قبلاً یک ایده مشخص و واقعی در جهت عملی کردن جامعه مدنی موجود نبود، بلکه بیشتر تلاش جهت تبیین خود ایده انجام می گرفت. کلیشه های معمول 1960 همچون «دهکده جهانی» و غیره، شروع به تسخیر حالت جدید درون ارتباطی جهانی کردند که امروزه بوسیله ی زیر بناهای محکم پی ریزی شده است و با سازمانهای خودجوش نظام های اعتقادی و مسائل سیاسی در مقیاس جهانی در ارتباط است. این زیربناها برای تعمیم ایده ها و ایجاد مسئولیت پذیری سیاسی جهانی در سطح معیارهای حقوق بشر و قواعد حمایتی دیگر نقش منتقد را بازی می کنند. در طی دهه گذشته جامعه مدنی همچون یک ایده بسیار جدید تئوریزه شده است اما بعلت تکثر معانی، تئوری های سیاسی مدرن قادر به تبیین آن در قالب یک معنی واحد نیستند. پیشروان برجسته و شاخص جامعه مدنی (GCS) شامل ریمون آرون از جامعه فراملی و دانشمندان سیاسی مکتب تفکر انگلیسی که مفهوم جامعه مدنی را مطرح کرده اند، می باشند. (Buzan 2001). نظریه پردازان GCS این مفهوم را با ارزش های تجویزی تفکر سنتی از لیبرالیسم در خصوص جامعه مدنی به عنوان برابری با دولت آمیخته اند. همه این نگرش های فراملی به نوعی شامل انتقاد از تعریف سنتی از مفهوم «سیاست» که بوسیله ماکس وبر عنوان شده است می باشد: «برا ی ما سیاست به معنی تلاش برای سهیم شدن در قدرت و یا برای تاثیر بر توزیع قدرت، چه مابین دولت ها و یا در داخل دولت، مابین گروهها و افرادی که در آن قرار دارند، می باشد.» (وبر، 882:1976). قسمت دوم تعریف وبر بر ارتباط نیروهای خارج از حاکمیت در سیاست تاکید دارد، به هر حال این نیروها در فضای فرضی یک «دولت بسته» محصور شده اند.
این مقاله کوششی است برای تبیین برخی از جنبه های تعاملات تمدنی شامل ایده گفت و گوی تمدن ها از منظر دیدگاههای جنسیت، به ویژه دیدگاه ژولیا کریستوا، فمینیست بلغاری الاصل فرانسوی.پرسش های بنیادینی که مقاله حاضر در صدد پاسخ دادن به آنهاست، عبارتند از: چنانچه به تعبیر کریستوا سامان نمادین جوامع مدرن را از یکسو و آنارشی نشانه ـ ای سایر جوامع را از سوی دیگر در نظر بگیریم، آیا امکان برقراری یک گفت و گوی تفاهم آمیز میان آنها وجود دارد یا خیر؟ آیا این گفت و گو صرفا نوعی گفت و گوی جدلی خواهد بود که به تعبیر لیوتار در «چنبر تعارض ها» و منازعات قدرت خواهد افتاد؟ نهایتاً آنکه تحت کدام شرایط، امکان چنین گفت و گوی تفاهم آمیزی وجود خواهد داشت؛ گفت و گویی که در آن تحول و تقلیل یک فرهنگ به دیگری (در اینجا تقلیل امر نشانه ای به امر نمادین) صورت نگیرد؟
در این مقاله تلاش شده است با تمسک به تنوعات فلسفه سیاسی مدرن، الگوهایی که هر یک به نحوی مستعد پذیرش ایده گفت وگوی تمدنها هستند، طبقه بندی شوند. این الگوها در قالب سه دسته نظریه «لیبرالی مصلحت جویانه»، «لیبرالی متکی بر پیوند اخلاقی» و «غیرلیبرالی متکی بر همبستگی سیاسی» قابل طرح هستند. هابرماس، گادامر، باختین و فیلسوفان اجتماع گرا نظریه پردازانی هستند که می توانند ذیل این تقسیم بندیها مورد مطالعه قرار گیرند.بخش دوم مقاله به بررسی الگوهای پدید آمده در عرصه ارتباطات طی سه دهه پایانی قرن بیستم و توصیف مختصر ویژگی های هر یک اختصاص دارد. نظم پارادایمی نخست عمدتاً دربرگیرنده یک الگوی نقاد به نظم سرمایه دارانه در عرصه جهانی است، الگوی پارادایمی دوم به روایت هابرماس از ارتباط قرابت بیشتر دارد و الگوی سوم به مبانی نظری اجتماع گرایان نزدیک می شود.بخش سوم مقاله در پی آن است که به اعتبار نظریه ها و سرمشقهای مطرح شده به وجوه عمده فلسفی و سیاسی که ایده گفت وگوی تمدنها را به نظریه علمی نزدیک می کند، بپردازد. بر این اساس می تـوان پیوندهای بیشتری میان اندیشه های «اجتماع گرا» و ایده « گفت وگوی تمدنها» برقرار کرد.
