با مروری بر مباحث روش شناختی موجود در مطالعات فرهنگی مشخص می شود که نوعی دوآلیسم نظریه/ روش همچنان در این مباحث جاری است. تأکید ویژه بر کیفی بودن پژوهش های مطالعات فرهنگی نمی تواند راه کاری بایسته جهت فراروی از این دوآلیسم باشد؛ بنابراین دامن زدن به جدال کمّی/ کیفی که در مباحث روش شناختی مطالعات فرهنگی به ویژه در ایران بسیار دیده شده است، نمی تواند چندان راه گشا باشد. نگارندگان این مقاله با طرح مجادلات دوآلیستی در روش شناسی جامعه شناسی و مطالعات فرهنگی می کوشند با توجه به سیاست نظریه و روش در مطالعات فرهنگی، روی کردی تحلیلی معرفی کنند که به جای باقی ماندن در سطح مجادلات دوآلیستی، راهی به فراسوی آن بگشایند. این روی کرد که به تحلیل هم آیندی شهره است، در مقاله حاضر به تفصیل معرفی شده، تبارهای مفهومی آن نزد ماکیاولی، مارکس، لنین، گرامشی و آلتوسر مرور، و سپس ملاحظاتی درباره کاربست های آن در مطالعات فرهنگی مطرح شده است. این ملاحظات بیشتر ناظر بر رابطه این فراروی از دوآلیسم
نظریه/ روش با امکان تحقق مطالعات فرهنگی به مثابه دانشی مداخله گر، زمینه مند و دارای حساسیت های تاریخی است.
یکی از مهم ترین موضوعات مطرح در علوم ارتباطات، ارائه روش ها و چارچوب های مناسب برای تحلیل و نقد پیام های ارتباطی است که متاسفانه به دلیل عدم آشنایی پژوهشگران با محدودیت ها و ظرفیت های روش های موجود، منجر به عدم انتخاب روش مناسب جهت تحلیل پیام های ارتباطی می شود. این مقاله تلاش دارد به بررسی و نقد دیدگاه نظریه پردازان روش های نشانه شناسی و تحلیل گفتمان، که دو روش مهم در تحلیل پیام های تصویری است، بپردازد؛ زیرا میان رویکرد نشانه شناختی و گفتمانی، شباهت ها و تفاوت های بسیاری وجود دارد: یکی از این تفاوت ها این است که رویکرد نشانه شناختی به این امر توجه دارد که بازنمایی و زبان چگونه معنا تولید می کنند و رویکرد گفتمانی، به تأثیرات و پیامدهای بازنمایی و سیاست های آن و بر خاص بودن تاریخی یک شکل یا رژیم خاص بازنمایی تأکید می کند. هدف، تعیین چارچوب معینی برای نقد و تحلیل پیام های تصویری و محدودیت ها و ظرفیت های روش های مورد استفاده است. در پایان چارچوب مناسبی برای تحلیل پیام های تصویری برگرفته از دیدگاه جان فیسک ارائه شده است.