این مقاله میکوشد نقش زنان در توسعه فرهنگی ایران را با تاکید بر سینما، به مثابه یک پدیده مدرن و افزایش نقش زنان در آن مطالعه کند. مفهوم توسعه بر بهبود همه عرصه های زندگی دلالت دارد و توسعه فرهنگی از مولفه های مهم آن است. از آنجا که دغدغه اصلی دولت ها رسیدن به توسعه همه جانبه است و مبنای این توسعه، انسان (موجودی فرهنگی) است، پس زیربنای توسعه واقعی و پایدار نیز توسعه فرهنگی خواهد بود. اما چگونه میتوان برای تحقق توسعه فرهنگی اقدام کرد؟ موانع مهم بر سر راه آن چیست؟ چگونه میتوان آنها را ازمیان برداشت؟ زنان که نیمی از پیکره جامعه را تشکیل داده اند، چگونه میتوانند عهده دار نقش سازنده خود در توسعه فرهنگی جوامع سنتی باشند؟
با سیطره روزافزون تصاویر در دوران معاصر و غلبه «فرهنگ دیداری»، توجه به روش های تحلیل تصاویر و متون دیداری نیز افزایش یافته است. در این مقاله تلاش می کنیم تا ضمن اشاره به پیچیدگی های نظری تحلیل تصاویر به مدلی برای تحلیل گفتمان انتقادی فیلم دست یابیم. با توجه به نظام مند بودن رهیافت «فرکلاف» به تحلیل گفتمان انتقادی، مدل سه بُعدی وی را مبنای کار قرار دادیم. با این حال، ابزارهایی که فرکلاف برای تحلیل معرفی می کند، بیشتر مناسب متون نوشتاری است تا تصاویر. از این رو، این مقاله می کوشد تا با استفاده از نشانه شناسی اجتماعی و به کار گرفتن رهیافت های «ایدما» ، «رُز» و نیز «کرس» و «ون لیون» و ادغام این رهیافت ها در مدل سه بُعدی فرکلاف، مدل مناسبی را برای تحلیل فیلم به دست دهد.
امروزه در سازمان های یادگیرنده و پیشرو، توانمندسازی منابع انسانی به عنوان یک فرایند الزامی و مستمر، دنبال می شود. با توجه به تفاوت و تنوع تعاریف و تعابیر موجود در ادبیات حوزه توانمندسازی منابع انسانی، برخورداری از الگویی معتبر و اجرایی، از جمله نیازهای اساسی سازمان های هزاره سوم به شمار می رود. پژوهش حاضر، با هدف طراحی الگویی مناسب برای توانمندسازی منابع انسانی و به منظور ایجاد ارتباط منطقی میان عواملی همچون؛ زمینه های محیطی، ارزش های اسلامی، ادراکات و نگرش ها، زمینه های سازمانی، تفاوت های فردی، محیط کار داخلی و توانمندسازی روانی انجام شده است. برای طراحی الگوی مفهومی پژوهش، ابتدا ادبیات نظری در حوزه توانمندسازی منابع انسانی مرور شد و سپس با مطالعه مهم ترین الگوهای مطرح شده در زمینه توانمندسازی و در نظر گرفتن شرایط بومی رسانه ملی در ایران، با تکیه بر الگوی ارائه شده از سوی رابینز و همکاران، دو رکن اصلی، یعنی زمینه محیطی و ارزش های اسلامی به آن افزوده شد. همچنین برای آزمون الگوی یاد شده تأیید عوامل مؤثر و درک چگونگی تأثیر متقابل متغیرها، از تحلیل عاملی تأییدی (با استفاده از نرم افزار لیزرل) استفاده شد.
الگوی معرفی شده در این پژوهش می تواند نوعی شناخت کاربردی از موانع و احتمالاً مسیرهای فرایند موفقیت آمیز توانمندسازی فراهم آورد.