به دنبال حملات تروریستی یازدهم سپتامبر به مراکز تجاری و امنیتی ایالات متحده آمریکا در شهرهای نیویورک و واشنگتن، موج گستردهای از نگرانی در درون این کشور و در سطح جهانی نسبت به پیامدهای منفی این حوادث، در ابعاد سیاسی، اقتصادی و امنیتی ظاهر شد.
هدف من از تبیین و تشریح ماجرای یازدهم سپتامبر و یا به اصطلاح من «پدیده سپتامبر» در این مقاله آن است که با مدد یالکتیک تاریخی، فلسفه سیاسی هگل را از بنبست دوران پس از جنگ سرد برهانم. البته نه به زبان و شیوه فلسفه سیاسی هگل که همه چیز فقط بر مفهوم دولت تاکید دارد.
هجوم انتحاری به برجهای مرکز تجارت جهانی به عنوان نمادهای سرمایهداری جهانی شده و ساختمان وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) در آغاز هزاره سوم، رخدادی عظیم بود که سرنوشت جامعه بشری را دگرگون و تاریخ روابط بینالملل را به دو برهه پیش و پس از این واقعه تقسیم کرد.
اطلاعات مقداری و توصیفی، در تحلیل علمی و تصمیم سازی خردپذیر، نقشی مهم ایفا می کند. حتی تحلیلگرانی که با پیش داوری به سراغ پدیده ها می روند، برای توجیه تحلیلهای خود به شواهد و آمارها استناد می کنند....
در فرایند شکلگیری و قوام ماهیت روابط بینالملل، حوادث به خودی خود فاقد اهمیت و ویژگیاند. آنچه حوادث را برجستگی میدهد، روند جایگزین شدن قالبهای فکری، چارچوبهای متحول شده و سیاستهای برخاسته از نظم در حال پاگیری با نگرشها، ساختارها و عملکردهای برخاسته از نظم در حال زوال است.