بحث پیرامون تحریف و یا عدم تحریف قرآن کریم،از دیرباز توجه محدثین،اخباریون و مفسران شیعه و سنی،حتی علماء ادیان دیگر را به خود معطوف نموده است.هرگروه با استناد به دسته ای از روایات،در پی اثبات نظریه خود می باشد.البته قائلان به تحریف نیز،سخنی از زیادت به میان نیاورده اند و تنها از وقوع برخی نقیصه ها سخن رانده اند که علامه طباطبایی ـ طی هفت فصل ـ با استدلالات روشن و قطعی این دعا را رد نموده و عدم ایجاد هر گونه تحریفی درقرآن را به اثبات رسانده است.ما در این نوشته پس از تعریف واژه تحریف و بیان عوامل پیدایش نظریه تحریف،این هفت فصل را به طور مختصر می آوریم.
شیخ محمد عبده (1323ـ1266هـ.ش)،یکی از برجسته ترین عالمان و مفسران و نیز،آغاز گر نهضت های اصلاحی در عالم اسلام است.اندیشه تابناک وی، سراسر عالم اسلام،از جمله،مصر و هند و ایران و مراکش و سایر سرزمین های اسلامی را تحت الشعاع خود قرار داده است.بسیاری از روشنفکران مسلمان، تحت تاثیر افکار عمیق و شخصیت نافذ او قرار گرفته اند.اصول و عقاید وی در نگاه کلی عبارت است از بازگشایی باب اجتهاد در مسائل اجتماعی،اعتقاد به اختیار در جهت ایجاب مسؤولیت اجتماعی،مقدم بودن اصلاحات فرهنگی بر اصلاحات سیاسی، علاقه مندی فراوان به تقریب بین مذاهب اسلامی به ویژه شیعه و سنی.تفسیر المنار،برجسته ترین اثر شیخ و در حقیقت آینه تمام نمای عقاید شیخ می باشد.در این مقاله،کوشیده ایم تا ضمن معرفی شیخ و آثار و افکار او،آرای تفسیری اش درباره مساله اعجاز را مورد کاوش قرار دهیم
نظریه «بسط تجربه نبوی» و در پی آن مصاحبه «کلام محمد» ، حامل پیامی است به این مضمون که قرآن کریم از نظر معنا از سوی خداوند متعال نازل شده است و از نظر لفظ به همت پیامبراکرم (ص) تألیف شده است و این در حالی است که بسیاری از آیات و روایات، نظری مغایر با این سخن را ارائه داده اند و بر این نظر هستند که لفظ و معنا هر دو از سوی خداوند متعال بوده و پیامبر اسلام (ص) تنها بشیر و نذیر بوده است که در این تبشیر و تنذیر آیات را به مردم همانگونه که بوده و از سوی خداوند متعال نازل شده است به مردم ابلاغ میفرمود، از این رو در این پ ژوهش با توجه به متن مقاله «بسط تجربه نبوی» و مصاحبه «کلام محمد» به بررسی و نقد این دیدگاه با تکیه بر آیات و روایات همت گمارده شده است.
النقد الأدبی علم حیّ ومتطور بتطور المجتمع والأفکار وهو ذو صلة بالعلوم الإنسانیة الأخری ولهذا له إفرازات عدّة منها نظریة التناص التی لها مفاهیم قریبة فی النقد الأدبی العربی القدیم من اقتباس وسرقة أدبیة وتضمین إلاّ أنّ التناص ممهد له ومقصود ولا یأتی عفو الخاطر، ففی هذا البحث نحاول دراسة أثر القرآن فی روایة «حکایات حارتنا» للأدیب نجیب محفوظ، وکما سنری فی البحث أنّه استخدم القرآن الکریم فی روایته هذه التی یحکی فیها سیرته وخاصة أیام طفولته ویبیّن لنا امتزاجه بالقرآن الکریم حیث لم یفارق فکره ولسانه ونحاول کشف ماوراء هذا التناص القرآنی من تلمیحات وإشارات ورموز حتی نصل إلی المفاهیم الماورائیة للتناص القرآنی فی هذه الروایة
بسیاری از دانشمندان معتقدند روایات اسباب نزول موجب تخصیص آیه شریفه به همانمورد و سرایت نکردن مفهومی آن به سایر موارد نمیشود. قاعده «العبره بعموم اللفظلابخصوص السبب»، در بسیاری از کتاب های تفسیری، اصولی و علوم قرآنی به مناسبتبحث از اسباب نزول طرح شده است. این قاعده در استنباط احکام از قرآن کریم بسیارکارآمد است و در تفاسیر، هنگام بحث از مصادیق مختلف آیات مطرح میشود. البته ایناصل مخالفانی دارد و برخی نیز قائل به تفصیل شده اند؛ به این معنا که در مواردی وجودقراین محکمی موجب میشود که از لفظ عام آیه دست برداشت و به خصوصیت سببتوجه کرد. این مقاله با رویکرد تحلیلی و اسنادی به موضوع موردنظر میپردازد.