چکیده دانشگاه به عنوان یکی از نهادهای جامعه مدرن از آغاز تأسیس تاکنون نقش بسیار مهمی را در تحولات سیاسی-اجتماعی ایران معاصر بازی کرده است و به همین دلیل یکی از دغدغه های اصلی و همیشگی دولت، کنترل دانشگاه و استفاده از آن به عنوان یکی از دستگاه های ایدئولوژیک به منظور اجرای کارکردهایی همچون مشروعیت بخشی به سیستم سیاسی، حفظ همبستگی و تعارض زدایی بوده است. در دوره ی پهلوی دوم و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی کنترل دولت بر دانشگاه از طریق نفوذ در هیأت امنا،اقداماتی علیه اساتید و دانشجویان و کنترل از طریق نهادهای نظارتی وجود داشته که این موارد خلاف اصل استقلال دانشگاه است. در واقع دولت در دوره های ذکر شده تصور می کند چون موظف است به لحاظ مالی و حقوقی اساتید و دانشگاه ها را حمایت کند این حق را هم دارد که مطابق سلیقه و خواست خود مداخله بنماید. با این حال انتظارات دولت از دانشگاه در دو دوره متفاوت است. در دوره پهلوی دوم دولت از دانشگاه انتظار تلقین ایدئولوژی وطن پرستی و ترویج فرهنگ غربی و گفتمان غرب گرایی را داشته است در حالی که در جمهوری اسلامی دولت برآن بود تا از دانشگاه به مثابه دستگاه تلقین ایدئولوژی انقلاب و مدل حکومتی ولایت فقیه استفاده کند و در راستای اسلامی کردن دانشگاه، وحدت حوزه و دانشگاه و دوری از غرب گرایی گام برداشته است.
ابوجعفر صیمری از اهالی صیمره (دره شهر از توابع استان ایلام) و یکی از شخصیت های سیاسی – نظامی عصر آل بویه و وزیر احمد معزالدوله بود. پژوهش حاضر در پی یافتن پاسخ به این پرسش انجام شد که ابوجعفر صیمری، وزیر شیعه مذهب احمد معزالدوله، چه جایگاه و نقشی در تحولات سیاسی – اجتماعی عصر خود داشته است؟ نتایج تحقیق که با روش توصیفی – تحلیلی و بهره گیری از منابع انجام شد، نشان می دهد که معزالدوله در زمان فتح خوزستان و تصرف بغداد، جوان و ناآزموده بوده است؛ از این رو، ابوجعفر صیمری در رتق و فتق امور و عبور از بحران های سیاسی و نظامی، کمک های شایان توجهی به وی کرده است. صیمری، قبل از حمله معزالدوله به خوزستان، مأمور مالیات گیری شوش بوده و در تصرف خوزستان نقش مهمی داشته است. وی به زبان عربی مسلط بوده و به عنوان مترجم اصلی در کنار وزارت به معزالدوله خدمت می کرده است. او همچنین در امور سیاسی و نظامی، نقش مؤثری داشته و معزالدوله، بدون مشورت با وی کاری را انجام نمی داده است؛ به طوری که با پیشنهاد ایشان از جایگزینی خلیفه و خلافت شیعی به جای خلافت عباسی صرف نظر کرد.
پژوهش ها درباره پیدایش مدارس جدید در ایران را می توان در سه دسته کلی تحلیل های نوسازی، تحلیل های دولت گرا و تحلیل های ضداستعماری تقسیم بندی کرد. به طور کلی سه نقد بر این تحلیل ها وارد است: پروژه ای دیدن ظهور مدارس جدید در ایران، تقلیل گرایی و ساده سازی. این تحلیل ها با نادیده گرفتن جزییات تاریخی و پیچیدگی هایی که در گذشته تاریخی ایرانیان رخ داده است روایتی ساده از ظهور مدارس در ایران ارایه می کنند. در مقابل باید به دنبال آشکارسازی پیچیدگی ها و ضرورت های تاریخی بود که از دل آن ها تولد مدرسه جدید ممکن شده است. به نظر ما به رغم اهمیت نقش نیروهای سه گانه پیش گفته در تکوین و گسترش مدرسه در ایران، این رخداد تاریخی را باید در متن گسترده تر تحول گفتمانی حول مفهوم تربیت جدید توضیح داد. ظهور مدرسه بیش از آن که حاصل نیروی یرونی و سوژه ای بنیان گذار باشد، حاصل ضرورت هایی بود که به طور تاریخی سربرآورده بودند، وقایعی که رخ داده بودند و نیروهای جدیدی که شکل گرفته بودند تا تربیت مدرسه ای را در ایران ممکن سازند. تربیت دولت، تربیت قشون و فنون و تربیت ملت سه برهه مهم پیدایش این گفتمان هستند که در این مقاله کوشیدیم با جزییات بیشتری ابعاد آن را با تکیه بر تحلیل هم آیندی روشن کنیم.