مایکل سی.دش در این مقاله به شکل مبسوطی اقدام به طرح و بررسی میزان اهمیت دیدگاههای فرهنگ محور در سطح روابط بینالمللی برای نیل به امنیت مینماید.مؤلف ضمن اعتراف به اهمیت بسیار زیاد مباحث فرهنگی در عصر حاضر، در مقام مقایسه جایگاه نظریه های فرهنگی با نظریه های واقعگرایانه، به آنجا میرسد که واقعیات موجود از دوران جنگ سرد تا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ما را از رها نمودن نظریه های واقعگرایانه به امید دستیافتن به نظریه هایی با کاربرد بیشتر - یعنی نظریه های فرهنگی - بازمیدارد.امواج سهگانه نظریه های فرهنگی که از قبل از دوره جنگ به وجود آمدهاند و بر فضای فکری امروزین نیز حاکم هستند، در مصاف با واقعیات خارجی تنها مؤید یک معنا هستند و آن هم اینکه، این نظریات میتواند مکمل - و نه جانشینی برای - نظریه های واقعگرایانه باشند.این نتیجهگیری ناظر بر موج سوم نظریه های فرهنگی میباشد که از پس از جنگ سرد تا به امروز در کانون توجه اندیشمندان قرار داشته است و در ارتباط با دو موج سابق البته چندان صادق نمیباشد.