من در این مقاله بر این باورم جهان شمولی (جهان وطنی) یا کانتیانیسم بیشتر از 30 سال است بطور جدی برجسته شده و تغییراتی اساسی در این دوره به وقوع پیوسته است که ما آنها را تحت عنوان جهانی شدن پذیرفته ایم . بی شک بحث جهانی شدن قبل از بحث دولت ها ممکن نیست. آنچه من امروز فکر می کنم در حال وقوع است رابطه ی روبه رشد بین دولت ها و ظهور انفجار گونه حرکت ها و سازمان هائی است که درگیر بحث های فراملی شده اند و پرسش مربوط به اهمیت دولت را به چالش کشیده اند. ما این به معنای غروب آفتاب دولت ها نیست. بر این باورم که در دوران معاصر نیز دولت ها بعنوان منبع اقتدار قانونی ادامه خواهند یافت اگر چه این اقتدار همزمان و به موازات مشروعیت داخلی مقبولیت بین المللی می طلبد مضافاً اینکه مفهوم سیستم بین المللی (من دوست دارم سیستم بین الملل را به جای روابط بین الملل استعمال نمایم) بطور روزافزونی از نهادهای سیاسی، حقوق دان ها، افراد و گروه ها و حتی شرکت های همسنگ و برابر با دولت ها و نهادها تشکیل می شود. علی رغم اینکه کانت قبلاً اشاراتی به جامعه ی مدنی داشته است اما دوره ی جامعه ی مدنی جهانی در ده سال گذشته بوده است. هدف من در این مقاله کنکاش در ارزش این نظریه و چالش های مربوط به مفاهیم بین المللی است. و این کار را با شرح مختصری از تغییرات جامعه ی مدنی آغاز کرده و تعریف همزمان مفهوم جامعه ی مدنی در آمریکای لاتین و اروپای شرقی و تفاوت برداشت های گذشته و نوین در خصوص این مفهوم و سیر تحول و ظهور این ایده خصوصاً بعد از 1990 را بیان می نمایم و می خواهم بپرسم که آیا 11 سپتامبر و جنگ علیه عراق می تواند نشان دهنده شکست نظریه بازگشت به روابط بین الملل باشد؟
آیا تحولات اخیر جهانی که تحت عنوان «جهانی شدن» مفهوم سازی شده اند ، اتخاذ چشم انداز گسترده تری را برای مطالعه فرهنگ و سیاست ضروری کرده اند ؟ اگر چنین است ، ویژگی های فرهنگ در عصر جهانی شدن کدامند ؟ تا فلز ، کاستلز ، گیدنز ، رابرستون ، آلبرو و .... تعابیر و تفاسیر مختلفی در باب تحولات اخیر جهانی و جهانی شدن ارائه کرده اند که در این مقاله به آنها اشاره خواهد شد . تا آنجا که به فرهنگ و جهانی شدن آن مربوط می شود ، همنشینی کثرت و وحدت ، از جمله ویژگی های بدیع این عصر به شمار می رود .