشانه هایی از دیگر ژانرها در آن دیده می شود. راوی شعر همچون قهرمان حماسی، مراحل سختی را برای رسیدن به مقصود پشت سر می گذارد، مثلاً از سرزمین تاریکی ها می گذرد. بندهای چهارگانه شعر، تداعی گر چهار فصل سال اند. این فصل ها همچون زمان اساطیری دوری اند و سیر خطی ندارند. همگام با گردش این فصول، فراق و وصال شکل می گیرد.
این شعر حاصل تلاقی و تداعی ژانرهای گوناگونی است که از ناخودآگاه شاعرِ زیسته در آن عوالم فرهنگی، مجال ظهور یافته است. در این مقاله از روش بینامتنی در تحلیل شعر استفاده شده است و با مقایسه و تحلیل عناصر ژانرهای مختلف، نسبت آنها با یکدیگر در ایجاد متنی منسجم و ساختارمند بررسی شده است.
ارتباط بینامتنی دیوان حافظ و آثار روزبهان بقلی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ژولیا کریستوا بینامتنیت را گذر از نظام نشانه به نظام های دیگر می داند. از این زاویه متن نه هم چون ذخیره ای از معانی ثابت، بلکه در مکان تعامل پیچیده ای بین متن های گوناگون قرار می گیرد. نظریة بینامتنیت با ژرار ژنت وارد حوزة ساختارگرایی شد. ژنت بر خلاف کریستوا با در نظر گرفتن خاستگاه به دنبال تعین و تثبیت معنا در متون بود. بر این اساس متن معنای خود را از طریق رابطه اش با دیگر متون آشکار می کند. آثار روزبهان از متونی است که با اتکا به آن می توان معنای برخی از دال های سیال در دیوان حافظ را تثبیت کرد. این پژوهش با مرکزیت عشق و معشوق به تعامل بین حافظ و روزبهان پرداخته است. بررسی تصاویر و کنش هایی که از معشوق ارائه می شود در نوسان بین تنزیه و تشبیه بنیان های اساطیری مشترکی را نشان می دهد. از سویی افعال معشوق و برخوردش با عاشق از دو الگو در عشق (حلاج و شیخ صنعان)، که هر دو مورد توجه حافظ و روزبهان بوده اند، تبعیت می کند.
پاسخ «شبه انتقاد»
رویکردی نوین در روایت شناسی شناختی بر اساس فضاهای ذهنی روایی و الگوی ان ام اس بی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر که بخشی از پژوهشی گسترده در مورد کاربست نظریه فضاهای ذهنی در تحلیل متون روایی است، در پی آن است که یک تحلیل شناختی نوین و روش مندی از متن روایی به دست دهد و در پی ارائه پاسخی برای این پرسش در زبان شناسی شناختی باشد که چگونه فرایندهای زبانی مختلف می توانند در پیدایش «داستان نوظهور» در یک متن روایی به کار روند. نخستین و اساسی ترین گام در رسیدن به این هدف، ارائه الگویی شناختی-تحلیلی است که فرایندهای شکل گیری معنا را در متون روایی بررسی کند. در این راستا، نظریه فضاهای ذهنی فوکونیه (۱۹۹۷، ۱۹۹۴، ۱۹۸۵) و روش شناسی دنسیگر بر پایه آن (۲۰۱۲، ۲۰۰۸)، استدلال های محکمی در مورد فرایند معناسازی در گفتمان ارائه می دهند. بر این اساس، این مقاله به تبیین چگونگی فرایند معناسازی در یک متن داستانی به زبان فارسی می پردازد. هدف از ارائه این تحلیل، در درجه اول، آزمایش کاربست مفاهیم بنیادین نظریه فضاهای ذهنی در تحلیل شناختی متن های روایی، و در درجه دوم، معرفی الگوی ان ام اس بی، به عنوان یک ابزار شناختی نوین و روش مند در روایت شناسی شناختی است. یافته ها نشان می دهد فضاهای ذهنی روایی، افق هایی را برای کشف پیچیدگی ها و ویژگی های معناسازی در روایت های داستانی آشکار می سازد.
تحلیل انتقادی شیوه روایت پردازی حکایتی از گلستان سعدی (جوان مشت زن)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از مقوله های مهم که ذهن و ضمیر پژوهشگران ادبی را به خود معطوف کرده و با بررسی فنّ روایت پردازی
شاعران و نویسندگانی است که در حوزه روایت پردازی صاحب نام بوده اند. کشف راز و
رمز این روایت پردازی ها هم می تواند ارزش آثار پیشینیان را آشکارتر کند و هم به
نویسندگان امروز در راستای دستیابی به فنون روایی تأثیرگذار یاری رساند. در این بین، گلستان سعدی یکی از آثاری است که
با تعمق بیشتر می توان به لایه های عمیق تر آن دست یافت و با بازخوانی و دیگرگونه خوانی
آن، ظرفیت های ادبی تازه ای را در آن یافت. پژوهش حاضر با استفاده از منابع
کتابخانه ای و به روش توصیفی- تحلیلی به بررسی و تحلیل انتقادیِ گفتمان روایی و
ساختار روایت پردازی حکایت «جوان مشت زن» در باب سوم گلستان می پردازد و به مخاطب نشان می دهد که سعدی تا چه
حد در گفتمان موجود توانسته است برای القای معانی و اندیشه های موردنظر خود، شکل
متناسب با آن را بیابد و بر اساس همگونی شکل و محتوا به خلق اثری بپردازد که ابعاد
گوناگون یک اثر هنری را توأمان داشته باشد و پاسخگوی مخاطبان در طول اعصار مختلف
باشد.
نشانه - معناشناسی عاطفی گسست و انسداد گفتمانی در داستان حسنک وزیر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
عواطف می توانند باعث پیوست یا گسست گفتمان شوند. سازوکار وجوه حسی و عاطفی در داستان تراژیک حسنک وزیر در تاریخ بیهقی، به شکست گفتمانی منجر می شود. در مقاله حاضر بر اساس روش تحلیل گفتمان مبتنی بر پدیدارشناسی حواس و عواطف می کوشیم این نکته را آشکار سازیم که زیرساخت عاطفی تعیین کننده و تمایزبخش در داستان حسنک وزیر از «تحقیر اجتماعی و بیناسوژگانی» نشات می گیرد که شخصیت منفی عاطفی داستان (بوسهل) تجربه می کند و به عواطفی چون «تشفی، تعصب و انتقام» می انجامد که وجه تشفی گرانه آن حتی پس از انتقام جریان دارد. شدت وجه عاطفی از سوی این کنشگر منفی در راستای ارائه یک گزاره کلی ناظر به کنش سیاسی خردگرایانه است؛ در عین حال، وجه عقلایی داستان بر شخصیت خردگرا و پیچیده داستان (سلطان مسعود غزنوی) استوار است که گزاره های عقلایی را در متن تولید می کند اما به لحاظ اشتراک در تحقیر سوژگانی با بوسهل پیوند و با حسنک گسست گفتمانی می یابد و از این رو این شخصیت خردگرا علیرغم تعیین کننده بودن و برخورداری از قدرت اصلی در تعیین سرنوشت گفتمان، در لایه دوم پیرنگ قرار می گیرد