شعر و موسیقی کنفوسیوس سرشار از توجه به انسان دلی است، شعر و موسیقی که غم های بزرگ و شادی های بزرگ مردم را گزارش می دهد. و ابزار پرمعنایی است که فرد را با جامعه پیوند می دهد و اثری هماهنگ در حیات تربیتی وی دارد. همانگونه که افلاطون موسیقی را تلاشی برای هماهنگی روح فرد با جهان هستی می داند، کنفوسیوس نه تنها شعر و موسیقی را ابزاری سودمند می داند که در همه ابعاد وجود آدمی تاثیر می گذارد، بلکه هدف آن را رسیدن به انسان دلی که انسان را از هر گونه اضطراب و دلهره آزاد می سازد بیان می کند.”
آنچه که در اندیشه های هنری کنفوسیوس قابل طرح می باشد این است که وی احساسات و نیازهای متعادل زنان و مردان را درک می کرد و در واقع نماینده تعادلی است که هم لذت طلبی مفرط و هم ریاضت کشیدن بی معنی را منع می نمود و به عنوان یک نابغه بزرگ، طریق اعتدال و گریز از بی سامانیِ درونی را برای انسان ها مطرح نمود. در واقع کنفوسیوس هرگونه افراط گرایی در شعر و موسیقی را منکر می شد و افراط گرایی را ابزاری برای فروپاشی انسان و جامعه می دانست به همین جهت است که وی تعادل و توازن فرد را که اساسی عقلانی داشته باشد می پسندید. و در غیر این صورت آن را بحرانی اسف انگیز برای بشریت می دانست.
از سخنان اوست که:«نفرت دارم از موسیقی و شعری که اعصاب را به لرزش می آورد... و مرگ و نابودی به همراه دارد... آوخ! می خواهم تا پایان زندگی از اینجا بگریزم.»
این مقاله تحقیقی است در مورد یادگیری ساختارهای نظارت فاعل در زبان انگلیسی توسط گویشوران فارسی. ساختارهای نظارت، بندهای پیرو مصدری هستند که دارای فاعل انتزاعی با حالت تهی می باشند. در زبان فارسی بندهای پیرو همیشه دارای مشخصه زمان و فاعلی هستند. براساس فرضیه های مختلف بلوغ مانند فرضیه پارامتری بودن مقوله های کارکردی و فرضیه نقصان مشخصه های دستوری حالت تهی می تواند یکی از مشخصات پایدار و غیرقابل یادگیری برای گویشوران زبانهایی باشد که فاقد این مشخصه هستند. شواهد بدست آمده از چهار گروه فارسی زبان که در مقاطع مختلف یادگیری زبان انگلیسی می باشند نشان می دهد که این پیش بینی فرضیات فوق تحقق نمی پذیرد و گرچه فراگیران در مراحل اولیه یادگیری بجای ساختارهای مصدری از ساختارهای مصدری از ساختارهای زماندار استفاده می نمایند؛ اما علیرغم این انتقال اولیه در مراحل بعد ساختارهای مصدری ظاهر می گردند. در این ساختارها نه فاعل و یا ضمیری با حالت فاعلی و نه مشخصه زمان مشاهده می گردد.
تأویل به معنی بازگشت به اصل یک شیء است و معانی اصطلاحی که برای آن گفته شده به همین معنی باز می گردد.ملاک صحت تأویل دو چیز است: یکی قول معصوم(ع) و دوم عدم مخالفت لفظ با معنی تأویلی.از نظر مولوی تأویل باطل دو نوع است: یکی تأویل مبتنی بر عقل جزئی و دوم تأویل مبتنی بر هوای نفس.تأویل ممدوح از نظر مولوی از سه بعد مطرح می شود:بعد غایت شناسانه: یعنی باید پویایی و تحرک بخشد.بعد موضوع شناسانه: یعنی باید ظاهر کلام را نفی نکند و نص بر خلاف آن نباشد.بعد فاعل شناسانه: یعنی باید مبتنی بر کشف و شهود باشد.تأویل قرآن از نظر مولوی, بر خلاف بعضی از متصوفه, با رعایت قابلیت لفظ برای معنی تأویلی صورت می گیرد.
تفسیر خواجه عبدالله انصاری، از آثار گرانبهای اوست که تاکنون متن کامل آن پیدا نیست و جز به یاری بعضی مأخذ، به قسمتی از مطالب آن نمیتوان دست یافت. مهمترین اثری که بخشی از مباحث آن را در خود محفوظ داشته؛ تفسیر کشفالاسرار و عدهالابرار ابوالفضل رشیدالدین میبدی عارف و مفسر بزرگ اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم است. این مقاله، بررسی اجمالی است در باب آنچه در تفسیر میبدی به نام خواجه عبدالله انصاری آمده یا بگونهای نقل شده است که خواننده انتساب آن را به خواجه یقین خواهد کرد. این بررسی نشان میدهد که ابوالفضل میبدی مقدار ناچیز از تفسیر خواجه عبدالله انصاری را در بخش عرفانی کتاب خود، (نوبت سوم) کشفالاسرار، آورده است. میبدی، تفسیر خواجه عبدالله انصاری را، کتاب شیخالاسلام انصاری در تفسیر قرآن میخواند. بنابراین به نظر میرسد این کتاب نام و عنوانی خاص نداشته و به همان عنوان تفسیر خواجه عبدالله انصاری معروف بوده است. مطابق نظر ابوالفضل میبدی و با عنایت به دیگر آثار خواجه عبدالله انصاری، میتوان دریافت که کلام خواجه در تفسیر نیز در نهایت ایجاز بوده است و از سوی دیگر، گفتههای منقول از خواجه در تفسیر کشفالاسرار، بعضی بطور کامل و بعضی بصورت جزئی تکرار شدهاند که خود از حجم مقدرا بازمانده تفسیر خواجه میکاهد. منقولات کشف الاسرار،نشان ازصد میدان و منازل السائرین خواجه دارد و به روش پیر هرات ،که طریقت و حقیقت را با رعایت کامل اصول شریعت می خواهد ;متناسب است.